به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۳۷ – پس کیست ستمگرتر از آنکه بر خدا دروغی بربندد۴۶ (مطالبی خودبافته را به نام دین بر مردم عرضه نماید)، یا آیات او را دروغ شمارد؟ آنها البته بهره (تمتّعات دنیائی) خویش را از کتاب (تقدیر و مهلت دنیائی) خواهند داشت تا آن زمان که فرشتگان ما برای گرفتن جانشان به سراغ آنها بیایند (تا دم مرگ)۴۷، (از آنها) می‌پرسند: کسانی که به جای خدا آنها را (در مشکلات خود) می‌خواندید کجایند؟ گویند: از نظر ما گم شده‌اند (اثری از آنان نیست)! و (با سراب یافتن امیدهای کاذبشان به غیر خدا) بر علیه خویش شهادت می‌دهند که به واقع کافر (به حقایق ایمانی) بوده‌اند.

۳۸ – (خدا در روز قیامت به مشرکان) گوید: شما (نیز) در خیل گروه‌هائی از جن۴۸ (ناشناخته برای شما از معاصران دور و نزدیک یا نسل‌های قبل و بعد) و انس (مردمان مأنوس و شناخته شده تان) که پیش از شما (از دنیا) رفتند، به آتش (دوزخ) در آئید، (بدینسان) هر گاه گروهی به آتش وارد شود، یاران خود را (که آنها را عامل بدبختی و انحراف خود می‌شمارد) لعنت می‌کند، تا همگی در دوزخ گردآیند. (آنگاه) آخرین‌شان درباره اولین (پیروان مقلد درباره پیشوایان کفر) گویند: پروردگارا، اینها ما را گمراه کردند، پس عذابشان را از آتش دوچندان کن؛ (خدا) گوید: همگی‌تان را (عذاب) دو چندان است (آنها شما را گمراه، و شما آنها را بُت کردید)، اما (تأثیرات متقابله اجتماعی را) نمی‌دانید.۴۹

۳۹ – پیشوایان (اولین) به پیروان (بعدی) گویند: شما را بر ما هیچ برتری نیست (که ما را مقصر می‌شمارید)، پس بچشید عذاب را به سزای آنچه کسب می‌کردید (دستاورد عمرتان).

۴۰ – بی‌تردید کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و از (پذیرش) آن استکبار ورزیدند، درهای آسمان (رحمت ربوبی) به روی آنها گشوده نخواهد شد۵۰ و به بهشت درنیایند، مگر (به فرض محال) شتر از سوراخ سوزن بگذرد!۵۱ و این چنین مجرمان را کیفر می‌دهیم.۵۲

۴۱ – آنها را از دوزخ بستری (زیراندازی از آتش) و پوشش‌هائی (رواندازی از آتش) است و این چنین ستمگران را کیفر می‌دهیم.۵۳

۴۲ – و (اما) کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند - (و البته) هیچکس را بیش از توانش تکلیف نمی‌کنیم (تکالیف الهی در حدّ توان انسان، نه فوق طاقت اوست) - آنها اهل بهشت و در آن جاودانه‌اند.

۴۳ – و (آنچنان که در دنیا از دشمنی و کینه به سلامت ماندند، در بهشت نیز ریشه) هر کینه‌ای را از سینه آنها برکنیم،۵۴ نهرها(ی خرمی بخش زندگی بهشتی) تحت اختیار (ناشی از وجودشان) جاری است۵۵ و (به شکرانه این نعمات) گویند: ستایش ویژه خداوندی است که ما را به این مقام رساند و اگر خدا ما را رهبری نکرده بود، ما خود ره نمی‌یافتیم،۵۶ به راستی رسولان پروردگارمان حق را آوردند (وعده راستی در دنیا داده بودند، آنگاه از ناحیه فرشتگان) ندا داده می‌شوند که این بهشت شماست۵۷ که به خاطر آنچه (در مدت عمرتان) می‌کردید به میراث برده‌اید.۵۸

