به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۹۱ - (يهوديان)۱۲۷ قدر خدا را (نظام هدايت او در عالم را) آن گونه كه متناسب با (شناخت كمال) «قدر» اوست نشناختند،۱۲۸ آنگاه كه (به حسادت) گفتند: خدا بر هيچ بشري هيچ (وحي و الهام و كتابي) نازل نكرده است! بگو: (پس) چه كسي آن كتابي را كه موسي (به وسيلة آن) نور و هدايتي براي مردم آورد نازل كرده است؟ (همان كتابي كه امروز) شما آن را به صورت كاغذ نوشته‌هايي آشكار مي‌كنيد و بسياري از آن را (كه با منافع صنفي و قومي شما سازگار نيست) پنهان مي‌داريد۱۲۹ و شما چيزي را (توراتي را) آموزش داده شده‌ايد، كه (پيش از آن) نه خودتان مي‌دانستيد و نه پدرانتان، (پس قرآن را كه تفصيل همان سخنان است چه كسي بر محمد نازل كرده است)؟ بگو: (آيا جز اين است كه) خدا!؟۱۳۰ و پس از اين (هشدار) آنها را به حال خود بگذار تا در فرو رفتن‌شان۱۳۱ (در تعصّبات قومي و نژادي) به بازي مشغول باشند.۱۳۲

۹۲ - و اين كتابي است كه به بركت (خير دايمي و سرشار) آن را نازل كرده‌ايم۱۳۳ (ولي آنها انكارش مي‌كنند، در حالي كه) تصديق كننده (نه ابطال‌گرِ حقايق) كتاب‌هاي پيشين (تورات و انجيل) است، تا «اُم القري» (مركز آبادي‌ها- مردم مكه) و پيرامون آن را هشدار دهي و (البته) كساني كه به آخرت باور دارند، به آن (قرآن) ايمان مي‌آورند۱۳۴ و بر نمازشان (ارتباط و رويكردشان به خدا) محافظت مي‌كنند.۱۳۵

۹۳ - و كيست ستمگرتر از آنكه دروغي خودبافته را (به عنوان حكمي ديني، براي منافع فردي يا صنفي) به خدا نسبت دهد۱۳۶ يا ادّعا كند به من وحي شده، در حالي كه هيچ وحي‌اي به او نشده است، و (نيز) كسي كه مدّعي شود همانند آنچه خدا نازل كرده، نازل خواهم كرد!؟۱۳۷ اي كاش مي‌ديدي (اگر امكان داشت ببيني مي‌ديدي) ستمگران را آنگاه كه در چنگال مرگ۱۳۸ اسيرند و فرشتگان دست‌هاي خويش (به سوي آنان) گشوده‌اند (كه) جان خويش (از تن) به درآوريد۱۳۹ كه امروز به سزاي آنچه به ناحق (در توجيه شرك و عقايد باطل خود) بر خدا نسبت مي‌داديد و از (پذيرش) آياتش تكبّر مي‌ورزيديد، عذابي خواركننده جزا داده مي‌شويد.۱۴۰

۹۴ - و (به آنان خطاب مي‌شود كه شما امروز) تك و تنها، همان طور كه نخستين بار شما را آفريديم، نزد ما آمده‌ايد و هرآنچه بر شما ارزاني داشتم۱۴۱ پشت سر گذاشته‌ايد، و (اما امروز) شفيعاني را كه مي‌پنداشتيد در (سرنوشت) شما شريك هستند همراهتان نمي‌بينيم. (در اينجا ارتباط) ميان شما گسسته شده و آنچه (از شفاعت واسطه‌ها كه) مي‌پنداشتيد، از شما رخت بربسته است.۱۴۲

۹۵ - مسلماً خداست (نه شفيعان خيالي شما) كه دانه و هسته را (در دل تاريك زمين) مي‌شكافد و از (دلِ خاك) مرده (گياه) زنده برون مي‌آورد و (سلول‌هاي) مرده از (گياه يا حيوان) زنده خارج كننده۱۴۳ است.۱۴۴ (كار) خدا اين چنين است. پس چگونه (از عبادت توحيدي او به شركِ واسطه‌تراشي) برگردانده مي‌شويد!؟۱۴۵

۹۶ - (خداوند) شكافندة (پردة شب، پديدآورندة) صبحدم است، و شب را (هنگام) آرامش۱۴۶ و خورشيد و ماه را وسيلة گاه‌شماري (براي تشخيص اوقات روز و شب) قرار داده.۱۴۷ اين است تقدير (قدر و اندازه گذاري) خداوند فرادستِ دانا.

۹۷ - و اوست كه ستارگان را براي شما (وسيله‌اي) قرار داد تا در تاريكي‌هاي دشت و دريا بدانها راه يابيد،۱۴۸ به راستي آيات (نشانه‌هاي ربوبيّت خود) را براي مردمي كه مي‌دانند (از شگفتي‌هاي ستارگان آگاهند) به روشني بيان مي‌كنيم.۱۴۹

۹۸ - و اوست كه شما را از «نفس واحده» (منشأ اولية حياتي، به تدريج) آفريد۱۵۰ و سپس آن (نفس واحده) را (در وجودها) مستقرّ ساخت و يا به وديعه گذاشت۱۵۱ به راستي آيات (نشانه‌هاي ربوبيّت خود) را براي مردمي كه تفقه مي‌كنند۱۵۲ (از نشانه‌هاي ظاهري به نتايج علمي مي‌رسند) به روشني بيان مي‌كنيم.

۹۹ - و اوست آنكه از آسمان آبي (حيات بخش) نازل كرد، پس (به بركت باران) هرگونه روييدني (از دل خاك) برون آورديم كه از آن (نهال‌ها) دانه‌هاي روي هم نشسته (مثل خوشة گندم و...) برون مي‌آوريم۱۵۳ و (نيز) درخت خرما را كه از شكوفه‌هايش خوشه‌هاي متراكم آويخته۱۵۴ و باغ‌هائي از انگور و زيتون و انار، همانند و غيرهمانند۱۵۵ (متنوع از نظر رنگ و طعم پديد آورديم). به ميوه اين درختان، هنگامي كه به بار مي‌نشيند و (نيز) به رسيدن آنها (زمان شيرين شدن) بنگريد.۱۵۶ مسلماً در اين (فعل و انفعالات فيزيكي و شيميائي عالم گياهان) بس نشانه‌هاست براي مردمي كه (به وجود آفريدگار حكيم و عليم) ايمان داشته باشند.۱۵۷


۱۲۷ - مفسريني كه اين سوره را مكّي تصوّر كرده‌اند، به استناد اين كه تنها پس از هجرت به مدينه (در سال سيزدهم بعثت) بود كه ميان مسلمانان و يهوديان ارتباطاتي برقرار شد، مشركين مكه را گويندة اين سخنان تلقي كرده و برخي نيز پنداشته‌اند آن را يهويان در دهان ايشان گذاشته‌اند، اما سال نزول اين آيات (مطابق جدول شمارة ۱۵ كتاب سير تحوّل قرآن) سال ششم هجري در مدينه پس از درگيري با قبايل يهودي بني‌نضير و بني‌قريظه (در سال‌هاي ۴ و ۶ هجري) در متن كدورت‌ها مي‌باشد. آيات اين سوره، مطابق جدول مذكور، در سه مقطع زماني نازل شده است: ۱۰ بعثت در مكه (آيات ۱ تا ۳۰ و ۱۰۵ تا ۱۱۷)، ۶ هجري در مدينه (۳۱ تا ۷۳، ۸۳ تا ۱۰۴، ۱۱۸ تا ۱۳۴، ۱۵۵ تا ۱۶۵)، و ۱۰ هجري (آيات ۱۳۵ تا ۱۵۴).

۱۲۸ - جملة «وَمَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ» سه بار و از سه زاوية مختلف در قرآن مطرح شده است:
الف) از نگاه كلان به آفرينش هستي، در قبضة قدرت خدا بودن زمين و آسمان در قيامت (زمر ۶۷).
ب) از نگاه ذرّه به قدر و اندازه‌هاي شگفتي كه حتي در آفرينش مگسي كوچك به كار رفته است (حج ۷۳ و ۷۴).
ج) از نگاه راهبردي و هدايت آدميان، كه جزئي از همان نظامات جهانشمول است (انعام ۹۱).
معناي «قدر» اندازه است. در قرآن آمده كه خداوند همه چيز را به اندازه آفريده است (قمر ۴۹) و گنجينه‌هاي همه چيز نزد خداست و جز به اندازه نازل نمي‌كند (حجر ۲۱). با اين حساب، هدايت انسان‌ها و نزول وحي هم اندازه (قدر) و حساب و كتاب دارد، و تعليم هم تدريجي و تقديري (به اندازه) است.

۱۲۹ - علماي ديني بني‌اسرائيل بسياري از حقايق تورات را كه با منافع طبقاتي آنها سازگار نبود، يا با تمايلات و عادات توده‌هاي مردم مخالفت داشت و ممكن بود مقلّدان‌شان را بپراكند، مي‌پوشاندند و بيان نمي‌كردند، قرآن در موارد متعددي عوام‌پروري و سكوت متوليان ديني را در بيان نكردن حكم خدا، به دليل رعايت مقلداني كه وجوهات پرداخت مي‌كنند! به شدت محكوم كرده و مشمول لعنت خدا و هر لعنت‌كننده‌اي قرار داده است. از جمله: بقره ۴۲ و ۱۴۶ و ۱۵۹ و ۱۷۴، آل‌عمران ۱۸۷.

۱۳۰ - يهوديان در قياس با تورات كه مجموعه‌اي از مواريث انبياء قبل و بعد از موسي(ع) است كه توسط عالمان يهود در طول تاريخ به نگارش درآمده و حتي دربارة درگذشت آن پيامبر سخن گفته است، مسئلة وحي و نزول مستقيم كلام به پيامبر اسلام و قرآني را كه الفاظش هم الهي باشد را باور نمي‌كردند. در مقايسه با انجيل نيز كه توسط ۴ نفر از حواريون در چهار گزارش نوشته شده، همين سردرگمي را داشتند. اين آيه ذهن آنها را متوجه چند برهان مي‌كند: ۱- كتاب موسي نيز نازل شده از سوي خدا بوده است، ۲- همين كه شما آن را مكتوب كرده‌ايد، سندي است بر صحّت چنين امري، ۳- شما هر چه را كه با تمايلات‌تان سازگار نيست، كتمان مي‌كنيد، وقتي با تورات چنين برخورد مي‌كنيد، طبيعي است قرآن را نيز انكار نمائيد، ۴- همانطور كه پيش از نزول تورات، نه شما و نه پدران‌تان از محتويات آن آگاهي نداشتيد، بايد بپذيريد كه بي‌خبر بودنتان از محتويات قرآن نيز بر همان رويه و روال است.

۱۳۱ - پاورقي ۸۵ همين سوره.

۱۳۲ - به تعبير مولوي (در دفتر دوم ابيات ۲۶۰۹ به بعد):
كودكان سازنـد در بــازي دكـان          سود نبود جـز كه تعبيرِ زبــان
شـب شـود در خـانه آيـد گُـرسَنِه          كودكان رفتـه بمانده يك تنه
اين‌جهان بازيگه است‌ومرگ‌شب          بازگردي كيسه خالي پُر تَعَب
قرآن زندگي دنيا را جز به بازي و سرگرمي مشغول شدن نمي‌نمايد (انعام ۳۲، عنكبوت ۶۴، محمد ۳۶، حديد ۲۰).
قول الهي اين است كه: ما آسمان‌ها و زمين را به «بازي» نيافريده‌ايم (انبياء ۱۶ و دخان ۳۸)، اما منكران همچنان به اموري كه جدّي مي‌پندارند ولي در واقع جز بازي با اموال و عناوين و القاب اعتباري بيش نيست مشغول مي‌شوند.

