به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۹۴ – هیچ پیامبری را (برای هدایت) به شهری نفرستادیم، مگر آنکه اهل آن را (پس از انکار پیام الهی) به سختی و گزند (نابسامانی‌های اجتماعی ناشی از عملکردشان) گرفتار کردیم، باشد تا تضرّع کنند۱۲۸ (از قله غرور در برابر حق فرود آیند و تکبرشان به تواضع تبدیل شود).

۹۵ – سپس (بعد از این هشدار و چراغ خطر) نابسامانی‌ها را به سامان آوردیم (عوارض سوء ناشی از اعمالشان را اصلاح کردیم) تا آنکه (به جای عبرت و تغییر شیوه، این تجربه و هشدار را) نادیده گرفتند۱۲۹ و گفتند: به پدران ما (نسل‌های گذشته نیز) سختی و گزند می‌رسید (این حوادث اموری طبیعی‌اند و ربطی به اعمال ما ندارد)، پس به ناگاه آنها را در حین غفلتشان (به کیفر اعمالشان) گرفتیم.۱۳۰

۹۶ – اگر مردم (آن) شهرها ایمان می‌آوردند و (از ارتکاب گناه) پروا پیشه می‌کردند، حتماً (درهای) برکاتی از آسمان و زمین بر آنها می‌گشودیم، ولی (پیام‌های هدایتی ما را) دروغ شمردند، پس به عواقب آنچه همواره می‌کردند (دستاورد یک عمر غرور و غفلت) گرفتارشان کردیم.

۹۷ – پس (با چنین سوابق تاریخی) آیا مردم شهرها از اینکه سختی (کیفر عذاب) ما شب هنگام، که (در اطاق اَمن خود) به خواب رفته‌اند، به سراغشان آید ایمن شده‌اند (از عوارض اعمالشان احساس ایمنی می‌کنند)؟

۹۸ – یا مردم شهرها از اینکه سختی (کیفر عذاب) ما در روز روشن به سراغشان آید، ایمن شده‌اند؟

۹۹ – آیا پس (از تجربه اقوام به هلاکت رسیده) از مکر خدا۱۳۱ (سیستم مقابله کننده با ستم و انحراف) احساس ایمنی می‌کنند؟ حال آنکه جز مردمان خسران دیده (سرمایه عمر باخته) کسی از مکر خدا احساس ایمنی نمی‌کند.

۱۰۰ – آیا برای کسانی که زمین را پس از (هلاکت) ساکنان (قبلی) آن به ارث می‌برند، (این تجربیات به حد کافی) آگاهی‌بخش نیست که اگر می‌خواستیم (آنها را نیز) به کیفر عوارض اعمالشان گرفتار می‌کردیم و بر دلهاشان مُهر (ختم پرونده) می‌زدیم۱۳۲ در اینصورت (حرف حق را به گوش دل) نمی‌شنیدند؟۱۳۳

۱۰۱ – این (سرنوشت) شهرهائی است که پاره‌ای از اخبارش را بر تو حکایت می‌کنیم. (با آنکه) پیامبران آنها نشانه‌های روشنی برایشان آوردند، ولی بر آن نبودند که به آنچه پیش‌تر تکذیب کرده بودند ایمان بیاورند (لجبازانه بر انکار نخستین خود ایستادند)، این چنین خدا بر دل منکران مُهر می‌زند (قابلیت تغییر و اصلاح را از دست می‌دهند).

۱۰۲ – ما در بیشتر آنها (پایبندی به) هیچ عهدی نیافتیم و بلکه (برعکس) بیشترشان را بسیار عهدشکن یافتیم.۱۳۴

۱۰۳ – سپس بعد از آنها۱۳۵ (پیامبران پنجگانه دوران اولیه نبوّت)، موسی را با نشانه‌هایمان به سوی فرعون و سران قومش فرستادیم، اما نسبت به آن (نشانه‌ها) ستم کردند۱۳۶ (قدرش را نشناختند) پس بنگر سرانجام تبهکاران به کجا کشید!

