به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۷۳ – و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح۱۰۴ را (فرستادیم که) گفت: ای قوم من! خدای یکتائی را بندگی کنید که شما را معبودی جز او نیست. (اینک) نشانه روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ همین (ماده) شتر خدا، که آیتی است مر شما را،۱۰۵ پس آزادش بگذارید تا در زمین خدا چرا کند و آزارش مرسانید که شما را عذابی دردناک در رسد.

۷۴ – و به یاد آورید زمانی را که (خدا) شما را پس از (قوم) عاد جانشین (آنها) قرار داد و در این سرزمین، که از دشت‌هایش (صحن) کاخ‌هائی برمی‌گزینید و کوهها را (برای احداث) خانه‌هائی (مستحکم و مصون از زوال) می‌تراشید، جایتان داد.۱۰۶

۷۵ – (اما) سران قومش که (احساس) خودبزرگ‌بینی می‌کردند، به مستضعفینی از آنها که ایمان آورده بودند، گفتند: آیا شما (واقعاً) می‌دانید که صالح فرستاده‌ای از سوی پروردگارش می‌باشد؟ گفتند: ما بی‌گمان به آنچه او مأمور (ابلاغ) آن است ایمان داریم.۱۰۷

۷۶ – کسانی که سروری می‌کردند گفتند: (ولی) ما مسلماً به آنچه شما ایمان آورده‌اید کافریم!

۷۷ – پس (در عملی ساختن انکارشان) آن مادّه شتر را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سر پیچیدند و گفتند: ای صالح! اگر (راست می‌گوئی) از فرستادگان (خدا) هستی، بیار آنچه (از وعده عذاب که) ما را بدان بیم می‌دهی!۱۰۸

۷۸ – پس زلزله سختی آنان را فرا گرفت۱۰۹ آنگاه در خانه‌های خویش (در برابر مرگ) به زانو درآمدند.۱۱۰

۷۹ – سرانجام (صالح با تأسف) از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من، هر آینه پیام پروردگارم را به شما رساندم و خیرخواهی‌تان کردم، ولی (چه سود که) شما خیرخواهان را دوست نمی‌دارید.۱۱۱

۸۰ – و لوط را (به رسالت فرستادیم)، آنگاه که به قومش گفت: چرا مرتکب کار زشتی می‌شوید که احدی از جهانیان در چنین کاری از شما پیشی نگرفته است؟۱۱۲

۸۱ – شما از روی شهوت، به جای زنان، سراغ مردان می‌روید، (نه این که طبع‌تان چنین اقتضا می‌کند)، بلکه مردمی نامتعادل و منحرف هستید.۱۱۳

۸۲ – و پاسخ قومش جز این نبود که (به یکدیگر) گفتند: اینان را از شهر خود بیرون کنید که مردمی پاکی طلب‌اند.۱۱۴

۸۳ – سرانجام او و اهلش، جز همسرش که از بازماندگان بود۱۱۵ را نجات دادیم.

۸۴ – و بر آنها بارانی (از گدازه‌های آتشفشان) باراندیم،۱۱۶ پس بنگر سرانجام مجرمان چگونه بود!۱۱۷

۸۵ – و به سوی (سرزمین) مَدْیَن برادرشان شعیب را فرستادیم۱۱۸ که گفت: ای قوم من، خداوند یکتائی را بندگی کنید که شما را معبودی جز او نیست. (اینک) برای شما نشانه روشنی از سوی پروردگارتان آمده است؛ پس (به حرمت آن هدایت) پیمانه و ترازو را (در معاملات خود) تمام دهید و از (ارزش) کالای مردم نکاهید۱۱۹ و در این سرزمین پس از اصلاحش (توسط هدایتگران) تبه‌کاری نکنید،۱۲۰ این به نفع شماست اگر مؤمن باشید.

۸۶ – و بر سر هر راهی (به کمین) منشینید تا کسانی را که به خدا ایمان آورده‌اند بترسانید و از راه خدا بازدارید و آن را (برحسب باورهای مشرکانه خود) در انحراف بجوئید۱۲۱ و به یاد آورید که شما (مردمی) اندک بودید؛ خدا شما را زیاد کرد (موجبات کثرت جمعیت‌تان را فراهم ساخت) و بنگرید سرانجام تبه‌کاران (در اقوام گذشته) چگونه بوده است.

۸۷ – و اگر گروهی از شما به آنچه (پیامی که) مأمور به (ابلاغ) آن شده‌ام ایمان آوردند و گروهی ایمان نیاوردند، پس صبر کنید (یکدیگر را تحمل کنید) تا خدا میان ما داوری کند، که او بهترین داوران است.۱۲۲

۸۸ – (اما) سران قومش که خود را بزرگتر (از تمکین به حق مردم در انتخاب دین) می‌دانستند، گفتند: (هان) ای شعیب! حتماً تو و کسانی را که با تو ایمان آورده‌اند از شهرمان اخراج می‌کنیم،۱۲۳ مگر آنکه به آئین ما بازگردید! (شعیب) پاسخ داد: حتی اگر (از آن) کراهت داشته باشیم؟

۸۹ – اگر به آئین (باطل) شما بازگردیم، دروغی را بر خدا بسته‌ایم، (آنهم) پس از آنکه خدا از آن نجات‌مان داده است، شایسته ما نیست که بدان بازگردیم، مگر خدای صاحب اختیارمان بخواهد۱۲۴ (از توانائی و تحمل ما خارج باشد) که علم پروردگارمان بر همه چیز گسترده است (می‌داند که در چه شرایطی قرار داریم. آنگاه به دعا گفتند:) پروردگارا، (گره) میان ما و قوم ما را به حق بگشا که تو بهترین گشایندگان (داوری کنندگان) هستی.۱۲۵

۹۰ – و سران قومش که (رسالت او را) انکار می‌کردند، (به گرویدگانش) گفتند: اگر از شعیب پیروی کنید، حتماً از زیانکاران خواهید شد (دمار از روزگارتان در می‌آوریم).

۹۱ – سرانجام زلزله شدیدی آنها را فراگرفت، آنگاه در خانه‌های خویش (در برابر مرگ) به زانو درآمدند.

۹۲ – آنهائی که شعیب را دروغ‌پرداز شمرده بودند، (چنان نابود شدند که) گوئی هرگز در آن (دیار به آسودگی و بی‌نیازی) نمی‌زیستند،۱۲۶ کسانی که شعیب را تکذیب کردند (برخلاف تهدیدی که می‌کردند) خودشان زیانکار شدند.

۹۳ – آنگاه (شعیب) از آنها روی برتافت و گفت: ای همشهریانم، من پیام‌های پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم، پس چگونه بر مردمانی منکر (هر حقیقت) اندوهگین شوم؟۱۲۷


۱۰۴ – به گفته شرق شناسان، قوم ثمود از قبایل عربِ ساکن سوریه و در سلطه دولت آشور بوده است. نام این قوم علاوه بر اشعار دوران جاهلیت، در کتیبه سارگن دوم پادشاه آشور که ۷۱۵ سال پیش از میلاد مسیح می‌زیسته آمده است (اعلام قرآن، دکتر خزائلی، ص ۲۱۶). تورات نیز از پیامبری به نام شالح، از نوادگان نوح یاد کرده که محتملاً باید همان صالح باشد (تورات، سفر پیدایش، باب ۱۰، سیمان ۲۳ - ۲۴).

۱۰۵ - در قرآن هیچ توضیحی بر اینکه این ماده شتر چه ویژگی‌هائی داشته، نیامده است. در آیه ۷۳ سوره اعراف نیز به همین اشاره اکتفا شده که: «این شتری است خدائی که برای شما در آن نشانه‌ای (معجزه‌ای) است، پس بگذارید در زمین بچرد و آزارش ندهید». در سوره شمس نیز بر «آیه بودن» این شتر و تمکین به سهمیه و حق آب او اشاره شده است. صرف نظر از اینکه این شتر چگونه بوده، که نشانه و علامتی (آیه‌ای) از خدا محسوب می‌شده، آنچه مورد نظر این آیه است، ظاهراً آزمون این قوم در تمکین به حقوق غیر خود و تمرین پرهیز از تجاوز به آن بوده است. به نظر می‌رسد کمبود آب مسئله قابل ملاحظه‌ای برای آن مردم محسوب می‌شده و سهمیه‌بندی آن، نظامی برای مهار و متوقف ساختن زورمداری و تجاوز به حقوق ضعیفان بوده است. در چنین شرایطی، ماده شتر زبان بسته شاید نماد مظلومانی محسوب می‌شده که باید سهمیه آنان رعایت گردد. انتساب این شتر به خدا (هَٰذِهِ نَاقَةُ اللهِ – اعراف ۷۳ و شمس ۱۴) و «آیة الله»شمردن آن، شرافت این نماد را که بیانگر حق و حقوقی است نشان می‌دهد.
نه آنکه آن را، همچون «گاو بنی‌اسرائیل»، پرستش کنند، بلکه فقط آزادش بگذارند تا در زمین بچرد و از چشمه آب بنوشد. اگر «گاو» با فرهنگ و زندگی بنی‌اسرائیل درآمیخته بود و زندگی‌شان به آن وابستگی داشت، در فرهنگ اعراب و محیط زیست صحرائی آنان «شتر» چنین نقشی را ایفا می‌کرد و غیرمتعارف بودن تولد یا تحرک او (که از آن اطلاعی در دست نیست) می‌توانست برای مردم فاقد رشد ذهنی در فهم آیات الهی، معجزه‌ای «حسّی» محسوب شود.

