به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱۵۸ – (ای محمد!) بگو: ای مردم! من به راستی (نه ادعای باطل) فرستاده خدا به سوی
همگی شما۲۰۸ هستم؛ (خداوندی) که مُلک آسمانها و زمین (مالکیت و
فرمانروائی) در انحصار اوست، معبودی جز او نیست، (همو) زنده میکند و میمیراند. پس
به خدا و فرستادهاش- همان پیامبرِ اُمّی که به خدا و کلماتش ایمان دارد- ایمان
بیاورید۲۰۹ و از او پیروی کنید، باشد تا هدایت شوید.
۱۵۹ – و از قوم موسی (با وجود انحراف اکثریت) گروهی (همفکر و هم جهت) هستند۲۱۰
که (قوم خود را) به حق هدایت مینمایند و به وسیله آن تعادل ایجاد میکنند (عدالت
را حاکم میسازند).
۱۶۰ – و آنها را به دوازده تیره مستقل (از نسل دوازده فرزند یعقوب، به صورت)
گروههائی (با پیوند رَحِمی مشترک) منشعب ساختیم۲۱۱ (تا باهم محبت و
همزیستی بهتری داشته باشند) و چون از او (موسی) طلب آب کردند، به موسی وحی کردیم:
عصای خویش بر آن سنگ بزن! آنگاه دوازده چشمه از آن جوشید و هر گروه آبشخور خود را
شناخت۲۱۲ (موجبات اختلاف احتمالی بر سر آب برطرف شد) و ابر را
سایبانشان قرار دادیم۲۱۳ و برای (تغذیه) آنها مَنّ و سَلویٰ فرو
فرستادیم،۲۱۴ (و گفتیم) از پاکیزههای آنچه روزیتان دادیم بخورید! و
(اما آنها با ناسپاسی و نافرمانی) بر ما ستم نکردند، بلکه به خودشان ستم میکردند.
۱۶۱ – و (به یاد آور) آنگاه که به آنها گفته شد در این شهر (بیت المقدس) ساکن شوید
و از (نعمتهای) آن هر آنچه خواستید (در هر زمان و هر مکان) بخورید و (سخن از موضع
فروتنی و) کاهش بگوئید۲۱۵ (نه افزایش سهم و زیاده طلبی)، و به حالت سجده
(تسلیم و تمکین به مقرّرات شهرنشینی) از دروازه آن وارد شوید۲۱۶ تا
گناهان شما را بیامرزیم، و به زودی (شخصیت و مقام) محسنین را خواهیم افزود.۲۱۷
۱۶۲ – اما ستمگرانشان (با بیاعتنائی به فرمان کاستن از سخن طلبکارانه) آن را به
گفتاری غیر از آنچه به آنها توصیه شده بود (به ضدّ آن) تبدیل کردند،۲۱۸
پس به خاطر استمرار در ستمکاری، بلائی (از پریشانی و اضطراب) از آسمان بر آنها
فرستادیم.۲۱۹
۱۶۳ – و از آنان (یهودیان معاصر پیامبر اسلام) درباره (ساکنان یهودی) آن شهر ساحلی
بپرس، آنگاه که (از حکم تورات در تعطیل کار) در روز شنبه سرپیچی میکردند، آن زمان
که ماهیان منطقه آنان (با تشخیص غریزی از تعطیل طولانی مدّت ماهیگیری در روز شنبه)
آن روز بر آنها آشکار میشدند و روزهائی که تعطیل نمیکردند (به سطح آب) نمیآمدند.
بدینسان آنها را با حرمتشکنی مستمرشان۲۲۰ میآزمودیم.
