به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

سوره اعراف۱

۱ – الف، لام، میم، ص۲

۲ – (این) کتابی است که بر تو نازل شده تا بدان (مشرکان را) هشدار دهی و پندی است برای مؤمنین، پس سینه‌ات (از انکار کافران) تنگ نشود.۳

۳ – (ای مؤمنین) از آنچه از سوی پروردگارتان بر شما نازل شده پیروی کنید و به غیر از خدا، در پی (هیچ) اولیائی (سرپرست و صاحب اختیاری) نروید. (شگفتا که مردم) چه کم پند می‌گیرند!

۴ – چه بسیار از (ساکنان) شهرهائی که (به خاطر ستمگری) نابودشان ساختیم و کیفر (عذاب) ما شب هنگام یا در خواب نیمروزی سراغشان آمد.۴

۵ – آنگاه که کیفر (عذاب) ما بر آنها رسید، حرفی (برای توجیه رفتارشان) نداشتند جز آنکه گفتند: ما به راستی خودمان ستمکار (و مستوجب عقوبت) بوده‌ایم.

۶ – پس ما بی‌گمان از کسانی که (رسولانی) به سوی آنها فرستداه شده‌اند (در چگونگی پاسخ‌شان به پیام رسولان) خواهیم پرسید و از رسولان نیز (در ابلاغ پیام به آنها) خواهیم پرسید.

۷ – پس بی‌گمان (اعمالشان را) بر آنها با علمی (از لحظات زندگی‌شان) حکایت خواهیم کرد و (معلوم خواهد شد) ما هرگز غایب (غافل از ایشان) نبوده‌ایم.۵

۸ – و سنجش (اعمال) در آن روز به حق (دقیق و منصفانه) خواهد بود، پس کسانی که میزان‌ها(ی اعمال) شان سنگین (ارزشمند) باشد، آنها همان رستگارانند.

۹ – و کسانی که میزان‌ها(ی اعمال) شان سبک (بی‌ارزش) باشد، آنها به سبب ستمی که بر آیات ما (در زندگی دنیائی) می‌کردند، (در حقیقت) خود را به زیان افکندند.۶

۱۰ – و هر آینه ما شما (بنی‌آدم) را در زمین مکان (زیست و تسلط بر طبیعت) بخشیدیم۷ و در آن برای شما وسائل معیشت (ضرورت‌های زندگی را) فراهم ساختیم، (اما) کمی شکر (نعمت) می‌گذارید.۸

۱۱ – و هر آینه ما شما را آفریدیم، سپس شما را (تدریجاً از خاک و نطفه تا انسان کامل) شکل دادیم،۹ سپس به فرشتگان گفتیم به آدم سجده کنید (همگی در خدمت رشد و کمال او باشید)، پس (همه فرشتگان) سجده کردند مگر ابلیس که از سجده کنندگان نبود.۱۰

۱۲ – (خدا) گفت: چه عاملی تو را از اینکه سجده کنی بازداشت، وقتی فرمانت دادم؟ گفت: من برتر از اویم، مرا از آتش (انرژی) آفریده‌ای و او را از گِل (مادّه)!

۱۳ – گفت: از آن (جایگاه ملکوتی) فرود آی که ترا نسزد در آن جایگاه تکبّر (احساس خود بزرگ بینی) ورزی، برون شو که تو (با چنین منیّتی) از فرومایگانی.۱۱

۱۴ – (ابلیس) گفت: مرا تا روزی که (آدمیان) برانگیخته می‌شوند مهلت ده.

۱۵ – (خدا) گفت: تو از مهلت داده شدگانی.۱۲

۱۶ – (ابلیس) گفت: حال که مرا (از چنین مقامی) به تباهی سپردی،۱۳ حتماً در راه راست تو در کمین آنها خواهم نشست.۱۴

۱۷ – سپس (در زندگی‌شان) از پیش و پس و راست و چپ آنها (از همه سو و از هر طریقی) حتماً به سراغ آنان خواهم رفت و بیشترشان را شاکر نخواهی یافت.۱۵

۱۸ – (خدا) گفت: نکوهیده و مطرود از آن (جایگاه و مقام) بیرون شو، (اما بدان و بدانند که) هر کس (از بندگان) از تو پیروی کند، مسلماً دوزخ را از همگی‌تان آکنده خواهم کرد.

۱۹ – و (خدا گفت) ای آدم، تو و همسرت در این بهشت ساکن شوید۱۶ و (از نعمت‌های) آن از هر کجا به دلخواهتان بخورید ولی به این شجره۱۷ نزدیک نشوید که از ستمکاران خواهید شد.۱۸

۲۰ – پس (از این هشدار) شیطان هر دو را وسوسه کرد تا آنچه از بدیهاشان بر آنها پوشیده بود، بر آنها آشکار سازد۱۹ (خواست تا برای نخستین بار پس از آزمون اختیار، زمینه‌های زشتی را در آنها بروز دهد) و گفت: پروردگارتان شما را جز از این روی (از نزدیک شدن) به این شجره بازنداشته است که (مبادا) دو فرشته شوید یا از جاودانان گردید.۲۰

۲۱ – و برای آن دو سوگند یاد کرد که (باور کنید) من برای شما از خیر خواهانم.

۲۲ – (به این ترتیب) آن دو را با فریب (از چنان جایگاه بلندی) به زیر کشاند۲۱ (در چاه گمراهی افکند)! پس همینکه آن شجره را چشیدند، زشتی‌هاشان بر آنها آشکار گردید و شروع به پوشاندن خود از برگ بهشت کردند، و (در چنین صحنه‌ای) پروردگارشان به آنان ندا داد که مگر شما را از این شجره‌تان۲۲ باز نداشتم و به شما نگفتم که مسلماً شیطان برای شما دشمن آشکاری است؟


۱ – نام این سوره از آیات ۴۶ تا ۴۸ آن، که چنین لفظی در آنها به کار رفته، گرفته شده است. اهل لغت اعراف (جمع عُرف) را جایگاه‌ها و مقامات بلند و موقعیت ممتاز انسان‌های بزرگوار در آخرت شمرده‌اند، یا حائل مرتفعی بین بهشت و دوزخ، که اصحاب اعراف از فراز آن به هر دو مکان اشراف دارند. اما لفظ «اعراف» از ریشه «عَرَفَ»، با کلمات: معرفت، عرفان و معروف هم خانواده است، بنابراین بیش از مفهوم مکانی، مفهوم معرفتی دارد، سخن از جایگاه بلند آگاهانی است که بازتاب شناخت دنیائی آنان از پروردگار و مسئولیت‌های اجتماعی، آنها را در آخرت در موقعیتی مشرف بر بقیه قرار داده است.

۲ – حروف مقطعه «المص»، از یک طرف ارتباط این سوره را با سوره‌هائی که دو حرف الف و لام در حروف مقطعه آنها به کار رفته است (مثل سوره‌های ۲، ۳، ۱۱ تا ۱۵ و ۲۹ تا ۳۲، جمعاً ۱۱ سوره) نشان می‌دهد، از طرف دیگر با دو سوره که حرف ص در حروف مقطعه آنها به کار رفته (مریم : کهیعص و سوره ص: ص). در مورد حروف مقطعه «الم»، به پاورقی شماره ۱ سوره سجده (سوره ۳۲) و در مورد حروف مقطعه ص، به پاورقی شماره ۱ سوره ص (سوره ۳۸) مراجعه نمائید.

۳ - «حرج» به محدودیت و تنگنائی گفته می‌شود که شخص را به زحمت و دردسر می‌اندازد و نوعی سخت‌گیری و تکلیف شاق به شمار می‌رود.
جمله «فَلا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ»، ظاهراً پرانتز و جمله معترضه‌ای است که در وسط آیه (به جای آخر آن) آمده تا تأکید گردد قرار نیست پیامبر خود را برای ابلاغ قرآن به رنج و سختی بیندازد و از انکار مخالفان دلتنگ گردد. اما در ترجمه فارسی برای روانی مطلب این جمله در انتها آورده شده است. آیه دوم سوره طه نیز همین مسئله را به پیامبر تذکر می‌دهد که ما قرآن را نفرستادیم تا خود را به مشقّت اندازی.

۴ – منظور از «قَائِلُونَ»همان استراحت نیمروزی قبل یا بعد از ناهار است که اعراب به آن «قیلوله» می‌گویند.

۵ - داستان و سرگذشت را از این جهت قصه می‌گویند که مطالبش پشت هم و پیوسته است و گوینده یا خواننده آن را تعقیب می‌کنند. مفهوم تعقیبِ محتوا و منظور نیز در واژه قصص وجود دارد تا تلاوت کننده کتاب در ماجراهای جاذب آن متوقف نشده و به پند و پیام سرگذشت‌ها بپردازد (ن ک: یوسف ۱۱۲، انعام ۵۷ و ۱۳۰، نمل ۷۶، اعراف ۳۵ و ۱۷۶، نحل ۱۱۸).
تعقیب جای پا در مسیر طی شده هم با همین کلمه در قرآن بیان شده است (کهف ۶۴). منظور این است که خدا شما را در زندگی زیر چتر علم و آگاهی خود داشته و گوئی تعقیب‌تان می‌کرده است.

۶ – ظلم به خود یا به دیگری قابل فهم است، ظلم به آیات خدا چه معنائی دارد!؟ آیا آیات خدا هم حقی دارند که باید ادا شود، یا بی‌توجهی به نقش هدایتگری آیات خدا ظلم به خود می‌باشد؟ والله اعلم.

۷ – فعل «مَكَّنَّا» معنای مکان و جایگاه بخشیدن به فرزندان آدم در کره زمین و تسلط و دسترسی یافتن به «امکانات» طبیعی برای ادامه زندگی دارد.

۸ - کفر، ناسپاسی، نادیده گرفتن و ضایع کردن نعمت است و شکر، سپاسگزاری از نعمت دهنده، به زبان آوردن آن و بهره‌برداری عملی از نعمت در مسیر رضایت صاحب نعمت. در معنای ریشه‌ای شکر، نوعی فزونی و زیادت است که در زبان عربی در موارد: چشمه پُر آب، گاو پر شیر، و آسمان پر باران به کار برده می‌شود و دلالت بر برکت و رشد و توسعه و استفاده بهینه از نعمت می‌کند.

۹ - صور با تصوير و صورة و مصور همريشه مى‌باشد. يكى از نام‌هاى نيكوى خدا «مصوَّر» است كه اشاره به آفرينش انواع صورت‌هائی است كه به هستى بخشيده. منظور از صورت، نه چهره، بلكه هويت و موجوديتى است كه خدا پديد آورده و عارفان ما به اين معناى مجازى توجهات ويژه كرده‌اند.
جمله صَوَّرْنَاكُمْ (به سخن مرحوم دکتر یدالله سحابی در کتاب: قرآن مجید، تکامل و خلقت انسان ص ۱۷۳) «کنایه از آن است که پس از مرحله شکل‌گیری و آراستگی جسمی نوع انسان، مدتی گذشته تا آدم برگزیده می‌شود و با حکمت خاص، تحت تعلیم الهی قرار می‌گیرد».

۱۰ - سجده فرشتگان بر آدم را می‌توان با نقش معلمین در مدرسه مقایسه کرد؛ دانش آموز در آغاز ورود به مدرسه جز استعداد آموزش و فراگیری هیچ دانشی ندارد، این آموزگارانند که ظرف ذهنی او را در زمینه‌های مختلف علوم، به تدریج و در طول سالیان تحصیل پُر می‌کنند و همه معلومات خود را در راه رشد و کمال دانش‌آموزان به آخر می‌رسانند. معنای سجده، همین در خدمت پدیده مافوق و برتر درآمدن است، و اگر در قرآن به دفعات به سجده ماه و خورشید و کوه و درخت و سایر موجودات در آستان پروردگار اشاره شده، معنایش رام و تسلیم و در خدمت مشیّت خدا بودن است. نقش فرشتگان نسبت به انسان، همچون نقش معلمان، خارج کردن آدمی از انواع تاریکی‌ها به سوی نور است. به این منظور وقتی سیر تکاملی حیات از نظر مادی به اوج رسید، خداوند با دمیدن از روح خود در وجود انسان (نَفَخَت فیهِ مِن رُوحی) و اختیار و استعدادی که در نهاد آدمی قرار داد، فرشتگان را، که حامل نیروها و کارگزاران جهان هستی‌اند، فرمان داد در خدمت رُشد و کمال این تازه به عرصه وجود درآمده باشند.

۱۱ – تقابل کبیر و صغیر را در تکبّر ابلیس و از صاغرین شدن او به وضوح نشان داده است. به میزانی که آدمی خود را (در مال، مقام، علم، هنر و حتی ایمان) بالا تصور کند، به همان میزان به پائین سقوط کرده است.

۱۲ – معلوم می‌شود «آزادی به مخالف» و میدان دادن به او تا کجا در مُلک خدا مقبول و مفید است.

۱۳ - «لا غوینهم» از ریشه «غَوَیَ»، و غوایه، به راه تباهی و هلاکت رفتن است، درست مقابل رشد که به راه سعادت منتهی رفتن است. قرآن واژه «غوایه» را مقابل رشد قرار داده است. مثل: بقره ۲۵۶: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ. (همچنین اعراف ۱۴۶). اطاعت از حق، آدمی را به رشد می‌رساند و عصیان در برابر آن، به غَیّ (وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ - طه ۱۲۱).

۱۴ – به تصریح آیات ۱۵۱ سوره آل‌عمران و ۳۶ مریم، ۶۱ یاسین و ۱۴ زخرف، «صِرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» همان پرستش توحیدی خدا و احتراز از شرک است.

۱۵ – ذکر این جهات چهارگانه، نه مکانی، بلکه موضوعی و معرفتی است؛ به نظر می‌رسد منظور از پیش رو (بین ایدیهم) وعده دادنهای فریبکارانه به آینده، و منظور از پشت سر، توجیه خلاف کاریهای گذشته و ممانعت از عبرت و توبه باشد. مفهوم یمین در قرآن خجستگی و نیکوئی‌ها، و شِمال، شومی و بدی‌هاست. شیطان هم احسان آدمی را با منّت گذاری و ریاکاری تباه می‌سازد، و هم در بدی‌ها او را تحریک و تشویق می‌کند.

۱۶ – این آیه سرآغاز ماجرائی از والدین اولیه ما در بهشت است که با خطاب مشترک: «يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ» شروع می‌شود و تا آیه ۲۷ (جمعاً ۹ آیه) ۳۹ بار ضمیر تثنیه (شما دو نفر) به کار رفته است که با خطاب مستقیم ابتدای آیه (تو و همسرت) در مجموع ۴۰ بار خداوند هر دو را مخاطب قرار داده است و چنین رقمی معنای نمادین ویژه‌ای در فرهنگ قرآن دارد.
جالب اینکه در سوره‌های بقره (آیات ۳۵ و ۳۶) و طه (۱۱۷ تا ۱۲۳) نیز که به این ماجرا اشاره شده، عمدتاً مخاطب هر دو نفر هستند (در ۱۵ مورد) و در مواردی نیز که آدم به تنهائی مورد خطاب قرار گرفته، از مضمون آیات چنین برمی‌آید که منظور از «آدم»، نوع آدم، صرفنظر از جنسیّت او می‌باشد (والله اعلم).
ذکر این نکات آماری برای نشان دادن بی‌اعتباری تلقی عمومی از این ماجراست که ظاهراً تحت تأثیر اسرائیلیاتی مبتنی برای قصه آدم و حوا در فصل اول تورات (سِفر پیدایش)، «آدم» را قهرمان داستان و هدف خلقت، و حوا را (که مطلقاً نامی از او در قرآن نیامده) مرتکب گناه اولیه و فریب آدمی تلقی کرده‌اند، حال آنکه در قرآن همواره از «زوج» سخن گفته، نه زوجه! و آدم (مستقل از جنسیّت) را مطرح ساخته است.