۱۰۶ - «تنحتون» از ریشه «نَحَتَ»، به سنگ تراشی و حجاری برای کاخ‌ها و بناهای استوار گفته می‌شود که به دلیل هزینه گزاف آن، تنها از عهده اشراف و مقامات بالای حکومت بر می‌آمده است. از آنجائی که خانه‌های خشت و گِلی و با مصالح ارزان در برابر حوادث طبیعی ناپایدار و آسیب‌پذیر بوده است، بناهای سنگی و در دل کوه خانه‌ای برای خود تراشیدن، احساس «ایمنی» و ابدی زیستن برای ساکنانش پدید می‌آورد. این موضوع را در آیات حجر ۸۲ و شعراء ۱۲۹ نیز می‌توانید بررسی کنید.

۱۰۷ – سرکردگان قوم ظاهراً از شخصیت اخلاقی و صداقت و امانت او خبر داشتند و تنها «رسالت» او را زیر سؤال بردند، اما پیروانش در پاسخ به آنها، به جای ذکر فضائل و کرامات صالح! بر ایمان خود به «رسالت» او تأکید کردند. حواریون عیسی مسیح نیز وقتی آن رسول خدا فرمود: کیست یاور من به سوی خدا (من انصاری الی الله)، به جای آنکه بگویند: ما یاران تو هستیم، گفتند: ما یاران خدا هستیم (نحن انصارالله - صف ۱۴ و آل‌عمران ۵۲). مرزهای توحید و شرک در همان دوراهی‌هاست!

۱۰۸ - از اشارات قرآن، در سوره‌هاى مختلف، به حادثه هلاكت قوم «ثمود» و نشانه‌هاى ارائه شده، می‌توان فهمید آنچه موجب نابودى آنان گشته، اصطلاحاً «بمب آتش‌فشانى» نامیده می‌شود. فشار گازها و قشرهاى مذاب زیر زمین وقتى از حدّ خود خارج شود (طاغیه) با ایجاد زلزله و حركاتى شدید به صورت انفجارى قسمتى از پوسته زمین را پرتاب كرده و صاعقه وار توده‌هاى مذاب را به بیرون پرتاب می‌كند. موج انفجار رعدآساى این حادثه، همچون بمبى با هزاران تـُن مواد انفجارى، آثار تخریبى غیر قابل تصورى پدید مى‌آورد. قرآن، عذاب این قوم را با نشانه‌هاى زلزله، صاعقه، زیر و رو شدن و آتشفشان تصویر كرده است.
در آیه ۶۵ سوره هود آمده است که پس از پی کردن شتر، خداوند سه روز به آنها فرصت داده است تا اگر پشیمان و متنبّه شده باشند، قبل از فرا رسیدن عذاب توبه کنند. آیات ۱۱ تا پایان سوره شمس از طغیان قوم ثمود، آنگاه که شرور و شقی‌ترین آنها برانگیخته شدند و قدرت و جرأت بر این جنایت یافتند، و عذاب بعدی آنان سخن می‌گوید. به تعبیر امام علی(ع)، شتر صالح را فقط یک نفر کشت ولی به خاطر سکوت رضایت آمیز بقیه مردم، تماماً مشمول عذاب شدند و چنین است که رضایت دادن یا خشم یک ملت، سرنوشت مشترکی را برای آنان رقم می‌زند.

