`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

بَـد خدا شناسى
(بخش دوّم)

اگر خدا مى‌خواست (كه نخواسته) !!؟

مقدمه

ما بالاخره انسانيم و جامعه بشري و جهان و جميع امور را از زاويه منافع و مصالح خود مي بينيم و با اين ترازو همه چيز را مي‌سنجيم و دلمان ميخواهد هستي بر محور تمايلات ما بگردد!؟

خدا را هم با خيالات و اوهام "انسان مدارانه" و قياس به نفس بشري تصور مي كنيم و اگر ديندار هم باشيم ، كلمات خدا را در قالب فهم و فرهنگ زمانه خود تفسير و توجيه كرده و خدائي به گونه انسان در ذهن خود مي سازيم.

مصلحت انديشي هاي ما تابع درك و ديدمان از پديده هاي پيراموني و معيارهاي مادي در عمر موقت دنيائي مي باشد ، كه هرچند براي تدبيرامور زندگي بسيار ضروري است ، اما با چنين عينكي نميتوان افق هاي ابديت و آخرت را نظاره كرد و مصلحت با دوام‌تري را در نظامات فرا دنيائي در نظر گرفت.

چاره اي نيست جز فرو نهادن عينك نزديك بين دنيائي و شفاف ساختن شيشه شناخت آن از گرد و خاك "خود محوري" هاي تيره كننده و رنگ هاي ننگ آور يا جنگ آور !!

گام اول آن است كه خواسته هاي خود را از فيلتر خواسته هاي او عبور دهيم تا غبار قلبمان فرو نشيند و دلمان صاف و صيقل پرتو هدايت را منعكس نمايد.
 

مـشـيّـت (خواسته نظام مند الهي)

"خواسته"خدا را ، كه همان قوانين و مقررات و نظامات حاكم بر جوامع انساني است ، در اصطلاح قرآني "مشيت" مي نامند كه خدا باوران بايد خود را با آن هماهنگ سازند.

ممكن است مؤمني با حسن نيت و قصد قربت به عبادت و عمل صالح بپردازد ، اما مشيت خدا رانشناخته ، مشيت "خود" را نا خواسته جايگزين كند و نتيجه معكوس بگيرد ! پس ضروري مي نمايد براي يك بار هم كه شده ، خواسته هاي خود را به خواسته (مشيت) الهي عرضه كنيم و تطابق يا تعارض آنرا بشناسيم .

مختصر رساله حاضر براي همين تمرين تهيه شده است تا زمينه اي باشد براي مطالعات گسترده ترِ اهل تحقيق و تدبر در آيات قرآن .

موضوع مشيّت كه از ريشه "شاء" (او خواست) گرفته شده ، با مشتقاتش ۲۳۶ بار در قرآن تكرار شده است ، بنابراين ازكلمات كليدي اين كتاب محسوب مي شود .

همه ما با جملات : "ان شاء اله" و "ماشاء اله" آشنا هستيم، اما شايد كمتر به جمله : "ولوشاء اله" (اگر خدا بخواهد) كه حدود ۳۰ بار با ضمائر و زمان هاي مختلف در قرآن به كار رفته ، توجه كرده باشيم . ظاهرا به نظر مي رسد حروف : "ان" و "ولو" (در: ان شاء ، ولو شاء) هر دو شرطيه به معٍناي "اگر خدا بخواهد" هستند، اما در جمله"ان شاء اله ، تحقق يافتن موضوع را مشروط به مشيت خدا مي كند و در جمله: "ولوشاء اله" نفي مشيتي را از جانب خدا مورد تاكيد قرار مي دهد . پس معناي " امتناع" و انكار دارد . يعني خدا چنين نخواسته كه شما تصور مي كنيد ، بلكه قضيه درست بر عكس است و اراده او خلاف آن است !!