۱۷ - کلمه «شجره» را مفسرین درخت ترجمه کرده‌اند. هر چند درخت را در زبان عربی شجر می‌گويند و در قرآن به این معنا هم آمده است، اما درخت مصداق و معنای خاصی از کلمه شجر در طبیعت گیاهی است و مفهوم این کلمه به مراتب جامع‌تر است و بسیاری از امور مادی و غیر مادی را نیز (که همچون درخت از ریشه، تنه، شاخ و برگ و میوه و محصول تشکیل شده، و شبکه مانند و دارای سیستم است) شامل می‌شود. در قرآن از شجره‌های طیبه، خبیثه، ملعونه و زقوم نیز یاد کرده است که هیچکدام گیاه نیستند.
درباره ميوه ممنوعه‌ای كه آدم و همسرش از آن خوردند ، سخن‌های بسیار گفته شده است. عده‌ای گفته‌اند سیب بوده، كسانی هم گفته‌اند گندم بوده است:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
اما در قرآن فقط گفته شده است: «به این شجره نزدیك نشوید» ( فلاتقرباهذه الشجره....)
منظور از نزدیك شدن به این شجره چیست؟ درست است که «شجره»، درخت است. اما این كلمه به معانی غیر مادّی هم در قرآن فراوان به كار رفته است. به نظر می‌رسد منظور از شجره‌ای که آدم و همسرش نباید به آن نزدیک می‌شدند، همان شبکه شرک و نافرمانی خدا به فریب شیطان باشد که سرچشمه همه انحرافات محسوب می‌شود.

۱۸ – به دام دیو شیطانی درافتادن بزرگترین ظلم به نفس و به هلاکت افکندن خود است.

۱۹ - این را همه شنیده‌ایم كه آدم و حوا برای پوشاندن اندام‌های جنسی خود از برگ درختان بهشتی استفاده كردند. این تصور را نقاشان نیز در تابلوهای فراوانی، به اتکاء تشابه عریانی آدمیان در دوران اولیه (غارنشینی) با حیوانات به تصویر كشیده‌اند.اما در قرآن نه تنها اثری از برهنگی آدم و همسرش به چشم نمی‌خورد، بلكه از نشانه های بهشت را «هرگز گرسنه و برهنه نشدن» بر شمرده است:
طه ۱۱۸- إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى - در آنجا نه گرسنه می شوی و نه عریان
از آن مهم‌تر، به بیان قرآن؛ هدف شیطان از فریب آدم و همسرش ، اصلا كندن همین لباس آنان بوده است!!
اعراف ۲۷ - یا بَنِی آدَمَ لاَ یفْتِنَنَّكُمُ الشَّیطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیكُم مِّنَ الْجَنَّةِ ینزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْءَاتِهِمَا....
ای فرزندان آدم ، شیطان فریبتان ندهد ، چنانچه پدر و مادرتان را فریفت و از بهشت بیرون راند؛ او جامه آنها را بر می‌كند تا بدی‌های (سوآه) آنان را به آنها بنمایاند....
صرفنظر از معنای برهنگی و ابعاد درونی و بیرونی ( جسمی و روحی) آن، آدم و همسرش بر خلاف تصور عمومی برهنه نبوده‌اند كه پس از خوردن از شجره اقدام به پوشاندن خود كرده باشند.آنچه در قرآن چندین بار ذكر شده، آشكار شدن بدی‌های (سوآه) آنها پس از چشیدن از شجره بوده است. آیا منظور از آشكار شدن «سواه»، اندام‌های جنسی است، یا به گونه نمادین، هر آنچه را كه آشكار شدنش موجب شرم و حیا گردد، از جمله معایب و مفاسد اخلاقی، شامل می‌شود و مفهوم برملا شدن و ظهور و بروز بدی‌ها دارد؟ به طور كلی، حیوانات با نیروی غریزه محافظت می‌شوند و در برابر خطرات خارجی بی‌پناه نمی‌مانند. به عنوان مثال، حیوانات هرگز گرفتار سوء هاضمه ناشی از پُرخوری یا اسراف در غریزه جنسی و سایر غرایز نمی‌شوند، ولی آدمی با اختیاری كه در اسراف و زیاده روی دارد، گرفتار بیماری‌های گوارشی و جنسی می‌گردد و بدی‌هایش (سواه) آشكار می‌گردد. در واقع این شیطان است كه لباس حفاظت و كنترل (تقوا) را از تن آدمی در می‌آورد . نگاه كنید به خلاصه زیر:
الف- فریب شیطان به قصد آشكار كردن بدی های نهفته در آدم و همسرش بوده است (اعراف ۲۰)
ب- آشكار شدن بدی ها بلافاصله پس از خوردن از "شجره" اتفاق افتاده است (اعراف ۲۲)
ج- هدف شیطان چیزى جز برهنه ساختن آدم از پوشش( ها ی درونی و بیرونی) نبوده است (اعراف ۲۷)
خیر و شر، خدمت و خیانت، نیك و بد و به طور كلی زیبایی و زشتی، یا جاذبه رحمانی و شیطانی، در جان همه ما زمینه ظهور و بروز دارد. ما در واقع مجموعه‌ای از استعدادهای متضاد هستیم كه بر حسب نوع زندگی خود، آنها را از قوه به فعلیت می‌رسانیم و صفاتی را كه در ضمیر و نهادمان نهان است آشكار می‌سازیم. خوب و بد برای موجودی مطرح است كه اختیار انتخاب و خود آگاهی داشته باشد و ارزش و ضد ارزش را بشناسد. بر هیچ حیوانی نمی‌توان خرده گرفت كه چرا بر حیوانی دیگر حمله كرده است! آنها جز به فرمان غریزه و تبعیت از ژن‌های خود عمل نمی‌كنند. اما انسان با اختیاری كه خدا به او عنایت کرد، برای اولین بار امكان اشتباه و آشكار شدن خودخواهی‌ها (به جای خداخواهی‌ها) در زمینه جاودانگی و مالكیت مطلق را پیدا کرد. به این ترتیب آدم با «نسیان» (فراموشی)، اولین تجربه ناموفق عزم و اراده را تحقق داد.
از آنجائی كه ارزش‌های اخلاقی اموری ذهنی و قراردادی هستند، درك و فهم آنان برای توده‌های مردم، به خصوص انسان‌های اولیه چندان آسان نبوده است. اما شكم و شهوت را كه قوی‌ترین غرایز اولیه به شمار می‌روند، آدمیان در هر سطح و سن و سوادی عمیقاً احساس می‌كنند . بنابراین در سناریوی سكونت آدم در بهشت، به گونه سمبلیك، از «خوردن» و آشكار شدن «بدی ها» (سوآه) یاد شده است تا هر كسی در هر زمان و مكانی آن را به فراخور فهم و فراست خود دریابد.
با چنین نگاهی، چه بسا معانی نمادهای به كار رفته در این قصه برای ما روشن تر شود . آیا نمی‌توان برگ بهشت را، كه بدی‌ها را می‌پوشاند، همان تقوای اخلاقی دانست؟ مگر در قرآن نیامده است كه «لباس تقوا بهترین لباس هاست»: اعراف ۲۶- ای فرزندان آدم، ما برای شما لباسی قرار دادیم تا بدی‌هایتان را بپوشاند و لباسی برای زیبایی و آرایش و لباس تقوا، كه این بهترین است. این از نشانه‌های خداست، باشد تا یادآور شوید.
البته نمیتوان نادیده گرفت كه در قرآن (بقره ۱۲۱) آمده است كه آدم و همسرش به محض چشیدن از شجره و آشكار شدن «سوآه»شان، اقدام به پوشاندن خود با برگ‌های بهشت كردند. اگر معنای «سوآه» را شرمگاه یعنی اندام جنسی بگیریم، این برداشت با آیاتی كه تصریح می‌كند آنها در بهشت پوشیده بودند، و ابلیس درصدد برهنه ساختن آنها بود، تناقض پیدا می‌كند. مگر آنكه بگوییم آشكار شدن اندام‌های جنسی یكی از موارد و مصادیق «سوآه» است و از آنجا كه غریزه جنسی قوی‌ترین و محسوس‌ترین غرایز است، احساس شرم و گناه از خطای در آن آشكارتر و قابل فهم‌تر بوده است. هیچ حیوانی اندام جنسی خود را نمی‌پوشاند، در عالم حیوانات كه تحت فرمان غریزه هدایت شده الهی هستند، خطا و خیانت و گناهی واقع نمی‌شود. احساس «شرم» و «گناه» آنگاه آغاز شد كه اختیار و انتخاب بر آدم و همسرش (نوع آدمی) عرضه گردید. اتفاقا در تورات نیز خوردن از میوه ممنوعه رمز آگاهی از ارزش‌های نیك و بد شمرده شده است.
سفر پیدایش، فصل۳ بند ۴ - ...خدا خوب می داند زمانی كه از میوه آن درخت بخورید چشمان شما باز می شود و مانند خدا می شوید و می توانید خوب را از بد تشخیص دهید ( همچنین در بند ۲۰).
نكته فوق برای فهم مسئله است وگرنه در هیچ آیه قرآن، در ارتباط با داستان آدم، مطلقاً ذكری از كلمه «عورات»، كه مفسرین بجای كلمه «سوآه» به كار برده‌اند، نشده است و معلوم نیست این قصّه خیالی از كجا وارد ذهنیت مسلمانان شده است! چه بسا این برداشت را هم مفسرین از تورات گرفته باشند.
در قرآن همه جا از آشكار شدن «سوآه» یاد كرده است. سوآه كه از كلمه سوء (بدی) مشتق می‌شود، به چیزی گفته می‌شود كه ظاهر شدنش شرم آور باشد. گویا به این خاطر، شارحین این قصه سراغ اندام‌های جنسی رفته‌اند كه شرم آشكار شدن‌شان بدیهی‌تر است!؟
معنای دقیق كلمه «سوآه» را، كه پنج بار در قرآن و تماماً در داستان آدم بكار رفته است، در داستان اختلاف دو فرزند آدم، كه تجربه پدر را تكرار كردند، به روشن‌ترین وجه می‌توان دریافت. وقتی یكی از آن دو(قابیل) برادر خود (هابیل) را به قتل رساند، جنازه مقتول آشكاركننده جنایت و عداوت ناشی از حسادت در نفس قاتل گردید. او كه نمی‌دانست با مدرك جنایت چه كند، با مشاهده كلاغی كه چیزی را در خاك مخفی می‌كرد، جنازه برادر را در خاك پنهان نمود! وصف جنازه مقتول در قرآن، با همان كلمه «سوآه»، می‌تواند راهنمایی باشد برای تبیین این كلمه؛ وقتی جسم عزیزترین وابستگان هم باید به سرعت در خاك پوشیده شود، وگرنه بوی منزجركننده‌اش همگان را فراری می‌دهد، فساد اخلاقی انسان و عصیان پروردگار بیشتر آشكار كننده زشتی‌های نفس می‌گردد. اگر مفارقت روح حیاتی از جسم انزجار می‌آورد، مفارقت روح خدایی از آن چه می كند؟