۱۰۹ - «رَجْفَةُ» از ریشه «رَجَفَ»، به لرزش و تكان بسیار شدید گفته می‌شود. به این دلیل لرزش شدید زمین در آستانه قیامت با همین کلمه توصیف شده است (مزمل ۱۴ و نازعات ۶). کلمه رَّجْفَةُ درباره اضطراب شدید مردم در اثر شایعات نگرانی آور نیز به کار می‌رود و چنین شایعه پراکنانی در قرآن «مُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ» (احزاب ۶۰) نامیده شده‌اند.

۱۱۰ - «جاثمین» جمعاً ۵ بار در قرآن، دقیقاً با عبارت «فاصبحوا فی دارهم (یا: فی دیارهم) جاثمین» تکرار شده است (اعراف ۷۸ و ۹۱، هود ۶۷ و ۹۴، عنکبوت ۳۷) معنای «جَثَمَ» به روی در افتادن یا به زانو در آمدن است که نشانه ذلت فراگیر می‌باشد.

۱۱۱ – این سخن را صالح زمانی به زبان آورد که قوم او (به شرح آیه قبل) هلاک شده بودند. اگر او باور داشت که روح مردگان می‌شنوند، به جای «از آنان روی گرداند»، باید گفته می‌شد: «به آنان روی کرد»! به نظر می‌رسد صالح در نفس خویش، گوئی با آنان سخن می‌گوید، چنین مطلبی را به زبان آورده باشد و این نحوه سخن گفتن در زبان و ادبیات ملل دیگر نیز مرسوم است. در ضمن مشابه این سخن را آیه ۹۳ همین سوره از زبان شعیب، پس از هلاکت قومش نقل کرده است.

۱۱۲ – چنین گفته شده است که گویا قوم لوط اولین مردمانی بودند که به چنین کار شنیعی دست زدند و این امر سابقه‌ای در ملل دیگر نداشته است، ولی در این آیه مسئله «سبقت» را مطرح ساخته که معنای پیشی گرفتن در آن نهفته است. چه بسا بتوان گفت تمایل یا اقدام به این کار به صورت نادر و پنهان در برخی جوامع پیشین وجود داشته، ولی انجام علنی و آشکار آن، با جسارت و تجاوز به زور، بی‌سابقه در تاریخ بوده است (والله اعلم).
درضمن سه پیامبر پیشین (نوح، هود، صالح)، همچنین پیامبر بعد از لوط (شعیب)، تماماً با تأکید بر توحید در عبادت آغاز به رسالت کرده‌اند، ولی در این سوره لوط از همان آغاز سراغ انحراف اخلاقی آنان در همجنس گرائی رفته است. ظاهراً در بقیه سوره‌هائی که از این پیامبر ذکری به میان آمده است، گوئی تأکید بر توحید عبادی، تحت الشعاع تذکر به انحراف بی‌سابقه آنان قرار گرفته است (والله اعلم). گویا تنها آدمیان‌اند که به نیروی تخیّل و تصورات ذهنی ممکن است در تمایلات جنسی خود در طول زمان انحراف پدید آورند!

۱۱۳ - اسراف تنها زیاده‌روی در بذل مال و خرید و خوراک نیست، هرگونه افراط یا تفریط و خروج از مرز اعتدال و میانه، اسراف محسوب می‌شود. ایمان به خدا، همان تعادل است و ناباوری و اعراض از یاد او، اسراف محسوب می‌شود (طه ۱۲۷)، از این نظر اقوام انکار‌کنندهِ دعوت پیامبران مسرف شمرده شده‌اند (غافر ۲۸ و ۳۴ و ۴۳، یس ۱۹، انبیاء ۹، ذاریات ۳۴). به این ترتیب، هم زیاده‌روی در خرج و خوراک اسراف است، هم انحراف در غرایز جنسی؛ مثل قوم لوط (اعراف ۷۱)، همچنین در ناشکری نعمت (یونس ۱۲)، تمامیت‌طلبی، سلطه‌گری و انکار حق.
پیروان پیامبران نیز، همچون بنی‌اسرائیل، اسراف کردند (مائده ۳۲) و اصولا این دعای مؤمنین راستین است که: بارخدایا، گناهان ما و اسراف در امورمان را ببخش... آل عمران ۱۴۷ - رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ.

۱۱۴ - با واژگونه شدن ارزش‌ها در جامعه، خاستگاه اخلاق، از خدا به خواهش‌های نفسانی تنزل می‌کند و همجنس‌گرائی تبدیل به یک ارزش، و کناره‌گیری از آن تقدّس مآبی تلقی می‌شود. فعل «يَتَطَهَّرُونَ» دلالت بر طهارت و پاکیزگی طلبی نفسانی می‌کند. قرآن از نمازگزارانی در مساجد تجلیل کرده است که دوست دارند هر چه بیشتر پاکیزه شوند ( توبه ۱۰۸ - ...فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَاللهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ). درضمن آیه ۵۶ سوره نمل نیز همین اتهام قوم لوط به پیامبرشان را نقل کرده است.

۱۱۵ - همسر لوط با آنکه بیش از همه با آن مربی و معلم خدائی ارتباط داشت، دست از عقاید شرک‌آمیز آباء و اجدادی خود دست برنداشت و به تصریح قرآن، همچون همسر نوح، به همسر خود خیانت کرد (تحریم ۱۰) و خیانت هر خطائی پنهانی است. لفظ «غابرین» که هفت بار در قرآن درباره این زن تکرار شده، با غبار، که گرد و خاک هواست، هم ریشه می‌باشد. غابر کسی است که از رفتن و رشد در کاروان کمال باز ماند و همچون غبار هوا بنشیند. البته تقدیر الهی، نه قضا و قدری از پیش تعیین شده، بلکه تقدیر و سرنوشتی است که به «قدر» و اندازه و عملکرد بندگان ارتباط دارد.

۱۱۶ – باران قوم لوط، گدازه‌های آتشفشانی و گِل سنگ‌های سوزان به هم چسبیده (حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ – سوره هود آیه ۸۲) بوده است. شبیه آنچه بر سر اصحاب فیل آمد (تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ) و در آیه ۷۴ سوره حجر نیز به آن اشاره شده است. بسیاری از آتش‌فشان‌ها همراه زلزله، فرو رفتن و زیر و رو شدن زمین در اثر تخلیه مواد مذاب، صاعقه (در میان کلاهک ابری)، موج انفجار (صیحه) می‌باشد. عذاب قوم لوط با ریزش گِل سنگ‌ها (سِجِّيل) و زیر و رو شدن شهر، آنها را با عمل ننگین‌شان در خود مدفون ساخت.

۱۱۷ - معنای ریشه‌ای «جُرم»، نوعی بریدگی و انقطاع است، مجرم کسی است که پیوند خود را با خدا و خدمت به خلقش و با گذشته (عبرت‌گیری از تجربیات) و با آینده (تدارک زندگی بعدی) بریده باشد.

۱۱۸ – برخی مفسرین گفته‌اند مَدْیَن شهری در شمال عربستان نزدیک شام بوده که به نام مدان (یا مدیان) فرزند ابراهیم خلیل (از همسری غیر از هاجر و سارا به گفته تورات سفر پیدایش، باب ۵، سیمان ۱ و ۲) نامیده شده است. مردم مَدیَن عرب و از اولاد اسماعیل بودند. نام مدین جمعاً ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است. برحسب آیات قرآن این شهر در منطقه‌ای کوهستانی واقع بوده است (حجر ۸۰ و ۸۲، فجر ۹، اعراف ۷۴، شعراء ۱۴۹).

۱۱۹ - کم بهاء قائل شدن برای اشیاء و کالاهای مردم و کم قیمت نهادن بر آنچه با صرف هزینه و عمر تهیه کرده‌اند، در حقیقت کم بهاء دادن به شخص و شخصیت تولید کننده آن است و به همین دلیل گفته شده «لاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُم» (نه: لاَ تَبْخَسُواْ أَشْيَاء النَّاسَ).

