`  

دريافت نسخه پى‌دى‌اف

`
`

تفسير سوره قريش (۱۰۶)

بسم الله الرحمن الرحيم

سوره‌ي «قريش»، با سوره‌ی قبل از خودش («فیل») ارتباط بسیار ظریفی دارد. در سورة «فیل» ماجرای اصحاب فیل نقل شده که دقیقاً مرتبط با کعبه و قوم قریش است، و در سوره قریش نیز باز سخن از همان‌ قوم ست. همانطور كه قبلا عرض کردم، سوره‌های قرآن، همانند حلقه‌های گردنبند، با هم ارتباط دارند. در این سوره هم بحث این است که چه عاملی باعث شد که قوم قریش با هم الفت پیدا کنند.

اشاره کردم که اقوام غارتگر ساكن عربستان همیشه در حال جنگ با یکدیگر بودند؛ ولی از زمان پایه‌گذاری مکتب توحید، به‌دست ابراهیم و فرزندش و نسل‌های پس از آنها، این کانون توحیدی، در طی قرن‌ها، به همت مردمان موجّه و محترمی که پاسدار آیین و مناسک کهن بودند، مورد قبول و احترام قبایل وحشی عرب قرار گرفت و رفته رفته در مکه امنیتی به‌وجود آمد که آنجا را به پایگاهی اقتصادی مبدل کرد، چنانکه از اطراف و اکناف، بازرگانان به آنجا می‌آمدند و دادوستد می‌کردند. یکی از قبایلی که در مکه شکل گرفت، قریش بود که بعدها دو شاخه پیدا کرد: یکی از عبد مناف و دیگری از هاشم که پدر عبدالمطّلب، عموی پیامبر است. سالی که در عربستان قحطی فوق‌العاده سختی شد ، همین هاشم، که آدم ثروتمندی بود، تمام دارایی‌اش را میان مردم تقسيم کرد؛ و از آن به بعد آوازه‌ی کرامت و بخشندگی او و خاندان قریش در تمام عربستان پیچید. درواقع، با این‌ محبت‌ها و انسانیت‌ها بود که قریش معروف شد.

اما چرا تیره‌های مختلف اینها با یکدیگر الفت پیدا کردند و چه‌طور شد در این شبه‌جزیره، که همه در حال جنگ و غارت یکدیگر بودند، یکباره اختلاف‌ها از میان برخاست و از در صلح درآمدند؟... می‌دانید که اصلاً ذات و طبیعت زندگی قبیلگی اقتضای جنگ دارد. عرب ملیت نداشت و قبایل آن هیچ وقت قدرتی به اسم حکومت نداشتند و دولتي بینشان تاسيس نشده بود، آنها اصلا سرمایه نداشتند. بنابراین در این نظام، کسی می‌توانست به زندگی ادامه دهد که وابسته به نظامات قبیلگی باشد. می‌بایست نسبت به قبیله‌اش تعصب می‌ورزید؛ باید از خود حمیت نشان می‌داد، چون همة قبایل پیوسته در حال جنگ با یکدیگر بودند و هیچ عاملی برای وحدت و الفت میانشان وجود نداشت.

حال با این سابقه، می‌فرماید: لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ. این «لام» لِإِيلَافِ برمی‌گردد به سوره‌ی قبل و آن داستان اصحاب فیل. چرا خداوند اصحاب فیل را نابود کرد و کید آنها را خنثی کرد؟ لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ. برای ایجاد الفت و پیوند میان قریش. إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاء وَالصَّيْفِ. پیوندی به رغم کوچ زمستانی و تابستانی. چنان‌که عرض کردم، قریش زمستان‌ها کوچ می‌کرد به قسمت‌های جنوبی و یمن، و تابستان به مناطق ييلاقي شمال، یعنی شامات، و در اين مناطق به دادوستد می‌پرداخت. یعنی اینها دایم درحال حرکت و سفر بودند؛ مثل عشایر خود ما که جای ثابتی ندارند. قریش، مثل عشایر ما، زندگی بسیار سختی داشت و به این سبب به قبایل دیگر حمله می‌برد و آنها را غارت می‌کرد. اگر یک سال بارندگی نمی‌شد و خشک‌سالی چيره مي شد، عده‌ای‌ از گرسنگی می‌مردند. بنابراین عاملی که میان آنها الفت ایجاد کند وجود نداشت، این بود که کوچ‌های زمستانی و تابستانی آنها همیشه در معرض خطر حملة قبایل دیگر قرار مي گرفت و همین مسئله اهمیت حادثه لشکرکشی ابرهه به مکه را نشان می‌دهد و معلوم می‌شود که خداوند چگونه با همان حادثه، میان آنان الفت ایجاد کرد و از گزند یکدیگر ایمنشان ساخت.

فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ. می‌فرماید پس باید خداوند و ربّ این خانه را عبادت کنند و یاد کنند که باعث شد بعد از قرن‌ها که خون يكدیگر را می‌ریختند، کنار هم قرار گيرند و با هم پیوند دوستی برقرار کنند. می‌فرماید حال اگر می‌خواهید میانتان این الفت ادامه پیدا کند، ریشه‌ی تاریخی‌اش را بنگريد که چگونه به ستیز میان شما پایان داد. در واقع، عبادت خدا و معنویت مانند ملاتي كه سنگ‌ها و آجرهای يك بنا را به‌هم متصل می‌کند و از آنها یک بنای مستحکم می‌سازد، مایه‌ای شد برای بقای این الفت. آنچه این قبایل را به‌هم پیوند و ارتباط داد و وحدت و یکپارچگی میان آنها برقرار کرد چه بود؟ رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ.

اینجا «ربّ» به «بیت» اضافه شده است. پیش‌تر عرض کردم که در هیچ آیه‌ای از قرآن کلمه‌ی «ربّ» بدون مضافٌ‌الیه یا متعلقی دیگر نیامده است. برخلاف کلمة جلالة «الله» که به کلمة دیگر اضافه نمی‌شود و همیشه تنها به‌کار مي رود. از ۹۸۵ مرتبه اي که نام «ربّ» در قرآن به‌کار رفته، هیچ‌گاه این کلمه غیرمضاعف واقع نشده و همیشه اضافه شده است. مثل: ربّكم، ربّنا، ربّه، ربّ السّماوات والاَرض، ربّ العالمین و از جمله، ربّ هذا البيت یعنی رب این بیت. يعني کعبه هم اربابي دارد و این خانه بی‌صاحب نیست: ربوبیتی و اراده‌ای و مشیتی بر آن حاکم است.

«ربّ» همان صاحب اختیار و ارباب است، و مضاف واقع شدن آن نشان از شمول ربوبیت حق بر هر چیز و هر کس دارد. به‌عبارت دیگر، این اضافه شدن دلیل بر نسبت قادر با مقدور و ربّ با مربوب است؛ اما «الله» دلالت بر توجه به خدا، صرف‌نظر از نسبت او با مخلوق دارد. پيام اين است كه ربّ این بیت را، که برای شما هم امنیت آورده و هم رزق و روزی، عبادت کنید و در حفظ حرمت این مکان اهتمام نشان دهید.

الَّذِي أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ. آن ربّ و خداوندی که آنها را از گرسنگی رهانید و اطعامشان کرد و همچنين، آمَنَهُم مِّنْ خَوْفٍ. و هم از ترس و ناامنی بیرونشان آورد و به آنها پناه داد.

قبلاً گفتيم آنگاه که حضرت ابراهیم از نواحی آباد و سرسبز اطراف مدیترانه به يكي از خشك ترين نقاط عالم کوچ می‌کند، به خداوند عرض می‌کند: رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ، اي صاحب اختيارم، من ذریه‌ام را در وادی خشکِ لم‌یزرعی نزدیک خانه‌ی شکوهمند تو اسكان داده‌ام، رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاَةَ، تا توجه و ياد تو را بلند و پرچم توحید را افراشته نگه دارند.

«اقامه» یعنی برپا داشتن و برافراشتن. چه چیز را برپا دارند؟ صلات را. یعنی رویکرد به خدا را، یعنی تا در این مركز خداخواهي خالص زنده و احیا شود.

فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُون. (۱) خدایا، دل مردماني را شیفته و مشتاق این خانه گردان تا هوای کانون توحیدی که در اینجا برپا شده كنند و به سوی آن بگرایند. و می‌بینیم که دعای ابراهیم اجابت می‌شود و مکه رفته رفته شهریت و مدنیتی پیدا می‌کند و چاه زمزم در آن می‌جوشد. مكه دره اي خشك و بي آب بود، اما به تدريج تا سی حلقه چاه آب در حوالي آن حفر می‌شود.

دعای ديگر ابراهیم این بود که: رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا.(۲) خدایا اینجا را شهری برخوردار از امنیت بگردان؛ و بعد: وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ. وقتی امنیت باشد، اقتصاد هم رونق پيدا مي كند، اقتصاد كه رونق يافت، مردم فراغت و زندگی راحت پيدا مي كنند و در پی به دنبال ارزش هاي اخلاقي و ایمان مي روند، واین سه اصل با هم ارتباط دارند. اول باید شکم سیر بشود. گفته اند: مَن لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ، كسي كه به نان شبش محتاج است، از او نباید توقع معادي داشت. اول باید شکم گرسنه‌اش را سیركند تا بتواند به آينده اش فكر كند. اولین چیزی که برای مدنیت ضرورت دارد، امنیت است. امنیت که بود می‌شود كار و تجارت کرد و زندگی را سامان داد. وقتی انسان در زندگی‌اش آسایشی پیدا کرد، آن‌گاه مجال پیدا می‌کند که به هنر برسد، به علم برسد، به ایمان و به همه‌ی ارزش‌های انسانی برسد.

سورة قریش در مقام بیان این مقدمات است که خدا چگونه شكم شما را سیر کرد و به شما امنیت داد تا تجارتي راه انداختيد و همه‌ی این‌ها مقدمه‌ا ی شد برای مراحل بعدی. پس، ملاحظه می‌فرمایید که در منطقه اي بسيار خشك و محروم ازمواهب طبيعي، هجرت ابراهیم سبب پدید آمدن مرکزیتی شد که تصور آن نمی‌رفت. این نظر بنده نیست، حضرت علی در نهج‌البلاغه، در خطبه‌ی ۱۹۲ «قاصعه»، که بخشی از آن راجع به مکه است، به تفصيل شرح می‌دهند که خدا می‌توانست خانه‌اش را در سرزمینی سبز و خرم مثلاً در کنار دریا یا ميان جنگل و در مجاورت شهرهای آباد برپا کند، می‌توانست آن را از سنگ هاي زمرد و یاقوت بسازد، از گوهري چنان درخشنده که پرتو آن از فرسنگ‌ها مردم را به‌سوی خود بکشاند، ولی آن را در وادی فاقد استعداد كشاورزي و با سنگ‌های سیاه و ساده‌ترین شکل بنا کرد. سپس می‌گوید: دراينصورت همگان به آن هجوم مي آوردند، هم برای هم فال و هم براي تماشا! خوب، اگر خانه‌ی خدا مثلاً در سواحل مدیترانه بود، همه دوست داشتند سفري سياحتي و زيارتي بکنند؛ و منتش را هم سر خدا بگذارند. اما كعبه جایی بنا شده که هنوز هم سفر کردن به آنجا دشوار است. پس، می‌بینیم چه‌طور این مکتب آهسته و پیوسته ساخته می‌شود و بالا می‌آید و رفعت می‌گیرد.

اکنون به این نکته عبرت‌آموز توجه کنیم که پیامبر در عام‌الفیل ولادت یافته است. تقارن این دو اتفاق خیلی جالب است، درست مانند دو خبري که فرشتگان برای ابراهیم آوردند؛ یکی عذاب قریب الوقوع قوم لوط، و دیگر، فرزنددار شدن ابراهیم؛ یعنی بشارت به اسماعیل. این دو موضوع همیشه با هم اند ؛ همچنان که باغبان علف‌های هرز را می‌کند تا گل بکارد. این‌طور نیست؟ درهرحال، تولد پیامبر در آن سال تأمل برانگیز است. واقعا تقارن عجیبی است میان نابودی سپاه ابرهه، که یکباره کعبه و قریش را در تمام شبه‌جزیره معروف كرد با این حادثه. سپاه ابرهه، که همه قبائل را شکست داده بود، بي هیچ درگیری به مکه می‌رسد و یکباره در آنجا با آتش فشاني نابود می‌شود. درست مثل هلی‌کوپترهایی که در طبس سقوط کردند و این حادثه استحكام و اعتباری به ایران بخشید، آن هم در اوایل انقلاب که ایران از هم پاشيده بود.

