به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۶۰ - و اوست آن كه در (خوابِ) شب (نَفْس، كنترل جان) شما را ميگيرد۷۱ و
بر آنچه در روز (از طريق اعضاء و جوارح خود) انجام دادهايد۷۲ آگاه است
و سپس در آن (روز) شما را بيدار ميكند۷۳ (از مرگ موقت برميانگيزد و
اين روند خواب و بيداري همچنان ادامه مييابد) تا سرآمد معين (اجل حتمي عمر شما)
فرا رسد، سپس بازگشت شما به سوي اوست، آنگاه شما را به آنچه (در مدّت عمر خود)
ميكرديد آگاه خواهد كرد.۷۴
۶۱ - و اوست كه بر بندگان خود كاملا چيره (مسلط) است۷۵ و (براي حيات شما
در نظام طبيعت و اعمالتان) محافظاني (از فرشتگان) ميفرستد۷۶ تا آنگاه
كه مرگ يكي از شما فرا رسد، فرستادگان ما (نَفْس- جان) او را ميگيرند و آنان (در
انجام وظيفه خود) كوتاهي نميكنند.
۶۲ - سپس (همة آدميان) به سوي خداوند- مولاي حقيقي خود - بازگردانده ميشوند، آگاه
باشيد كه حكم (داوري و فرمان) مخصوص اوست و او سريعترين حسابرسان است.۷۷
۶۳ - بگو: چه كسي شما را از تاريكيهاي (خطرات) خشكي و دريا نجات ميدهد؟ (آنگاه
كه) او را به تضرّع (اظهار ذلّت و زاري) و در نهان ميخوانيد (و دعا ميكنيد كه):
اگر ما را از اين (مهلكه و مصيبت) نجات دهي حتماً از شاكرين خواهيم شد.۷۸
۶۴ - بگو: خداست كه شما را از آن (خطرات) و از هر اندوهي نجات ميدهد، سپس شما (باز
هم) شرك ميورزيد (غير خدا را در دفع مشكلات خود مؤثر ميشماريد).
۶۵ - بگو: او تواناست كه عذابي از فراز شما يا زير پايتان بر شما برانگيزد۷۹
يا لباس تفرقه بر شما بپوشاند (وحدت شما را با شخصيتگرايي پراكنده سازد) و خشم و
خشونت يكديگر را به شما بچشاند۸۰ (به جان هم بيفتيد)، ببين چگونه آيات
خود را به شيوههاي مختلف بيان ميكنيم،۸۱ باشد تا (از علائم ظاهري
نابسامانيها به عواقب آن) آگاهي يابند.۸۲
۶۶ - قوم تو آن (قرآن يا نتايج عذابآور اعمال) را دروغ شمردند، در حاليكه حقيقت
دارد. بگو: من وكيل شما نيستم۸۳ (خدا به شما اختيار داده و كارتان را به
من نسپرده است).
۶۷ - هر خبري مهم (از هشدارهاي الهي) موعدي دارد۸۴ كه به زودي خواهيد
دانست.
۶۸ - و (با همة آن سوابق انكار) هرگاه كساني را كه در (طعن و تمسخر) آيات ما فرو
رفتهاند ببيني،۸۵ از آنان روي بگردان۸۶ (درگيرشان مشو) تا
به سخن ديگري مشغول شوند۸۷ و اگر هم شيطان به فراموشيات انداخت،۸۸
پس از به يادآوردن، با گروه ستمكار منشين.۸۹
۶۹ - و (البته) چيزي از حساب آنها بر عهدة پرهيزكاران نخواهد بود، اما (اين ترك
محترمانة مجلس) تذكري است، شايد خويشتن نگه دارند.۹۰
۷۰ - و كساني را كه دين خويش را (با آداب و تشريفات و مراسم خرافي) به بازي و
سرگرمي گرفتهاند۹۱ و زندگي دنيا فريبشان داده، به حال خود واگذار، و
با آن (قرآنِ بصيرتبخش) پندشان ده تا مبادا كسي گرفتار اعمال (ناشايست) خود گردد
كه (در آخرت) براي هيچكس به غير از خدا ياور و شفيعي نخواهد بود و اگر (بخواهد در
ازاي گناهانش) هر عوضي بدهد، از او پذيرفته نگردد. اينان همان كسانياند كه گرفتار
دستاورد عمل خويشند،۹۲ آنها به سزاي آنچه يكسره (در مدّت عمر خود)
ميكردند، شرابي از آب جوشان و عذابي دردناك خواهند داشت (تمثيلي از بازتاب عطش
دنيائي آنها در سوزاندن دل مردم و به درد آوردن آنها).