۱۲۰ - فساد مقابل عدالت و تعادل است و انواع آن، برحسب مورد، در اقتصاد، فرهنگ، سیاست، اخلاق و... جلوه می‌کند. اگر درمیان قوم لوط فساد در مناسبات غریزه جنسی جلوه کرده بود، در میان ثمود این فساد در خرید و فروش و تبادل محصولات با کالا خود را نشان می‌داد. منظور از «وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ»، نهی از تلاش‌های سوداگرانه به شیوه‌های ناعادلانه مثل: کم فروشی، کلاه گذاری، تقلب، احتکار، اجحاف و غیره است. اگر در هر یک از مناسبات میان آحاد جامعه‌ای (در خدمات و سرویس‌هائی که به یکدیگر می‌دهند) اصل انصاف و عدالت رعایت گردد، اخلاق و روحیات آنها بر همین اساس شکل می‌گیرد و به جنبه‌های دیگر سرایت می‌کند، و گرنه کم فروشی و کلاه گذاری عادت شده و در همه زمینه‌ها ظهور و بروز پیدا می‌کند.

۱۲۱ – پاورقی ۶۱ همین سوره.

۱۲۲ – این توصیه‌ای است برای آزاد گذاشتن مخالفین، به هر دو دسته مؤمن و کافر، اما مگر مستبدین می‌گذارند مردم از اطاعت و اسارت اعتقادی آنان آزاد گردند و خودشان فکر کنند؟

۱۲۳ – در روزگاران گذشته با نظامات قبیله‌ای و عشیره‌ای آن و فقدان امنیت، اخراج از شهر مساوی آوارگی و به اسارت و بردگی گرفته شدن توسط قبایل دیگر بود.

۱۲۴ – این استثناء، دیدگاه توحیدی شعیب و همراهان او را نشان می‌دهد که اراده و تصمیم خود برای این پایداری را کافی نمی‌دیدند و می‌دانستند جریان امور یکسره به دست خداست. پیامبران هرگز وعده انجام کاری نمی‌دادند جز آنکه مشروط به مشیّت خدا کنند. ر ک به: کهف ۲۴ و ۶۹، صافات ۱۰۲.
اسمعیل نیز وقتی ابراهیم گفت: پسرکم، من در خواب می‌بینم که تو را سر می‌بُرم، گفت: پدر جان، آنچه مأموری بکن! به زودی مرا «اگر خدا بخواهد» از صابرین خواهی یافت (کهف ۶۹ و صافات ۱۰۲)! شعیب نیز به فرزندانش گفت: برای یافتن یوسف به مصر وارد شوید «اگر خدا بخواهد» در امنیّت خواهید بود (یوسف ۹۹)؛ موسی نیز به پدر همسرش گفت: «اگر خدا بخواهد» مرا از صالحین خواهی یافت (قصص ۲۷).

۱۲۵ - واژه مناسب برای داوری، همان «حکم» است که همواره در قرآن، در قضاوت میان بندگان در روز قیامت به کار رفته است، در مواردی نیز واژه فتح، که معنای پیروزی و گشودن گره (مخالف و دشمن) دارد، جایگزین کلمه حکم شده و برخی پیامبران در مشکلاتی که با منکران داشتند، خدا را با جمله: «رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ» ندا می‌کردند (اعراف ۸۹ – شعراء ۱۱۸).
نام نیکوی فتاح که منحصراً در آیه ۲۶ سوره سبا در وصف خدا آمده است (به غیر از «خیر الفاتحین» در آیه ۷ سوره اعراف)، دلالت بر گره‌گشائی خدا و پیروز ساختن مؤمنان می‌کند. در ضمن روز قیامت را نیز قرآن، به همین دلیل، «یوم الفتح» نامیده است (سجده ۲۸ و ۲۹).

۱۲۶ - «يَغْنَوْا»، همریشه غنی (بی نیاز)، وقتی همراه مکان بیاید (غنی فی مکان)، معلوم می‌شود کسانی در مکانی سالیان دراز با احساس بی‌نیازی و خیال راحت می‌زیستند. جمله: «كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا» علاوه بر آیات ۶۸ و ۹۵ این سوره، این مطلب در آیه ۶۸ سوره هود (و شبیه آن در ۲۴ یونس) تکرار شده است.

۱۲۷ - «آسَىٰ»، حزن و اندوه به خاطر چیزی است که از دست رفته باشد. در قرآن آمده است که: به خاطر چیزی که از دست داده‌اید اندوهگین نشوید (حدید ۲۳ - لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ...) در اینجا نیز شعیب پس از هلاکت منکران می‌گوید: «چگونه بر منکران اندوهگین شوم»؟

ترجمه عبدالعلى بازرگان