۴۴ – و بهشتیان دوزخیان۵۹ را ندا دهند که: ما وعده پروردگارمان را درست (وفا شده) یافتیم، آیا شما هم وعده پروردگارتان را (در کیفر ستمکاری) درست یافتید؟ گویند: آری؛ آنگاه ندا دهنده‌ای در میان آنها ندا دهد که لعنت خدا (دوری از رحمت او) بر ستمگران باد.۶۰

۴۵ – همان کسانی که (مردم را با سلب آزادی عقیده) از راه خدا (صراط مستقیم و توحید در عبادت) باز می‌دارند و آن راه را (با شفاعت طلبی از واسطه‌ها) در انحراف می‌جویند۶۱ و همانها که آخرت را انکار می‌کنند.۶۲

۴۶ – و میان آن دو (بهشتیان و دوزخیان) حجابی (حائل و مانعی) است۶۳ و بر اعراف (بلندی‌ها - مراتب و مقامات عالی) شخصیت‌هائی (والامقام) هستند۶۴ که همه (بهشتیان و دوزخیان) را از نشانه‌هاشان می‌شناسند۶۵ و بهشتیان را، که امیدوار بهشت هستند (ولی هنوز) به آن درنیامده‌اند، ندا دهند که: سلام بر شما باد!۶۶

۴۷ – و چون (امیدوار به بهشت) چشمشان (از اصحاب اعراف) به دوخیان بیفتد، (بیمناکانه به دعا) گویند: پروردگارا! ما را در گروه ستمگران قرار مده.۶۷

۴۸ – و اعرافیان (شخصیت‌های عالی رتبه در افق‌های بلند ایمانی، از پیامبران و اولیاء حق) کسانی را که از سیماشان می‌شناسند، ندا دهند که نه جمع شما (جمعیت هواداران یا اموال جمع‌آوری شده تان) سودی به حالتان داشت و نه استکباری که (نسبت به مردم در اندیشه و عمل) به خرج می‌دادید.

۴۹ – آیا اینان (منتظران بهشت) همانهائی نیستند که سوگند یاد می‌کردید که (این مردم فقیر و مستضعف عمرشان را در باور به آخرت و بهشت تباه می‌کنند و) خدا رحمتی به آنها نمی‌رساند؟۶۸ (آنگاه به مؤمنین گفته می‌شود:) به بهشت درآئید که (در این مکان برای ابد) نه ترسی بر شماست و نه اندوهگین می‌شوید.

۵۰ – و دوزخیان بهشتیان را ندا دهند۶۹ که (اندکی) از آن آب۷۰ (تسکین دهنده و حیات بخش) بر ما بیفشانید۷۱ یا از آنچه خدا روزی‌تان کرده (ما را هم نصیبی دهید. آنها) پاسخ دهند: خداوند آن را بر انکارورزان حرام کرده است.۷۲

۵۱ – (همان) کسانی که دین خود را به سرگرمی و بازیچه گرفتند۷۳ و (تجملات) دنیا فریبشان داد، از این رو، همانگونه که دیدار این روزشان را به فراموشی سپردند، ما نیز آنها را امروز به فراموشی (بی‌اعتنائی) می‌سپاریم۷۴ و (از آن رو که) آیات ما را (مستمراً) انکار می‌کردند.


۴۶ - فعل «أَظْلَمُ» ۱۶ بار در قرآن آمده است که ۱۵ مورد آن با جمله: و من اظلم (یا: فمن اظلم) آغاز گشته است. بیش از همه (۹ بار) افترای به خدا، یعنی نسبت دادن چیزی به او مطرح شده، پس از آن: تکذیب آیات خدا، کتمان شهادت خدائی، مانع یاد خدا در مساجد شدن و بالاخره اعراض از آیات خدا بعد از تذکر دادن به آن است. بزرگی ظلم با قدر و عظمت حقی که به آن ظلم شده نسبت مستقیم دارد. این آیه نشان می‌دهد سوء استفاده از دین برای رسیدن به دنیا و نردبان قرار دادن آن برای رسیدن به قدرت و ثروت و جاه و مقام از هر ظلمی عاقبت سوزتر است و دین مردم را به خرافات و خودخواهی آلوده کردن بدتر از تخریب دنیای آنهاست.