بعد از شکست سپاه ابرهه هم نسبت به قریش، به عنوان متولي و نگهبان کعبه، در تمام شبه‌جزیره احترامی توأم با ابهت در دل‌ها ایجاد شد و این حادثه ظاهرا زمینه‌ای برای رسالت اسلام گرديد و در بین قبایل مکه چنان آمادگيی به‌وجود آورد که پس از بعثت در مدتی کوتاه تمام شبه‌جزیره اسلام آوردند و بعد از آن، در مدتی کمتر از پنجاه سال، جهان متمدن آن روز پیام اسلام را شنید و اسلام تا قلب فرانسه (سرزمین قوم گُل) و جاهای دیگر پیش رفت. و تا قرن چهارم و پنجم هجری ، جهان اسلام از حیث فرهنگ و تمدن از هر جای دیگر دنیا سروگردني بالاتر بود. اتفاقا قدرت و شکوه تمدن اسلامی مقارن با دورة قرون وسطی در اروپا بود که نه بهداشت داشتند و نه دانشگاه و نه هیچ نشانه‌ای از مدنیت پیشرفته. در اروپا، تا حدود شش قرن کتاب‌های ابن‌سینا و رازي تدریس می‌شد و به همین قیاس، بهره‌گیری‌های بسیار دیگر از فرهنگ و تمدن اسلامیانجام مي شد.

به اين ترتيب،در قرون بسیار کهن، در این سوی جهان، در يكي از عقب‌افتاده‌ترین و محروم‌ترین مناطق عالم، ابراهیم خليل مدرسه‌ای بنا کرد که تا زمان ذريه او پیامبر اسلام استمرار یافت و با گسترش آن، توسط پیروان او، بزرگ‌ترین تمدن آن زمان در جهان پدید آمد، هر چند متأسفانه، بعد از قرون پنج و شش هجری، جریان عوض شد و ما به خواب غفلت رفتیم و آنها که عقب بودند، رونسانس يعني تجديد حيات کردند، که این هم خود یکی از مسائل بزرگ تاریخی است.

به خدا پناه می‌بریم از شرّ انحرافات و اعوجاجات فکری و عملی که جوامع اسلامی را دچار خود کرده است. از خدا می‌خواهیم چشم بصیرت ما را برای درست دیدن رویدادهای تاریخی باز کند و بدانیم که اگر سربلندی و سيادت اسلام را می‌خواهیم، راه رسیدن به آن جز روی آوردن به ربّ این خانه نیست: فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ.

به پاسداران این خانه هم، که خودشان را متولی حَرَمیْنِ شریفیْن می‌دانند و وابسته به آمريكا و انگليس و جاهل و عقب‌مانده‌اند و مثل بختک بر این خانه توحيد افتاده‌اند، باید گفت که: فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ. مسلمان‌های امروز، که مانند دوران جاهلیت قبیله قبیله شده‌ و همه به جان هم افتاده‌اند و تفرقه و تشتت و تشعب میان آنها بیداد می‌کند، تنها راهشان برای رسیدن به وحدت و صلح، بازگشت به این یگانه اصل توحیدی، یعنی پرستش رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ است. اگر چنین کردند، آن‌گاه قدرت آن را پیدا خواهند کرد که روی پای خود بایستند و سربلندی خویش را حفظ کنند.

به امید آن روز، که اگر در عصر و نسل ما صورت نپذیرد، قطعاً ان‌شاءالله در آینده متحقق خواهد شد.

صدق الله العليّ العظيم.


۱) ابراهيم(۱۴) / ۳۷

۲) ابراهيم(۱۴) / ۳۵
 

`