۲۰ - بزرگترین ترس و نگرانی آدمی دو چیز است: ۱- پیر شدن و ترس از مرگ، ۲- از دست دادن مالکیت‌های اعتباری و قدرت. این که ۱۴ بار در قرآن به مؤمنان وعده داده شده است که در بهشت نه ترسی خواهند داشت و نه حُزنی (لا خوف علیهم و لاهم یحزنون)، عطف به همین نیاز ذاتی آدمی است که تنها در بهشت تأمین می‌گردد و اتفاقاً شیطان آدم و همسرش را در دنیا به چنین فریبی وسوسه کرد (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ...وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ- اعراف ۲۰). مَلک شدن آدمی، همان فرشته صفت شدن اکتسابی اوست که شایسته جایگاه بهشتی‌اش می‌کند، او باید در بهشتی ساختن زمین مشارکت نماید تا در رستاخیز، از میراث‌بران بهشتی باشد که در بنایش سهیم بوده است.

۲۱ - «دَلَّیٰ» از ریشه «دلو» به ظرفی گفته می‌شود که به چاه می‌افکندند تا آبی از آن بکشند. در این تعبیر ظریف گوئی شیطان آدم و همسرش را از افق عالی بهشت به عمق چاه تنگ و تاریک منیّت‌ها سقوط داده است!

۲۲ – در «تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ» اضافه شدن «کما» به «تِلْكُ الشَّجَرَةِ، نشان می‌دهد منظور نه شجره‌ای بیرون از نفس، بلکه درونی و متعلق به خود انسان است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان