به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۴۲ - ما پيش از تو (نيز پيامبراني) به سوي امت‌هائي فرستاديم و (چون به گمراهي ادامه دادند) آنها را به سختي‌ها و آسيب‌هائي (نابساماني‌هائي ناشي از عملكردشان) گرفتار كرديم،۵۱ باشد تا تضرّع كنند۵۲ (از قله غرور و تكبّر به تواضع و تسليم فرود آيند).

۴۳ - پس چرا هنگامي كه سختي‌هاي ما (در بازتاب كردارشان) به آنها رسيد، اظهار خضوع (در برابر حق) نكردند؟ (هيچ دليلي نداشت) جز آنكه دل‌هاشان سخت شده بود۵۳ (قابليت تغيير را از دست داده بود) و شيطان آنچه مي‌كردند در نظرشان نيكو جلوه داده بود.۵۴

۴۴ - پس چون تذكراتي را كه به آنها داده شده بود به فراموشي سپردند، درهاي همه چيز را بر آنها گشوديم (به حال خود آزاد رهاشان كرديم تا هر چه مي‌خواهند بكنند) تا بدانجا كه سرمَستِ برخورداري‌ها (راحت و رفاه) شدند و (در اين غفلت) ناگهان آنها را (به عوارض اعمال‌شان) گرفتيم. پس در آن دم رشتة اميدشان به كلي قطع شد.۵۵

۴۵ - به اين ترتيب ريشة آن قوم ستمگر بركنده شد، و سپاس خداوندِ صاحب اختيار جهانيان۵۶ (كه ظالمان را ريشه‌كن مي‌سازند).

۴۶ - بگو: آيا هيچ انديشيده‌ايد كه اگر خدا شنوائي و بينائي شما را بازستاند۵۷ و بر دل‌هايتان مُهر (ختم درك و فهم) بزند،۵۸ كدام معبودي جز خدا آن را براي شما باز مي‌گرداند؟ ببين چگونه آيات خود را به هر شكلي بيان مي‌كنيم،۵۹ سپس با آن مقابله مي‌كنند.۶۰

۴۷ - بگو: آيا هيچ انديشيده‌ايد اگر عذاب خدا (به صورت) ناگهاني يا آشكارا (با پيش آگهي و علائم قبلي) بر شما برسد، آيا جز مردمان ستمگر هلاك مي‌شوند؟

۴۸ - و ما رسولان را جز (در نقش) بشارت دهنده و هشدار دهنده نمي‌فرستيم، پس كساني كه ايمان آورند و (نابساماني و فسادي را) اصلاح كنند، هيچ ترس و اندوهي بر آنان نيست.

۴۹ - و كساني كه آيات ما را دروغ شمردند، به خاطر حريم ‌شكني‌هاي مستمرشان۶۱ (در ايام عمر)، عذاب دامنگيرشان خواهد شد.

۵۰ - بگو: من به شما نمي‌گويم (ادعا نمي‌كنم) گنجينه‌هاي (نعمات) خدا نزد من است و غيب هم نمي‌دانم، و (همچنين) به شما نمي‌گويم من فرشته‌ام! (بلكه) تنها از آنچه بر من وحي مي‌شود پيروي مي‌كنم. بگو: آيا كور و بينا يكسان‌اند؟ پس چرا فكر نمي‌كنيد؟۶۲

۵۱ - و به وسيله اين (قرآن) هشدار ده كساني را كه مي‌ترسند از اين كه روزي در پيشگاه پروردگارشان گِرد آورده شوند (و در آن روز بايد پاسخگوي عواقب اعمال‌شان باشند و مي‌دانند) به غير او هيچ يار و ياور و شفاعت كننده‌اي نيست، (هشدارشان ده) باشد تا پروا پيشه كنند.

۵۲ - و (مبادا) كساني را كه صبح و شام (همواره) پروردگار خويش را مي‌خوانند و روي او را اراده مي‌كنند۶۳ از خود براني (تنها به اين دليل كه برخي اشراف و بزرگان مكه از حضور در ميان طبقات فرو دست جامعه ننگ دارند)! نه تو به هيچ وجه مسئول حساب (اعمال) آنان هستي و نه آنان به هيچ وجه مسئول حساب تو كه بخواهي آنان را طرد كني، (در اين صورت) از ستمگران خواهي شد.۶۴

۵۳ - و اين چنين برخي (از ثروتمندان) را به برخي (از طبقات فقير) آزموديم تا (با تمسخر و تحقير) بگويند: آيا از ميان ما (شريف زادگان) خدا به اين (فرومايگان) منّتِ (هدايت) بخشيده است!؟ آيا خدا به شاكرين داناتر نيست؟۶۵

۵۴ - و هرگاه كساني كه به آيات ما ايمان مي‌آورند نزد تو آيند، (به آنان) سلام و خوش‌آمد بگو (برخلاف تمايل متكبران از آنان استقبال و به آنان محبّت كن) پروردگارتان رحمت را بر خود مقرّر داشته است۶۶ (آغوش رحمت او گشوده است). مسلماً هر كدام شما كه ندانسته مرتكب عمل زشتي شود، سپس از آن (عمل) برگردد و (عوارض كار بد خود را) اصلاح نمايد، (بداند كه) خداوند حتماً آمرزنده مهربان است.

۵۵ - و اين چنين نشانه‌هاي خود را به وضوح بيان مي‌كنيم تا راه (توبه و نجات) مجرمان روشن گردد.

۵۶ - بگو: من از پرستش كساني كه شما (براي حاجات خود) مي‌خوانيد، نهي شده‌ام. بگو: من از نظريات (مبتني بر هواي نفس) شما پيروي نمي‌كنم،۶۷ (كه اگر چنين كنم) در اينصورت گمراه شده‌ام و از هدايت‌شدگان نخواهم بود.

۵۷ - بگو: من بر دليل روشني از پروردگارم (كتابي كه بر من نازل شده) تكيه دارم و شما آن را تكذيب مي‌كنيد، (اما) نزد من نيست آنچه به شتاب از من طلب مي‌كنيد (با تمسخر مي‌گوئيد: اگر اعمال ما عذاب‌آور است، هر چه زودتر آن را بيار)، فرمان (اين كار) تنها در اختيار خداست، (او جريان) حق را پي‌گيري مي‌كند۶۸ و همو بهترين جداكنندگان (حق از باطل و متمايز كنندة مؤمنين از مجرمين در روز قيامت) است.

۵۸ - بگو‌: اگر آنچه (عذابي كه) به شتاب طلب مي‌كنيد نزد من بود، كار ميان من و شما به پايان رسيده بود، و خداوند به ستمگران داناتر است.۶۹

۵۹ - و كليدهاي غيب (راز پنهاني‌هاي عالم) تنها نزد خداست كه آن را جز او كسي نمي‌داند و او بر هر آنچه در خشكي و درياست آگاه است؛ (حتي) هيچ برگي (از درخت) نمي‌افتد، مگر آنكه آن را مي‌داند و هيچ دانه‌اي در تاريكي‌هاي (اعماق) زمين و هيچ تر و خشكي نيست، مگر آنكه در كتابي مبين (علم روشن و روشنگر خدا) ثبت است.۷۰


۵۱ - تركيب «الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ» چهار بار در قرآن تكرار شده است. ظاهراً «بَأْسَاء» اشاره به سختي‌هايي است كه از «بيرون» برما وارد مي‌شود، مثل: خشم و خشونت ديگران، جنگ، كيفر الهي و حوادث طبيعي مثل سيل و زلزله؛ و «ضَّرَّاءِ»، ضرر و آسيبي است كه آثار آن در «درون» ما ظاهر مي‌شود، مثل: بيماري، پريشان حالي، افسردگي و هر ضرري كه مي‌بريم.
هدايت‌هاي الهي منطبق بر فطرت و مصلحت انسان‌ها نازل شده است، ملت‌هايي كه پيام‌هاي پروردگارشان را پس مي‌زنند، در حقيقت نسخة شفابخش پيامبران را پاره مي‌كنند و به درمان مكاتب و جهان‌بيني‌هاي دنيامحور و لذت‌پرور پناه مي‌برند. از آنجايي كه دنياپرستي و خودخواهي با ساختار فطري انسان هماهنگي ندارد، به آثار و عوارض فشارهاي روحي رواني، اختلاف طبقات، كينه و دشمني‌هاي ناشي از رقابت‌هاي مادّي گرفتار مي‌شوند كه قرآن آنها را در جملة «بَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ» خلاصه كرده است.

۵۲ - منظور همين نابساماني‌ها، ناملايمات و عوارض فردي و اجتماعي است که دامنگير جوامع منحرف از حق و عدالت مي‌شود. همان درد و رنجي که از برآورده نشدن خواسته‌هاي مادي و معنوي و فردي و اجتماعي ناشي مي‌شود و چون در نظام خدا و طبق قوانين او چنين عواقبي عارض مي‌شود، آن را به خود و مجموعه عواملي که مقدر کرده، نسبت داده است. اين عذاب موقت و مختصر (در مقايسه با عذاب آخرت) همچون چراغ قرمز هشداردهنده ماشين‌ها، رحمتي به شمار مي‌آيد.
«بَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ» ظاهراً به دو نوع نابساماني اشارت دارد؛ سختي و رنجي که از خشم و خشونت دشمن و عوامل بيروني ناشي مي‌شود (بأس)، و درد و رنجي که دروني است (ضراء)، مثل: بيماري، بيکاري، افسردگي، اعتياد و... . همه اينها عذابي است که از عملکرد خود مردم ناشي مي‌شود. به تعبير قرآني: روم ۴۱ - به خاطر دستاورد (آثار اعمال شرک ‌آميز) مردم است که فساد (آلودگي در محيط زيست) در خشکي و دريا ظاهر شده تا نتيجه آنچه کرده‌اند را به آنها بچشاند تا شايد از خطا برگردند.
تضرّع، اظهار ذلت و خضوع در برابر قدرت ربوبي است که اغلب با اشک و زاري همراه مي‌شود. «ضرع» به پستان گفته مي‌شود که به راحتي و مهر سرازير مي‌شود و کودک را سيراب مي‌کند. انسان در برابر پروردگار نيز بايد همچون کودک طلب نياز کند تا شير رحمت او بجوشد. به قول مولوي (مثنوي دفتر ۵ - ابيات ۱۳۵ به بعد):
تـا نـگريد طفلک نـازک گلو           کي‌روان گردد زپستان شير او
تـا نگريــد ابرکي خندد چمن           تـا نـگريد طفل کـي نوشد لبن
طفل يکروزه همي‌داند طـريق           که بـگريـم تا رسد دايـه شفيق
تــو نمي‌داني که دايـه دايگان           کم دهد بي‌گريه شيرت‌رايگان
گفت «وليبکوا کثيراً»گوشدار           تا بريــزد شيـر فضل کـردگـار
گـريه ابر است و سوز آفتاب           اُستُن دنيا هميـن دو رشته ياب
در ضمن آيات ۷۶ و ۷۶ سوره مؤمنون و ۹۴ تا ۹۵ اعراف نيز در همين زمينه مي‌باشد. در دعا کردن خدا توصيه کرده است او را در خِفا و به حالت خوف و تضرّع بخوانيم (انعام ۶۳، اعراف ۵۵ و ۲۰۵).

۵۳ - شير دادن مادر به كودك خردسال كه با عشق و ايثار و مهر و محبت از شيرة جانش مايه مي‌گذارد، مصداق و مدلي است براي فهم بهتر واژة تضرّع، كه از ضرع (پستان مادر) مشتق شده است. تضرّع به درگاه خدا با تحريك عواطف مهرآميز و مقدس انساني ناشي مي‌شود و دل او را نرم و حق‌پذير مي‌كند و اشك تضرّع را از ضرع جانش سرازير مي‌گرداند. همين كه تكبّر به جاي تواضع نشست، دل به تدريج قابليت تحوّل و تغيير و انقلاب دروني را از دست مي‌دهد و با «سخت شدن» در برابر تغيير، ختم پرونده و خسران‌اش تحقق مي‌يابد.

۵۴ - خودفريبي و نيکو جلوه دادن اعمال شخص نزد خود را قرآن گاهي به شيطان نسبت داده (انعام ۴۳، انفال ۴۸، نحل ۶۳، نمل ۲۴، عنکبوت ۳۸)، گاهي به شرکاي شيطاني (فصلت ۲۵، انعام ۱۳۷)، گاهي به خدا (انعام ۱۰۸، نمل ۴) و بيشتر به صورت ناشناخته، که مي‌تواند هر يک از موارد فوق باشد (انعام ۱۲۲، توبه ۳۷، يونس ۱۲، رعد ۳۳، فاطر ۸، مؤمن ۳۷، محمد ۱۴ و فتح ۱۲).

۵۵ - گشودن درهاي همه چيز (فَلَمَّا نَسُوا ... فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ) را چراغ سبز دادن به هر خلاف و خيانتي، بي‌هيچ هشدار و تذکري، وصف کرده است، تا جايي که منکران مست و مغرورِ دستاورد تباه خود شدند و در اين سراشيبي سقوط، سرانجام سرشان به سنگ سرنوشت سياه‌شان خورد. اين سخن از پيامبر مكرّم اسلام نقل شده كه فرمود: «بارخدايا مرا لحظه‌اي به حال خود وامگذار» (اَللّهُمَّ لا تَكِلْني اِلي نَفْسي طَرْفَهَ عَينٍ اَبَداً). در حكمت ۲۵ نهج‌البلاغه امام علي(ع) نيز آمده است: «اي فرزند آدم، هرگاه ديدي پروردگارت پيوسته بر تو نعمت مي‌دهد و تو نافرماني‌اش مي‌كني، برحذر باش (كه مبادا تو را به حال خود رها كرده باشد)» (يَابْنَ آدَم، اِذا رَاَيْتَ رَبَّكَ سُبْحانَهُ يُتابِعُ عَليَكَ نِعْمَهُ وَ اَنْتَ تُعْصيهِ فَاحْذَرْهُ).

۵۶ - قدر اين نعمت را ملت‌هاي ظلم‌كشيده و استبداد زده مي‌شناسند كه گفته‌اند:
دمي آب خوردن پس از بد سگال           به از عمر هفتاد و هشتاد سال

۵۷ - ابزار سه‌گانه شناخت (سمع و بصر و فؤاد/قلب) در ۷ آيه قرآن با هم ذكر شده است. فؤاد، كه همان قلب و ستاد فرماندهي مركزي است، اطلاعات دريافت شده از گوش و چشم را پردازش و نتيجه‌گيري مي‌كند. ترتيب ذكر اين سه وسيله نيز مهم است؛ شنوايي از زمان جنيني به كار مي‌افتد، چشم نوزاد مدتي پس از تولد به تدريج واضح مي‌بيند، اما فؤاد، كه بر عقل و ادراك و اراده و اختيار دلالت مي‌كند، در بلوغ به كمال خود مي‌رسد. نكتة مورد تذكر اين آيه، شناخت موهبت كنندة ابزار شناخت است، كساني كر و كور متولد مي‌شوند، يا به دلايلي عارضي اين دو نعمت را از دست مي‌دهند، ممكن است كساني هم عقل و هوش و حافظه خود را از دست بدهند و دچار ضايعات مغزي فراموشي، جنون، عقب‌افتادگي ذهني و... گردند. اين البته ظاهر ابزار شناخت است كه حيوانات نيز داراي آن هستند، به نظر مي‌رسد منظور از باز ستاندن شنوايي و بينايي منكران و ختم قلب آنها، بيش از جنبة جسماني، به كاربرد عقلاني و بصيرت‌بخش آنها اشارت داشته باشد، آنچنان كه فرمود: آنها را قلوبي است كه با آن تفقه نمي‌كنند، چشم‌هائي است كه با آن حقايق را نمي‌بينند و گوش‌هايي است كه با آن نمي‌شنوند، گويي همچون چهارپايان، بلكه گمگشته‌تر از آنهايند (اعراف ۱۷۹).

۵۸ - زمان قديم که مردم سواد نداشتند، در پايانِ نامه‌ها مُهر خاتمه مي‌زدند. نسبت دادن اين امر به قلب، معناي ويژه‌اي دارد. از آنجايي که قلب انسان مرکز پويايي و احساس و انديشه اوست، «ختم قلب» نشانه متوقف شدن تراوشات آن است.

۵۹ - معنای تصريف آيات، همچون صرف افعال مختلف در زبان عربي (رفتم، رفتي، رفت، رفتيم...)، بيان حالات متنوع يک موضوع است تا هر کسي در حد درک و فهم و ذوق و استعداد خود آن را دريابد.
فعل «تصريف» در قرآن دو بار به جريان گردش باد نسبت داده شده، ۴ بار نيز به تنوع موضوعات و مطالب قرآن، که متناسب با تنوع ذوقيات و عقول آدميان مي‌باشد (اسراء ۴۱ و ۸۹، کهف ۵۴، طه ۱۱۳)، و پنج بار هم به «تصريف الايات» (احقاف ۲۷، انعام ۴۶ و ۶۵ و ۱۰۵، اعراف ۵۸) که جامعيت به مراتب بيشتري دارد.

۶۰ - «يَصْدِفُونَ» از ريشة «صَدَفَ»، دلالت بر تقابل و تزاحم و تصادف مي‌كند، همچنانكه در تصادف خودروها برخورد سخت به وجود مي‌آيد. دو جانب روبروي كوه را هم، كه با سدسازي به هم وصل مي‌كنند، صدفين مي‌گويند (كهف ۹۶).

۶۱ - «فسق» در زبان عربي، به پاره كردن پوسته محافظ گفته مي‌شود كه موجب «فساد» مي‌گردد. همچون پاره شدن پوست ميوه كه موجب نفوذ ميكرب و فساد و گنديدگي آن مي‌شود. پوستة انسان همان حريم و حدود شرعي و نظامات ايماني است. تقوا نيرويي است كه ما را به محافظت از حريم و حدود مدد مي‌رساند و فسق، پاره كردن آن و تجاوز از مرزهاي مجاز مي‌باشد. فعل «كانوا» و مضارع آمدن «يَفْسُقُونَ»، دلالت بر استمرار عمل و تكوين شخصيتي تبه‌كار بر حرمت‌شكني و پرده دري مي‌كند.

۶۲ - با چه زباني بايد گفت پيامبران طبيب قلب‌ها و ثروتمند از هدايت ربوبي بودند، نه شفابخش بيماري‌هاي جسمي و حاجت‌بخش نيازهاي دنيايي بندگان. مخاطب: «آيا كور و بينا» مساوي‌اند، منحصراً معاصرين پيامبر نبودند.

۶۳ - معناي ظاهري «وجه»، همان چهره و روي آدمي است، اما از آنجايي که روي آوردن به هر چيز، نشانه رويکرد دل به آن است، معناي باطني اين کلمه اهداف و آرمان‌هائي است که به آن روي مي‌آوريم. مثلا آنگاه که ابراهيم(ع) پس از روي آوردن به ستاره و ماه و خورشيد و مشاهده افول آنان، به آفريدگار آنها روي آورد و گفت: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ...» (انعام ۷۹)، مسلماً منظور او از متوجه ساختن وجه خود به خدا، همان نگاه دل و هدفگيري‌اش در زندگي بود. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» (پى‌جوئي وجه خدا) و «يريدون وجه الله» (خواستن وجه خدا) که به کرّات در قرآن تکرار شده (از جمله: بقره ۱۱۵ و ۲۷۲، رعد ۲۲، روم ۳۸ و ۳۹، رحمن ۲۷، انسان ۹، ليل ۲۰، و...) همان جهت و هدف خدايي است که مؤمن به آن روي مي‌آورد. چنين است تسليم کردن وجه خود به خدا (...أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ...- آل‌عمران ۲۰). اين که در قرآن گفته شده در قيامت کساني با وجوه خود به آتش مي‌افتند، منظور همين اهدافي است که به آن روي آورده‌اند (از جمله اسراء ۹۷، فرقان ۳۴، قمر ۴۸).
در ضمن خشنودي خدا را طلب كردن كه با «ابتغاء رضوان الله» در قرآن آمده است (حديد ۲۷، ممتحنه ۱، نساء ۱۱۴، بقره ۲۰۷ و ۲۶۵)، با راه او را طلب كردن (يُرِيدُونَ وَجْهَهُ)، تفاوت معنايي مهمي دارد (بقره ۲۷۲، رعد ۲۲، ليل ۲۰).

۶۴ - آية ۲۸ سورة كهف نيز خطاب به پيامبر اسلام همين توصيه را مؤكداً مطرح ساخته است. مشركين متكبر به پيامبر مي‌گفتند: آيا انتظار داري وقتي اراذل - طبقات فرو دست - پيرو تو هستند، ما به تو ايمان بياوريم؟ (شعراء ۱۱۱). معاصرين نوح نيز به پيامبرشان مي‌گفتند: ما جز تعدادي از فرومايگان سطحي نظر نمي‌بينيم كسي (از اشراف) از تو پيروي كرده باشد (هود ۲۷).
نكتة قابل توجه اين آيه، واضح و آشكار بودن حضور گوينده و شنونده‌اي در ميان است كه تصوّر تراوش اين سخنان از ذهن رسول و زائيدة فكر او بودن را، قرآن صريحاً رد مي‌كند.

۶۵ - کفر، ناسپاسي، ناديده گرفتن و ضايع کردن نعمت است و شکر، سپاسگزاري از نعمت دهنده، به زبان آوردن آن و بهره‌برداري عملي از نعمت در مسير رضايت صاحب نعمت است. در معناي ريشه‌اي شکر، نوعي فزوني و زيادت است. اين واژه را در زبان عربي در موارد: چشمة پُر آب، گاو پر شير، و آسمان پر باران به کار مي‌برند که تماماً دلالت بر برکت داشتن و رشد و توسعه و استفادة بهينه از نعمت مي‌کند. وصف شاكرين ۹ بار و شكور (و شكوراً) ۱۰ بار (جمعاً ۱۹ بار) در قرآن تكرار شده است. خداوند، ابراهيم را شاكر (نحل ۱۲۱) و موسي را بندة شكور ناميده (اسراء ۳) و بندگان شكور را اندك شمرده است (سبا ۱۳).

۶۶ - در آية ۱۲ اين سوره نيز جملة «كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ» نيز آمده بود. اين جمله فقط در اين سوره آمده است.

۶۷ - هُدي و هَوي مقابل يكديگرند، هدايت از سوي خداست و انسان را به بالا مي‌برد، و «هوي» پيروي از تمايلات نفس است و او را از مقام آدميّت ساقط مي‌كند، اهل لغت هوي را سقوط معنا كرده‌اند.

۶۸ - «يَقُصُّ» از ريشة «قَصَّصَ»، در اصل پي‌جويي و تعقيب است، قصاص نيز که از همين ريشه است، نوعي تعقيب جنايت و در پي جاني رفتن براي کيفري متناسب و به اندازه ظلم انجام دادن است.
داستان و سرگذشت را از اين جهت قصه مي‌گويند که مطالبش پشت هم و پيوسته است و گوينده يا خواننده آن را تعقيب مي‌کند. مفهوم تعقيبِ محتوا و منظور نيز در واژه قصص وجود دارد تا تلاوت کننده کتاب در ماجراهاي جاذب آن متوقف نشود و به پند و پيام سرگذشت‌ها بپردازد (ن ک: يوسف ۱۱۲، انعام ۵۷ و ۱۳۰، نمل ۷۶، اعراف ۳۵ و ۱۷۶، نحل ۱۱۸). تعقيب جاي پا در مسير طي شده هم با همين کلمه در قرآن بيان شده است (کهف ۶۴).

۶۹ - با چنين انتظار و بينشي بود که مشرکين معاصر پيامبران معمولا از آنان مطالبه پيشاپيش عذاب مي‌کردند و قرآن ۱۹ بار در آيات مختلف چنان شتابي را نقل کرده است. شايد آية ۳۰ سورة مدثر، که موکلان بر دوزخ را «۱۹» فرشته شمرده (عليها تسعه عشر)، بي ارتباط به اين موضوع نباشد (والله اعلم).
در مدرسة هستي کارنامة عمل هر کسي، در پايان دوره مقرر داده مي‌شود و در اين مهلت، آزادي و اختيار و امکان جبران و اصلاح گذشته وجود دارد. مشرکان همين بازتاب فوري نداشتن شرک و بت‌پرستي، و به اصطلاح سکوت خدا در برابر اعمال‌شان را دليل رضايت او و درستي کار خود مي‌پنداشتند. قرآن بارها تصريح کرده است که اگر چنان مهلت و مکانيسمي، در تعويق بازتاب اعمال نبود، بلافاصله نتيجه و عذاب هر عمل نا‌شايستي دامن شخص را مي‌گرفت (از جمله: کهف ۵۸).

۷۰ - توصيفات مشابهي از علم خدا را مي‌توان در قرآن ديد: از جمله: لقمان ۳۴، رعد ۸، حديد ۴، حج ۷۰ و ۷۶ و... .

ترجمه عبدالعلى بازرگان