به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۲۰ - كساني كه كتاب (تورات و انجيل را) به آنها داده‌ايم، او (پيامبر اسلام) را همچون فرزندان خود مي‌شناسند.۲۶ (اما) آنهائي كه نفس خود را (با تعصّبات شرك‌آميز) به زيان دچار ساخته‌اند، ايمان نمي‌آورند.

۲۱ - و كيست ستمگرتر از آنكه بر خدا دروغي ببندد (به نام خدا و دين او ادعاها پي مطرح سازد)۲۷ يا آيات او را دروغ شمارد، مسلماً ستمگران رستگار نمي‌شوند.

۲۲ - و روزي كه همة آنها را (در قيامت) گرد آوريم، آنگاه مشركان را گوييم: كجايند شريكاني كه مي‌پنداشتيد (در برآوردن حاجات شما مؤثر هستند)؟۲۸

۲۳ - آنگاه (پاسخ) آزمون (صداقت) آنها جز اين نخواهد بود كه گويند: به خداي صاحب اختيارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم!۲۹

۲۴ - بنگر كه چگونه (در آخرت نيز) به خودشان دروغ مي‌گويند و (اين بار آشكارا مي‌بينند كه) اثري از آنچه (با خوش‌خيالي و تمنيّات باطل) به دروغ مي‌بافتند (كشف و كرامات و نقش مؤثري كه براي شفيعان خود قائل مي‌شدند) وجود ندارد.۳۰

۲۵ - بعضي از آنان به (گفتار تو) گوش مي‌دهند، و(لي) ما بر دل‌هاي آنها (در نظام علت و معلولي حاكم بر رفتار انسان‌ها) پرده‌اي در برابر فهم آن (حقيقت توحيدي) و بر گوش‌هاشان سنگيني (از شنيدن سخن حق) قرار داده‌ايم۳۱ و (به اين ترتيب) اگر هر آيتي ببينند، باور نمي‌كنند، تا جائي كه (بي هيچ شرمي) وقتي نزد تو آيند، به مجادله مي‌پردازند و مي‌گويند اين (قرآن) جز افسانه‌هاي پيشينيان نيست.

۲۶ - و آنها (مردم را) از آن (قرآن) باز مي‌دارند و خود نيز از آن دور مي‌شوند، و (در نتيجه) بدون آنكه متوجه باشند، خود را به هلاكت (بدبختي) مي‌اندازند.

۲۷ - و اگر (پشيماني و التماس) آنان را، آنگاه كه بر آتش (اعمال‌شان) بازداشته مي‌شوند، مي‌ديدي (كه با حسرت) خواهند گفت: اي كاش (امكان داشت بار ديگر) به دنيا بازگردانده مي‌شديم و (تا اين بار) آيات پروردگارمان را دروغ نشمريم و از مؤمنان شويم.

۲۸ – اما (چنين نيست كه واقعاً بيدار و مؤمن شده باشند) بلكه آنچه در گذشته پنهان مي‌كردند (اينك) برايشان آشكار شده است (كه چاره‌اي جز اظهار پشيماني و ادعاي تغيير روش نمي‌بينند) و اگر (هم به دنيا) بازگردانده شوند، به همان كارهائي كه از آن نهي شده بودند برمي‌گردند و مسلماً دروغگويند (ظاهر و باطن‌شان يكي نيست).

۲۹ - و گفتند: جز همين زندگي دنيايي ما (قيامتي دركار) نيست و ما برانگيخته شدني (زنده شدني) نيستيم.

۳۰ - و اگر آنها را، آنگاه كه در برابر پروردگارشان (براي حسابرسي) نگه داده مي‌شوند، مي‌ديدي (كه وقتي) مي‌پرسد: آيا اين (عذابِ اعمال) حقيقت ندارد؟ گويند: به پروردگارمان سوگند كه آري (حقيقت دارد، آنگاه خدا) گويد: پس آنچه را كه (در زندگي دنيائي خود) تكذيب مي‌كرديد بچشيد!