۱۳۳ - بركت، هر خير و فايده‌اي است كه دوام و افزايش داشته باشد، مصاديق بركت بي‌شمار است، يكي از مهمترين آنها نزول قرآن است كه در اين آيه و آية ۱۵۵ همين سوره و نخستين آية سورة فرقان (تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا) و همچنين آيات ۵۰ سورة انبياء، ۲۹ ص و ۳ دخان بر آن تصريح شده است.
هشدار دادن مردم مكه و پيرامون آن مغايرتي با رسالت جهاني اسلام، كه پس از زمينه‌سازي‌هاي اوليه انجام شد، ندارد. به آية ۱۹ و ۹۰ همين سوره و آية ۱۵۸ سورة اعراف نگاه كنيد.

۱۳۴ - ايمان جدّي داشتن به آخرت و نگراني از عوارض غفلت و غرور، در روزي كه هر انساني به نتايج اعمال خود مي‌رسد، بزرگترين انگيزه و عامل روي آوردن به كتاب ره‌نماي نجات شرط سعادت است. مشركين معاصر نزول قرآن، هرچند «الله» را- البته به صورت شرك‌آميز در شفاعت بُت‌ها- قبول داشتند، ولي آخرت را انكار مي‌كردند و از فرداي قيامت نگراني به دل راه نمي‌دادند (ن ك به: نجم ۲۷، ممتحنه ۱۳، مدثر ۵۳، قيامه ۲۱، اسراء ۱۰ و ۴۵، حج ۱۵، مؤمنون ۷۴، نمل ۴ و ۶۶، روم ۷ و ۱۶، سبا ۸ و ۲۱، زمر ۴۵، فصلت ۷، نحل ۲۲ و ۶۰، اعراف ۴۵ و ۱۴۷، انعام ۱۱۳ و ۱۵۰).

۱۳۵ – آنچه خداوند ما را بر محافظت آن توصيه كرده متعدد است؛ بيش از همه محافظت بر اندامهاي جنسي (فروج) است، همچنين پيمان‌ها، كتاب خدا و حدود قوانين. حفاظت از صلات نيز از مهم‌ترين آنهاست كه در دو آية ديگر قرآن توصيه شده است (مؤمنون ۹ و معارج ۳۴). معمولا از اشياء قيمتي و نفيس مراقبت ويژه به عمل مي‌آورند و ارتباطات اجتماعي با اشخاص مهم و پرنفوذ را، براي حفظ منافع و موقعيت‌ها، به خوبي حفظ مي‌کنند. نماز نيز پيوندي با آفريدگار جهان هستي است، آيا حفظ چنين پيوندي و مراقبت از آن در برابر عواملي که آن را سُست مي‌کند، فاقد چنين اعتباري است؟ ن ک به: کتاب «پژوهشي در پرتو قرآن» ج ۲ مقاله «نماز و نياز» ص ۱۱.

۱۳۶ - «افتري» از ريشة «فَرَيَ»، سخنان من درآوردي و بي‌پايه و اساس و بافته شده است. قرآن اين عنوان را عمدتاً به اتهامي كه مشركين عليه پيامبران وارد مي‌كردند، يا به آنچه متوليان ديني براي حفظ منافع خود وضع كرده و فتوا مي‌دهند، يا مقلدان آن را تكرار مي‌كنند، نسبت داده است.

۱۳۷ - مشابه آنچه در آية ۳۱ سورة انفال (...لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَٰذَا إِنْ هَٰذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ) آمده است. بارها در طول تاريخ مدعيان مطالبي عرضه كرده‌اند، ولي به اصطلاح يخ‌شان نگرفته و مُچ‌شان باز شده است. كتاب‌هاي تاريخي از دو مدّعي پيامبري در آن دوران ياد كرده‌اند؛ «مُسَيْلَمِه كذّاب» كه در سال‌هاي ۷ تا ۱۱ هجري در يمانة عربستان ادّعاي نبوّت كرد، و «سَعدِبنِ اَبي سَرح» كه ابتدا مرتد و بعداً مدّعي پيامبري شد. باب و بهاء نيز در دوران قاجار همان ادّعا را تكرار كردند.

۱۳۸ - «غَمَرَاتِ» از ريشة «غَمُر»، جمع غمره، دراصل به بالا آمدن آب و غرق شدن زمين گفته مي‌شود و به طور مجازي، به غفلت و غروري كه قلب را فرا مي‌گيرد (بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَهٍ مِنْ هَٰذَا...- مؤمنون ۶۳) يا سكرات مرگ، كه چنگال خود را همچون عقابي مسلط در بدن شكار خود فرو مي‌كند، اطلاق مي‌گردد. مدّعيان نبوّت را گويا استدلالي جز يادآوري لحظات مرگ و پشيماني آخر نياز نبوده است!

۱۳۹ - خارج كردن جان از بدن و گرفتن آن توسط فرشتة مرگ را قرآن «توفيه» (به تمام گرفتن جان) ناميده است. از جمله: سجده ۱۱ - قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ.

۱۴۰ - اين عذاب خواركننده، نتيجة همان عزّت كاذب و كبر و خودبزرگ‌بيني خيالي است كه مستكبران دارند.

۱۴۱ - آدميان اموال خود را دستاورد و حاصل همّت و هنر خويش مي‌پندارند، حال آنكه تماماً نعمت‌هاي عطيه داده شدة آفريدگار است كه موقتاً براي بهره‌مندي در زندگي در اختيارمان نهاده شده است و به زودي آن را مي‌گذاريم و مي‌رويم. امام علي(ع) فرمود: وقتي كسي از دنيا مي‌رود، مردم مي‌پرسند: چه (اموالي) از خود گذاشت؟ و فرشتگان مي‌پرسند: چه چيزي فرستاد؟ (خطبة ۲۰۳ نهج‌البلاغه).
خول، عطيه و موهبتي خدائي است. اين كلمه در آيات ۸ و ۴۹ سورة زمر نيز آمده است. تخويلِ نعمت، عطا كردن و سپردن نعمت به آدمي است تا از آن در مسير حق استفاده كند و شكر حق به جاي آورد.

۱۴۲ - به پاورقي ۳۰ همين سوره مراجعه كنيد.

۱۴۳ - پديد آوردن موجود زنده از مواد مرده را در اين آيه با فعل مضارع «يُخْرِجُ» ذكر كرده تا استمرار و دوام آن را برساند. اما خروج مواد مرده از بدن زنده را كه ناشي از كهولت است، با «مُخْرِجُ» كه اسم فاعل است و تنها بر فاعليت عمل اشاره مي‌كند.

۱۴۴ – تمثيل بسيار ظريفي است كه به دنبال شفاعت‌طلبي و واسطه‌تراشي (براي روا شدن حاجات) در اين آيه به كار رفته است؛ خداوند «فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ» (شكافنده دانه و هسته) و «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ» (شكافندة صبح) است. هر تولد و حياتي از شكستن پوسته و مانعي پديد مي‌آيد و شكفته مي‌شود. فالق اسم فاعل، و فلق اسم مصدر به معناي شكافته شده است. از اين نظر همه مخلوقات فلق هستند زيرا از مانع عدم برآمده و از تاريكي نيستي، به نور رحمت ربوبي، هست شده‌اند. مشكلات، همچون هستة سخت ميوه و دانه‌اي كه در دل تاريكي و فشار خاك است، شخص گرفتار را تحت فشار و نوميدي قرار مي‌دهد، ايمان به خداوندِ فالق شب تيره و فالق هسته و حبه، مؤمن را بي‌نياز از توسل و تشفع به غير، در آنچه مربوط به آفريدگار است، مي‌كند.

۱۴۵ - «اِفک» به گفته اهل لغت، چيزي است که از حقيقتش برگردانده شده باشد. اين واژه نوعي واژگونگي انديشه و عمل را نشان مي‌دهد. دروغ را نيز از اين جهت افک ناميده‌اند که واقعيت را وارونه مي‌کند،

۱۴۶ - شب تاريك نيز، اگرچه همچون مشكلات، نامطلوب است، ولي در ذات خويش آسايش‌آور است. همان طور كه سختي‌ها آساني‌ها را به همراه و به دنبال دارند. فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا (انشراح ۵ و ۶).

۱۴۷ - نگاه كنيد به آية ۱۸۹ سورة بقره دربارة تعيين روزهاي ماه از طريق تغييرات در هلال ماه.

۱۴۸ - در روزگاران گذشته، تنها وسيلة جهت‌يابي مسافران در سفرهاي زميني و دريائي، وضعيت ستارگان و شكل قرار گرفتن آنها در آسمان بود. به دنبال بحث توسل به واسطه‌ها و جلب شفاعت آنان، اشاره به اين نشانة خدائي در آسمان و نيز ذكر «فَالِقُ الْحَبِّ» و «فَالِقُ الْإِصْبَاحِ» بودن پروردگار نسبت به موانع دروني و بيروني دانه‌ها براي رشد مسئلة هدايت مطرح مي‌گردد، اينك در اين آيه به موضوع رهيابي آسماني براي رشد و رهائي اشاره مي‌كند.

۱۴۹ - آيات خدا در عالم تكوين، گونه‌هاي متنوع دارد و درك و فهم هرگونه، راه و روش ويژة خود را مي‌طلبد، از جمله آرايش ستارگان در آسمان، دلالت بر حركتي حساب شده و حكيمانه مي‌كند كه تنها آگاهانِ به عالم ستارگان، آيه بودن آن را درمي‌يابند.

۱۵۰ - اغلب مفسرين «نفس واحده» را (بر اساس نظرية مستقل شناختن نسل انسان از سلسله تكامل موجودات زنده) همان آدم، و زوج او را «حوا» گرفته‌اند. اما در قرآن نه اصطلاح «آدم ابوالبشر» به كار رفته، و نه نام «حوا» آمده است! به نظر مى‌رسد اين برداشت (همچون بسيارى از مطالب مربوط به گزينش آدم) از تورات و اسرائيليات قوم موسي وارد تفاسير و انديشه اسلامى شده باشد. اما عنوان «نفس واحده»، علاوه بر اين سوره، در آية نخست سورة نساء و آيات ۶ زمر و ۱۸۹ اعراف نيز آمده است كه نفس واحده را در منشاء حياتي واحدي، كه در روي زمين پديد آمده، نشان مي‌دهد.(ر.ک. كتاب علمي قرآني «خلقت انسان» مرحوم دكتر يدالله سحابي).
در بيشترين مدت عمر كره زمين زوجيتي وجود نداشت. پيدايش زوجيت، خود از شگفتي‌هاي آفرينش است که (با انتقال تجربيات ژنتيكي متنوع) تكامل و تنوع گونه‌هاي حياتي، سرعتي حيرت‌آور يافت. از نظر علم ژنتيك مسلم است كه كروموزوم X و Y قبلا در يك بدنه بودند و سپس كروموزوم Y (ماده) به گونه‌اي شگفت‌آور از كروموزوم X (مذكر) جدا و مستقل گشته است.

۱۵۱ - ر ك به «قرآن مجيد، تكامل و خلقت انسان» دكتر يدالله سحابي، ص ۱۹۴ به بعد.

۱۵۲ - «تفقه» از ريشة فَقَهَ، از علائم ظاهري به نتايج باطني رسيدن و تجزيه و تحليل و نتيجه‌گيري از اطلاعات اوليه است. فقيه (در اصطلاح شرعي) به كسي گفته مي‌شود كه از ادله اوليه شرعي بتواند پاسخ و راه حلي براي مسائل روز پيدا كند. هر چند معناي فقاهت در قرآن بسيار گسترده‌تر است و به تحقيق و شناخت پيدايش حيات در روي زمين و معضلات اجتماعي هم كشيده مي‌شود. (به نوشته‌اي از همين قلم در كتاب متدولوژي تدبر در قرآن تحت عنوان فقه و فقاهت در قرآن مراجعه كنيد)

۱۵۳ - در ابتداي اين آيه، با جملة «وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» خداوند غايب فرض شده است، اما بلافاصله به صحنه آمده و با جملة «فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ»، سبز و خرّمي طبعيت را با فعل ماضيِ «فَأَخْرَجْنَا» به خود نسبت مي‌دهد، آنگاه تا آخر آيه، تنوع و تعدد انواع محصولات را با فعل مضارع «نُخْرِجُ» كه دلالت بر پيوستگي و استمرار دارد، توصيف مي‌كند. تغيير ضمائر و زمان‌ها در قرآن حاوي نكات تفسيري ظريفي است كه اهل فن بر آن واقفند.

۱۵۴ - «قِنْوَانٌ» جمع «قِنُو»، خوشه‌هاي خرماست. وصف «دَانِيَةٌ» دلالت بر نزديكي شاخه‌ها به يكديگر مي‌كند. شكل چترمانند خوشة خرما ويژگي خاص خود را دارد كه بر اطراف شاخه‌هاي فرعي هر خوشه، چندين خرما قرار گرفته است. در آيه ۱۴۸ شعراء (...وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ)، بر گوارا و سهل‌الهضم بودن اين ميوه اشاره شده است.

۱۵۵ - متشابه و غير متشابه بودن اين ميوه‌ها تابع شرايط اقليمي و سليقة باغداران است؛ گاهي در يك باغ از يك نوع ميوه چندين گونة مختلف با طعم و رنگ متفاوت به عمل مي‌آورند. مهندسي ژنتيك (Genetic Engineering) و تكنولوژي «دي ان اي» (DNA Technology) در كشاورزي مدرن، محصولات ممتازي را توليد كرده كه در توليد سنّتي قديم (Traditional Breeding) امكان پذير نبود، همة اين تحولات به بركت آگاهي از استعداد درون ذرّه‌اي گياهان و شگفتي كدهاي نهفته در آن است كه از يك آب و يك خاك، هزاران محصول و ميوه پديد مي‌آورد (وَفِي الْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجَاوِرَاتٌ...يُسْقَىٰ بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَىٰ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ... - رعد ۴).

۱۵۶ - جملة « انْظُرُوا إِلَىٰ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ»، فرآيند به گل نشستن درخت در فصل بهار، تا لقاح گياهي و رشد و نمو تخمك در فصل تابستان را در بر مي‌گيرد. شيرين و قابل مصرف شدن ميوه فرآيند شيميائي ديگري است كه بعضاً، همچون موز و سيب و گلابي و... مي‌تواند پس از جدائي از درخت در انبار و سردخانه به صورت دروني انجام شود. اين مرحله را «ايناع» مي‌گويند: «...إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ...».

۱۵۷ - سه آية ۹۷ تا ۹۹ كه با «وَهُوَ الَّذِي» آغاز شده‌اند، به ترتيب به سه فعل خداوند: جَعَلَ، اَنشأ و اَنزَلَ اشاره كرده و سه گروه از آيات خدا را مطرح و سه نوع عكس‌العمل انسان را طلب مي‌كند:
آية ۹۷: ...قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
آية ۹۸: ...قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ
آية ۹۹: ... إِنَّ فِي ذَٰلِكُمْ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
پلة اول اين نردبان، كسب علم است، پلة دوم، تفقه (به معناي دريافتن و از ظاهر به باطن رسيدن است)، و پلة سوم، ايماني است كه آدمي را به بام مي‌رساند.

ترجمه عبدالعلى بازرگان