`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

مصاحبه نشريه ميهن با عبدالعلى بازرگان
اصلاح دینی روشنفکران روحانیون و مردم مذهبی

 

سؤال اول: آيا براي گذر به دموكراسي در ايران نيازمند مباحث نظري و فرهنگي هستيم؟
 
عبدالعلی بازرگان: هرچند فعالين سياسي در عمل اجتماعي دموكراسي را تمرين و تجربه مي‌كنند و همچنانكه در اين سه دهه پس از انقلاب ديده‌ايم، عبرت مي‌گيرند و به اختيار يا جبر زمانه، با تغيير مواضع طرفدار اصلاحات مي‌شوند، اما مباحث نظري زمينه ساز تحولات است و تا بسترسازي‌هاي فرهنگي لازم انجام نشود و نهادهاي مستقل مردمي و احزاب سياسي جاده را هموار نكنند، دموكراسي تحقق پيدا نمي‌كند. به گفته شادروان شريعتي :«هرانقلابي پيش از آگاهي فاجعه است»، آگاهي نيز لاجرم نيازمند طرح مباحث نظري و بسط فرهنگ است كه از روشنفكران آغاز مي‌شود و به تدريج، همچون افكار آن معلم انقلاب، به طبقات ديگر سرايت مي‌كند.
 

سؤال دوم: آيا در روند دموكراتيزاسيون به اصلاح ديني نياز وجود دارد؟ چه ارزيابي در موقعيت كنوني نوانديشان و فعالين سياسي اين طيف داريد؟

بي‌ترديد، آموزه‌هاي حوزوي ما چه شيعه چه سني، از جهات بسياري قابل مقايسه با آموزه‌هاي كليسائي قرون وسطي مي‌باشد و در همان فضاي فكري شكل گرفته‌اند، اتفاقي كه درعصر روشنگري غرب با رونسانس و مدرنيته افتاد و به حاكميت ملت و حقوق بشر انجاميد، هنوز در جامعه ما رخ نداده و هماهنگي و انطباقي كه كليسا با تحولات اجتماعي اروپا پيدا كرد هنوز درحوزه‌هاي علميه ما پديد نيامده است. آموزش‌هاي كلاسيك و رساله‌هاي عمليه ما همچنان درجا مي‌زنند و فقه سياسي نيز، بخصوص در تشيع، به دليل بركناري تاريخي روحانيون از قدرت فقدان ميدان تجربه حكومتي براي اين طبقه، فربه نشده است، پس از انقلاب نيز بدليل اشتغال به كارهاي اجرائي و دعواي حفظ قدرت، روحانيوني هم كه ذوق و زمينه فكري چنين مباحثي را داشته‌اند فرصت مطالعه و تدوين چنين فقهي را نيافته‌اند.

موضوع حاكميت ملت و دموكراسي به طور جدي درفقه و آموزه‌هاي حوزوي غايب است و به استناد اين آموزه‌ها و احاديث و روايات پيراسته نشده، افراطيوني همچون داعش و طالبان و بوكوحرام به راحتي مي‌توانند اعمال جنايت آميزشان را توجيه كنند، پس تا خانه تكاني اساسي و پاكسازي همه جانبه‌اي از اين متون به كمك كتاب و سنت و عقلانيت مبتني بر مصالح و مقتضيات زمانه نشود، اميدي به اصلاح اساسي در حوزه‌ها نمي‌رود.

در مورد روشنفكران ديني در ايران، آنها دير زماني است كه راه دين شناسي خود را از روحانيت و حوزه‌هايش به كلي جدا كرده‌اند، اما اين واقعيت را نمي‌توان انكار كرد كه هنوز اكثريت مردم ايران مسلمان‌اند و تحت تأثير روحانيون در مساجد و مراكز ديني قرار دارند و بسياري از توده‌هاي مردم هنوز اهل تقليد و پيروي از رساله هستند، پس تا دامنه اصلاحات به حوزه‌ها كشيده نشود و نظام آموزش ديني در ايران از بنياد تغيير نكند، اميد به اصلاح ديني همچنان با اشكال اساسي مواجه خواهد بود. مشكل اصلي و تاريخي حوزه‌هاي علميه ما پرداختن به فقه و اصول و كنار گذاشتن قرآن بوده وهست. به گفته علامه طباطبائي معروف‌ترين مفسر قرآن:

«علوم حوزوي به گونه‌اي تنظيم شده‌اند كه به هيچ وجه به قرآن احتياج ندارند، به طوري كه شخص متعلم مي‌تواند تمام اين علوم را از صرف، نحو، بيان، لغت، حديث، رجال، درايه، فقه و اصول فرا گرفته به آخر برسد، و آن گاه متخصص در آنها بشود و ماهر شده در آنها اجتهاد كند، ولي اساساً قرآن نخواند و جلدش را هم دست نزند! در حقيقت براي قرآن چيزي جزتلاوت كردنش براي كسب ثواب و يا بازوبندي فرزندان، كه از حوادث روزگار حفظشان كند چيزي نمانده، اگر اهل عبرتي، عبرت بگير» (تفسيرالميزان،۴۰ جلدي، ج۱۰ ص ۱۱۷)

درست است كه واژه دموكراسي در قرآن نيامده است، اما روح اين واژه كه دلالت بر حاكميت انسان بر سرنوشت خود و آزادي انتخاب و اختيار مي‌كند، حداقل در ۳۰۰ آيه قرآن به طورمستقيم يا غير مستقيم احساس مي‌شود و اصولا نگاه قرآن به آزادي و حاكميت ملت‌ها بر سرنوشت خويش، از زمين تا آسمان با آموزه‌هاي حوزوي فاصله دارد. اگر چنين انحرافي در قرون گذشته پيش نيامده بود، امروز شاهد انديشه‌هاي قرون وسطائي در حوزه‌ها نبوديم.

اما اين كه نوانديشان و فعالين سياسي دراين مورد چه كاري كرده‌اند، درست است كه به طوركلي نظريه پردازي‌هاي زيادي در اين مدت شده و نوشته‌هاي ارزشمندي عرضه شده است، اما به طور خاص در زمينه «بازگشت به قرآن»، كه از زمان سيد جمال الدين اسدآبادي در سده اخير آغاز شده بود، به عنوان اساس اصلاح ديني، بسيار كم كار شده و در مواردي نيز كارهاي انجام شده تأثير معكوس هم داشته و به سُست شدن اين مبنا انجاميده است.

در نهضت مشروطيت، روحانيون روشنفكري چون آخوند خراساني و علامه نائيني خود را نباختند، بلكه به اصلاح درون ديني پرداختند، حتي نائيني در برابر شعار وارداتي «آزادي، برابري، برادري» كه ترجمه‌اي از زبان فرانسه بود، در كتابش آورده است كه: هذه بِضاعَتُنا رُدّت اِلينا (اين ارزشها متعلق به خودمان است كه به ما برگردانده شده) در واقع او چنين ارزشهائي را از وراي شاخ و برگ جهل و خرافات حاكم بر حوزه‌هاي علميه، درقرآن و سنت بخوبي مي‌ديد و آنها را از ارزشهاي ممتاز ديني مي‌شمرد. به نظر بنده اصل «بازگشت به قرآن» در ديدگاه روشنفكران مسلمان در اين دوره مغفول واقع شده است و عمدتاً به «بديل»هائي، كه البته مغايرتي هم با قرآن ندارند، چنگ مي‌زنند؛ شما حتما تحليل‌هاي يكي از معتبرترين روحانيون روشنفكر مخالف داخل وطن درباره داعش و زمينه‌هاي داعش پروري در متون حوزوي را خوانده‌ايد، راه حل توصيه شده ايشان بازگشت به «حقوق بشر» است! درست است كه حقوق بشر كليد مهمي بر اين معضل است، اما در برابر حوزوياني كه حقوق بشر را حربه آمريكا عليه كشورهاي ضعيف شمرده و «حقوق بشر اسلامي» را مطرح مي‌كنند، سخن شما بُردي ندارد، اين كه مسئله ميان حقوق بشر مطرح در جهان با متون فقهي فرسنگ‌ها فاصله است، شكي نيست، اما وقتي قرآن و سنت پيامبر مشحون از آزادي، برابري و برادري انسانهاست، چرا به عنوان يك مصلح ديني به آن استناد نمي‌كنيد؟

برخي روحانيون روشنفكر نيز به بديل «معنويت و اخلاق» به طور عام پرداخته‌اند، گوئي ظرف دين به كلي خالي از اين ارزشهاست و اين زيبائي‌ها را بايد از برون دين گرفت! درست است كه عملكرد حاكمان در اين سه دهه، بسياري از مردم را به اين نتيجه رسانده كه آب معنويت و اخلاق درآموزه‌هاي ديني گرم نمي‌شود، اما مگرهدف اصلي قرآن سوق دادن انسانها به معنويات و رسالت پيامبر اسلام تكميل مكارم اخلاق نبوده است؟

بديل ديگر بازگشت به قرآن، بازگشت به عرفان و تصوف و مولوي شناسي است، از قضا حافظ و سعدي و مولوي محصول دوران مغولان و خشونت و خون و خرابي و خرافات بودند، دوراني كه باطن دين و جنبه‌هاي لطيف آن خريدار زيادي داشت. بي جهت نيست كه پس از انقلاب، اقبال مردم در داخل و خارج كشور به چنين محافلي چشمگير شده و نظام را به مقابله با آنها مصمم كرده است. آن اديبان عارف كه افتخار بشريت هستند، خود پرورده دامان قرآن و سنت بودند و ابياتشان آياتي از ايمان به آن مكتب است. اقبال مردم به اين بزرگان نيز، درعين ادبارشان از دين دولتي و قرائت فقاهتي فرادست آن، نشان مي‌دهد كه مردم از خدا و معنويت قهر نكرده‌اند، بلكه بيزاري آنها از دين فروشي و رياكاري است. اما احساس سبكباري كردن و لذت بردن از معاني لطيف و بليغ اين سخنان، جاي كتابِ راهنماي عمل نازل شده از آفريدگار عالم و آدم و سنت پيامبرِ رحمه للعالمين را نمي‌گيرد، عاشق عارفان شدن خوب است، ولي به قول مولوي:

عشق آن زنده گزين كو باقي است           از شراب جانفزايت ساقي است
عشق آن بگزين كه جمله انبياء           يا فتند از عشق او كار و كيا
تو مگو ما را بدان شه بار نيست           با كريمان كارها دشوار نيست
 

سؤال دوم: آيا در روند دموكراتيزاسيون به اصلاح ديني نياز وجود دارد؟ چه ارزيابي در موقعيت كنوني نوانديشان و فعالين سياسي اين طيف داريد؟

ببينيد ما در نهضت مشروطه، نهضت ملي زمان دكتر مصدق و در انقلاب سال ۵۷ شاهد حضور روشنفكران مذهبي و حتي روحانيون سرشناسي در كنار روشنفكران عرفي بوديم كه هيچكدام دست رد به سينه هم نمي‌زدند و به خاطر هدف مشتركي همكاري هم مي‌كردند. اما پس از انقلاب، بازتوليد استبداد، با انحراف از آرمانهاي اوليه آن، همچون ديناميتي كه در ساختماني كار گذاشته باشند، بناي وحدت را منفجر كرد و اجزاي آن را از هم پراكنده ساخت. شوربختانه همه اين تفرقه آفريني‌ها هم به نام دين تمام شد و فضائي به وجود آورد كه موجب فاصله گرفتن طيف روشنفكران عرفي از هرچه نام دين داشت گرديد و در مواردي نيز تركش خوردگان از انقلاب را به ضديت شديد با دين كشاند.
متأسفانه روشنفكران عرفي ما اطلاعات‌شان از دين بسيار اندك و در حدّ شرعياتي است كه در مدرسه خوانده‌اند؛ آنها عملكرد روحانيون به قدرت رسيده را به حساب دين مي‌گذارند و مواضع افراطي ضدديني مي‌گيرند، در چنين شرايطي بديهي است كه فاصله‌ها بيشتر و صف‌ها جداترمي‌شود، من در شرايط حاضر چشم انداز روشني در آينده نزديك نمي‌بينم، مگر آنكه درعمل اجتماعي اين ضرورت اتفاق بيفتد. مسئله اصلي مرز ميان مليت و مذهب است كه بايد مشخص گردد؛ چه خوشمان بيايد چه نيايد، ملت ما هويتي دو گانه در مليت و مذهب دارد، پهلوي‌ها مي‌كوشيدند هويت مذهبي را تضعيف كنند و روحانيون، پس از آنكه آقاي خميني ملي‌گرائي را خلاف اسلام و جبهه ملي را مرتد اعلام كرد، بر حذف هويت ملي اصرار دارند! و صد البته هر دو آب در هاون كوبيده و مي‌كوبند، اما مصدق، كه در سالگرد شدن صنايع نفت به رهبري او هستيم، مي‌گفت: «من ايراني و مسلمانم و برعليه هرآنچه كه ايرانيت و اسلاميت را تهديد كند تا زنده هستم مبارزه خواهم كرد».

فروردين ماه ۱۳۹۴


منبع: نشريه ميهن
http://mihan.net/1394/01/12/216/
 

`