۳۱ - كساني كه لقاي پروردگار را دروغ شمردند،۳۲ زيان كرده‌اند (اما فعلا متوجه زيان خود نيستند) تا آنگاه كه به ناگه رستاخيز بر آنها فرا رسد، (در آن روز) در حالي كه بار گناهان خويش بر پشت مي‌كِشند، گويند: اي دريغ و افسوس بر ما از كوتاهي‌هايي كه نسبت به آن (لقاي الهي- سراي ابدي) مي‌كرديم.۳۳

۳۲ - و زندگي اين دنيا جز بازيچه و سرگرمي نيست۳۴ و مسلماً سراي آخرت، براي كساني كه (از ارتكاب گناه) بپرهيزند، بهتر است. پس چرا نمي‌انديشيد؟۳۵

۳۳ – ما (به خوبي) مي‌دانيم كه آنچه (مشركان در انكار توحيد و آخرت) مي‌گويند، تو را بسيار اندوهگين‌ مي‌سازد. اما آنها (شخص) تو را تكذيب نمي‌كنند، بلكه ستمگران (با انكار نبوّت، عملا) آيات خدا را (آگاهانه و با لجبازي و عناد) انكار مي‌كنند.

۳۴ - رسولان پيش از تو نيز (توسط معاصران خود) مورد تكذيب واقع شدند، اما در برابر چنان تكذيب و آزارهايي پايداري كردند تا سرانجام ياري ما بر آنها فرا رسيد، و (ثابت شد) براي كلمات خدا (وعده‌ها و نظاماتش) دگرگون كننده‌اي نيست؛۳۶ و (در اين كتاب) اخبار رسولان پيشين به تو رسيده است (از تجربيات انبياء و اُمت‌هاي گذشته تو را آگاه كرده‌ايم).

۳۵ - و اگر رويگرداني آنها (از پيام‌هاي روشن قرآني) بر تو دشوار مي‌آيد، (چاره‌اي جز صبر و تحمل و مدارا و ملايمت نيست، اما اگر فكر مي‌كني معجزه‌اي بايد به مدد آيد) اگر مي‌توانستي نقبي در زمين يا نردباني به آسمان بيابي تا آيتي (معجزه‌اي) براي آنها بياوري، (باز هم ايمان نمي‌آورند، بدان كه) اگر خدا مي‌خواست، همة آنها را (به اجبار) بر هدايت گِرد مي‌آورد،۳۷ پس از جاهلان مباش!۳۸

۳۶ - تنها كساني (دعوت تو را) اجابت مي‌كنند كه گوش (دل به سخن حق) مي‌سپارند و (دل) مردگان (منكر) را خدا (در قيامت) زنده مي‌كند،۳۹ آنگاه به سوي او بازگردانده مي‌شوند.

۳۷ - و گفتند: چرا آيتي (معجزه‌اي مانند پيامبران پيشين) از سوي صاحب اختيارش بر او نازل نشده است؟ بگو: مسلماً خدا مي‌تواند هر معجزه‌اي (كه بخواهد) نازل كند، ولي بيشتر آنها نمي‌دانند.۴۰

۳۸ - هيچ جنبنده‌اي در زمين و هيچ پرنده‌اي، كه با دو بال خويش پرواز مي‌كند نيست جز آنكه گروه‌هايي همانند شمايند،۴۱ ما در كتاب (آفرينش و تقدير) چيزي فرو گذار نكرده‌ايم، سپس همگي به سوي پروردگارشان محشور مي‌شوند.

۳۹ - و كساني كه آيات (نشانه‌هاي) ما را دروغ شمردند، (همچون) كَران و گُنگاني (هستند) در تاريكي‌ها.۴۲ خدا آن را كه خواهد، در گمراهي رها مي‌سازد و آن را كه خواهد (شايسته بداند) بر راه راست قرار مي‌دهد.۴۳

۴۰ - بگو: آيا هيچ انديشيده‌ايد كه اگر (به ناگهان) عذاب خدا يا ساعت (قيامت) شما را در رسد، اگر راست مي‌گوييد، آيا كسي جز خدا را (به ياري) مي‌خوانيد؟۴۴

۴۱ - (البته كه هرگز!) بلكه تنها او را مي‌خوانيد و اگر بخواهد (مطابق نظاماتش باشد) مشكلاتي را، كه به خاطر آن او را (در زندگي دنيايي) مي‌خوانيد، برطرف مي‌سازد و (در آن گرفتاري‌ها) شما آنچه را كه (در برآوردن حاجات) شريك خدا مي‌دانستيد از ياد مي‌بريد.۴۵


۲۶ - مشركان نبوّت پيامبر را انكار مي‌كردند و، او به فرمان الهي، خدا را بر صدق ادعاي خود به «شهادت» مي‌گرفت. در اين آيه تلويحاً به آنها گوشزد مي‌كند كه اگر شما او را انكار مي‌كنيد، اهل كتاب (با بشارت‌هائي كه در كتاب‌شان آمده است) همچون فرزندان خود او را مي‌شناسند (مي‌توانيد از آنها بپرسيد).

۲۷ - بزرگي ظلم با عظمت حقي که پايمال شده نسبت مستقيم دارد. در اين آيه نشان داده شده است سوء استفاده از دين براي رسيدن به دنيا، و نردبان قرار دادن آن براي رسيدن به قدرت و ثروت و جاه و مقام، از هر ظلمي عاقبت سوزتر است، و دين مردم را به خرافات و خودخواهي آلوده کردن، بدتر از تخريب دنياي آنهاست.
فعل «أَظْلَمُ» ۱۶ بار در قرآن آمده است که ۱۵ مورد آن با جملة: و من اظلم (يا: فمن اظلم) آغاز گشته است. بيش از همه (۹ بار) افتراي به خدا، يعني نسبت دادن چيزي به او مطرح شده، پس از آن: تکذيب آيات خدا، کتمان شهادت خدائي، مانع ياد خدا شدن در مساجد و بالاخره اعراض از آيات خدا بعد از تذکر به آن است.

۲۸ - منظور از شرکاء، معبوداني است که انسان‌ها در طول تاريخ براي آن‌ها نقش مستقل يا واسطه‌اي در برآوردن حاجات خود، در دفع ضرر و جلب منفعت، قائل بوده‌اند؛ از بُت‌ها گرفته تا فرشتگان، ارباب انواع، پيامبران، اولياء، قديسين و غيره. و صد البته که پشت چنين شرک و شراکت‌هايي همواره متولياني قرار دارند که از سفره مردم ارتزاق و بر گُرده جهل آنان سواري و سيادت مي‌کنند. ن ک به: يونس ۲۸ و ۲۹. واژة «شرکاء» (مستقل يا با ضمائر: کم، هم، نا، ي) که جمعاً ۳۷ بار در قرآن آمده است، از واژه‌هاي بسيار مهم در ارتباط با موضوع توحيد مي‌باشد.

۲۹ - اساس سخن پيامبر به مشركين، توحيد در عبادت، به معناي ترك واسطه‌ها و توجه انحصاري به خدائي بود كه به آن باور داشتند، ولي مشركين در مشكلات زندگي به شفاعت «ارباب من دون الله» متوسل مي‌شدند. جملة «...وَاللَّهِ رَبِّنَا...»، اعتراف آن‌ها را در قيامت به اين كه ارباب و اداره كنندة زندگي همان «الله» است نشان مي‌دهد.

۳۰ - جملة «وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ»، كه دلالت بر مؤثر پنداشتن كساني در روز محشر براي نجات مي‌كند، جمعاً در ۸ آيه قرآن مورد تأكيد قرار گرفته است: انعام ۲۴ و ۹۴، اعراف ۵۳، يونس ۳۰، هود ۱۱ و ۸۷، قصص ۷۵، فصلت ۴۸.

۳۱ - اين آيه (که مشابة آن نيز در كهف ۵۷ و اسراء ۴۶ نيز آمده است)، بيانگر اين حقيقت است که ايمان امري صد در صد داوطلبانه و قلبي است، پس مادام که خودِ شخص آمادگي و تمايلي به ايمان و شنيدن حرف حق نداشته باشد، هر هدايت و ارشادي بي‌نتيجه است. کساني که دل‌شان شيفتة ذوقيات و زينت‌هاي دنياست، گوئي پرده‌اي بر دلشان زده شده که زيبائي‌هاي معنوي را نمي‌بينند و گوش دل‌شان از شنيدن حقايق اخروي سنگين است. اين تعابير، تمثيلي براي تجسّم و عينيت بخشيدن به موضوعات ذهني است. نسبت دادن آن به خدا، نشان دادن نقش نظامات علت و معلولي خداوند است (ن ک: ياسين ۸ و ۹، سبا ۳۳).

۳۲ - «لقاء پروردگار» را اغلب ملاقات خدا در روز قيامت و رستاخيز شمرده‌اند، هر چند اين معنا در مواردي صدق مي‌کند، اما به نظر مي‌رسد لقاء ربوبي تنها در آخرت نيست، وقتي خدا از رگ گردن به ما نزديک‌تر است، امکان برقراري ارتباط (ملاقات) با او همواره برقرار مي‌باشد. لقاء ربوبي، همين نزديک شدن و پيوند بنده با پروردگار است. همچنانکه دانش‌آموز با گوش سپردن به تدريس معلم و خواندن هر کلمه از کتاب او، به درک و فهم و ملاقات (تلاقي، تلقي، القاء...) مرتبه‌اي از هويت علمي معلم نزديک مي‌شود، ما نيز اگر گوش دل به کلام حق سپرده باشيم و به آن عمل کنيم، پله پله به لقاي او نزديک مي‌شويم.
مشرکين از آنجائي که امکان ارتباط با خدا را جز از طريق بُت‌ها، که آنها را شفيع و واسطه مي‌شمردند، ممکن نمي‌دانستند، نزول مستقيم و بي‌واسطه وحي به بشري عادي، به خصوص پيامبري يتيم و فقير، را باور نمي‌کردند و پيش خود مي‌پنداشتند که اگر چنين ارتباطي امکان‌پذير باشد، چرا بر ما که ثروتمند و قدرتمند هستيم نازل نشده است!؟

۳۳ - «حسرت» بيانگر حالت و احساسي از خستگي و نوميدي، پس از رسيدن به بن‌بست و از دست رفتن فرصت و توان است. اصل اين کلمه مفهوم پس زدن پوشش دارد. با كنار رفتن پرده‌ها در آخرت و آشكار شدن حقيقت اعمال، کساني که عمر خود را به بطالت و تباهي گذرانده بودند، دريغ و افسوس مي‌خورند. «حسرت» احساسي است از شکست و سر به سنگ خوردني که ديگر فرصت جبران نيست. (كَذَٰلِكَ يُرِيهِمُ اللهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ - بقره ۱۶۷). قيامت نيز روز حسرت (يوم الحسره) ناميده شده (مريم ۳۹) و بارها در قرآن بر چنين حسرتي هشدار داده شده است (از جمله انعام ۳۱ و يس ۳۰).

۳۴ - تشبيه دنيا به لهو و لعب را در اين آيات نيز مي‌بينيد: عنكبوت ۶۴، محمد ۳۶، حديد ۲۰.

۳۵ - معناي ريشه‌اي كلمة «عقل»، حفظ و نگهداري است. تفكر، انديشه كردن در امور، و محصول آن، «علم» است. اما عقل، حفظ و نگهداري و كاربرد علم مي‌باشد، پس عاقل كسي است كه از دانش خود در مسير درست استفاده كند.

۳۶ - کلمات خدا همان قوانين و نظامات مؤثري است که در جهان مقدّر فرموده و اين نظامات را عامل تبديل کننده‌اي در جهان نيست (انعام ۳۴، ۱۱۵، يونس ۷۴، كهف ۲۷).

۳۷ - اين فراز همچون آيات فراوان ديگري، از جمله در همين سوره، بر موهبت «اختيار» و آزادي انتخاب انسان و مشيّت خدا در مهلت دادن به بندگان براي تعيين سرنوشت خود حكايت مي‌كند.

۳۸ - قرآن واژة «جهل» را در موارد زيادي مقابل «حلم» به كار برده است، نه «علم»! از نظر تئوري، البته جهل مقابل علم است، اما در عمل، غلبه غرايز (خشم و شهوت و هوي و هوس) بر عقل را نشانة «جهل»، و تسلط عقل بر احساسات را نشانة «حلم» مي‌شمرند. اينکه حضرت يوسف دعا مي‌كند: «پروردگارا، اگر مرا از كيد زنان نجات ندهي حتماً از جاهلين مي‌شوم» (يوسف ۳۳ - ... وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّي كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَأَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ)، منظور او، مغلوب غريزة جنسي شدن است نه ناداني. خداوند در مواردي پيامبران را از غلبة احساسات (جهل) برحذر داشته است. از جمله دربارة نوح، نسبت به غلبة احساسات پدري بر حكمت تقدير شده (هود ۴۶)، و آنچه در اين آيه در نهي دخالت عواطف و احساسات شخصي در سوق دادن مردم به ايمان آمده است.