آياتي كه در آنها جمله : "ولوشاء اله....ولكن ..." آمده است ، دقيقا بيانگر تفاوت عميق تشخيص ها و تمايلات به ظاهر معقول ومنطقي ما با " مشيت الهي" مي باشد كه ذيلا به عمده ترين موارد آنها اشاره مي كنيم:
 

۱- يكسان سازى مردم

تصور و تلاش براي يكدست كردن مردم، با تاريخ بشري همراه بوده است . از آنجائيكه انسانها اغلب خود بين و محدودنگر هستند و خود را عقل كل تصور مي كنند! ، به گمان اين كه همگان بر اشتباهند و حقيقت به تمامه نزد آنان است ، تلاش مي كنند مردم را زير چتر واحد باورهاي سياسي ، مذهبي ، علمي و فرهنگي خود بياورند و جامعه يكدست بنا كنند ! فلسفه هاي: نازيسم ، فاشيسم ، كمونيسم ، امپرياليسم ، و در اين اواخر " نظم نوين جهاني" مگر غير از اين است؟

چرا راه دور برويم ؟ در وطن خودمان نيز سياست هاي : دولت يكدست ، مجلس يكدست ، حزب واحد( حزب فقط حزب اله ....) و امثالهم مگر قابل انكار است ؟ ... مي گويند : يك خدا ، يك كتاب ، يك پيامبر، يك دين ، يك رهبر و يك سياست !!... البته اگر آدم ها هم مثل توليدات صنعتي يكسان بودند! اين امر به سادگي عملي مي شد ، اما اشكال اينجاست كه اختيار و اراده خداداد اين همشكلي را بر نمي تابد! ونتيجه اش هم اينهمه اختلاف و عناد و خشم و خون و خرابي و خسارت در تاريخ بشري است.

بي خود نبود كه فرشتگان نيزاز خليفه شدن خلق جديد ، كه در زمين فساد مي كند و خون مي ريزد! خدا را ازفلسفه اين آفرينش بي سابقه مورد استفهام انكاري خود قرار مي دهند و او نيز پاسخشان مي دهد كه من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد (مضمون آيات ۳۰ تا ۳۴ سوره بقره)

اگر فرشتگان از راز و رمز آزادي و " اختيارِ" انتخاب ، كه كليد آشنائي بر "اسماء" و رشد و كمال آدمي است، آگاه نبودند، چه انتظاري داريد كه آدميان خاك نشين و خود بين ، ارزش آزادي را عميقاً فهميده باشند؟

تنها قصّه گزينش آدم و موهبت اختيار، كه امانت عظيم آدمي است ، مغفول واقع نشده است ، آيات ذيل كه موكداً مخالفت پروردگار را با يكسان سازي اُمّت ها بيان ميكند ، در طول تاريخ ناديده انگاشته شده است:

هـــود ۱۱۸ ( در ارتباط با كافران) وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ
إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُم....
اگر پروردگارت مي خواست ، همه مردم را امتي واحد ( موحد) قرار مي داد واين همه اختلاف نمي كردند، مگرآنكه پرودگارت رحمتي كند، و براي همين هم آنها را آفريده است ...

نحل ۹۳ ( در ارتباط با اختلافات دروني جامعه اسلامي ) وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلكِن يُضِلُّ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُون
اگر خدا مي خواست ، حتما شما را يك امت قرار مي داد ، اما ( آزادي انتخاب داد تا درنظام واكنشي اعمال) كساني به گمراهي و يا به هدايت برسند ، و مسلما همه شما مسئول و پاسخگوي اعمال خود خواهيد بود.

شورا ۶ تا ۸ ( در ارتباط با مشركين) وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَولِيَاء اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ
وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن يُدْخِلُ مَن يَشَاء فِي رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ
كسانيكه به غير از خدا اوليائي گرفته اند، خدا مراقب آنهاست و تو وكيل آنها نيستي ......... اگر خدا مي‌خواست ، همه آنها را امتي واحد ( موحد) قرار مي داد ، ولي ( بنا به پديده اختيار ) كساني را به رحمت خويش در مي آورد ، اما ظالمان ؛ سرپرست و ياوري نخواهند داشت .

مائده ۴۸ ( در ارتباط با يهوديان و مسيحيان).... لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ
..... براي هر يك از شما ( مسلمانان ، يهوديان و مسيحيان) آئين و راه روشني قرار داديم ، و اگر خدا مي خواست ، شما را امتي واحد قرار مي داد ، ولي مي خواهد در آنچه ( اختيار ) به شما داده است، شما را بيازمايد. ازاين روي در نيكي ها بر يكديگر سبقت بگيريد . مقصد ( اين مسابقه) به سوي خداست و او در باره اختلافات شما ( در آن روز ) حكم خواهد كرد ( امروز اختلافات را رها كنيد و بر محور مشتركات همكاري نماييد).
 

۲- آزادى دشمنـانِ پيامبــران

تجربه تاريخي بشراز حكومت و قدرت ، حكايت از اين ميكند كه زمام دارانِ حاكم مخالفين خود را هميشه سركوب كرده اند. با چنين قياس بشري ، بسيار طبيعي و منطقي به نظر مي رسد كه تصور شود وقتي خدا پيامبري و كتابي مي فرستد ، بايد موجبات موفقيت اين مقصود را فراهم و مخالفين را نابود نمايد! ، و اصلا مجال و ميداني به طرح نظريات شرك آميز ندهد!

بر اساس چنين توهم و تصوري بوده است كه اين همه جنگ هاي درون ديني يا برون ديني با دگرانديشان انجام شده است. با همين تصور بوده است كه دادگاه هاي تفتيش عقايد و تيغ سانسور و سر بريدن ها و هيمه هاي آتش ارتداد بپا شده است.

همه اين ها خواسته (مشيّت) بشري بوده است . اما خداوند هرگز چنين نخواسته و با موهبت " اختيار"، مخالفين انبياء را هم ميدان و مهلت داده تا در اين تضاد و تعارض و در كوره ابتلائات زندگي و با درگيري حق و باطل ، تكامل روحي انسان تحقق يابد و گوهر وجود آدمي جلوه و جلا پيدا كند .

نگاه كنيد به شاهد اين سخن در:

انعام ،۱۱۲ و ۱۱۳ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ
وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ
و بدين سان براي هر پيامبري دشمناني از شيطان صفتان آشنا و بيگانه ( رو در رو يا منافقانه) قرار داديم تا با سخناني به ظاهر فريبنده ( در مخالفت با كلام خدا) پيام هائي را به يكديگر القاء كنند .اگر پروردگارت مي‌خواست ، چنين نمي كردند ( ولي انسان را مختار آفريده است )، پس آنها را با بافته هايشان به حال خود رها ساز . اين ( آزادي) براي همين است تا دل هاي كساني كه به آخرت باور ندارند ، به ( گفتار فريبنده ) آنان گرايش يابد و آنها نيز ( از انتخاب خود) راضي باشند و آنچه مي خواهند بكنند!!

مگر غير از اين است كه خدا به شيطان براي فريب نسل آدم تا قيامت مهلت داده است تا آدميان در انتخاب ميان دو قطب مثبت و منفي آبديده شوند !؟
 

۳- هدايت و ايمان اجباري نيست ! ....اما شرك و كفرآزاد است !؟

تلاش بسياري از متوليان مذاهب بستن اجباري راه هاي خلاف و خطا و يكطرفه ساختن راه هائي است كه به زعم آنها به سعادت مي انجامد ! آيا از اين بديهي تر در فرهنگ و فعاليت هاي تبليغاتي ديني سراغ داريد !؟

نمي گويم همه راه ها به يك مقصد منتهي ميشود و تفاوتي ميان هدايت و ضلالت نيست ، چه كسي چنين ادعاي خلافي مي كند ؟... سخن در اين است كه انتخاب راه اجباري نيست و خداوند به ما كه هيچ ، به رسولانش نيز چنين مجوزي نداده است . سهل است دائما آنها را از مراقبت و حفاظت از عقيده و ايمان بندگان بازداشته است.

نگاه كنيد به آياتي كه با مقابل قرار دادن خواسته ( مشيت) ما با مشيت خدا ، اين تعارض را تبيين كرده است:

نحل ۹ (در بيان اصول كلي) وَعَلَى اللّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَمِنْهَا جَآئِرٌ وَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِين
كار خدا ارائه راه است و بعضي ازراه ها منحرف اند، و اگر خدا مي خواست همه شما را( به اجبار)هدايت مي كرد

سجده ۱۳ ( در ارتباط با مجرمين و منكرين) وَلَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلَكِنْ ...
اگر مي خواستيم هر كسي را (ذاتا)هدايت مي كرديم وليكن ....

انعام ۱۰۷ ( در ارتباط با مشركين) وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ
اگر خدا مي خواست آنها شرك نمي ورزيدند ، تو را هم محافظ ايمان آنها قرار نداده ايم و وكيل آنها هم نيستي

يونس ۹۹ و۱۰۰-- وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ
وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ
اگر پروردگارت مي خواست همه اهل زمين ايمان مي آوردند ، ( اما ايمان به انتخاب آنان سپرده شده است). آيا تو مردم را به اكراه به ايمان وادار مي كني !؟

انعام ۳۵ ( در ارتباط با تكذيب پيامبر و آزار و اذيت او) در سال ششم هجرت ، دوران اقتدار در مدينه !
وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاء فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ
اگر روي گرداني آنها بر تو سنگين وناگوار است ( خونسرد و شكيبا باش ؛ وگرنه .....) اگر خدا مي خواست همه را اجباراً به راه هدايت جمع مي كرد . پس در زمره جاهلان (كساني كه احساسات خود را به جاي مصلحت حاكم مي كنند) مباش !!
 

۴- چرا خدا دشمنان راه حق را تار و مار نمي كند !؟

مگر خدا بخشنده چشم و گوش و عقل و انديشه و دست و پاي منكران نيست ؟ ... پس چرا اين وسائل را كه در خدمت انكار او و دشمني با رسولانش به كار گرفته اند از آنان باز پس نمي گيرد ؟.. چرا مسخ و معدومشان نمي كند تا سد راه پيامبران و مؤمنين نباشند!؟

اين سئوال را خدا ازما كرده است تا در پاسخش انديشه كنيم . نگاه كنيد به تكرار اين سئوال به تعابير مختلف:

بقره ۲۰ ( در باره كافران ) در سال ۹ هجرت -وَلَوْ شَاء اللّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّه عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ .
و اگر خدا مي خواست قطعا شنوائي و بينائي آنان را سلب مي كرد . مسلما خدا بر هر كاري تواناست.

ياسين ۶۶ و ۶۷( در باره كافران ، مشركين و مجرمين) وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ
وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ
و اگر مي خواستيم ديدگانشان را محو مي كرديم ، آنگاه شتابان آهنگ راه كنند ، ولي چگونه مي‌توانستند ديد ؟ اگر مي خواستيم در جا مسخشان مي كرديم كه نه توان پيش رفتن داشته باشند و نه بازگشتن.

اعراف ۱۰۰ ( در باره كافران تكذيب كننده رسولان) -أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ
اگر مي خواستيم آنها را به كيفر گناهانشان گرفتار مي كرديم و بر دلهايشان مهر غفلت مي نهاديم، در اين صورت اصلا نمي شنيدند !

بقره ۲۲۰ ( در باره ظلم به يتيمان) وَلَوْ شَاء اللّهُ لأعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ....
اگر خدا مي خواست ، شما را به كيفر پايمال كردن حقوق يتيمان به سختي مي انداخت ، مسلماً خدا عزتمند و حكيم است .

اســـراء -۸۶ - وَلَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلاً
اگر بخواهيم آنچه را به تو وحي كرده ايم ( از خاطرت) مي بريم و تو عليه ما وكيلي نمي تواني يافت .
 

۵- چرا خدا افشاگرى نمى كند !؟

راه ديگر غير از قلع و قمع مخالفين يا از كار انداختن ابزار شناخت و خلع سلاح فكري آنها ، آگاه ساختن پيامبر و مؤمنين از چهره واقعي منافقين پنهان شده در پس پرده هاي فريب است . اما گويا اين حداقل را هم عليه آنها اعمال نكرده است.

محمد ۳۰ و ۳۱- وَلَوْ نَشَاء لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُم بِسِيمَاهُمْ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ
وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ
و اگر مي خواستيم آنها ( كافران) را به تو مي نمايانديم كه ( باطن) آنها را از سيمايشان باز شناسي ، و از شيوه سخن گفتنشان ماهيتشان را دريابي و خدا بر اعمالتان آگاه است .( اما با آزادي و اختيار ) شما را آزمايش مي كنيم تا مجاهدان و صابران شما را بشناسيم و عملكردتان را ارزيابي كنيم .
 

۶- چرا خدا جلوى اختلاف و كشتار ميان مؤمنين را نمى گيرد!؟

مسئله "اختيار" و آزادي انتخاب ، فقط براي دشمنان بيروني نيست ، در درون جامعه هم پاسداري از وحدت و احتراز از اختلاف و تفرقه به عهده تك تك مؤمنين است و گرنه خداوند از بالادست مومنين مانع اختلاف و كشتارميان آنها نمي شود !؟

بقره ۲۵۳ ( در ارتباط با جنگ و كشتار ميان مسيحيان) .....وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِم مِّن بَعْدِ مَا جَاءتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَلَـكِنِ اخْتَلَفُواْ فَمِنْهُم مَّنْ آمَنَ وَمِنْهُم مَّن كَفَرَ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا اقْتَتَلُواْ وَلَـكِنَّ اللّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ......
و اگر خدا مي خواست ، پيروان بعدي عيسي بن مريم ، با اين همه معجزات و دلائل روشني كه براي آنها آمده بود ، در مقام خصومت و ستيز بر نمي آمدند ، ولي ( به دليل " اختيار ، اختلاف كردند ، به گونه اي كه) گروهي به ايمان و گروهي به كفر روي آوردند ، و اگر خدا مي خواست با يكديگر جنگ نمي كردند ، ولي خدا ( طبق حكمت اختيار) آنچه بخواهد مي كند .
 

۷- چرا خدا اجازه مى دهد مردم فرزندان خود را فداى اهداف فريبكارانه كنند !؟

انعام ۱۳۷ – وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَكَآؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُواْ عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ
و بدين گونه (متوليان بتكده) قرباني كردن فرزندان در برابر بت ها را عبادتي بزرگ درنظر بسياري ازمشركين جلوه دادند و با اين فريب باطل نابودشان و آئينشان را بر آنها مشتبه ساختند . و اگر خدا مي خواست (و مانع آنها مي شد) چنين نمي كردند ، ( ولي انسان ها را مختار آفريده است) پس آنها را با اين ساخته هاي ذهنيشان به حال خود واگذار.

وقتي مردمي با جهل و ناداني مرتكب چنين فجايعي ميشوند و بادست خود عزيزان دلبندشان را قرباني غلط انديشي هاي تبليغ شده مي كنند، چه كسي و چگونه ميتواند مانع اين موج جهالت گردد ؟ اگر درقبائل قديم عربستان اين جنايت ها براي تقرب به بت ها مي شد ، در دنياي متمدن امروز نيز قربانگاه هاي قدرتمندان سياست و اقتصاد ، ملت ها رابه مدد تبليغات وشستشوي مغزي، قرباني مطامع توسعه طلبي رهبران جاه طلب كرده است و مي‌كند . جنگ ميان مردمي كه يكديگر را نمي شناسند ، به فرمان كساني كه يكديگر را خوب مي شناسند !!
 

 ۸- چرا خدا براى هر ملتي پيامبر مستقلى نفرستاده است !؟

اين سئوال را بخصوص ايرانيان رنجيده از اسلام سياست زده فقاهتي در اين زمان مطرح مي كنند كه چرا ما ايرانيان فارسي زبان بايد از پيامبر و كتاب عربي پيروي كنيم ؟

البته مسيحيان موبور اروپائي و آمريكائي هم ميتوانند بپرسند چرا بايد از عيسي مسيح يا حضرت موسي كه هر دو اهل مشرق زمين بودند واز كتابي كه به زبان عبري نوشته شده است پيروي كنند ! اما چرا آنها چنين سئوالي نمي كنند !؟

مي دانيم طبق آمار بيش از ۴۵۰۰ زبان زنده و ۵۰۰۰ مليت در دنياي امروز وجود دارد كه در ۱۹۲ كشور ثبت شده در سازمان ملل زندگي ميكنند . لحظه اي فكر كنيد اگر قرار بود هر كدام يك دين داشتند، اختلاف امروزي مذاهب چند برابر ميشد !؟

آيا لازم است حقيقتي حتما به زبان و در زمان و به همشهريان ما گفته شود تا مقبول واقع گردد ؟

قرآن نيز اين سئوال ما را انعكاس داده است:

فرقان ۵۱ ــ وَلَوْ شِئْنَا لَبَعَثْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ نَذِيرًا
اگر مي خواستيم در هر شهري هشدار دهنده اي بر مي انگيختيم.

ولي جوابش را در آياتي ديگر داده است كه:

قصص ۵۹-- وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ
چنين نيست كه پروردگارت مردم شهرها را(بدون هدايت قبلي) هلاك كند ، مگر درآنكه در ميان مركز( پايتخت) آنان رسولي فرستاده باشد.
 

۹- چرا علم به تنهائى كسى را آدم نمى كند !؟

ما عادت كرده ايم همان طور كه در دانشگاه مقام هر استادي را از درجات علمي و مداركي كه كسب كرده مي شناسيم ، در باره علماي ديني هم همين طور قضاوت مي كنيم ؛ چند تا كتاب نوشته ، چي تدريس مي كند ، چقدر مريد دارد و ...