۱۶۴ – و آنگاه که گروهی از آنها (به انتقادکنندگان از حرمتشکنی روز شنبه) گفتند:
چرا مردمی را که خدا (به خاطر اعمالشان) هلاک کننده و عذاب کننده آنهاست (بیهوده)
اندرز میدهید؟۲۲۱ (انتقاد کنندگان) گفتند: (این اندرزها) عذری است به
درگاه پروردگارتان و چه بسا (از حرمتشکنی) پروا کنند.۲۲۲
۱۶۵ – پس چون تذکراتی را که به آنها داده شده بود به فراموشی سپردند (اعتنائی به آن
نکردند)، کسانی را که از بدیها نهی میکردند نجات دادیم و ستمگران را به سبب
حرمتشکنی مستمرشان به سختی گرفتار کردیم.۲۲۳
۱۶۶ – پس چون از آنچه نهی شده بودند سرپیچیدند، به آنان گفتیم: بوزینههائی مطرود
باشید!۲۲۴
۱۶۷ – و (نیز به یاد آر) آنگاه که پروردگارت اعلام کرد بر آنها (به دلیل ستم کاری
یا سکوت در برابر ستم) تا روز قیامت کسی را برمیانگیزد (به قدرت و حکومت میرساند)
که عذاب سختی را به آنها بچشاند.۲۲۵
۱۶۸ – و آنها را در زمین گروههائی پراکنده ساختیم۲۲۶ (به دلیل
اختلافشان آواره شدند). برخی از آنها صالح (شایسته) و برخی ناشایستهاند؛ و آنها را
به (انواع) خوبیها و بدیها (شرایط راحت و دشوار روزگار) آزمودیم تا (با عبرتگیری
از عواقب اعمالشان، به حق) بازگردند.
۱۶۹ – بعد از آنها (در روند تاریخی) آیندگانی جانشین شدند که وارث کتاب (تورات)
گشتند. (آنها نیز همچون گذشتگان) بهره ناپایدار دنیا را میگیرند (در پی دنیاپرستی
میروند) و میگویند: خدا ما را خواهد بخشید (زیرا ما قوم برگزیده او هستیم). و اگر
بار دیگر بهره مشابهی به چنگشان آید، آن را نیز میگیرند۲۲۷ (معلوم
میشود استغفار آنها فقط زبانی است)! مگر در کتاب (تورات)، که محتویات آن را
آموختهاند، از آنها پیمان گرفته نشده است که درباره خدا جز به حق سخن نگویند؟
(ادعای آمرزیده شدن و برتری قومی نکنند!) و سرای آخرت برای کسانی که (در برابر
جاذبههای دنیائی) پروا پیشه میکنند بهتر است، آیا عقل خویش را به کار نمیبندند؟۲۲۸
۱۷۰ – و کسانی که به کتاب (خدا) چنگ میزنند۲۲۹ (آن را جدّی میگیرند) و
نماز (رویکرد به خدا) را برپا میدارند، (بدانند که) مسلماً ما پاداش اصلاحگران را
تباه نخواهیم کرد.
۲۰۸ – این آیه از جمله آیاتی است که بر رسالت جهانی
پیامبر اسلام تأکید میکند. مخاطب (ناس) را برخی نویسندگان، مردمِ عرب زبان
تلقی کردهاند، اما آیه قبل به صراحتِ تمام، اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) را
به اسلام دعوت کرده است و در این آیه کلمه «ناس» (مردمان) همهی مردم جهان را
در بر میگیرد. این پیام البته دعوتی مشفقانه برای تعالی آنهاست، با این حال
قرآن پیروی صادقانه از حقایق مندرج در تورات و انجیل را، از اهل کتابی که
لجبازی و عنادی در برابر پیامبر اسلام ندارند، پذیرفته است.
۲۰۹ – منظور این است که پیامبر، برخلاف بسیاری از مدعیان، به پیامی که آورده
بود، باور عمیق داشت و عملا بدان پایبند بود.
۲۱۰ - فرق کلمه «اُمت» با قوم، قبیله، جماعت، طایفه و... در هدف و آرمان مشترک
داشتن است. امت از ریشه «اُمّ» به معنای قصد است و امت، اجتماعی است که وجه
مشترک دارد.