۷۱ - آيا غير از خدا چيزهائي (معبوداني) را كه سود و زياني به ما نميرساند بخوانيم
و پس از آنكه خدا ما را هدايت كرده است به گذشته (دوران جاهليت) بازگرديم؟ (در اين
صورت) همچون كسي (خواهيم بود كه از يك طرف) شياطين (گمراهان شركزده) در سقوطش
ميكوشند و او۹۳ (ميان حق و باطل، خدا پرستي و خودپرستي) حيران مانده
است؛ (و از سوي ديگر) دوستاني (مؤمن) دارد كه به هدايت دعوتش ميكنند (و ميگويند)
نزد ما بيا! (اي پيامبر به مردم) بگو: مسلماً هدايت الهي همان هدايت (واقعي) است۹۴
و (ما مسلمانان) فرمان يافتهايم كه تسليم صاحب اختيار جهانيان باشيم.
۷۲ - و نيز (فرمان يافتهايم كه) نماز برپا داريد و از (نافرماني) او بپرهيزيد و
(بدانيد) اوست آنكه به سويش محشور خواهيد شد.۹۵
۷۳ - و اوست آنكه آسمانها و زمين را به حق (حكيمانه و هدفدار، نه باطل و بيهوده)
آفريد۹۶ و روزي كه بگويد: باش، پس ميشود۹۷ (رستاخيز برپا
ميگردد)! سخن او حق است (مسلّم و تحقّق يافتني است) و روزي كه در صور دميده شود۹۸
(رستاخيز آغاز گردد) پادشاهي (فرمان مطلق در آن روز) از آنِ اوست.۹۹ او
داناي نهان و آشكار و بسيار حكيم و آگاه است.۱۰۰
۷۱ - «يَتَوَفَّاكُمْ» از ريشة «وَفَيَ»، تمام كردن
است. تمام كردن برحسب موضوع و مورد، معاني مختلفي به خود ميگيرد. مثل تمام
كردن عهد و پيمان، تمام و كمال دادن حق ديگران، تمام دادن پيمانه و ترازو، تمام
و وفا كردن عهد خدا و... مرگ را نيز از آن جهت وفات گفتهاند كه عمر آدمي تمام
ميشود و جانش به آخر ميرسد. اخذ جان را (در باب تفعّل و استفعال) توفّي و
استيفا ميگويند كه قرآن آن را به خدا و فرشتگان (ملك الموت) نسبت داده است.
آنچه را گرفته ميشود در عرف به اشتباه روح مينامند و ميگويند فلاني قبض روح
شد، روح از تنش جدا شد، روحش به آسمان رفت! ولي معناي روح در قرآن به كلي
متفاوت از عامل حياتي است و از ۲۴ مرتبهاي كه در كتاب الهي از گرفتن جان
(توفّي) سخن به ميان آمده، حتي يكبار هم لفظ «روح» به كار نرفته است! آنچه
گرفته ميشود «خودِ» انسان است كه در آية ۴۲ سورة زمر «نَفْسْ» ناميده شده است:
«اللهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي
مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضَىٰ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ
الْأُخْرَىٰ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ
يَتَفَكَّرُونَ»
ترجمه: خداست كه نَفْسها (جانها) را هنگام مرگشان (به تمامي) ميستاند و
(اما) آن نفسي كه در خواب نمرده، همان كسي (خدائي) كه مرگ را بر او مقرّر كرده،
آن را نگه ميدارد و بار ديگر (در بامدادان به كالبدش) باز ميفرستد تا سرآمدي
معين (اين تناوب مرگ و حيات موقّت -خواب و بيداري- تا دم مرگ ادامه پيدا
ميكند) مسلماً در اين (پديدة خواب) بس نشانههاست براي مردمي كه پيوسته
ميانديشند.