درجات آنها را نيز همانند درجات ارتشي تصور مي كنيم ؛ حجه الاسلام ، حجه الاسلام والمسلمين ، آيه اله ، آيه اله العظمي ....

اما علم در عين آنكه شرط لازم است ، كافي نيست. تقوا، به معناي نيروي تسلط بر نفس و خويشتن داري ، كه در عمل، نه در مقام ظاهر مي شود، ملاك معتبر است .

قرآن با نقل داستاني از بزرگ ترين عالم ديني قوم يهود كه دين را دكان دنيا كرده بود! به قول قديمي‌ها، نشان مي دهد كه : "مُلا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل !؟"

اعراف ۱۷۵ و۱۷۶ - وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ
وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
داستان آن كسي ( دانشمند ديني) را برآنان بخوان كه نشانه هاي خود رابه او آموخته بوديم ، ولي او از حمل اين (امانت كه آگاهي ازحق ايجاد مي كند) شانه خالي كرد (و حفاظ حق را پاره كرد)، در نتيجه شيطان پي گيرش شد ( طعمه او گرديد) و به تباهي افتاد .اگر مي خواستيم ( به صرف دانش ديني ) او را رفعت مي بخشيديم ، اما او تمايل به جاودانگي در زمين (تمتع مادي) كرد و در پي تمايلات نفس خويش بر آمد . ( تشنگي او به دنيا) همانند له له زدن سگ تشنه است كه از طبيعتش ناشي ميشود وعمل (خوبي يا بدي) تو نقشي در آن ندارد.
 

۱۰- جهل جهانسوز به " امانت اختيار" !

وقتي موضوع " اختيار " و اراده آزاد انسان در انتخاب راه زندگي درست شناخته نشود ، همه كار خود را به حساب خدا مي‌گذاريم!

اشكال كار تنها در اين نيست كه ما " مشيت" خدارا در قالب مشيت " خود" درك و فهم مي كنيم ، بدتر از آن ، تصور مُهر تأييد زدن خدا بر اعمالمان و بنا كردن مكتب و ايدئولوژي و فقه و فرهنگ ديني بر اساس ذهنيات خود ساخته مي باشد.

مشركين با قياس گرفتن كار خدا با كار حاكمان كه هيچ مخالفتي را بر نمي تابند ، آزاد بودن خود براي پرستش بت ها و تحريم حلال ها را به حساب درستي كار خود و سكوت الهي ( مشيت مهلت ) را علامت رضايت او تلقي ميكردند، امروز نيز ميدان و مهلت دادن هاي رب ، رهبراني را نيز از راه به در كرده است!

انعام ۱۴۸ و ۱۴۹ (و مشابه آن در نحل ۳۵) ــ سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ
قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ
مشركين ( براي تبرئه خود) خواهند گفت : اگر خدا مي خواست ما و پدرانمان شرك نمي ورزيديم و چيزي را سر خود تحريم نمي كرديم . پيشينيان آنها نيز چنين تصورات واژگونه اي داشتند كه تنبيه ما را چشيدند . بگو آيا بر اين گفتار دليلي براي عرضه داريد ؟آنها فقط پيرو گمانند و جز گزافه نمي گويند . بگو دلايل رسا مختص ( راه) خداست و اگر مي خواست همه آنها را ( اجبارا) هدايت ميكرد.

زخرف ۲۰ ــ وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ
مشركين گفتند اگر رحمان مي خواست ما اين بت ها را عبادت نمي كرديم . آنها براي چنين سخني هيچ دليل علمي ندارند و فقط حدس مي زنند.

نه تنها سنت هاي شرك آميز خود را مصّوب خدا و مرضي او ميدانستند ، بلكه واسطه بودن فرشتگان را براي اداي حاجات مادي خود عين خواست خداوند ميدانستند و به همين دليل " نبوت پيامبر" را تكذيب مي كردند.

مؤمنون۲۴..... وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا
و اگر خدا مي خواست فرشتگاني ( براي هدايت) ميفرستاد ، ما چنين سخني را از پدرانمان نشنيده ايم !

فصلت ۱۴ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ ....
و گفتند اگر پروردگار ما مي خواست حتما فرشتگاني مي فرستاد ، ما به آنچه ( نبوتي كه ادعا مي كني) منكر هستيم .

زخرف ۶۰ وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُون َ ....
البته اگر ما مي خواستيم حتما فرشتگاني بجاي شما در زمين جانشين قرار مي داديم .
 


 

`