۴۷ – جان ستاندن ملک الموت از بندگان را قرآن برحسب کارنامه کسی که جانش گرفته می‌شود، در سوره‌های متعددی آورده است. ن ک به: نساء ۹۷، انعام ۶۱، اعراف ۳۷، انفال ۵۰، نحل ۲۸ و ۳۲، سجده ۱۱ و محمّد ۲۷.
مرگ را وفات و میراندن را توفیه می‌گویند که اخذ کردن تمام و کمال جان است. خواب شبانه روزی را که ما به نوعی هوش و حواس ظاهری خود را از دست می‌دهیم و همچون مردگان به خواب می‌رویم، قرآن توفیه نامیده است (انعام ۴۲).

۴۸ – به نقل مترجم «قرآن مبین» (مهندس علی اکبر طاهری قزوینی) از مرحوم آیت الله محمد جواد غروی در جلد دوم کتاب «آدم در قرآن»؛ گروه جن انسان‌هائی هستند که ناپیدا، پشت پرده، غائب، دارای صفات مستور و پنهان، مستقر در نقاط دوردست یا گمنام می‌باشند، قوه واهمه و غرائز پنهان نیز از مصادیق این کلمه می‌باشند.
این قلم نیز در نوشته «جن و انس» تمامی موارد کاربرد این کلمه در قرآن را بررسی کرده و در بیشتر موارد به همان برداشت رسیده است، با این تفاوت که مفهوم «جن» را فراتر از عالم آدمیان، شامل پدیده‌های دیگری که از چشم ظاهر یا درک علمی ما پنهان است می‌داند. مرحوم علامه حکیم، استاد غروی کلیه آیات مشتمل بر کلمه جن را ناظر به انسان‌ها می‌دانست و در کتاب ارزشمند خود علاوه بر آیات، به احادیث متعددی استناد کرده بود.

۴۹ – فرافکنی و تخاصم اهل آتش و مجادله آنها در روز قیامت را قرآن در آیات متعددی مطرح کرده است، از جمله: ص ۵۸ تا ۶۴، سبا ۳۱ تا ۳۳، ابراهیم ۲۱ تا ۲۲، بقره ۱۶۶ و ۱۶۷، غافر ۴۶ تا ۵۰.

۵۰ - باب در اینجا معنای مجازی دارد. مثل: باب مذاکره با کسی را باز کردن. باب به صورت حقیقی، همچون در خانه و دروازه شهر، یا به صورت مجازی، مثل: راه حل مسئله، ویزای ورود به کشور، پذیرش دانشگاه و... رفع مانع و اجازه ورود به حریمی است که نیازمند کسب شایستگی‌هائی قبلی می‌باشد. کسی که ویزای ورود به بهشت گرفته باشد، فرشتگان نیز اجازه می‌یابند نیروهای مثبت خود را بر او عرضه نمایند.
کلمه باب یا ابواب درباره جهنم یا بهشت بارها در قرآن آمده است (مثل: رعد ۲۳، حجر ۴۴، حدید ۱۳، نحل ۲۹، ص ۵۰، زمر ۷۲، غافر ۷۱ و ۷۳ و ۷۶). باز نشدن درهای آسمان برای مستکبران عدم توفیق آنان در تعالی و تقرّب به خدا و رحمت و رضوان اوست.

۵۱ - «جَمَل» به شتر نَر گفته می‌شود که نزد اعراب معاصر نزول قرآن نماد بزرگی بود و عبور آن از سوراخ کوچک سوزن مثالی محسوس محسوب می‌شد، به طناب بسیار کلفت، مثل طناب کشتی نیز جمل گفته می‌شد و چنین معنائی هم قابل توجه است. در انجیل متی (باب ۱۹ سیمان ۲۳) از قول عیسی(ع) آمده است: «باز هم می‌گویم، گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسان‌تر است از وارد شدن ثروتمند به ملکوت خدا».

۵۲ - معنای ریشه‌ای «جرم»، انقطاع و بریدگی است. گناه جرم محسوب می‌شود، چرا که بریدن از خدا، خلق و پذیرش مسئولیت است. در مقام تشبیه و تمثیل، محصل گریزپائی را که عملا ترک معلم و مدرسه کرده باشد مفهوماً می‌توان مجرم خواند و در نتيجه در کلاس بالاتر به روی او بسته می‌ماند، در مدرسه هستی نیز ترک ایمان و عمل صالح، جرم، به معنای جدائی محسوب می‌شود، پس کیفر مجرمان مواجه شدن با درهای بسته رحمت ربوبی و محرومیت از نیل به مراتب کمال در بهشت خواهد بود.

۵۳ – حقیقت و تأویل این تشبیهات برای اذهان ما اسیران معیارهای مادّی دنیائی مطلقاً قابل فهم نیست، معنای ظاهری «مِهاد» بستری است برای آسایش، وای به وقتی که بستر ابدی آدمی آتش باشد!

۵۴ - «غِل» در اصل به آبى گفته می‌شود كه ميان مزرعه و درختان مى‌رود و آن را غرق مى‌كند. هر آنچه از حسد، خيانت و دشمنى كه بر روابط برادرانه مسلط شود و آن را فرا گيرد، غِل ناميده مى‌شود. مؤمنان چون در زندگی دنیا توفیق یافتند کینه و دشمنی نسبت به همکیشان را از دل بزدایند، در آخرت نیز پیراسته و پاکدل در کنار هم قرار می‌گیرند. این تعبیر عیناً در آیه ۴۷ سوره حجر نیز آمده است، با ذکر این مطلب که آنها در بهشت برادروار رو به روی هم (نه پشت بر هم) نشسته‌اند: «وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ».

۵۵ - در قرآن ۴۰ بار در وصف بهشت جمله «تَجْرِي مِنْ تَحْتِها الاَنْهار» تکرار شده که نمادی است از جريان داشتن دائمی عامل حيات و سبز و خرمی بهشت متقين. ۴ بار نيز به جای جريان داشتن از «زير باغ»، به جريان داشتن از «زير آنها» اشاره شده است که مفهوم «تحت کنترل و اختيار» می‌دهد.

۵۶ - هدايت و ضلالت را اغلب راهنمائى و گمراهى ترجمه مى‌كنند، اما هدايت، «ايصال بالمقصود» يعنى رهبرى و رساندن شخص به هدف ايمانى، و اضلال، به حال خود رها كردن در بيراهه و در نتيجه به تباهى كشيده شدن طبيعى تلاش‌هايش مى‌باشد. در این آیه، که سه بار کلمه هدایت تکرار شده است، چنان معنائی کاملا مشهود است، این اعتراف می‌رساند که آنها هدایت را نه مغرور از هنر و همّت خود، بلکه از توفیق الهی می‌شمارند.

۵۷ – اضافه شدن ضمیر «کُم» به «تِلْكُمُ الْجَنَّةُ» (به جای: تلک الجنة)، تعلق و پیوستگی آن بهشت را با اهلش نشان می‌دهد و معلوم می‌شود بهشت هر کسی به میزان اعمالش مرتبط است، همچنانکه مقامات دنیائی برحسب شایستگی‌ها نصیب اشخاص می‌گردد.

۵۸ – همچنانکه پیشرفت‌های بشر در زمینه‌های مختلف علم و صنعت و فرهنگ و هنر به نسل‌های بعد میراث داده می‌شود، در آخرت نیز خانه‌ای که آجرهایش به دستاورد هنر و همّت و ایمان و اخلاق انسان‌ها ساخته شده، نصیب کسانی می‌شود که نقشی در بنای آن ایفا کرده و سهمی در سازندگی آن پرداخت کرده باشند. قرآن در آیات متعددی بهشت را میراث عمل خود انسان‌ها در زندگی دنیائی شمرده است. از جمله: مریم ۶۳، انبیاء ۱۰۵، مؤمنون ۱۱، شعراء ۸۵، زمر ۷۴ و زخرف ۷۲.

۵۹ - معناى مصاحبت، نوعى همراهى و ملازمت است كه به تدريج شخصيت انسان را با آنكه، يا آنچه با آن مصاحبت مى‌كند شبيه مى‌سازد؛ همچون صحابه رسول خدا و ساير مصاحبت‌هاى دنيائى. «اصحاب النار» بودن، شخصيت جهنمى پيدا كردن مردمان آتش‌افروز و ظالم است. مصاحبت با هر چيز از اعتماد و اتكاء به آن ناشى مى‌شود و گام به گام در تأثيرپذيرى حاصل مى‌گردد. به گفته سعدی علیه‌الرحمه:
گِلى خوش بوى در حمام روزى        رسيد از دست محبوبى به دستم
بدو گفتـم كه مـُشكى يا عبييــرى        كـه از بـوى دلاويــز تــو مستم
بگفتـا مـن گِــلى بَـد بــوى بـودم         وليـكـن مــدتى با گـُــل نشستــم
كمـال هم‌نشيـن در مـن اثـر كرد        وگرنه من همان خاكم كه هستم

۶۰ – ندا دهنده کیست و ندا چگونه است؟ بدیهی است بیان مطلب برای فهم مخاطبان زمینی و فرهنگ کلمات ماست، وگرنه در آخرت نیازی نیست به شعار لعنت و زنده باد و مرده باد! نکره (ناشناخته) آمدن گوینده «مُؤَذِّنٌ» و پیام او بیانگر این حقیقت است که در چنان عالمی ستمگران نمی‌توانند به رحمت خدا دسترسی یابند و این واقعیت توسط نیروئی دائماً القاء می‌شود. در ضمن آیه بعدی نشان می‌دهد ستمگران واقعی همان پاسداران نظام منحط و خرافی دینی هستند.

۶۱ - صراط مستقیم نزدیك ترین فاصله و شاهراهی فطری به سوی خداست، اما مشركان با اعتقاد به شفاعت واسطه ها، این راه را غیر مستقیم و كج و بی راهه (با خرافات و پیرایه‌های شرك‌آمیز به دین) می‌جستند (وَیبْغُونَهَا عِوَجاً). بازداشتن مردم از راه خدا و كج پیمودن آنرا در این سوره ها می‌توانید ببینید: آل عمران ۹۹، اعراف ۴۵ و ۸۶ و هود ۱۹. انحراف از توحید در عبادت، منحصر به مشرکین معاصر پیامبر اسلام نبوده، پیش از آن وجود داشته و پس از آن نیز همچنان ادامه دارد، با این تفاوت که موضوع و مصداق واسطه‌ها عوض شده است.

۶۲ – مشرکین معاصر پیامبر اسلام(ص) با وجود اعتقاد به خدا، باوری به آخرت و حساب و کتاب اعمال نداشتند. قرآن به دفعات و با تعابیر مختلف این امر را بیان کرده است؛ از جمله: هم بالاخره کافرون (۴ بار)، لا یؤمنون بالاخره (۱ بار)، تکذیب لقاء آخرت (۲ بار) یستحبون الحیوة الدنیا علی الاخره (۲ بار)، هم عن الاخره هم غافلون و...
در جهت مقابل، با جملات: و بالاخره هم یوقنون (۲ بار)، و یؤمنون بالاخره (۲ بار)، اراد الاخره، یرد ثواب آلاخره، خاف عذاب الاخره و... باورمندان به آخرت را وصف کرده است.

۶۳ – حجاب حائل و مانعی است برای داخل شدن که برحسب مورد، مصداق معینی پیدا می‌کند؛ مثل پرده میان دو اطاق (احزاب ۵۳)، فاصله فکری و عدم امکان تفاهم و نزدیکی دو نفر (فصلت ۵، اسراء ۴۵)، عاملی که چیزی را از نظر دور می‌کند (ص ۳۲)، عمل یا عاملی که مانع از نزدیک شدن شخص به خدا در آخرت می‌شود (مطففین ۱۵)، وسیله دور و پنهان شدن از مردم (مریم ۱۷)، حائلی که برای شنيدن کلام مستقیم خدا برای انسان وجود دارد (اسراء ۴۵)، و بالاخره حجاب و حائلی که میان بهشتیان و دوزخیان وجود دارد و پیوستن آنان به یکدیگر را مانع می‌شود (اعراف ۴۶). کلمه حجاب به معنای متعارف آن (چادر و روسری) در قرآن نیامده و گویا از مفهوم لغوی آن، در ضرورت حایل و حجابی میان دو جنس مخالف استفاده شده است.

۶۴ – طبق قاعده تغلیب در زبان عربی، هرگاه جمعی از مردان و زنان مخاطب قرار گیرند، ضمیر مذکر (رجال) به کار برده می‌شود. بنابراین کلمه رجال در این آیه (و آیاتی مشابه مثل: توبه ۱۰۸، نور ۳۷، احزاب ۲۳، جن ۶، ص ۶۲ و...) معنای مردمانی (نه مردانی) می‌دهد. در مواردی که معنای مذکر از آن فهمیده می‌شود، عموماً کلمه «نساء» قبل یا بعد از آن آمده است.

۶۵ – سیما را نشانه و علامت گفته‌اند، اما آدمیان چه نشانه و علامتی دارند که اعراف آنها را می‌شناسند؟ در کلمه سیما که ۶ بار در قرآن آمده (اعراف ۴۶ و ۴۸، محمد ۳۰، فتح ۲۹، رحمن ۴۱)، به نوعی تعلق به آرمان و هدفی و عملکرد در میدان آزادی وجود دارد؛ به اسب‌های آزاد و رها شده در چراگاه که معمولا مالکشان آنها را برای مشخص شدن با داغ علامت گذاری می‌کرد، «خَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ» (آل عمران ۱۴) یعنی اسب نشاندار می‌گفتند که معرف مارک و مرغوبیت آنان (در مقایسه با اسبان به گاری بسته) بود، همچنین اسبانی که آزاد در مراتع می‌چریدند (نحل ۱۰ - ...شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ).
انسان‌ها نیز به موهبت «اختیار» در میدان ابتلای زندگی و تمتعات آن آزاد رها شده‌اند تا چه علامت و نشانی از تعلق و وابستگی بر خود بزنند!؟ اگر به راه حق رفته باشند، از امدادهای غیبی فرشتگان نشاندار مدد می‌گیرند (آل‌عمران ۱۲۵- ... مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ) و اگر از ظالمین باشند، عذابشان نشاندار و مختص خودشان خواهد بود (هود ۸۳ - مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ ؛ ذاریات ۳۴ - مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُسْرِفِينَ).
در این آیه از شناخت اصحاب اعراف نسبت به سیمای شخصیتی آدمیان در آخرت سخن می‌گوید، اما عیسی مسیح(ع) در همین دنیا به اذن خدا به مردم خبر می‌داد چه خورده و چه در خانه‌های خود ذخیره کرده‌اند (آل‌عمران ۴۹ - ...وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ...). به این ترتیب سیمای هر کسی «کُد» ویژه اوست که همچون کدهای ژنتیکی منحصر به فرد است، البته با این تفاوت که کدهای ژنتیکی خارج از اختیار ما تعبیه شده و کدهای شخصیتی ما به اختیار خودمان شکل می‌گیرد. همچنانکه دانش پزشکی امروز به مدد دستاوردهای علم ژنتیک کتاب فیزیولوژیک هر کس را می‌خواند. گویا اصحاب اعراف در عالم قیامت با اشراف و بصیرتی که بر امور و انسان‌ها یافته‌اند با تیزبینی ویژه‌ای هر کسی را می‌شناسند.

۶۶ – منظور از سلامی که به بهشتیان گفته می‌شود، نه فقط لفظ و کلامی توخالی و تعارف‌آمیز، بلکه سلامتی خواستنی جسمی و روحی از هر شرّ و ضرری است. «دَارِ السَّلاَمِ» عنوانی است برای بهشت (انعام ۱۲۷)، زیرا هم با سلامی از پروردگار همراه است (یس ۵۸)، هم از سوی فرشتگان (رعد ۲۴، حجر ۴۶، نحل ۳۲)، و هم از سوی بهشتیان (اعراف ۴۶، یونس ۱۰، ابراهیم ۲۳) به گونه‌ای که هیچ سخنی غیر سلامت نمی‌شنوند.

۶۷ – دو عامل نجات «خوف و طمع» (بیم و امید) را که قرآن به دفعات (در: اعراف ۵۶، رعد ۱۲، روم ۲۴ و سجده ۱۶) توصیه کرده است، در این آیه مشاهده می‌کنیم؛ در آیه ۴۶ طمع امیدوارانه آنها به دخول در بهشت و در آیه ۴۷ بیم‌شان را از دخول در جهنم، هنگامی که دوزخیان را می‌بینند، به تصویر کشیده است.

۶۸ – این سخن مستکبرین را سوره هود (در آیه ۱۱) در پاسخ نوح(ع) نقل کرده است: «وَلا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللهُ خَيْرًا...». آیه ۱۱ سوره احقاف نیز همین روحیه را نشان می‌دهد: «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا لَوْ كَانَ خَيْرًا مَا سَبَقُونَا إِلَيْهِ...».

۶۹ – کلمه «ندا» که بر صدا کردنی از فاصله دور دلالت می‌کند، در این سوره ۶ بار (در آیات: ۲۲، ۴۳، ۴۴، ۴۶، ۴۸ و ۵۰) تکرار شده که از بقیه سوره‌های قرآن بیشتر است.

۷۰ – آیا منظور دوزخیان همین آب متعارف برای رفع تشنگی است، یا معنائی فراتر از آن دارد؟ آیات ۱۵ و ۱۶ سوره جن از آب فراوانی سخن می‌گوید که اگر دوزخیان در راه مستقیم بودند، از آب سیراب می‌شدند. «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا».

۷۱ – به کار بردن فعل «أَفِيضُوا»که دلالت بر جوشان و سیل‌وار بودن می‌کند، قابل تأمل و تدبّر است و نشان می‌دهد درخواست دوزخیان بیش از جرعه‌ای آب برای رفع تشنگی است.

۷۲ – بدیهی است منظور از حرام، حرمت تشریعی نیست، حرام بودن دلالت بر حریم داشتن می‌کند، مثل آنکه بگوئیم ورود به دانشگاه برای کسانی که شرایط قبولی در امتحانات ورودی را احراز نکرده‌اند حرام است. همچنانکه در قرآن آمده است: بازگشت اقوام هلاک شده به دنیا حرام (محال) است (انبیاء ۹۵ - وَحَرَامٌ عَلَىٰ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ). در هر حال مواهب بهشتیان غیر قابل انتقال به اهل جهنم است.

۷۳ – به بازی و بیهودگی گرفتن دین و مغرور به دنیای گذرا شدن، به آداب و تشریفات و ظواهر دین بسنده کردن و غفلت از عظمت آخرت و حیات ابدی و بهشت و دوزخ جاوید است. آیه ۷۰ سوره انعام نیز در همین موضوع است: «وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا...».

۷۴ – بدیهی است خدا کسی یا چیزی را فراموش نمی‌کند، ارتباط با خدا امری دو سویه است، کسی که از خورشید رحمت بگریزد، از نور و گرمای آن محروم می‌شود، این محرومیت نتیجه‌ای طبیعی است. ضمیر جمع آوردن «نَنْسَاهُمْ» دخالت نظامات خدائی و عمل خود شخص را در برمی‌گیرد. به تصریح قرآن، علمای دینی که آیات خدا را به بهای اندکی می‌فروشند و دین را دکان دنیا می‌کنند، در روز قیامت خدا کلامی با آنها سخن نمی‌گوید و نگاهی به آنها نمی‌کند و تزکیه‌شان نیز نمى‌کند: بقره ۱۷۴- «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَٰئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»، آل‌عمران ۷۷- «إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِيلًا أُولَٰئِكَ لا خَلَاقَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ وَلا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَلا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ». منظور از نسیان بی‌اعتنائی است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان