به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۵۲ – و برای آنها کتابی آوردیم که بر اساس علمی (که نسبت به نیازهای هدایتی بندگان
داریم) آن را به روشنی بیان کردهایم تا برای مردمی که ایمان میآورند هدایت و
رحمتی باشد.
۵۳ – آیا (کافران برای باور کردن) جز انتظار تأویل آن (تحقق عینی وعدههایش درباره
قیامت و بهشت و جهنم) را دارند؟ روزی که تأویل آن فرا رسد، کسانی که قبلا آن را به
فراموشی (بیاعتنائی) سپرده بودند گویند: به راستی فرستادگان پروردگارمان حق را
عرضه کردند (اما افسوس که ما آن را باطل پنداشتیم)؛ پس آیا (امروز با چنان
سابقهای) شفیعانی داریم که شفاعتمان کنند؟ آیا (امکان دارد به دنیا) بازگردانده
شویم تا (این بار) اعمالی غیر از آنچه میکردیم، انجام دهیم؟ بیگمان آنها به خود
زیان زدند و آنچه (از افکار و خیالات باطل که) میبافتند از نظرشان (همچون سراب)
ناپدید گردد.
۵۴ – مسلماً ربّ شما (ارباب و صاحب اختیارتان، نه معبودان خیالی، بلکه) خدای یکتائی
است که آسمانها و زمین را در شش دوران آفرید۷۵ سپس بر عرش (تدبیر عالم) مستقر
گشت،۷۶ (هموکه) روز را به (پرده) شب، که شتابان در پی آنست، میپوشاند،۷۷ و (هموکه)
خورشید و ماه و ستارگان را که (تماماً) به فرمان اویند آفرید. آگاه باشید که آفرینش
و اداره (جهان) منحصر به اوست۷۸ (خداوند اداره آنچه را آفریده به کسی نسپرده)، منشأ
خیر جاودانی است پروردگار جهانیان.۷۹
۵۵ – پروردگارتان را با تضرّع۸۰ و در نهان (به نیایش) بخوانید، که او متجاوزان را
دوست ندارد.۸۱
۵۶ – و در زمین پس از اصلاحش تبهکاری مکنید و او را با بیم و امید بخوانید،۸۲
بیتردید رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.۸۳
۵۷ – و اوست آنکه بادها را بشارت دهندهِ پیشاپیش (باران) رحمتش میفرستد تا آنگاه
که ابرهای سنگین بار (متشکل از ذرات رطوبت دریاها و اقیانوسها) را بردارند،۸۴
(آنگاه) آن را به سوی سرزمینهای مرده (خشک) روان سازیم،۸۵ پس (در این فرآیند) بدان
(ابر رانده شده به نیروی باد) باران را فرو فرستادیم، پس (در نهایت) بدان باران
(زندگیبخش) از هرگونه میوهای (از زمین مرده) بیرون آوردیم.۸۶ ما مردگان را به
همین گونه (از دل خاک) خارج میکنیم، ای بسا که (با این مثالها) پند گیرند.۸۷
۵۸ – و سرزمین پاک (خاک مطلوب و مناسب) گیاهش را به اذن پروردگارش (نظاماتی که او
در عالم گیاهان قرار داده) میرویاند و آن (زمینی) که نامطلوب (شوره زار) باشد،۸۸
جز اندکی نمیرویاند،۸۹ بدینگونه نشانههای خود را برای مردمی که شکر کنند۹۰
(قابلیت استفاده از نعمات خدا در مسیر او را داشته باشند) به گونههای متنوع بیان
میداریم.۹۱
۵۹ – همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس (در اجرای رسالتش) گفت: ای قوم من،
خدای یکتائی را بندگی کنید که معبودی برای شما جز او نیست، من از عذاب روز عظیمی
(که نتیجه اعمالتان دامنگیرتان شود) بر شما بیمناکم.
۶۰ – سرکردگان قومش گفتند: ما تو را به راستی در گمراهی آشکاری میبینیم.۹۲
۶۱ – گفت: ای قوم من، بر من هیچ گمراهی نیست (چنین وصلهای به من نمیچسبد)، بلکه
من فرستادهای از جانب پروردگار عالمیانم.
۶۲ – (که) پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و خیر شما را مىخواهم۹۳ و از خدا
چیزهائی میدانم که شما نمیدانید.
۶۳ – آیا از این تعجب میکنید که پندی (بیداربخش) از سوی پروردگارتان، به واسطه کسی
از میان خودتان، آمده تا (به خطر بزرگی که در کمین شماست) هشدارتان دهد، که تا (دیر
نشده از خطر پرهیز کنید)، تا شاید مورد رحمت (خدا) قرار گیرید؟۹۴
۶۴ – پس (با وجود چنین نیّت و قصد خدمتی) او را تکذیب کردند! پس (به هنگام طوفان و
سیل فراگیر) او و کسانی را که با او بودند در آن کشتی (که نوح به امر ما ساخته بود)
نجات دادیم و کسانی را که آیات ما (پیام هشدار به طوفان) را دروغ شمردند، (با
رویگردانی خودشان) غرقه ساختیم، به راستی آنها مردمی کوردل بودند.
۶۵ – و به سوی قوم عاد برادرشان هود را (فرستادیم)؛۹۵ گفت: ای قوم من (همشهریانم)،
خدای یکتائی را بندگی کنید که معبودی برای شما جز او نیست، آیا (از گناه) پرهیز
نمیکنید؟
۶۶ – سران قومش که (رسالت هود را) منکر شده بودند، گفتند: ما به راستی تو را در
سفاهتی (بیخردی و حماقتی) میبینیم و بیتردید از دروغگویانت میانگاریم!
۶۷ – گفت ای قوم من، هیچ سفاهتی بر من نیست، بلکه فرستادهای از سوی پروردگار
جهانیانم.
۶۸ – (که) پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم.
۶۹ – آیا از این تعجّب میکنید که پندی از سوی پروردگارتان توسط کسی از میان خودتان
(نه فرشتهای از آسمان) برای شما آمده تا (از خطری که به خاطر اعمالتان در کمین
شماست) هشدارتان دهد؟ به یاد آورید آنگاه که (خدا) شما را بعد از (هلاکت) قوم نوح
جانشین (آنان در زمین) قرار داد و از نظر خلقت سطبرتان ساخت (قدرت بدنی و تنومندی
بخشید)،۹۶ پس نعمتهای بیکران خدا را به یاد آورید۹۷ باشد تا رستگار شوید.
۷۰ – گفتند: آیا (با این پیام به سراغ ما) آمدهای تا فقط خدا را بندگی کنیم و آنچه
را پدرانمان (به عنوان واسطه و شفیع نزد خدا) بندگی میکردند رها سازیم؟ اگر راست
میگوئی عذابی را (که در صورت ادامه شرک و بُت پرستی) به ما وعده میدهی بیاور!
۷۱ – گفت: پلیدی۹۸ و خشم از جانب پروردگارتان بر شما واقع شده است (عذاب را طلب
میکنید، در حالی که خود غرق عذاب اعمالتان هستید)، آیا با من درباره نامهائی
(صفاتی برای معبودانتان) که خود یا نیاکانتان برساختهاید۹۹ مجادله میکنید؟۱۰۰ خدا
هیچ دلیلی (در توجیه شرک و واسطهتراشی) برای آن نازل نکرده است.۱۰۱ (حال که دست از
عقاید و اعمال خود برنمیدارید) منتظر (سرانجام کارتان) باشید که من نیز با شما از
منتظرانم.۱۰۲
۷۲ – پس (سرانجام) او و همراهانش را به رحمتی (ویژه) از خود نجات دادیم۱۰۳ و دنباله
(نسل و ریشه) کسانی را که آیات ما را دروغ میشمردند و (از) مؤمنین نبودند بُریدیم.
۷۵ – این آیه تا آیه ۵۸ به آیات تکوینی خداوند در
طبیعت اشاره دارد که دو آیه ۵۵ و ۵۶ در میان آن، ایمان و احساس قلبی ما را از
طریق دعا متوجه آفریدگار آن آیات میسازد.
آفرینش آسمانها و زمین در شش روز (دوران)، جمعاً در ۷ آیه قرآن مطرح شده است
(اعراف ۵۴، یونس ۳، هود ۷، فرقان ۵۹، سجده ۴، ق ۳۸، حدید ۴). این آیات به
آفرینش کل جهان اشاره دارند، و آیات ۹ تا ۱۲ سوره فصلت، به عنوان زیر مجموعهای
از آن کل، مراحل آفرینش زمین را در دو مرحله، پیدایش کوهها (چین و چروکهای
پوسته خارجی) و تقویت خاک آن در چهار مرحله و پیدایش جوّ زمین (۷ آسمان) را در
دو مرحله (جمعاً هشت مرحله) بیان میکند.