۲۱۱ – فعل «يَعْدِلُونَ» ۵ بار در قرآن تکرار شده است (انعام ۱ و ۱۵۰، اعراف
۱۵۹ و ۱۸۱، نمل ۶۰) این فعل دلالت بر نوعی معادل و جایگزین گرفتن میکند،
همانطور که در «بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ» مفهوم معبودی به غیر خدا گرفتن وجود
دارد. به نظر میرسد نقش هادیان عادل بنیاسرائیل، جایگزین کردن معیارهای حق به
جای باطل باشد. این سخن نگاه منصفانهی قرآن را به اهل کتاب نشان میدهد که هنر
آنها را نیز در کنار معایبشان ذکر میکند.
۲۱۲ - «سبط» را برخی اهل لغت انبساط در اولاد یعنی تکثیر نسل دانستهاند و
اسباط جمع سبط است. گفته میشود اسباط بنیاسرائیل همان اولاد یعقوب، نوه
ابراهیم خلیل میباشند. اگر لغت سبط بر کثرت نفرات دلالت میکند، لفظ قبیله از
اقبال و روی کردن به قبله و هدفی معین حکایت دارد.
منظور از زدن عصا بر سنگ (کوه) چیست؟ آیا این هم معجزه دیگری همچون تبدیل عصا
به اژدها یا شکافتن رود نیل بوده است، یا تلاش برای کندن زمین و کاویدن چشمه با
کمک یکدیگر؟ والله اعلم!
۲۱۳ – قرآن برای پدیده «ابر» الفاظ متنوعی به کار برده است که هر کدام از منظر
خاصی به آن مینگرد، مثل: سحاب، غیث، معصرات، عارض و... اما «غمام» از منظر چتر
حفاظتی، به ابری که مانع تابش و گرمای خورشید میگردد گفته میشود. همانطور که
به حزن و غصهای که قلب را فرا میگیرد «غم» گفته میشود. آیا خداوند به گونهی
اختصاصی ابرهائی بر فرازشان قرار داده بود تا گرمازده نشوند، یا منطقه زیست
آنها به طور طبیعی زیر سایه ابرهای مهاجر بود؟
۲۱۴ - به این دو رزق الهی علاوه بر این سوره، در سورههای بقره ۵۷ و طه ۸۰ نیز
اشاره شده است. مَنّ و منّت همان نعمت گرانی است که خدا به آن وسیله بندگان را
از بند گرفتاریها رها میسازد. چندان مهم نیست که بدانیم «من» چگونه رزقی بوده
است، همین که گرسنگی آنها را رفع میکرده است کفایت میکند، گفته شده اصل
«سَلوْ» آرامش است و تسلیت نیز از همان ریشه میباشد. مفسران بعضاً «من» را
نوعی صمغ درختی، که تورات آن را نان آسمانی شمرده، و «سلوی» را نوعی پرنده،
مانند بلدرچین شمردهاند، در هر حال، این دو نعمت، هم جسم آنها را تغذیه
میکرده و هم جانشان را آرامش میبخشیده است.
۲۱۵ - «حِطَّةٌ» از ریشه حَطَطَ»، که با انحطاط و منحط و... همریشه است، دلالت
بر نوعی پائین آوردن چیزی از بلندی میکند که میتواند شامل پائین آوردن صدا یا
ادعا و زیادهطلبیهای ناحق باشد. بنیاسرائیل در صحرا و با سختیهای آن زندگی
میکردند و مقرّر بود در دامن طبیعت به تدریج ساخته شوند، اما آنها به نقل آیه
۶۱ سوره بقره، زندگی در شهر و برخورداری از تنوع محصولات و زندگی مصرفی در آن
را در سر میپروراندند و سرانجام به آن هبوط کردند.
۲۱۶ – به گفته نویسنده قاموس قرآن (در ج ۲ ص ۱۵۲) «بنیاسرائیل در صحرای سینا
به طور بیابانگردی زندگی میکردند و در انتخاب محل و خور و خواب، چنان که شیوه
بیابان گردان است، کاملا آزاد بودند؛ ولی شهرنشینی دارای شرایط و قوانین به
خصوصی است که اگر رعایت نشود، نظم عمومی از میان میرود و زندگی اجتماعی مختل
میگردد. شهرنشینی یک نوع فرود آمدن و محدود شدن زندگی است و دیگر آزادی
صحراگردی را نخواهد داشت. (در مورد سجده) مراد آن نیست که از باب مخصوصی وارد
شوند و بگویند: گناهان ما را بیامرز، بلکه مراد آن است که به شهر وارد شوند در
حالی که تسلیم قوانیناند.»
۲۱۷ – در این آیه افزایش را به نفس محسنین، نه به پاداش آنها، نسبت داده است که
دلالت بر رشد و کمال خودشان میکند.
۲۱۸ – به آنها توصیه شده بود که سخنشان نشانه کاهش در مطالبات و انتظارات باشد
و در شهرنشینی از مقرّرات جامعه مدنی پیروی کنند. اما آنها با روحیه فردیّت و
خودمحوری، بر حقوق عمومی تجاوز کردند و در نتیجه نابسامانیهای ناشی از عوارض
آن (رِجْزُ) دامنشان را گرفت.
۲۱۹ - معنای اصلی «رِجْزُ»، اضطراب و لرزشی است که شخص یا جامعه را زمینگیر و
مستأصل میسازد. اعرابِ جاهلیت وقتی پای شتر دچار آسیب میشد و به دلیل لرزه و
ناتوانی از رفتن باز میایستاد، این کلمه را به کار میبردند. مسلط شدنِ رجز بر
بنیاسرائیل همان نابسامانیها، ناامنیها، آشوبها و رفتن شادی و آرامش از
جامعه است.
۲۲۰ - معنای «فسق»، خروج از حریم و حدود و نظاماتی است که خدا مقرّر کرده و
نوعی عصیان و قانونشکنی و دریدن پرده و پوسته محافظ محسوب میشود. فسقِ ابلیس،
خارج شدن از صف سجده کنندگان و نقض امر الهی بود.
در ضمن معنای «سَبْتِ» تعطیل است. همان طور که قرآن خوابِ شب را عامل تعطیل کار
و تلاش روزانه (سُبات) نامیده است (فرقان ۴۷ و نبأ ۹). حکم توراتی تعطیل روز
شنبه برای همین بود تا یهودیانِ مال دوست و منفعت طلب، حداقل هفتهای یکروز را
تعطیل کرده و به امور عبادی یا اجتماعی برسند و از پیله شخصی منافع فردی بیرون
بیایند.
۲۲۱ – در این ماجرا، عملکرد سه گروه مورد بررسی قرار گرفته است: ۱- حرمتشکنان،
۲- مؤمنانِ معترض، ۳- مؤمنانِ ساکت. تکلیف گروه اول مشخص است؛ آنها یکسره قانون
شنبه را زیر پا گذاشته بودند. اما گروه دوم و سوم مؤمن بودند، با این تفاوت که
گروه دوم معترض به وضع موجود بود، ولی گروه سوم این اعتراض را، با توجه به
اکثریت داشتن خلافکاران یا قدرت آنها، بیفایده میدانست و معتقد بود خدا خودش
آنان را به کیفر خواهد رساند. این تقسیم بندی همچنان در روزگار ما حاکم است و
گروه دوم همچنان در اقلیت مطلق هستند.
۲۲۲ – پاسخ مؤمنانِ معترض به مؤمنانِ ساکت و محافظهکار بسیار پندآموز است؛ اول
آنکه میخواستند به تکلیف خود عمل کنند و عذری نزد پروردگار داشته باشند که ما
بیتفاوت نبودیم و سکوت نکردیم. دوم آنکه بدبین به حرمتشکنان و خواستار عذاب
یا هلاکت آنها نیستیم، بلکه امیدواریم از خلافکاری دست بردارند.
درضمن ضمیر «کم» (در رَبِّكُمْ، به جای رَبَّنا) حاوی این تذکر است که شما نیز
باید نزد پروردگارتان عذری داشته باشید!