۱۰۴ – و موسی گفت: ای فرعون! من به حقیقت (نه ادعا) فرستاده‌ای از پروردگار جهانیانم.

۱۰۵ – سزاوار (مقام او) است که بر خدا جز سخن حق نگویم، من برای شما نشانه‌های روشنی از پروردگارتان آورده‌ام،۱۳۷ پس (با توجه به این نشانه‌ها، قوم) بنی‌اسرائیل (دودمان یعقوب) را با من بفرست۱۳۸ (از بردگی آزادشان کن تا به سرزمین خودشان برگردانم).

۱۰۶ – (فرعون) گفت: اگر نشانه‌ای آورده‌ای، پس عرضه کن، اگر از راستگویانی.

۱۰۷ – آنگاه عصای خود را انداخت که ناگهان اژدهائی آشکار (نه خیالی) شد.۱۳۹

۱۰۸ – و دستش را (از گریبان) به در آورد که ناگهان در نظر بینندگان درخشیدن گرفت.۱۴۰

۱۰۹ – سران قوم فرعون گفتند: این به راستی ساحر بسیار ماهری است.

۱۱۰ – (فرعون گفت:) می‌خواهد شما را از سرزمین‌تان آواره سازد!۱۴۱ نظرتان چیست؟

۱۱۱ – گفتند: (تصمیم‌گیری درباره) او و برادرش را به تأخیر بینداز۱۴۲ (فعلا مسکوت بگذار) و مأمورانی (برای گردآوری ساحران) به شهرها بفرست.

۱۱۲ – تا هر جادوگر ماهری را نزد تو آورند.۱۴۳

۱۱۳ – و (به این ترتیب) ساحران (از سراسر مصر فراهم) آمدند. (و در برابر فرعون) گفتند: اگر ما پیروز شدیم، آیا پاداش تضمین شده‌ای هم خواهیم داشت؟۱۴۴

۱۱۴ – (فرعون) گفت: آری! و شما از مقرّبان (درگاه ما) خواهید شد.۱۴۵

۱۱۵ – (جادوگران) گفتند: ای موسی! تو (عصای خود) می‌اندازی، یا ما بیندازیم؟۱۴۶

۱۱۶ – گفت: شما بیندازید؛ پس همین که (ابزار جادوگری خود را) انداختند، چشمان مردم را مسحور (خیره از هنرمندی خود) کردند و آنان را به وحشت افکندند۱۴۷ و جادوئی بزرگ عرضه کردند.

۱۱۷ – و (آنگاه) به موسی وحی کردیم عصایت را بیفکن۱۴۸ که ناگاه (اژدهائی شد و) برساخته‌های تقلبی آنها را بلعید.۱۴۹

۱۱۸ – بدین سان حق آشکار شد و هرآنچه می‌کردند باطل گشت.۱۵۰

۱۱۹ – در آنجا بود که شکست خوردند و خوار گشتند.۱۵۱

۱۲۰ – و ساحران (بی اختیار) به سجده افتادند.۱۵۲

۱۲۱ – گفتند: به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم،۱۵۳

۱۲۲ – (همان) پروردگار موسی و هارون.۱۵۴

۱۲۳ – (فرعون) گفت: پیش از آنکه من به شما اجازه داده باشم، به او (پروردگار جهانیان) ایمان آورده‌اید!؟۱۵۵ این توطئه‌ای است که (با تبانی قبلی) در شهر به راه انداخته‌اید تا مردمش را از آن آواره سازید،۱۵۶ به زودی خواهید دانست (که چه کیفری خواهید داشت)!

۱۲۴ – مسلم و حتمی (بدانید) دست‌ها و پاهای شما را برخلاف هم خواهم بُرید، آنگاه همگی‌تان را به دار خواهم آویخت۱۵۷ (تا وسیله عبرت دیگران شوید).

۱۲۵ – (ساحران) گفتند: (باکی نیست) ما به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم (تحولی نیکو می‌یابیم).۱۵۸

۱۲۶ – تو تنها به این گناه از ما انتقام می‌گیری که به نشانه‌های پروردگارمان، آنگاه که بر ما عرضه شد، ایمان آورده‌ایم.۱۵۹ پروردگارا! بر ما صبر ببار۱۶۰ (ظرف وجودمان را از نیروی تحمل پر کن) و ما را در حال تسلیم (به خودت، نه فرعون) بمیران.۱۶۱


۱۲۸ - عذاب مورد نظر در این آیه، نه عذاب اخروی، بلکه همین نابسامانی‌ها، ناملایمات و عوارض فردی و اجتماعی است که دامنگیر جوامع منحرف از حق و عدالت می‌شود. معنای عذاب، همان درد و رنجی است که از برآورده نشدن خواسته‌های مادی و معنوی و فردی و اجتماعی ناشی می‌شود و چون در نظام خدا و طبق قوانین اوست که چنین عواقبی عارض می‌شود، این عذاب را به خود و مجموعه عواملی که مقدر کرده نسبت داده است. این عذاب موقت و مختصر (در مقایسه با عذاب آخرت) همچون چراغ قرمز هشداردهنده ماشین‌ها، رحمتی به شمار می‌آید.
«بَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ» ظاهراً به دو نوع نابسامانی اشارت دارد؛ سختی و رنجی که از خشم و خشونت دشمن و عوامل بیرونی ناشی می‌شود (بأس)، و درد و رنجی که درونی است (ضراء)، مثل: بیماری، بیکاری، افسردگی، اعتیاد و... . همه اینها عذابی ااست که از عملکرد خود مردم ناشی می‌شود. به تعبیر قرآنی: روم ۴۱ – به خاطر دستاورد (آثار اعمال شرک ‌آمیز) مردم است که فساد (آلودگی در محیط زیست) در خشکی و دریا ظاهر شده تا نتیجه آِچه را که کرده‌اند به آنها بچشاند تا شاید از خطا برگردند.
تضرّع اظهار ذلت و خضوع در برابر قدرت ربوبی است که اغلب با اشک و زاری همراه می‌شود. «ضرع» به پستان گفته می‌شود که به راحتی و مهر سرازیر می‌شود و کودک را سیراب می‌کند. انسان در برابر پروردگار نیز باید همچون کودک طلب نیاز کند تا شیر رحمت او بجوشد. به قول مولوی (مثنوی دفتر ۵ – ابیات ۱۳۵ به بعد):
تـا نـگرید طفلک نـازک گـلو          کی‌روان گردد زپستان شیراو
تـا نگریــد ابـرکی خندد چمن          تـا نـگرید طفل کـی نوشد لبن
طفل یکروزه همی‌داند طریق          که بـگریـم تا رسد دایـه شفیق
تــو نمی‌دانی که دایـه دایگان          کم دهد بی‌گریه شیرت‌رایگان
گفت «ولیبکوا کثیراً»گوشدار          تا بریــزد شیـر فضل کردگار
گـریه ابر است و سوز آفتاب          اُستُن دنیا همین دو رشته یاب
در ضمن آیات ۷۶ و ۷۶ سوره مؤمنون و ۹۴ تا ۹۵ اعراف نیز در همین زمینه می‌باشد. در دعا کردن هم خدا توصیه کرده است او را در خِفا و به حالت خوف و تضرّع بخوانیم (انعام ۶۳، اعراف ۵۵ و ۲۰۵).

۱۲۹ – معنای اصلی عفو، همان گذشت و صرفنظر کردن است که چشم پوشى از گناه تلقی می‌شود، اما در مواردی معنای گذشت بزرگوارانه از حق مادی خود را می‌دهد (مثل گذشت از مهریه – بقره ۲۳۷)، نادیده گرفتن و به فراموشی سپردن یک امر، چه بسا امور و تجربیات دیگر زندگی را، که باید از آنها عبرت گرفته شود و در حافظه‌ها بماند نیز شامل شود که آیه مورد نظر مصداقی از آن است. ناگفته نماند بسیاری از مفسرین معنای «عفو» را در این آیه (و آیه ۲۱۹ بقره) «فزونی» در اموال دانسته‌اند (والله اعلم).

۱۳۰ – سیستم‌های هشدار دهنده‌ای که به هنگام: فراموشی کمربند ایمنی، سرعت بیش از حد، به انتها رسیدن بنزین، روغن، آب رادیاتور تا اشکالات فنی دیگر در اتومبیل‌ها تعبیه شده، اعلام خطری است که بلافاصله باید به آن ترتیب اثر داده شود. کسانی که برای خلاصی از بعضی صداهای ناهنجارهشداردهنده، آن را از کار می‌اندازند، یا اعتنائی نمی‌کنند تا خاموش شود، بدون آنکه متوجه باشند خود را با خطری ناگهانی که راه بازگشتی ندارد مواجه می‌سازند.
دستگاه‌های حساس هشداردهنده به حریق (Smog Detector) که طبق قانون در ساختمان‌های چوبی آمریکا یا اروپا نصب می‌شوند، به دلیل حساسیت بالائی که نسبت به دود و بوی آن دارند، با سوختن غذا نیز به صدائی ناهنجار در می‌آیند که ممکن است مستأجرانی را برای خلاصی از آن به خاموش کردن سیستم و نادیده گرفتن خطر حریق وسوسه نماید.

۱۳۱ - «مکر» همان چاره‌جوئی‌ها و تدابيری است که برای مقابله با دشمن يا حل مشکلات به کاربرده می‌شود. اين صفت از بُعد مثبت، به خدا نيز (به دليل نظاماتش در مقابله و دفع و طرد عوامل ضد حق) اطلاق می‌گردد، ولی خدا «خير الماکرين» است. اما مکر تبه‌کاران در نظام حق‌مدارِ عالم منفی است و به خودشان برمی‌گردد.

۱۳۲ - مُهر زدن، همچون مهر و امضاى نامه‌ها، نشانه خاتمه آن است. مطبوعات به اوراقى مى‌گويند كه كلمات آن با كليشه سُربى مهر خورده است. طبيعت آدمى نيز به صفات ثابت و شكل‌گرفته او گفته مى‌شود. اما دل آدمى بايد مجرای اطلاعات و تجزيه و تحليل، ارزيابى و قبول يا ردّ آنها باشد. اصطلاح «طبع قلب» در مواردى به كار برده مى‌شود كه شخص دچار دگماتيسم و تعصب شده باشد و هيچ فكر تازه‌اى را نپذيرد. نسبت دادن اين فعل به خدا، به دليل وابستگى همه فعل و انفعالات جهان به اراده اوست، وگرنه علت اصلی، حق‌گريزى خودشان مى‌باشد.

۱۳۳ – وقتی دلی از کار افتاد و دچار تعصب و تنگ نظری شد، گوش دلش استعداد شندیدن و درک و فهم خود را از دست می‌دهد.

۱۳۴ - معنای «فسق» خروج از حریم و حدود و نظاماتی است که خدا مقرّر کرده است و نوعی عصیان و قانون‌شکنی و دریدن پرده و پوسته محافظ محسوب می‌شود.

۱۳۵ – در بسیاری از سوره‌های قرآن (از جمله: هود ۲۵ تا ۱۰۱ و شعراء ۱۰۵ تا ۱۹۱) رسالت این پنج پیامبر (نوح، هود، صالح، لوط و شعیب) را با هم ذکر کرده است. گوئی همچون کلاس‌های دبستان، دوران ابتدائی تعلیم و تربیت توحیدی آدمیان با این معلمان سپری شده است، دوران جدید که با بعثت موسی آغاز می‌شود، برای نخستین بار جامعه‌ای دینی با شریعتی الهی شکل می‌گیرد که در مقایسه می‌توان آن را سرآغاز دوره دبیرستان نامید.
بخش تاریخی این سوره از آیه ۵۹ تا ۹۳ به شرح پیامبران دوران اولیه اختصاص یافته و ۹ آیه بعدی تجزیه و تحلیل و نتیجه گیری از تجربه بشری در این دوران محسوب می‌شود. از آیه ۱۰۳ تا ۱۵۶ که حجمی معادل یک چهارم سوره را اشغال کرده و به تنهائی مفصل‌تر از آیات مربوط به پنج پیامبر قبلی می‌باشد، به دوران حضرت موسی اختصاص یافته است. داستان پیامبران قبلی ذیل با عنوان «رسالت» آغاز می‌شود: «لقد ارسلنا نوحاً... و الی عاد... و الی ثمود... و لوطاً... و الی مدین. اما در مورد حضرت موسی عنوان «بعثت» به کار برده می‌شود: «ثم بعثنا من بعدهم موسی...». بعثت نوعی دگرگونی و برانگیختگی و بیداری فرد یا جامعه است، یک موتاسیون (Mutation) و تغییر ناگهانی در جوامع انسانی است که مقارن طغیان قدرت در نظام فرعونی و به بردگی و استضعاف کشیده شدن توده‌های محروم می‌باشد. چنین انقلابی محصول همان اراده آزادی‌بخش الهی نسبت به مردمان تحت ستم می‌باشد: قصص ۵ - وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ.

۱۳۶ - ظلم در تلقی اکثر مردم، ستم کردن به دیگری و پایمال کردن حقوق آنهاست، اما اصل این کلمه به معنی کاستن از حق یا گذاشتن چیزی در غیر مکان آن است که مغایر تعادل می‌باشد. مناسبات انسان با خدا، خلق او و نفس خود باید متناسب و معادل با حق باشد، در غیر اینصورت هر نوع انحراف از حق موجب ظلم و به هم خوردن تعادل می‌گردد. قرآن شرک ورزیدن به خدا را که قرار دادن معبودانی در مکان او و کاستن از حق ربوبیّت است، «ظلم عظیم» شمرده است. لقمان ۱۳ - ...يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ. از این منظر، ظلم به آیات خدا، حقِ آگاهی را به جا نیاوردن و انکار لجبازانه آن از موضع تکبر و عناد است.

۱۳۷ - ضمیر مخاطب «ربکم»، برای متوجه ساختن به این حقیقت است که ربّ ما، ربّ شما نیز هست و ما از سوی ربّ خودتان مأموریت داریم.

۱۳۸ – مأموریت حضرت موسی از موضعی دفاعی، نجات بنی‌اسرائیل از اسارت فرعونیان، و اولین خواسته او همین آزادی اسراء بوده است (اعراف ۱۰۵، طه ۴۷، شعراء ۱۷). این فرعون بود که با موسی و پیروان او درگیر شد و کار را به خشونت کشاند، وگرنه فرعون ستیزی و به زیر کشیدن او از حکومت و انتقال قدرت به بنی‌اسرائیل نشانه‌ای در قرآن ندارد، هرچند سرانجام چنین شد، ولی با صبر و مقاومت، و نه تعرض و تجاوز.

۱۳۹ - تبدیل به مار شدن عصای موسی را قرآن با سه واژه مختلف وصف کرده است: حَیّه، جانّ، ثعبان! گویا هر یک از این اوصاف به تناسب موقعیت مطرح شده است؛ در کلمه «حیّه» ظاهراً به همین زنده و متحرک بودن آن اکتفا شده است (طور ۲۰) اما آنگاه که می‌خواهد ترس موسی را از تبدیل عصایش به مار وصف کند، لفظ «جانّ» را به کار برده است (فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ - نمل ۱۰ و قصص ۳۱).
جانّ در فرهنگ مردم عرب مفهوم غریبگی و ترسناکی (مقابل انسان = مأنوس) دارد و اعراب قدیم مار و همه موجودات ترسناک و پنهان در لانه را جان می‌نامیدند. لفظ «ثعبان» که دو بار در این ماجرا آمده است (اعراف ۱۰۷و شعراء ۳۲)، به اژدها، یعنی مار طویلی که به سرعت حرکت می‌کند، گفته می‌شود و اتفاقاً این لفظ فقط در مصاف ساحران فرعون به کار رفته است. تنوع این اوصاف، تنوع تبدیل عصا را بر حسب موقعیت نشان می‌دهد، همچنان که عملکردهای ایجابی آن عصا، از شکافتن رود نیل برای نجات بنی‌اسرائیل، تا شکافتن کوه برای جاری شدن آب برای تشنگان (بقره ۶۰) متنوع بود.

۱۴۰ - آیا می‌توان از معجزه «ید بیضاء» (دست روشن) پند و پیامی به صورت نمادین دریافت کرد؟ مشتقات واژه «بَیَضَ» نیز (همچون واژه عصا) ۱۲ بار در قرآن آمده است که ۵ مورد آن مرتبط با همین معجزه می‌باشد (اعراف ۱۰۸، طه ۲۲، شعراء ۳۳، نمل ۱۲، قصص ۳۲).
معنای این واژه همان سپیدی و درخشندگی است که قرآن آن را در وصف: پوست تخم مرغ، سنگ‌های سفید، خطوط روشن طلوع فجر، سپید روئی (در برابر سیه روئی عمل) و... به کار برده است، اما روشن و درخشنده بودن دست موسی(ع) نه ناشی از بیماری پوستی و نه ذاتی و جسمی بود، بلکه به تعبیر قرآن، برای ناظرین چنین نمودی پیدا می‌کرد (هی بیضاء للناظرین – اعراف ۱۰۸، شعراء ۳۳) و در ارتباط با مردم معنا می‌داد.

۱۴۱ - این شیوه همیشگی دیکتاتورهاست که برای تحریک مردم علیه معترضان، آنها را به «براندازی» و قبضه کردن قدرت و آواره ساختن مردم متهم می‌سازند.

۱۴۲ – ارجاء را به بعد موکول کردن و به تأخیر انداختن معنی کرده‌اند (ن ک به: شعراء ۳۶، احزاب ۵۱ و توبه ۱۰۶).

۱۴۳ - لفظ جادوگر برگردان دقیقی برای کلمه ساحر نیست، جادوگر در زمانه و ذهن ما تداعی کننده رمال‌های بی‌سواد و حقه‌بازی است که از سادگی عوام سوء استفاده می‌کنند و ترس و طمع آنان را سرمایه کار خود قرار می‌دهند، اما ساحران زمان فرعون، متخصصان زیرکی بودند که با شناخت نسبی خود از خواص عناصر (در شیمی و فیزیک) چشم‌بندی می‌کردند و مردم را فریب می‌دادند.

۱۴۴ - وقتی آرمان و انگیزه حقی در کار نباشد، هر کاری به امید پاداش و منافعی مادّی انجام می‌شود. در ضمن جمله «إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ» نهایت اطمینان آنها را به پیروزی قطعی خود نشان می‌دهد؛ هم فعل کنّا، هم تکرار ضمیر نحن و کنّا و هم وصف غالبین (به جای نغلب).

۱۴۵ - مؤمنان برای «تقرّب» به پروردگار عالم تلاش می‌کنند و فرعون نیز «تقرّب» به خودش را بالاترین پاداش می‌شمارد، تقرّب به او یعنی نزدیک شدن به مرکز قدرت و ثروت و بالا رفتن از نردبان پُست و مقام - تقابل این مفاهیم در این داستان نشانگر اوج انحطاط نظام‌های مطلقه شرک‌آمیز است.

۱۴۶ – در همین آغاز نکردن به مقابله و موضع دفاعی اتخاذ کردن، پیامی آموزنده نهفته و بر کل آیات جهادی قرآن سایه افکنده است، مؤمن مُبلّغ صلح و آشتی و امنیت است، اما اگر مورد تجاوز قرار گیرد، از جان و مالش در دفاع گذرد.

۱۴۷ - واژه‌های متعددی در قرآن همچون: خشیت، خوف، شفقّت، رهبت، وحشت، حیرت، رعب، تقوی، انذار، وجل و... را «ترس» ترجمه می‌کنند، حال آنکه ترس بازگو کننده ابعاد معنائی این کلمات نیست. به عنوان مثال کلمه «رهبت» که ۱۲ بار در قرآن تکرار شده، بر استمرار و دوام بیم و نگرانی دلالت می‌کند ترس ناگهانی؛ کماآنکه راهبان با ترس از آفریدگار زندگی می‌کنند و توصیه قرآن برای تجهیز مسلمانان به بهترین وسائل دفاعی، در بیم دائمی نگه داشتن دشمنان از تجاوز به جان و مال و سرزمین آنها است (انفال ۶۰). (مراجعه به کتاب کلماتی از قرآن از همین قلم، مقاله «ترس در قرآن»)

۱۴۸ - واژه «عصا» ۱۲ بار در قرآن تکرار شده است که ده مورد آن (عدد تمام)، به عصای موسی و دو مورد دیگر به ریسمان و عصاهای ساحران فرعون اشاره دارد (طه ۶۶ و شعراء ۴۴). عصا تکیه‌گاهی است که کارهای دیگری نیز از آن برمی‌آید (طه ۱۸)، اما تکیه‌گاه می‌تواند باطل و شیطانی و موجب «عصیان» گردد، یا حق و خدائی باشد. آیا نمی‌توان گفت عصای موسی در این قصه «نماد تکیه‌گاه» است که می‌تواند همچون مار و اژدها گزنده و هلاک کننده باشد، یا تکیه‌گاهی از منطق و هدایت و همّت که هر فریب و دروغی را ببلعد (اعراف ۱۱۷، شعراء ۴۵)، همچنین چشمه آب از دل سنگ برای تشنگان بجوشاند (بقره ۶۰ و اعراف ۱۶۰) یا سد و مانع رود نیل را برای ملتی که در تعقیب سپاه فرعون بودند بگشاید (شعراء ۶۳)؟
به قول مولوی درباره پیامبر اسلام:
ای رسول ما تـــو جــادو نیستــی          صــادقی هم خـــرقه موسیستـــی
هست قرآن مرتو راهمچون عصا          کفـــرها را در کشَد چــون اژدها
تــو اگــر در زیــر خاکی خفته‌ای          چون عصایش دان توآنچه گفته‌ای
قاصدان را بر عصایت دست نی          تو بخسب ای شـه مبــارک خفتی

۱۴۹ - تاکنون دیده نشده که ماری ریسمان و عصای چوبی را ببلعد! اما اگر عصا را استعاره‌ای برای فهم پیام داستان و تکیه‌گاه (عصای) توحیدی موسی تلقی کنیم، در اینصورت می‌توان تصور کرد حقیقت و منطق برتر او، پندارهای واژگونه و ذهنیات دور از واقع (اِفک) آنها را بلعید (در پرتو سخن حق، ابطال کرد).

۱۵۰ – عصای موسی و ریسمان‌های بلعیده شده ساحران، نشانه و نمادی بود برای وقوع حق و ابطال پذیری باطل که همچون تاریکی با نور زائل می‌گردد. اگر عصای موسی فقط تبدیل به ماری عظیم‌تر شده بود، بیانگر تفاوت حق و باطل نبود، اما بلعیدن ریسمان‌های سحر تداعی کننده «جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا - (اسراء ۸۱) می‌باشد.

۱۵۱ – این خواری و خذلان را با ادعائی که در آیه ۱۱۳ آمده باید سنجید.

۱۵۲ - «اُلِقَی» فعل مجهول است. ساحران به اراده و تصمیم خود و با تأمل و تأنی سجده نکردند، عظمت واقعه آنچنان بود که تمام وجودشان را تسخیر کرد و تحت تأثیر قرار داد و بی‌اختیار در همان لحظه به زمین سجده افتادند.

۱۵۳ - تمامی جدال و مناظره موسی و فرعون، بر سر «ربوبیّت» بود، نه «الوهیت». فرعون ادعای خالقیت نمی‌کرد و در آئین آنها نیز چنین ادعائی مطرح نبود، معنای ربوبیت، صاحب اختیاری و «ارباب» بودن است که واژه‌ای آشنا در فرهنگ ما و نظام ریشه‌دار «ارباب رعیتی» می‌باشد.

۱۵۴ – تأکید آنها به ربّ موسی و هارون، تأیید رسالت و تبعیت از آن دو بود.

۱۵۵ – در نظام‌های استبدادی، تنها مخالفت کردن جُرم محسوب نمی‌شود، عقیده مخالف داشتن نیز جُرم است، و سانسور و پلیس حکومتی، بر ایمان هم، که امری قلبی است، نظارت دارد و بدون اجازه سلطان فکر هم نباید کرد!

۱۵۶ - داوری دیکتاتورها و متهم کردن آنها، به همین سادگی و بدون هیچ دلیل و مدرک، فقط به اتکاء گمان و سوء ظن است.

۱۵۷ - این شدیدترین تهدید در آن دوره بوده است؛ بریدن یک دست و یک پا در جهت معکوس، نوعی از تحرک انداختن دائمی و شکنجه وحشتناک به شمار می‌آمده است. مسلماً کسی که دست و پایش بریده شده باشد، از شدت خونریزی در فراز دار خواهد مرد یا دردی جانکاه در مدتی طولانی خواهد کشید.

۱۵۸ – در آیه ۵۰ سوره شعراء این پاسخ را با تفصیل بیشتر بیان کرده است: «زیانی در کار نیست، ما به سوی پروردگارمان باز می‌گردیم!» بازگشت به خدا با جمله: «الیه ترجعون» (یا‌: الی الله، الینا، الی ربکم) ۱۹ بار در قرآن تکرار شده است. ۹ بار نیز جمله «الیه تحشرون» (یا: الی الله و الی جهنم) آمده است. اما جمله «وَإِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ» ۳ بار (در آیات اعراف ۱۲۵، زخرف ۱۴ و این آیه) به کار رفته است. معنای منقلبون از ریشه قلب، دگرگونی و تغییر حالت و سرنوشت است، آنچنانکه در آیه ۲۲۷ شعراء فرمود: «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ». ساحران پس از ایمان آوردن در پاسخ به تهدیدهای شکنجه و قتل گفتند: باکی نیست، ما به سوی پروردگارمان منقلب (دگرگون و متحول) شده‌ایم یا به سوی او بازمی‌گردیم.

۱۵۹ - معنای اصلی انتقام از ریشه «نَقـَمَ»، انکار چیزی یا کسی با دفع و طرد زبانی یا عملی است و دلالت بر نوعی پس زدن و راه ندادن (به درون سیستم) می‌کند. همچنانکه در مدرسه کسانی را که حداقل شرایط ارتقاء را کسب نکرده‌اند پس می‌زنند و رَد می‌کنند. انتقام مستبدین از مخالفان، به جرم به رسمیت نشناختن آنان و ستایش و عزّت را منحصراً در خدا یافتن می‌باشد: بروج ۸ - وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ.

۱۶۰ – دعای «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا» در آیه ۲۵۰ سوره بقره از زبان اقلیت مؤمن سپاه طالوت نیز آمده است، در این کلمه معنای ریختن بر چیزی نهفته است.

۱۶۱ – پیام تکان دهنده‌ای است از زبان کسانی که یک عمر تسلیم فرعون بودند و اینک با آشکار شدن حق، با تمام وجود خود تسلیم آفریدگار جهانیان می‌گردند!

ترجمه عبدالعلى بازرگان