۷۶ - اصطلاح «ثم استوى على العرش» كه ۶ بار در قرآن تکرار شده، تعبیری است از
به کمال رسیدن خلق و راهاندازى و کارکرد آن. مثل اتومبیل که پس از ساخت و خروج
از کارخانه، آماده بهره بردارى مىشود و راننده پشت فرمان قرار مىگيرد (ثم
استوى على العرش). یا مثل میوه که پس از رسیدن قابل مصرف مىشود. سوار کشتی یا
چارپایان شدن و مسلط گشتن و راندن آنان را قرآن با همین اصطلاح بیان کرده است
(زخرف ۱۳).
۷۷ –قرآن دو بار به نقش پوششی شب سوگند خورده است: شمس ۴ - وَاللَّيْلِ إِذَا
يَغْشَاهَا، لیل ۱ - وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَىٰ. آیه ۳ سوره رعد نیز عیناً به
همین پدیده اشاره شده است (يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ). اما اینکه چرا به
«آیت» پوششی شب، و نه روشنگری روز، اشاره شده، ممکن است جلوه دادن تدبیر الهی
برای زمان تعطیل کار و شروع استراحت باشد که آن را در آیات دیگری با کلمه
«لباس» (وسیله پوشش) تبیین کرده است: فرقان ۴۷ - وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ
اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا... ، نبأ ۱۰ و ۱۱ - وَجَعَلْنَا
اللَّيْلَ لِبَاسًا وَجَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا.
شاید هم حاوی این پیام باشد که اجل عمر آدمی، که سرآغاز شب و پایان روزگار عمر
اوست، با شتاب در حال سررسیدن است. امام علی(ع) مرگ را طلب کننده با
شتابی که نه مقیمی آن را از دست میدهد و نه فراری از چنگ آن تواند گریخت تشبیه
کرده است (خطبه ۱۲۳ نهج البلاغه: إِنَّ اَلْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لاَ
يَفُوتُهُ اَلْمُقِيمُ وَ لاَ يُعْجِزُهُ اَلْهَارِبُ). گفته میشود سایه با
سرعت ۱۸۰۰ کیلومتر در ساعت (۲۰ بار سرعت معمولی اتومبیل) در زمین گسترده
میشود، سایه مرگ از این هم سریعتر روزگار عمر ما را به زیر میگیرد.
۷۸ – مشرکین در «خالق» بودن خدا تردیدی نداشتند، ولی «امر»، یعنی اداره جهان
هستی و عالم انسانها را سپرده شده به فرشتگان (که آنان را دختران خدا تصور
میکردند) میدانستند و از طریق توسل و شفاعت بُتها (که آنها را نماد فرشتگان
میشمردند) عرض حاجات میکردند و میگفتند: اینها شفیعان ما نزد خدا (یونس ۱۸)
و واسطه تقرّب ما به او هستند (زمر ۳ و احقاف ۲۸).
۷۹ - برکت به هر خیر و فایدهای که دوام و پیوستگی و رشد و افزایش داشته باشد
گفته میشود. مبارک چیزی است که در آن فایده ثابت و همیشگی باشد. خیر و
خوبیهای اشخاص و زیبائیهای دنیا موقت و فانی است، اما نعمات خدا باقی و
پاینده است.
۸۰ - «ضرع» به پستان گفته میشود که به راحتی و مهر سرازیر میشود و کودک را
سیراب میکند. انسان در برابر پروردگار نیز باید تضرّع کند وهمچون کودک طلب
نیاز نماید تا شیر رحمت او بجوشد. به قول مولوی:
تا نـگریـد طفلک نـازک گلـو
کیروانگردد زپستان شیراو
تا نـگرید ابـرکی خندد چـمن تا
نگرید طفل کی نوشـد لبن
طفل یکروزه همیداند طریق که بگریم
تا رسـد دایـه شفیق
تو نمیدانعی که دایعه دایگان کم
دهد بیگریه شیرترایگان
گفت«ولیبکوا کثیراً»گوشدار تا
بریـزد شیـر فضل کـردگـار
گریـه ابر است و سوز آفتاب اُستُن
دنیا همین دو رشته یاب
در ضمن آیات ۴۲ تا ۴۵ سوره انعام نیز در همین زمینه میباشد. در دعا کردن توصیه
شده است خدا را در خِفا و به حالت خوف و تضرّع بخوانیم (انعام ۶۳، اعراف ۵۵ و
۲۰۵). تضرّع الزاماً توأم با گریه نیست، اشک و زاری اثر بیرونی و اتفاقی آن
است، مهم تأثیر درونی و ناچیز شمردن خود در برابر قدرت و جمال و کمال مطلق
پروردگار و خضوع و خشوع و ترک منیّت است.
۸۱ - دوست داشتن يا نداشتن ما امري قلبي است و معلوم نيست هميشه به عمل منتهي
شود. اما در مورد خدائي که منزه از احساسات دوستي و دشمني بشري است، اين اوصاف
به صورت مجازي، براي فهم آدميان به کار رفته است، ثانياً آثار عملي تکويني و
تأثير مسلم بيروني دارد. فعل «يحب» جمعاً ۴۰ بار (عدد کمال) در قرآن به خدا
نسبت داده شده است: ۱۷ بار «يحِبُّ» (درباره: محسنين، متقين، مقسطين، صابرين،
متوکلين، توابين، مطهرين، الذين يقاتلون في سبيله صفاً) و ۲۳ بار «لا يحِبُّ»
(درباره: ظالمين، مسرفين، خائنين، مستکبرين، مفسدين، معتدين، کافرين، فرحين
و...).
۸۲ - دو عامل بیم و امید، دو بال پرواز به سوی آسمان ایمان و دو وسیله نجات است
که در بسیاری از آیات قرآن به ضرورت همراهی و هماهنگی این دو بال توصیه شده
است؛ ترس از شکست و شوق پیروزی و نجات.
۸۳ – کلمه «قریب» ۱۷ بار در قرآن تکرار شده که سه بار آن از نامهای نیکوی
خداست (بقره ۱۸۶، هود ۱۶۱ و سبا ۵۰). در ضمن این آیه تنها موردی است که رحمت
خدا را به «محسنین» نزدیک شمرده است. اگر قرآن هدایتی برای «متقین» (بقره ۲)،
هدایت و بشارتی برای «مؤمنین» (نمل ۲) است، برای «محسنین» هدایت و رحمت میباشد
(لقمان ۳) و این نکته ارتباط تنگاتنگ احسان و رحمت را، که از یک جنس هستند،
نشان میدهد، احسان هم در خواندن خدا با بیم و امید است و هم در خدمت به خلق
او.
۸۴ - «أَقَلَّتْ» از ریشه قلیل (کم و مختصر) است و «اقلال» سبک شمردن و حمل و
برداشت باری است که هرچند سنگین باشد، نسبت به قدرت حمل کننده سبک و ناچیز
مىآید. باد که نماد سبکی و ناتوانی است، به حجم و وزنی معادل بارانی که بر کل
زمین میبارد و رودخانههای آن را تشکیل میدهد، ذرّات بخار آب را از سطح
اقیانوسها برمیدارد و همه سرزمینها را آبیاری میکند.
معنای «استقلال»، بار مسئولیت شخصی یا اجتماعی را به دوش گرفتن و طلب آزادی
برای حاکمیت فردی و ملی بر سرنوشت خویش است. در مفهوم استقلال، احساس اعتماد به
نفس و آمادگی برای قبول بار سنگین مسئولیت و سبک شمردن آن نهفته است.
۸۵ – میدانیم انواع بادهای مهاجر، استوائی، منطقهای و... وجود دارند که جهت
حرکت آنها تابع خورشید و درجه حرارت هوا و عوامل دیگر میباشد. اگر همه بادها
جهت یکسانی داشتند، فقط نقاط خاصی از زمین زنده و آباد میگشت. همین مکانیسم
دلالت بر مشیّت حکیمانه و رحمتی گسترده میکند.
۸۶ – در این آیه دو بار حرف اضافه «ف» تکرار شده که سلسله مراتبی را، که فرع بر
یکدیگر و ناشی از هم هستند، نشان میدهد: روی هم رفته ۵ مرحله را در این آیه
تبیین میکند: ۱- ارسال بادها، ۲- برداشتن ذرات رطوبت از دریاها و شکلگیری
ابرها، ۳- حرکت ابرها به سوی سرزمینهای تشنه، ۴- نزول باران، ۵- برآمدن
محصولات زمینی.
خداوند در آغاز این آیه با ضمیر سوم شخص غائب «هوالذی...» معرفی میگردد، سپس
با ضمیر اول شخص حاضر جمع (ماضی و مضارع): سقناه، انزلنا، اخرجنا و نخرج، نقش
طبیعت، نیروها و نظامات آن را نشان میدهد. این شیوه را از نظر ادبی «صنعت
التفات» میگویند.
۸۷ – مثال و مدل آوردن از تجدید حیات طبیعی در فصل بهار، برای فهم رستاخیز
آدمیان در روز قیامت، را قرآن در موارد متعددی مطرح کرده است. تصور بيشتر مردم
اين است كه رستاخيز امرى روحانى و مستلزم بازگشت روح به كالبد مىباشد. اما
قرآن با متوجه ساختن بندگان به تجديد حيات طبيعت در بهاران اصرار دارد رستاخيز
را امرى طبيعى و مادى معرفى كند و خاك را به عنوان مخزن اطلاعات عمر گذشته
بشناساند. به آيات ۱۹ و ۲۵ سوره روم، و آيه ۱۱ سوره زخرف نگاه كنيد.
۸۸ – با مقايسه ۱۶ باری كه مشتقات «خبيث» در قرآن آمده است، میتوان ابعاد
معنائی آن را بهتر فهميد؛ خداوند فرمان داده است كه از آنچه دوست داريد انفاق
كنيد، نه آنچه خبيث (دور ريختنی، كهنه و ناپسند) است (بقره ۲۶۷)، مال طيبب
(مرغوب) و خبيث (نامرغوب و كهنه) يتيمان را جابجا نكنيد (نساء۲)، خدا برای شما
طيبات (ارزاق سالم و دلپسند) را حرام و خبائث (ناسالم و نامطلوب) را حرام كرده
است (اعراف ۱۵۷)، قوم لوط مرتكب كارهای خبيث (ناپسند برای انسان طبيعی)
میشدند، زمين طيب ( نيالوده و غير شوره زار) به اذن خدا سبز میشود و زمینی که
خبیث (شوره زار) باشد، جز مختصری نمیروياند و ...
۸۹ - «نَكَد» قلیل و ناچیز است، مثل چاهی که آبش به انتها رسیده و جز مختصری نم
پس ندهد. به گفته سعدی علیهالرحمه:
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
و به سخن مولوی (دفتر اول مثنوی ابیات ۲۰۵۶ به بعد):
فعـل بـاران ِ بهـاری بـا درخت آید
از انفاسشان ای نیک بخت
گردرخت خشک باشد در مکان عیبِ آن از
بـادِ جـان افزا مدان
بـاد کـارِ خویـش کرد و بروزید آنکه
جانی داشت برجانش گُزید
۹۰ - کفر، ناسپاسی، نادیده گرفتن و ضایع کردن نعمت است و شکر، سپاسگزاری از
نعمت دهنده، به زبان آوردن آن و بهره برداری عملی از نعمت در مسیر رضایت صاحب
نعمت. در معنای ریشهای شکر، نوعی فزونی و زیادت است. این واژه را در زبان عربی
در موارد: چشمه پُر آب، گاو پر شیر، و آسمان پر باران به کار میبرند که تماماً
دلالت بر برکت داشتن و رشد و توسعه و استفاده بهینه از نعمت میکند.
۹۱ - معنای تصریف آیات، همچون صرف افعال مختلف در زبان عربی (رفتم، رفتی، رفت،
رفتیم...)، بیان حالات متنوع یک موضوع است تا هر کسی متناسب با درک و فهم و ذوق
و استعداد خود آن را دریابد.
فعل «تصریف» در قرآن دو بار به جریان گردش باد نسبت داده شده، ۴ بار نیز به
تنوع موضوعات و مطالب قرآن، که متناسب با تنوع ذوقیات و عقول آدمیان میباشد
(اسراء ۴۱ و ۸۹، کهف ۵۴، طه ۱۱۳)، پنج بار هم به «تصریف الایات» (احقاف ۲۷،
انعام ۴۶ و ۶۵ و ۱۰۵، اعراف ۵۸) که جامعیت به مراتب بیشتری دارد.
۹۲ - منظور از کلمه «ضلال»، الزاماً گمراهی دینی نیست، ارزش و ضد ارزش در گفتار
هر کسی با معیارهای ذهنی خودش سنجیده میشود. این طبیعی است که وقتی کسی افکار
و عقاید تاریخی مردمی را زیر سؤال ببرد و نفی کند، او را متهم به گمراهی (عوضی
بودن) و سفاهت (دیوانگی) میکنند.
۹۳ - نصیحت از «نَصْح»، اندرز خالص از هرگونه شائبه و نیت سوء است که جز
خیرخواهی قصدی در آن نباشد. درضمن نزدیک نیمی از مشتقات کلمه نصیحت در این سوره
آمده است (۶ مورد از ۱۳ مورد).
مخالفان انبیاء همواره به تکفیر و توهین آنان میپرداختند، اما عکسالعمل
انبیاء هرگز از حلم و بردباری و پاسخ توأم با سلامت، تجاوز نمیکرد. قوم نوح او
را متهم به گمراهی کردند و قوم هود او را به سفاهت و بیخبری متهم ساختند! اما
هر دو با خونسردی این اتهام را از خود رد کردند، بدون آنکه مقابله به مثل کنند.
۹۴ – از قرار معلوم، نوح(ع) که از تغییرات جوّی عظیم در منطقه و
حادثه طوفان سخت و سیل فراگیر به الهام الهی مطلع و مشغول ساختن کشتی نجات شده
بود، قومش را از این حادثه آینده آگهی داده بود، ولی آنها نه تنها باور
نمیکردند، بلکه اشتغالش به ساخت کشتی، در صحرائی خشک! را به استهزاء
میگرفتند.
۹۵ - به کار بردن عنوان «برادر» در اینجا، برای نشان دادن موضع برادرانه و
خیرخواهانه هود نسبت به همشهریانش بود تا تأکید کند او برای سلطهجوئی بر آنها
و ریاستطلبی و مالاندوزی تلاش نمیکند.
۹۶ – تنومند و جسیم بودن قوم عاد را در سورههای ق ۲۰ و حاقه ۷ نیز بیان کرده
است. اما بسط یافتن خلقتشان نشانگر قد بلند و هیکل تنومندی است که آنها را
مغرور قدرت جسمی خود و مفتون به خشم و جباریّت کرده بود. شعراء ۱۳۰ - وَإِذَا
بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ.
در ضمن با حرف صاد آمدن «بَصْطَةً»، در حالی که این کلمه از ریشه «بَسَطَ»
میباشد و ریشه هیچ کلمهای در زبان عربی با صاد و طین وجود ندارد، نشانگر
حکمتی است برای جلب توجه به این تغییر عمدی و آشکار، که ۱۴ قرن است در قرآنها
تحریر و تکثیر شده است. جالب اینکه این کلمه عیناً در آیه ۲۴۷ سوره بقره، اما
با حرف سین آمده است (...وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ...).
طبق محاسبات آماری کامپیوتری در سالهای اخیر (عمدتاً توسط محقق مصری رشاد خلیفه
و شاگردانش) تعداد حروف مقطعه در ۲۹ سورهای که با آن آغاز میشوند، مضربی است
از عدد ۱۹. طبق محاسبه محقق مذکور مجموع چهار حرف تشکیل دهنده حروف مقطعه در
آغازسوره اعراف (المص) به قرار زیر است:
۱۹ ضرب در ۲۸۰ = ۵۳۲۰ = (صاد) ۹۷ + (میم) ۱۱۶۴ + (لام) ۱۵۲۰ + (الف) ۲۵۲۹
در صورت صحّت محاسبات فوق، میتوان گفت اگر کلمه «بَصْطَةً» با سین نوشته شود،
این نظم مختل میگردد، سبحان الله!
در ضمن کلمه مُسیطر که از ریشه «سَطَرَ» میباشد، دو بار در قرآن با صاد آمده
است: غاشیه ۲۲ (لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ) و طور ۳۷ (أَمْ عِنْدَهُمْ
خَزَائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ)، که دلیل آن (برای نگارنده)
روشن نیست.
۹۷ – گفته میشود «آلاءَ» اعم از نعمت و صفتی عالیتر از آن است. این کلمه ۳۴
بار در قرآن تکرار شده که ۳۱ بار آن در سوره الرحمن (جامع آلاء الرحمن) آمده
است.
۹۸ - «رِجْسٌ» به پلیدی یا آثار و عوارض پلید هر کار زشتی در جسم و جان و شخصیت
آدمی گفته میشود، مثل: خوردن گوشت مرده، خون ریخته شده یا گوشت خوک (انعام
۱۴۵)، همچنین شراب، اعتیاد به قمار، بُتپرستی، بخت آزمائی، دروغ (مائده ۹۰، حج
۳۰).
علاوه بر آن، «رِجْسٌ» به کسانی که ایمان نمیآورند (انعام ۱۲۵)، عقل خود را به
کار نمیبندند (یونس ۱۰۰)، و به مشرکین (اعراف ۷۱) نسبت داده شده است. این کلمه
بیش از همه سورهها (سه بار)، در سوره توبه و تماماً در ارتباط با «منافقین»
آمده و جمعاً ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است. اهمیت پرهیز از رجس آنچنان است که
خداوند اهل بیت پیامبر مکرم خود را به پاک شدن از آن هشدار داده است؛ در سوره
احزاب پس از ذکر نصایحی به همسران پیامبر در مورد زینت خواهی، ارتکاب اعمال
ناپسند، تغییر لحن سخن با نامحرمان، خودنمائی و... یادآوری کرده است که خدا با
چنین اندرزهائی میخواهد رجس (آثار پلید رفتار) را از شما بزداید و پاکتان سازد
(احزاب ۳۳ - إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ
الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).
۹۹ - منظور از اسم گذاشتن روی خدایان فرضی، لفظ و عنوان نیست، بلکه نقش و صفت
قائل شدن برای آنهاست، مثل: خدای جنگ (زئوس)، الهه عشق و انواع معبودان باطل که
آدمیانی چنین فرض کرده و متولیانی بر این مدّعیات بر مردم سلطه یافتهاند.
سورههای یوسف ۴۰، نجم ۲۳ و ۲۷ اشاره به همین اسامی بیمسمّی دارد که از گذشته
دور انسانها وضع کردهاند و همچنان برای شخصیتهای پرنفوذ قائل میشوند. به
قول مولوی (مثنوی دفتر اول ابیات ۳۴۷۵ به بعد):
هیـچ نـامی بی حقیقت دیـدهای یا
زگاف و لام گل، گل چیدهای
اسم خواندی رو مسمّی را بجو مَـه
بِـه بالا دان نه انـدر آب جُو
۱۰۰ - معنای اصلي جدال، محکم کردن و تابيدن نخ و ريسمان است و در مجادله ميان
انسانها، گوئي طرفين با بحث و گفتگوي خصمانه تلاش ميکنند گِره اعتقادات خود
را محکمتر و پيوستگي نظريات طرف مقابل را سُستتر کنند و به اين وسيله همچون
دو کُشتيگير، ديگري را مغلوب نمايند. اين واژه ۲۹ بار در قرآن آمده و اين از
ويژگيهاي آدمي است که نه تنها از جسم و جان و موجوديت خود، بلکه از حيثيت و
آبرو و آرمان، حتي باطل، خويش به سختي دفاع ميکند.
۱۰۱ - کلمه سلطان (به صورت نکره و با ضمیر) ۴۰ بار در قرآن تکرار شده است.
مردمانی که به قدرت مستبدین خو گرفتهاند، تسلط را ناشی از زور دانسته و به
همین دلیل پادشاهان را سلطان مینامند (حال آنکه چنین عنوانی در قرآن نیامده
است). اما قرآن تسلط را در برتری منطق و سلطان را در علم و دانشِ برتریبخش
سراغ داده است. فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ (اگر راست میگوئید مرا دلایلی
روشن عرضه کنید - ابراهیم ۱۰).
۱۰۲ - منتظر بودن، یعنی با زمان همراه شدن و شتاب نکردن، به تعبیر: «خلق
الانسان من عجل»، آدمی از عجله آفریده شده و به زور و زود و زیاد میخواهد به
نتیجه مطلوبش برسد. فرمان خدا به پیامبر، و به تبع او به پیروان، رعایت آزادی و
اندیشه مخالفین و سپردن سرنوشت آنان به عمل خودشان در سیر زمان است.
۱۰۳ – ضمیر جمع آوردن در جمله: «فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ
مِنَّا»، حال آنکه همه رحمتها از ناحیه خداست، شاید متوجه ساختن تلاوت کنندگان
قرآن به واسطههای رحمت، از جمله فرشتگان امدادگر باشد (والله اعلم).
ترجمه عبدالعلى بازرگان