۷۲ - به اعضاي بدن انسان مثل دست و پا، كه به وسيله آنها كار و كسب ميكنيم،
«جوارح» ميگويند و سگ شكاري را نيز كه با تعقيب شكار آن را به چنگ و دندان
ميگيرد «جارِحِه» مينامند (مائده ۴)، از آنجائي كه معمولا گرفتن با چنگ و
دندان تأثير و زخمي در شكار به جاي ميگذارد، مفهوم تأثير «جراحت» در اين واژه
غلبه كرده است، كما آنكه «آثار و عوارض» گناه در نفس با جملة: «اجْتَرَحُوا
السَّيِّئَاتِ» و صف شده است (جاثيه ۲۱). جملة: «...وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ
بِالنَّهَارِ...» (كه به جاي: يعلم ما عملتم/فعلتم/كسبتم و... آمده) اشاره به
تأثيرات منفي و مثبتي دارد كه از دستاورد ما در زندگي روزمره در جانمان
مينشيند.
۷۳ - «بعث» برانگيختگي است. برانگيختگي از خوابِ گران مرگ در روز بعثت، از خواب
شبانه و نيمروز، خواب ۳۱۳ ساله اصحاب کهف و بالاخره برانگيختگي و بيداري يک
انسان در جامعهاي خفته (که بعثت ناميده ميشود).
۷۴ - در اين آيه سه بار «ثم» به كار رفته كه نشانگر ظرفي از زمان است؛ مدّت
«ثُمَّ» اولي، خواب حدود ۸ ساعت شب است؛ مدّت «ثُمَّ» دومي، طول عمر آدمي تا
مرگ است؛ و بالاخره «ثُمَّ» سومي، فاصله زمان مرگ تا قيامت ميباشد!
۷۵ - قهر، غلبه کردن با توانايي است، آنچنانکه فرعون ادعا ميکرد: «...وَإِنَّا
فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ» (ما بر فرازشان مسلط هستيم - اعراف ۱۲۷) «قَهَّارُ»
صيغه مبالغه قهر و از اسماء الحسني ميباشد که شش بار در قرآن آمده و نهايت
توانايي و تسلط را ميرساند. با اين تفاوت كه قاهر بودن خدا بر بندگان، رحمت
رساني و حفظ آنهاست و قاهر بودن فرعونها، به خدمت خود درآوردن تودههاي مردم.
۷۶ - «حفيظ» از نامهاي نيكوي الهي است كه سه بار در قرآن تكرار شده (هود ۵۷،
سبا ۲۱، شورا ۶). خدا بهترين محافظان و ارحمالراحمين است (يوسف ۶۴) او بر هر
موجود زندهاي محافظي قرار داده است (طارق ۴ - إِنْ كُلُّ نَفْسٍ لَمَّا
عَلَيْهَا حَافِظٌ)، از جمله براي حيات زميني از طريق طبقات هفتگانه جوّ (حجر
۱۷، صافات ۷، فصلت ۱۲، انبياء ۳۲)، براي آسمان ( بقره ۲۵۵)، براي قرآن (بروج
۲۲، حجر ۹)، براي حفظ آثار اعمال انسانها (انفطار ۱۰، انبياء ۸۲). در مورد
حفاظت از انسان، منظور اين نيست كه زندگي ما تا آخر عمر تضمين شده و هيچ خطري
جان ما را تهديد نميكند، اين حفاظت، همچون حفاظت ساير موجودات، جنبة طبيعي
دارد و به اصطلاح در اكوسيستم طراحي و هماهنگ شده و به خودي خود هيچ موجودي از
بين نميرود، مگر با حوادث طبيعي، جنگها، بيماريها، سوء تغذيه و سوء رفتار كه
آنها نيز قانونمند هستند. در ضمن آيه ۱۱ سورة رعد نيز از فرشتگان تعقيب كنندة
مراقبي در پيش رو و پشت سر سخن ميگويد كه آدمي را (از بازتاب فوري اعمال منفي
او در مدّت عمر) در برابر «امر خدا» (نظام عمل و عكسالعمل) به موهبت «مهلت»
الهي حفظ ميكند. (به آية ۱۱ و پاورقي ۲۴ سورة رعد مراجعه شود).
۷۷ - در قرآن جمعاً ۸ بار از «سريع الحساب» و ۲ بار از «سريع العقاب» بودن خدا
(عمدتاً در ارتباط با حکم او و جزاي مکتسبات)، ياد کرده است. برخي چنين
پنداشتهاند که تجلي اين صفت در روز داوري است و خدا با وجود کثرت بندگان، در
نسلهاي مختلف، در يک لحظه به حسابهاي ريز و درشت و نيک و بد همه رسيدگي
ميکند و برخلاف حسابرسيهاي دنيائي، تراکم امور، کار او را کند نميسازد. اما
به نظر ميرسد اين صفت جاري و دائمي بوده و اختصاصي به قيامت نداشته باشد. يعني
هر کردار و رفتار آدمي، بلافاصله ثبت و ضبط ميشود و نيازي به حسابرسيهاي بعدي
همچون امور دنيائي نيست.
۷۸ - رجوع به پاورقي ۶۵ همين سوره.
۷۹ - ظاهراً اشاره آيه به عذابهاي آسماني، مثل آتشفشان، و زميني مثل زلزله
است، ولي از آنجايي كه به جاي «مِنَ السَّماءِ وَ الاَرضِ»، «مِنْ فَوْقِكُمْ
أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ» آمده است، نوعي قدرت مافوق، و ماتحت (زير
فرمان) را تداعي ميكند كه به سلطة حكومتهاي جبّار يا شورش و لجام گسيختگي
طبقات فرودست جامعه تعبير و تفسير شده است. كلمة «فوق» به معناي برتري در قدرت،
ثروت يا علم نيز در قرآن آمده است (آلعمران ۵۵، انعام ۱۶۵، زخرف ۳۲، يوسف ۷۶)
و تركيب «مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ» نيز دو بار ديگر نيز در
قرآن آمده است؛ يكي دربارة يهوديان و مسيحيان، كه خدا وعده ميدهد اگر تورات و
انجيل و قرآن را به پا دارند، از فراز و زير پايشان نعمت ميخورند (مائده ۶۶ -
...لأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ...)؛ و ديگري دربارة
كافران و عذاب روز قيامت، كه عذاب از فراز و زير پايشان آنها را فرا ميگيرد
(عنكبوت ۵۵ - يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ
أَرْجُلِهِمْ...). اين تعابير نشان ميدهد مافوق و ماتحت، نشانگر دو حالت بالا
و پائين در مقام يا مكان و موقعيتهاي مختلف ميباشد (والله اعلم).
۸۰ - عذاب سوم (تفرقه و درگيري و خشونت) قابل فهمتر و تجربه شدهتر است؛ اگر
دو عذاب قبلي را نيز ناشي از نابسامانيهاي اجتماعي در استبداد و استيلاي
جباران، يا بيقانوني و هرج و مرج اجتماعي و سلطة لجام گسيختگان خشن و بيفرهنگ
بگيريم، ترتيب اين نابسامانيها بهتر جا ميافتد؛ وقتي روابط مردم و حاكمان از
مدار حمايت و خدمت خارج گرديد و حقوق متقابل ملت و دولت ناديده گرفته شد،
زمينههاي شورش شكل ميگيرد و هر گروه و دستهاي گِرد مدعي و مخالفي جمع
ميشوند (يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا)، حضور مدعيان متعدد مخالفتها و رقابتهائي را
بر سر قدرت پديد ميآورد كه سرانجام به درگيريهاي داخلي يك ملت و زدوخوردهاي
خياباني ميان هواداران مختلف كشيده ميشود (وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ
بَعْضٍ). امام علي(ع) در بحرانهاي سياسي زمان خود به روشنترين وجه
چنين شرايطي را به تصوير كشيده است (نهجالبلاغه خطبة ۲۱۶ بند ۶ تا آخر).
۸۱ - به پاورقي ۵۹ همين سوره نگاه كنيد.
۸۲ - «تفقه» از ريشة فَقَهَ، از علائم ظاهري به نتايج باطني رسيدن و تجزيه و
تحليل و نتيجهگيري از اطلاعات اوليه است. فقيه (در اصطلاح شرعي) به كسي گفته
ميشود كه از ادله اوليه شرعي بتواند پاسخ و راه حلي براي مسائل روز پيدا كند.
هر چند معناي فقاهت در قرآن بسيار گستردهتر بوده و به تحقيق و شناخت پيدايش
حيات در روي زمين و معضلات اجتماعي هم كشيده ميشود. (به نوشتهاي از همين قلم
در كتاب متدولوژي تدبر در قرآن تحت عنوان فقه و فقاهت در قرآن مراجعه كنيد).
۸۳ - وکيل به معناي کارگزاري که شايسته است بندگان به او توکل کنند، از نامهاي
نيکوي الهي است که در قرآن با اوصاف: «کفي بالله وکيلاً» (خدا در کارگزاري کافي
است - ۶ بار)، «هو علي کل شيء وکيل» (او بر هر چيزي وکيل است - ۳ بار)، «نعم
الوکيل» (چه وکيل خوبي) و... تکرار شده است. جالب اين که ۷ بار نيز به پيامبر(ص)
هشدار داده شده، و آن رسول نيز آن را به مردم ابلاغ فرموده که پاسدار مردم نيست
و خدا وکالت بندگان را به او نسپرده است (انعام ۶۵ و ۱۰۷، يونس ۱۰۸، زمر ۴۱،
شوري ۶، اسراء ۵۴، فرقان ۴۳)
شگفتا، خدا چنين اجازهاي به پيامبر عظيمالشأنش نداده، اما برخي پيروان شريعت
او از موضع وکالتِ ملت و پاسداري از عقايد و اعمال آنها، ادعاي ولايت مطلقه
ميکنند!!
۸۴ - «مُسْتَقَرٌّ» اسم مكان يا زمان است از قرار (ثبات و سكون)، كلمة مستقر ۱۳
بار در زمينههاي مختلف در قرآن آمده است. مثل: مستقر بودن زمين براي زيست
بنيآدم، مستقر بودن رَحِم موجودات براي نطفه، مستقر شدن چيزي در جاي خود،
مستقر بودن بهشت و جهنم براي نيكوكاران و بدكاران. هر خبري كه از آينده داده
ميشود، وقتي واقع شد و تحقق يافت، گوئي جا ميافتد و قرار ميگيرد. وعدههاي
قيامت و بهشت و جهنم نيز چنيناند.
۸۵ - معناي كلمه «خوض»، كه مشتقات مختلف آن ۱۲ بار در قرآن تكرار شده، نوعي
«فرو رفتن و غرق شدن» در كاري باطل است كه سرگرم شدن به آن، آدمي را به غفلت از
امور مهمتر و وظائف اصلي خود ميكشاند. اين واژه ۵ بار در قرآن با فعل
«يلعبون» (به بازي مشغول شدن) آمده است. درضمن ممكن است معناي خوض در آيات خدا،
غيبت، قمار، مواد مخدر و شرابخواري را نيز شامل شود (والله اعلم).
۸۶ - معناي اعراض روي گرداندن از اشخاص است، اما وقتي با حرف اضافه «عن»
ميآيد، معناي معترض نشدن و رها کردن او به حال خود ميدهد. همچنانکه در آيه ۹۵
سوره توبه آمده است: «منافقان شما را، هنگامي که از جهاد برگشتيد سوگند ميدهند
تا از آنان «اعراض» کنيد، شما نيز اعراض کنيد...» (سَيَحْلِفُونَ بِاللهِ
لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا
عَنْهُمْ) اعراض کردن در اين موارد ترک مذمت و انتقاد است.
۸۷ - تعيين مدت اين روگرداني تا «به سخن ديگري مشغول شوند»، عدم ضرورت برخورد
با استهزاء كنندگان آيات خدا و حتي قهر و ترك معاشرت با آنان را ميرساند و
مجوزي است براي نشستن با آنها، در صورت ترك تمسخر و توهين! و چنين آزادمنشي و
سعة صدري، به راستي دلالت بر حفظ حرمت آزادي عقيده و بيان، حتي براي استهزاء
كنندگان آيات خدا، ميكند.
۸۸ - البته شيطان تسلطي تكويني بر انسان ندارد، مگر آدمي خود دل به وسوسهها و
تحريكات او بسپارد. گاهي اشتغال به كارهاي فرعي و بياهميت نيز آدمي را از
وظايف و امور مهم غافل و نسبت به آنها بيتوجه ميسازد كه به هر حال اين هم
نوعي سهلانگاري و سرسري گرفتن امور جدّي محسوب ميشود. علاوه بر اين آيه، در
سه آيه ديگر فراموشي و نسيان به شيطان داده شده است:
۱- از خاطر بردن هم بند يوسف، پس از خلاصي از زندان، سفارش او در يادآوري
بيگناهي او نزد عزيز مصر، به دليل اشتغال به ساقيگري دربار (يوسف ۴۲).
۲- از خاطر بردن جوانِ همراه موسي، ماهي طبخ شدة توشة راه را در سفر ديدار خضر،
و جاگذاشتن آن در ساحل دريا (كهف ۶۳).
۳ - دوروئيها و نقش بازي كردنهاي منافقين و به فراموشي سپردن ياد خدا (مجادله
۱۹).
۸۹ - مخاطب اين آيه رسول مكرّم اسلام است، مشابه همين سفارش را در آية ۱۴۰ سورة
نساء خطاب به مؤمنين مييابيم كه در آنجا نيز به ترك موقت جلسه، كه اعتراضي
محترمانه و معقول نسبت به توهين به باورهاي اساسي خود و عكسالعملي دفاعي است،
بدون هيچ تعرضي، توصيه ميكند. اين فرمان آزادمنشانة فوق تصوّر را مقايسه كنيد
با عكسالعملهاي خشن و خونين مسلمانان متعصّب و تنگ نظر نسبت به تبليغات و
تعرضات مسموم معاندين به اسلام و قرآن. جالب اينكه هر دو آيه در سال ۶ هجرت
(مطابق جداول كتاب سير تحول قرآن) نازل شده كه پيامبر و مسلمانان باصلح حديبيه
و پيروزي بر قوم بنيالمصطلّق در موضع قدرت قرار داشتند و ميتوانستند برخورد
سختي با مخالفين داشته باشند.
۹۰ - بسياري از غيرتورزيهاي كاذب متعصّبين، ناشي از احساس مسئوليت شرعي و
تكليف ديني تلقين شده در نظام ظاهرگراي فقاهتي است. اين كاتوليكتر از پاپها و
كاسههاي داغتر از آش، احساس حفاظت و وكالت را كه خداوند رسولش را از آن برحذر
داشته، حق مسلّم خود ميدانند!
۹۱ - ظاهراً منظور از اين گروه، همان مشركيني هستند كه در آيه قبل از فرو رفتن
آنها در آيات خدا براي تمسخر و استهزاء ياد كرده بود. به تعبير قرآن، نماز و
دعاي آنها نزد مسجدالحرام جز سوت كشيدن و كف زدن نبود. (انفال ۳۵ - وَمَا
كَانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَاءً وَتَصْدِيَهً...).
۹۲ - «أُبْسِلُوا» از «بَسَلَ»، به شرح كتاب لغت، در معرض دشواري و هلاكت قرار
گرفتن و دژم روي شدن ناشي از سختي و صعوبت است. اين كلمه فقط يك بار در قرآن
آمده است.
۹۳ - «اسْتَهْوَتْهُ » از ريشة «هوي» (سقوط) در باب استفعال (مثل استغفار)
مفهوم طلب و درخواست پيدا ميكند. شيطان صفتان يكسره به مؤمنين را به همپيالگي
و همپايي قمار و شراب و شاهد دعوت ميكنند و در سراب دنيا به سرگشتگي و حيراني
رها ميسازند. هَوي و هُدي متضاد يكديگرند ؛ اولي به سقوط ميكشاند و دومي به
صعود به سوي خدا (فاطر ۱۰ - ...إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ
وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ...).
۹۴ - دنيا پُر از پژواك فراخوان به سوي سرابهاي سرگشتگي است. معناي لغويِ
هدايت، رساندن به مقصود است. در اين صورت كيست جز آفريدگار انسان كه بر فطرت او
آگاه است و او را به مقصد و براي مقصودي كه آفريده رهبري ميكند؟ به قول حافظ
شيرازي:
در اين شبسياهم گُم گشتراه مقصود
ازگوشهايبرونآي ايكوكبهدايت
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
زينهار از اين بيابان ويـن راه بينهايت
اي آفتاب خـوبـان ميجوشـد از درونم
يك ساعتـم بگنجـان در ساية عنايت
۹۵ - «تُحْشَرُونَ» از ريشة «حشر»، گردآوردن و جمع كردن افراد است. مشتقات حشر
۴۳ بار در قرآن آمده كه ۳۴ بار آن دربارة قيامت است كه هم اجزاء و سلولهاي بدن
فرد، و هم كل انسانها جمع ميشوند، قرآن بيش از آنكه به مكان محشور شدن توجه
داشته باشد، به وضع حال و سمت و سوي محشور شدن او در امروز توجه دارد و به:
«إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» (۸ بار)، «اِلَي جَهَنَّم يُحْشَرُون» (۳ بار)، «اِلَي
رَبِّهِم يُحْشِرُون» (۲ بار) و اِلَي اللهِ/رَحْمنِ/نارِ يُحْشِرُون اشاره
ميكند تا بندگان هشيار باشند كه به كدامين سمت و سويي برگردانده ميشوند. جملة
«إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ»، همان مفهومي را دارد كه «إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».
۹۶ - حق همان حساب و کتاب و نظم و تعادلي است که ميلياردها ستاره را در مدار
خود قرار داده و جهان را به شگفتي حيرتآوري ميگرداند. قرآن نيز حق است، حقي
براي آدميان تا نظم مناسبات با خالق و خلق او را بشناسند و به مقررات آن گردن
نهند. در ضمن در ۱۲ آية قرآن از آفرينش بر حق آسمانها و زمين سخن به ميان آمده
است (انعام ۷۳، يونس ۵، ابراهيم ۱۹، حجر ۸۵، نحل ۳، عنكبوت ۴۴، روم ۸، زمر ۵،
دخان ۳۹، جاثيه ۲۲، احقاف ۳، تغابن ۳) همچنانكه تعداد ماههاي سال نزد خدا، از
همان روزي كه آسمانها و زمين را آفريد، ۱۲ بود (توبه ۳۶).
۹۷ - ارادة تکويني خدا را، که بينياز به مقدمه و اسباب است، در هفت آية ديگر
هم ذکر کرده است: بقره ۱۱۷، آلعمران ۴۷ و ۵۹، نحل ۴۰، نحل ۴۰، يس ۸۲، غافر ۶۸.
۹۸ - پيدايش جهان هستي از نظر علم کيهانشناسي، از لحظه انفجار بزرگ (Big Bang)
عيناً از شکلي شيپور مانند تبعيت کرده است که تصوير آن را ميتوانيد در
کتابهاي مربوطه مشاهده کنيد. در زبان عربي به شيپور نيز «صور» ميگويند و در
تورات و انجيل و نقاشيها و مجسمههاي يهوديان و مسيحيان نيز از شيپورِ دميدن
در حيات، نشانههاي فراواني ميتوان يافت. پروردگار عالم براي فهم عموم، از اين
وسيله قابل مشاهده و فهم، که براي احضار و جمع کردن سربازان استفاده ميشود،
مدلي براي تفهيم دميدن حيات و حشر نهايي به مثال آورده است. صور در واقع نشاني
از «صورت»هاي عالم هستي ميباشد که به اراده خدا شکل گرفته است. براي توضيحات
کاملتر به مقاله «دميدن در صور» از همين قلم مراجعه کنيد. (پژوهشي در پرتو
قرآن جلد ۵)
۹۹ - مُلك، همان حكومت و پادشاهي و ادارة امور است. قرآن با جملة: «ولله ملك
السموات و الارض...» (۱۹ بار) و جملاتي نظير: لم يكن له شريك في الملك (۲ بار)،
له الملك (۴ بار)، بيده الملك و... انحصار حكمراني را به خدا نسبت داده است.
اما در نظام خداوند و در محدودة مشيّت او كساني (به حق يا ناحق) به طور نسبي در
زمين به پادشاهي و حكومت (مُلك) ميرسند. از نيكان مثل: آل ابراهيم، داود،
سليمان و يوسف و... و از ستمگران مثل فرعون و نمرود. البته اين حكمرانيها
موقتي و در زندگي دنياست و در آخرت حكومت مطلق و سررشتة همة امور از آنِ خدا
ميباشد (غافر ۱۶، فرقان ۲۶، حج ۵۶).
۱۰۰ - مشتقات واژة «خبر» ۵۲ بار در قرآن آمده که ۴۵ بار آن نام نيکوي خبير
(معرفه يا نکره) است. خبير کسي است که از تمام جزئيات باخبر است. اصطلاح خِبره
بودن در برخي تخصصها از همين روي معمول شده است. نام نيکوي خبير بيش از همه با
صفات: لطيف (۵ بار)، حکيم (۴ بار)، عليم (۴ بار)، و بصير (۳ بار) ترکيب شده است
که نشان ميدهد خبر داشتن مطلق خدا ناشي از توجه به جزئيات ناديدني (معناي
لطيف)، حکمت، علم، و بصير بودن است. در ضمن همواره خبير بودن او را نسبت به
اعمال آدمي (کارهاي ارادي) شمرده، به استثناي يک بار افعال (تفعلون - نمل ۸۸)،
و يک بار هم ظاهرسازيهاي رياکارانه (يصنعون – نور ۳۰) و البته دو بار هم به
آثار و عوارض (ذنوب) اعمال (اسراء ۱۷ و فرقان ۵۸).
ترجمه عبدالعلى بازرگان