۳۹ - مقابل هم قرار دادن «يَسْمَعُونَ» با «مَوْتَىٰ»، نشان از مرگ و حياتي مجازي دارد، به گوش جان شنيدن سخن حق، بر زنده و فعال بودن فطرت حق‌طلب انسان حكايت مي‌كند و پس زدن آن، همچون هر سيستم حياتي معيوب، نشانه از كار افتادن و خرابي دستگاه است. اين سخن بارها به پيامبر ابلاغ شده است كه تو نمي‌تواني (حقيقتي را) به دل مُردگان بشنواني: «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَىٰ...» (نمل ۸۰ و روم ۵۲)، «...وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي الْقُبُورِ» (فاطر ۲۲).

۴۰ - به تصديق آيات متعددي از قرآن، (از جمله: انعام ۳۷ و ۱۰۹، يونس ۲۰، انبياء ۵، شعراء ۴، بقره ۱۱۸، رعد ۷ و ۲۷، طه ۱۳۳، عنكبوت ۵۰) مشرکين از پيامبر اسلام درخواست معجزاتي، مشابه آنچه به موسي(ع) و عيسي(ع) داده شده بود، مي‌کردند. باز هم برحسب گزارش قرآن، (از جمله: اعراف ۱۳۲ تا ۱۳۵) معجزات نه‌ گانه موسي(ع) نيز در ايمان آوردن فرعون و قومش کارساز نبوده است. پس وقتي مردماني نخواسته باشند حقيقتي را باور کنند، هر معجزه‌اي را به حساب سِحر و شعبده‌بازي مي‌گذارند.

۴۱ - فرق کلمه «اُمت» با قوم، قبيله، جماعت، طايفه و... در قصد و هدف، آرمان، عقايد و رويکردهاي آن‌ها مي‌باشد. اُمت از ريشة «اُمّ» به معناي قصد است و امت، اجتماعي است که وجه مشترک دارند. جنبندگان و پرندگان نيز داراي هدف و منظوري معين و مقصد و مقصودي برنامه‌ريزي شده هستند كه به فرمان ژن‌هاي خود در آن مسير حركت مي‌كنند، در مورد انسان، موضوع «اختيار» مطرح مي‌شود كه تصميم‌گيري را به عهدة آدمي قرار مي‌دهد.

۴۲ - آية ۱۲۲ همين سوره، راه نجات دل مردگان از تاريكي‌ها را نشان مي‌دهد: « أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا...). استفاده از استعارة تاريكي و نور براي نشان دادن راه رستگاري را در اين آيات نيز مي‌توانيد ببينيد: بقره ۱۷ و ۲۵۷، مائده ۱۶، رعد ۱۶، ابراهيم ۱ و ۵، نور ۴۰، احزاب ۴۳، فاطر ۲۰، حديد ۹، طلاق ۱۱.

۴۳ - معناي «من يشاء»، كه «به هر كه خواهد» ترجمه مي‌شود، ممكن است با «دلبخواهِ» مصطلح در زبان فارسي اشتباه گرفته شود، اما مشيّت خدا همان نظامات و قوانين اوست كه هر كس خود را با آن هماهنگ سازد، سود مي‌برد. در مدرسه نيز معلمان هر كس را بخواهند قبول يا رد مي‌كنند، اما نه دلبخواه، بلكه بر اساس لياقت‌ها.
براي شناخت بيشتر موارد مغايرت مشيّت خدا با تشخيص و خواست آدميان، به نوشتة «بد خداشناسي» مبحث «اگر خدا مي‌خواست» صفحات ۷۷ به بعد در کتاب «پژوهشي در پرتو قرآن» ج ۲ از همين قلم مراجعه نمائيد.

۴۴ - اين استدلالي با تحريك فطرتِ خداجوي انسان است كه در بن‌بست‌هاي كاملا نوميدكننده (از جمله در امواج دريا و خطر غرق شدن) فقط به ياد او مي‌افتد.

۴۵ - مشابة اين شاهد را در اين آيات مي‌بينيد: انعام ۲۴ و ۹۴، اعراف ۵۳، يونس ۳۰، هود ۲۱، نحل ۸۷، قصص ۷۵، فصلت ۴۸.

ترجمه عبدالعلى بازرگان