`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

عید قربان و انقلاب ارتجاعی!!

عید سعید "قربان" که یکی از دو عید بزرگ مسلمانان، و به قولی بزرگترین عید اسلامی است، بی سر و صدا گذشت. "عید فطر" را همه مردم احساس می‌کنند، آزادی خوردن و آشامیدن پس از یکماه روزه داری و تغییر رژیم غذائی برای همه قابل فهم ودرک است و با تمام وجود عید بودنش را لمس می کنند! اما چرا عید قربان که درظاهربه حاجیان هرسال، یعنی جمع قلیلی از ملت (حدود یک هزارم آن) ارتباط مستقیم پیدا می‌کند، روز تعطیل عمومی اعلام می‌شود و بقیه ملت جشن می‌گیرند!؟ چه رمزی است که اهمیت چنین روزی بالاتر از یکماه روزه داری ِ همه اُمت و مهم تر از عید فطر است!؟

آیا می‌توان عید قربان را که نماد "توحید" و اخلاص در بندگی است، به آب خالص و تازه‌ای که دائماً به حوض و برکه‌ای بسته می‌ریزد و آن را از دگرگونی و فساد ِِ ناشی از ایستائی محافظت می‌کند، تشبیه کرد؟

به نظر می‌رسد اگر "حج"، آنچنان که باید، ابراهیمی انجام شود، آثاراین هدایت جاری، ازیکماه نماز و روزه‌ای که با ریا و شرک در برکه بسته و بی ارتباط با دریای معرفت انجام شود مؤثرتراست.

"قربانی" از ریشه "قرب"، به کار خیری گفته می‌شود که موجب "نزدیکی" بنده به خالق گردد. اما خدا که جا و مکانی ندارد که بنده‌ای به او نزدیک و یا از او دور شود؛ همه جا هست و هیچ کجا نیست! می‌گویند تقرب نزدیکی جستن به صفات خداست با انجام قربانی و عملی ایثارگرانه.

چگونه ممکن است کشتن حیوانی زبان بسته ما را به خدا نزدیک کند!؟ می‌گویند قربانی ِ حیوان نمادی است از ایثار مال و اطعام گرسنگان و دلسوزی برای مساکین و محتاجان. یعنی تنها با دور شدن از "خود" یعنی ترک وابستگی‌های به مال و امیال دنیائی، یعنی مبارزه با خودپرستی‌هاست که می توان به صفات "خدا"ئی، که استعدادش را در روح ما دمیده است، نزدیک شد.

آیا "قربانی" منحصراً عملی فردی و عبادتی شخصی است، یا جنبه اجتماعی و ابعاد گسترده‌تر ملی و فراملی هم دارد!؟

آنچه تاکنون در باره عید قربان و عمل قربانی خوانده و شنیده‌ایم، کاری فردی و تقربی به تنهائی بوده است. هم ایثار ابراهیم و قربانی "اسمعیل" در هزاره‌های قبل کاری فردی بوده است، و هم قربانی گوسفند در زمانه ما عبادتی فردی تلقی می‌شود. آیا ملت‌ها نیزلازم است چیزی را قربانی کنند تا از شرک به توحید و از خودخواهی‌های قومی و نژادی و وابستگی‌های دست و پاگیر تاریخی و سنت‌های پوسیده آباء و اجدادی آزاد شوند و به توحید برسند؟

اگرهدف از قربانی، نزدیکی به خداست، آیا فقط افراد از خدا دور می‌شوند، یا جوامع نیزروح و شخصیت مستقلی داشته، با تأثیرات متقابله‌ای که بریکدیگر می‌گذارند، نیازمند پاک شدن از انحرافات اخلاقی و "تقرب" به ارزش‌های متعالی هستند؟
در قرآن فرمانِ ِ "ذبح گاو" به یک امت (قوم حضرت موسی) و نه به یک فرد، داده شده است!؟ مهم تر این که، برحسب آنچه از تورات و قرآن استنباط می‌شود، این فرمان در ارتباط با قتلی صادر شده که قوم موسی(ع) را سخت ملتهب و دستخوش جنگ داخلی و برادرکشی کرده بود و خداوند برای خاموش کردن آتش این فتنه، ذبح یک گاو را فرمان داده است!؟

مفسرین گذشته در گشودن کلید این معما که کشتن گاو چه نقشی دردفع این فتنه و بازگرداندن امنیت و آرامش به جامعه داشته، حدسیات مختلفی زده و نظریان گوناگونی ابرازکرده‌اند. مرحوم طالقانی که بیش از بقیه مفسران درمیدان مسئولیت‌های اجتماعی و مبارزات سیاسی شرکت داشت وبا چشم بازتری تحولات اجتماعی را نظاره می‌کرد، در فلسفه کشتن یک گاو و ارتباط آن با فتنه‌ای که دامنگیر بنی اسرائیل شده بود، به ریشه یابی این قتل می پردازد:

نامبرده در تفسیر "پرتوی از قرآن"، با آگاهی از وابستگی این قوم اسیر در طول تاریخ به "گاو"، و احاطه‌ای که بر آیات قرآن، دروصف این وابستگی تاریخی پیدا کرده بود، می‌دانست فتنه‌های اجتماعی وقتل و کشتارها ریشه در همین تعلقات غیر توحیدی دارد

"... آن قتل را به پای آن گاو یا به حساب آن بزنید. مانند یک عالم اجتماعی یا پزشکی که منشإ شرّ و جنایت یا بیماری را معرفی می‌کند و می‌گوید: این جنایت یا بیماری را... باید به حساب آن آورد.
این لطف خداوند است که با شناساندن اصل و منشإ همه گناهان و جنایت‌ها، و با دستور از میان بردن آن، نفوس وجوامع را پیوسته زندگی نوین می‌بخشد و نفوس و حقوق را ازهلاکت وتباهی همی نگه می‌دارد. کذلک یحیی الموتی"
(پرتوی از قرآن، ج۱ ص ۲۰۰)

وابستگی‌های عمیق و همه جانبه بنی اسرائیل (همچون هندیان) به گاو بود که پس از آنهمه مبارزات توحیدی و معجزات حضرت موسی، همین که چند روزی سر او را دور دیدند، به آداب و عادت‌های گذشته‌شان برگشتند و با تبدیل انقلاب توحیدی به انقلاب ارتجاعی، گوساله‌ای طلائی را به جای خالق یکتا به پرستش گرفتند!!

آیا خون‌های به ناحق ریخته شده مردم در حوادث پس از انتخابات و تجاوزات به جان و مال و ناموس مردم ریشه دربُت‌سازی‌های دیگر و انحراف از توحید در پیروی از اشخاص بجای قانون اساسی و کتاب و سنت مسلمانان ندارد!؟

این قلم در نوشته‌ای تحت عنوان "گوساله سامری" در این باب قبلاً نکاتی را اشاره کرده است، این مطالب، به تناسب عید قربان در تکمیل آن تقدیم می‌گردد.
 

بازتولید استبداد و ارتجاع

مثال فوق نمونه نادر و استثنائی در تاریخ نیست، همه انقلابات دینی یا اجتماعی، مادام که تغییرات اساسی در نفوس ملت حاصل نشده باشد، در معرض این خطر بوده و هستند. به قول زنده یاد دکتر شریعتی:"هر انقلابی قبل از آگاهی فاجعه است." به این ترتیب، اگر چه زمان به عقب بر نمی‌گردد، اما ملت ها همواره در معرض عقبگرد هستند.

اصطلاح "انقلاب ارتجاعی" عنوانی قرآنی است که، به صورت فردی یا اجتماعی، بارها در این کتاب تکرار شده است. با این تفاوت که به جای ارتجاع، کلمه "عقب" (به معنای پاشنه پا) را به کار برده است: (انقلب علی عقبیه)؛ انقلاب پر پاشنه پا!! همان عقبگردی است که سربازان در پادگانها تمرین می کنند! واپس گرائی وبازگشتی است صد و هشتاد درجه به وضعیت سابق.

انقلاب ارتجاعی دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد که قرآن به برخی از آنها اشاره کرده است:
 

الف) استمرار بر عادت

"کعبه" از دوران ابراهیم خلیل قبله گاه اعراب، کانون هویت اعتقادی آنان، مرکز تجارت وسیادت قریش وقلب مکه به شمار می‌رفت. پیامبر اسلام از همان آغاز علنی شدن رسالتش، به فرمان خداوند، قبله را از کعبه به "بیت المقدس" برگرداند!! چنین تغییری علاوه برمسلمانان، برای خود پیامبرنیز، که دلبستگی فوق العاده‌ای به خانه خدا داشت بسیار ناگوار بود. اما چه می‌شد کرد؟ حکم الهی بود و ناگزیرازابلاغش.

بیت المقدس کانون دینی بنی اسرائیل و تداعی کننده تاریخ و انبیاء قوم یهود است. اعراب تاریخ و توجهاتی دیگرداشتند که این رویکرد به "غرب" برایشان گران می‌آمد! به راستی چه حکمتی در این کاربه ظاهر عجیب نهفته بود؟

آیه ۱۴۳ سوره بقره اجمالاً توضیح می‌دهد:

..... قبله ای که رو به آن می‌ایستادی، تنها از این جهت معین کرده بودیم تا کسانی را که از رسول پیروی می‌کنند، از کسانی که به پاشنه خود عقب گرد می‌کنند! مشخص گردانیم و مسلماً (ترک سنت‌ها) دشوار است، ولی نه برای کسانی که خدا هدایتشان کرده. خدا ایمان شما را ضایع نمی‌کند (فکر نکنید باتغییر شکلی قبله دینتان از دست می رود!) خدا به بندگانش رئوف است.

وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنتَ عَلَيْهَا إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلاَّ عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللّهُ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ

روی کردن اعراب به کعبه از روی عادت وتقلید از گذشتگان بود، چنین رویکردی که فاقد آگاهی و بصیرت است، تحولی در زندگی نمی‌آفریند، کعبه‌ای که انباشته از بُت‌های کوچک و بزرگ قبائل است و کانونی که اینک پایگاه شرک و بت‌پرستی شده، چه دردی از دوران جاهلیت درمان کرده بود که اینک با ادامه چنین رویکردی درمان کند؟ چه بسا در دوران موقت تغییر قبله، نگاهی به کانون‌های دیگر داشتن و مطلع شدن ازسوابق تاریخی اقوام دیگر، همچنین شناخت کامل زندگی ابراهیم، پایه گذار کعبه و پدر معنوی مسلمانان، این فرصت را فراهم کند که دگرباربازگشتشان به کعبه با دل ودرون نورانی شده از ارزش‌هائی که بصورت نمادین در فلسفه قبله متبلوراست باشد. بعد ازاین تجربه گران بها بود که باردیگر به فرمان الهی به این کانون توحید برگشتند.

تجربه تغییر قبله نشان داد افتخارات تاریخی، حتی اگر خانه خدا هم باشد، مادام که از سر تقلید و تبعیت از سنت‌های تاریخی و از روی عادت پیروی گردد، هیچ ملتی را به سعادت نمی‌رساند.

دستاوردهای یک انقلاب نیزهمواره در معرض از دست دادن است، حفظ انقلاب از بپا کردنش دشوارتراست. بازگشت استبداد، در صورت کنار کشیدن مردم، آنهم به بدترین و سخت علاج ترین نوعش، از مسلمات تجربه شده در تاریخ است، خسران بارتر از آن بیزاری مردم از دین و ایمانی است که مبلغان جاه طلبش به قدرت و ثروت میل کرده ودشمنان دیرینه از بی‌خبری مردم نسبت به مبانی دینی‌شان تیشه به ریشه هویت دینی زده باشند.

گذشته تاریخی الزاماً میراث بدی نیست، ممکن است بسیار درخشان وبا شکوه هم باشد. بحث بر سر نحوه بازگشت ما به آن، ونوع استفاده‌ای است که از آداب و سنت‌های گذشته، به تناسب زمانه، می‌کنیم. افتخارات باستانی و اتکاء به عملکرد قهرمانان تاریخی، دردی از دردهای امروز ما را درمان نمی‌کند. هویت هر قوم ترکیبی از ابعاد گسترده فرهنگی آن است که دین و مذهب نیز جزئی از آن به شمار می‌روند که در روند تاریخ شکل گرفته است. تجزیه هویتی ایرانیان و مبارزه با بخش اسلامی آن، تلاشی بود که از زمان پهلوی آغاز شد و با انقلاب سال ۱۳۵۷ بی‌حاصلی آن آشکار گردید. امروز نیزتلاش‌هائی که در عکس‌العمل به استبداد دینی حاکم در کشور و انحرافات گسترده آن انجام می‌شود ره به جائی نمی‌برد. این درد را درمانی جز آگاهی بر مبانی اصیل هویت ملی و دینی نیست.
 

ب) شخصیت پرستی و وابستگی افراطی به رهبر

خطر دیگری که انقلابات مردمی و نهضت‌های آزادی بخش را تهدید می‌کند، وابستگی آنها به رهبران جنبش و نیاز دائمی‌شان به رهنمودهای مستمر اوست. وضعیت ایده آل موقعی است که توده‌های مردم بیش از رهبر، به ارزش‌ها و اصولی که برای آن انقلاب و جنبش کرده‌اند وابسته و باورمند باشند. به گونه‌ای که هرکدام یک نهاد و رهبر بوده، بدون فرمان گرفتن از بالا بتوانند در همان مسیر شناخته شده عمل کنند.

مادام که تغییرات فرهنگی عمیقاً در نفوس مردم نفوذ نکرده و مناسبات اجتماعی تغییربنیادی پیدا نکرده باشد، همواره این خطر وجود دارد که با مرگ طبیعی یا کشته شدن رهبر، توده‌های انقلاب کرده مردم به همان نظام فکری قبلی بازگشت نمایند. نگاه کنید به مصداق تاریخی جنگ "اُحد" که پس از شکست مسلمانان و شایعه کشته شدن پیامبر، این هشداربه سُست باوران داده شده است:

محمد فقط پیامبری است که قبل از او پیامبران (دیگری) بوده‌اند؛ اگر او بمیرد یا کشته شود، آیا شما به (جاهلیت) گذشته خود بر می‌گردید؟ و هر که به گذشته بازگردد (انقلاب ارتجاعی کند)، هرگز زیانی به خدا نرساند، و خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد.

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاكِرِينَ
 

ج) پیروی از بیگانگان

دشمنان و مخالفان همیشه از وحدت ویکپارچگی مردم وحشت دارند و می‌کوشند به نوعی میان آنان تفرقه و جدائی بیفکنند. نمونه‌اش پراکندگی مسلمانان پس از فروپاشی امپراطوری عثمانی و تلاش‌های تبلیغاتی استعمار غربی برای بازگرداندن شُعَب مختلف اسلامی به افتخارات نژادی و ناسیونالیستی و آداب و سنت‌های قومی است؛ مصریان را به سلسله فراعنه و اهرام ثلاثه، ایرانیان را به دوران هخامنشی و کاخ‌های ساسانی، عراقی‌ها را به تمدن‌های آشور و کلده و بابل در بین النهرین، تُرک‌ها را به تاریخشان در دوران روم شرقی وبقیه را به همین گونه....

تلاش برای تغییر زبان و مبداء تاریخ (ازجمله در ترکیه و ایران)، تجزیه هویت تاریخی وتفکیک مذهب از ملیت و سرگرم کردن مردم به مفاخر باستانی و غافل ساختن آنان از غارتی که می‌کنند، ازجمله شیوه‌های شناخته شده برای مردم است. نگاه کنید به این هشدارقرآنی:

آل عمران ۱۴۹- ای مؤمنان، اگر از اِنکارورزان اطاعت کنید، شما را به گذشته بازمی‌گردانند و انقلابی زیان‌بار خواهید کرد.

يَاأَيُّهَاالَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ


به این ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که نگاه به عوامل خارج از مناسبات درونی میان یک ملت، و تکیه برنیروها و سازمان‌ها و دولت‌های خارجی، به جای تلاش برای تغییرات بنیادی درون ملت و استفاده بهینه از پتانسیل‌های مفید و مشروع بین‌المللی، از عوامل شکست یک جنبش و بازگشت به ارتجاع و استبداد مجدد خواهد گردید.
 

۱۰ آذر ماه ۱۳۸۸


 

`