۲۲۳ – میگویند: سکوت علامت رضاست. نارضایتی قلبی اگر منجر به اظهار زبانی و
ممانعت از ناحق نگردد، به باطل جرأت و جسارت میبخشد و راه بسط و گسترش آن را
میگشاید. در منطق قرآن سکوت مؤمنین در برابر ستم، نشانه نفاق و محافظهکاری و
همسوئی با ستمگران و همسانی با سرنوشت آنها محسوب میشود.
در این آیه تصریح گشته است که تنها مؤمنینِ معترض نجات یافتند و متخلفان و
مؤمنینِ ساکت هرکدام به دلیلی ظالم و فاسق شمرده شده و هلاک گشتند.
۲۲۴ – لفظ «قِرَدَةً» سه بار در قرآن، و همواره درباره قومی از بنیاسرائیل را
که حرمت شرعی روز شنبه را شکستند، آمده است (بقره ۶۵، مائده ۶۰ و اعراف ۱۶۶).
آیا واقعاً آن متخلفان تغییر خلقت داده و از نظر جسمی تبدیل به میمون شده
بودند!؟ یا منظور تغییر و تبدیل روحیه و شخصیت آنها به میمون صفتی و تقلید از
یکدیگر در خلافکاری بوده است!؟ والله اعلم. آیه ۶۰ سوره مائده علاوه بر لفظ
قِرَدَة، از الفاظ: خنزیز (خوک) و طاغوت پرست استفاده کرده است که مبین صفات
حرام خواری و برده صفتی میباشد.
اما «خَاسِئِينَ» ، از خَسَأ، دفع و طردی همراه با حقارت و زبونی است. مسلماً
انسان آزادهای که در مقلّدصفتی به مرحله میمونی سقوط کرده باشد، از مقام
انسانی نزول میکند.
۲۲۵ – این نه حکمی استثنائی برای بنیاسرائیل، بلکه قانونی عمومی و ابدی برای
همه اقوام است. این بخشنامهی الهی (إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ) خطاب به مردمانی
است که با سکوت محافظهکارانه خود در برابر ستمگران، آنها را بیش از پیش بر ملت
مسلط میکنند و ناگزیر به عوارض استبداد و آثار گستردهی آن گرفتار و اسیر
میشوند.
۲۲۶ – تاریخ این قوم گواه روشنی از آوارگی و پراکندگی درمیان ملل و اقوام دیگر
است که هر چند صباحی به دلیل دنیاپرستی و مال اندوزی متجاوزانه مورد انتقام ملل
میزبان یا همسایگان قرار گرفتهاند. هرچند سرانجام با غصبِ سرزمین فلسطین و
بیرون راندن ساکنین آن، اسکان و اقتداری یافتهاند، اما با وجود تکیهشان به
قدرتهای زمانه و تسلطشان بر منابع ثروت و قدرت و همچنین بر علم و اطلاعات و
رسانههای جمعی، نمیتوانند در بلند مدت به شیوههای ناحق و ستمگرانه ادامه
دهند.
۲۲۷ – سوء استفاده ریاکارانه از الفاظ دینی، در حالی که دل خیال دیگری
میپروراند، از نشانههای نفاق محسوب میشود. کسی میتواند سخن از مغفرت خدا به
زبان آورد که در صورت تکرار عمل، از آن دوری نماید، وگرنه چه سود از سخنی که
خالی از صداقت باشد؟
۲۲۸ - معنای ریشهای كلمه «عقل»، حفظ و نگهداری است. تفكر، اندیشه كردن در امور
و محصول اندیشه، «علم» است، و محصول علم در حفظ و نگهداری و كاربرد آن، تعقل
نامیده میشود پس عاقل كسی است كه از دانش خود در مسیر درست استفاده كند.
۲۲۹ - «تَمَسُّک»، چنگ زدن به چیزی به عنوان منبع هدایت و ارشاد است. چنگ زدن
نشانه جدی و محکم گرفتن و رها نکردن است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان