به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۷۱ – و (به یاد آر) آنگاه که کوه (طور) را بر فرازشان همچون سایبانی برافراشتیم، (به گونه‌ای) که پنداشتند بر سرشان افتادنی است! (تا همچون شمشیر داموکلس از طغیان بازشان دارد، و گفتیم) آنچه را (از احکام تورات) به شما داده‌ایم جدّی بگیرید و تعالیم آن را به خاطر سپارید (به آن عمل کنید) باشد تا پرهیزکار شوید (اراده مهار نفس پیدا کنید).۲۳۰

۱۷۲ – و (به یاد آر) آنگاه که پروردگارت از پشت فرزندان آدم نسل‌شان را برگرفت (نژادشان را از سلول‌های جنسی خودشان تداوم بخشید) و آنان را بر (چگونگی پیدایش) خود گواه گرفت (و از آنها اعتراف طلبید که) آیا من پروردگار (صاحب اختیار و آفریننده) شما نیستم؟ گفتند: آری، گواه بوده‌ایم! (چنین اعترافی به زبان عقل و فطرت برای این است) تا روز قیامت نگوئید ما از این حقیقت (تولد و تناسل خود) غافل بودیم.۲۳۱

۱۷۳ – یا نگوئید (تنها گناه ما این بود که) پدران ما پیش از این شرک می‌ورزیدند و ما نسلی پس از آنها (و دنباله رو و پیرو افکار و عقاید حاکم) بودیم، آیا (می‌خواهی) ما را به خاطر آنچه باطل‌گرایان انجام داده‌اند هلاک کنی؟۲۳۲

۱۷۴ – این چنین آیات را به وضوح بیان می‌کنیم۲۳۳ و ای بسا که (از شرک و گمراهی) بازگردند.

۱۷۵ – بر آنها داستان آن (عالم بزرگ دینی) را بخوان که به او (آگاهی از) آیات خویش را داده بودیم، ولی از آن (حریمی که آگاهی از حق بر آدمی آشکار می‌کند) خارج شد!۲۳۴ در نتیجه شیطان در پی‌اش افتاد و (به این ترتیب) از گمگشتگان در وادی ضلالت شد.۲۳۵

۱۷۶ – و اگر می‌خواستیم (و در مشیّت ما آگاهی از حق الزاماً به ایمان منتهی می‌شد)، حتماً او را بدان (علم و شناخت از آیات، از نظر ایمانی) بالا می‌بردیم،۲۳۶ ولی او احساس جاودانگی در زمین کرد (به زمین و زندگی مادّی چسبید و به دوام آن اعتماد نمود) و هوای نفس خویش را پیروی کرد؛ مَثَل او (شباهت حکایت‌اش) همچون سگی است که (به هنگام تشنگی و گرما، بنا به غریزه، یکسره) له له می‌زند،۲۳۷ چه او را از اینکار بازداری، چه به حال خویش رهایش سازی، چنین است مَثل کسانی که (با ادعای ایمان، عملا) آیات ما را تکذیب کردند، این داستانها را (برای مردم) بخوان، ای بسا تفکر کنند.۲۳۸

۱۷۷ – چه زشت است مَثل مردمی که آیات ما را (در عمل) دروغ شمردند و (با اینکار نه بر ما، که) بر خودشان ستم می‌کردند.

۱۷۸ – هر کس را خدا رهبری (دستگیری) کند، همو هدایت شدهِ (واقعی) است و آن را که در گمراهی رهایش سازد، چنین کسانی همان زیانکارانند.

۱۷۹ – و بی‌گمان بسیاری از جن و انس (آدمیان ناشناخته یا مأنوس با شما) را برای جهنم آفریده‌ایم۲۳۹ (اختیار و حق انتخابی که به انسان داده‌ایم، بسیاری از آنها را به پیروی از شیطان می‌کشاند) آنها را قلب‌هائی است که با آن (حق و باطل را) درنمی‌یابند و چشم‌هائی که با آن (حقایق) را نمی‌بینند و گوش‌هائی که با آن (کلام خدا را) نمی‌شنوند. آنها (در به کار نبستن ابزار سه گانه شناخت، با هبوط از مقام انسانیت) همچون چهارپایان‌اند (که فاقد چنین استعدادی هستند)، بلکه گمراه‌تر، آنها همان بی‌خبرانند.۲۴۰

۱۸۰ – و نیکوترین نام‌ها (صفات و ویژگیها) منحصر به خداست، پس او را به آن نام‌ها بخوانید۲۴۱ و کسانی را که در آن نام‌ها منحرف می‌شوند (صفات او را به طبیعت، مقدسین، فرشتگان و... نسبت می‌دهند)، رها کنید (مانع و مزاحم آنان نشوید)، آنها خود به نتیجه عملی که می‌کنند خواهند رسید.۲۴۲

۱۸۱ – و (اگر اینها به صفات خدائی توجه ندارند) از کسانی که آفریده‌ایم، گروهی (مردم را) به حق هدایت می‌کنند و (خود نیز) به آن عدالت می‌ورزند (عادلانه عمل می‌کنند).

۱۸۲ – و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج (گام به گام) به گونه‌ای که نمی‌دانند، گرفتار می‌کنیم.۲۴۳

۱۸۳ – و به آنان میدان می‌دهم۲۴۴ که تدبیر من بسی استوار است.۲۴۵

۱۸۴ – آیا (تکذیب کنندگان هیچ) نمی‌‌اندیشند که در (پیامبرِ شناخته شده و) همنشین آنها هیچ اثری از جن‌زدگی وجود ندارد؟۲۴۶ او جز هشداردهنده‌ای آشکار نیست (قصد ریاست و جاه و مقام ندارد).

۱۸۵ – آیا در ملکوت (نظام حاکم) در آسمان‌ها و زمین۲۴۷ و هر آنچه خدا آفریده است نمی‌نگرند، و اینکه شاید اجل عمر آنها نزدیک باشد؟ (اگر به آیات خدا ایمان نمی‌آورند) پس به کدامین سخن بعد از قرآن باور می‌کنند؟۲۴۸

۱۸۶ – هر که را خدا (به دلیل انکار و عملکردش) در گمراهی رها سازد، راهبری (به سوی نجات) نخواهد بود و آنها را سرگشته در طغیان‌شان (به حال خود) رها می‌سازد.

۱۸۷ – از تو درباره ساعت (زمان قیامت) سؤال می‌کنند که هنگام آن چه وقت است؟۲۴۹ بگو: علم آن فقط نزد پرودگار من است و جز او (کسی) آن را در وقت خودش آشکار نمی‌کند، (این پدیده، همچون میوه‌ای که بر درخت رسیده باشد) در آسمان‌ها و زمین سنگینی می‌کند (به گونه‌ای که همچون سقوط میوه رسیده) جز به ناگهان بر شما نمی‌رسد،۲۵۰ از تو (درباره قیامت چنان) می‌پرسند که گوئی از آن آگاه هستی! بگو: علم آن فقط نزد خداست، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند!


۲۳۰ – منظور از نگه داشتن کوه طور بر فراز بنی‌اسرائیل چیست و چه هدفی بر این کار مترتب بوده است!؟ به نظر می‌رسد کلید گشودن این باب را در آیات ۱۴۳ و ۱۵۵ همین سوره بتوان یافت؛ آنگاه که با تجلی پروردگار بر کوه طور و متلاشی شدن آن، موسی (که می‌پنداشت خدا را با چشم ظاهر می‌توان دید) مدهوش بر زمین افتاد، و نیز آنگاه که برگزیدگان بنی‌اسرائیل را، که جز با رؤیت آشکار خدا حاضر نبودند رسالت موسی را باور کنند، صاعقه و زلزله‌ای (از فعالیت آتش فشانی) در دامنه کوه طور فرا گرفت (آیات ۵۵ بقره و ۱۵۵ همین سوره).
از مجموعه قراینی که در این آیه، و سه آیه دیگری که در قرآن از بالا بردن کوه طور بر فراز بنی‌اسرائیل سخن گفته است (وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ... - بقره ۶۳ ، ۹۳ و نساء ۱۵۴) معلوم می‌شود که اولا در تمامی موارد، این تدبیر در ارتباط با «میثاقِ» پایبندی به احکام تورات و مهار بنی‌اسرائیل از طغیان بوده است؛ ثانیاً آثار متلاشی شدن قسمتی از کوه طور و زلزله و صاعقه بعدی، همچنان به صورت توده‌هائی از ابر سیاهِ ناشی از پیش زمینه‌های یک آتشفشان شدید، همچون شمشیر داموکلسی بر فراز کسانی که با چند روز تأخیر پیامبرشان به گوساله پرستی برگشتند، تا مدتها ادامه داشته است. گویا عامل بیم و نگرانی برای انسان‌های هزاره‌های پیشین مؤثرتر از عامل امید به آینده بوده است.
در ضمن از نظر لغوی معنای «نَتَقَ» (در: وَإِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ...)، کنده و پرتاب شدن است، که ساده‌ترین نشانه فعالیت‌های آتشفشانی، زلزله و لرزش‌های آن است. گرچه این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است اما در فرهنگ لغت المنجد می‌توان اوصاف زیر را یافت که مشابه آتشفشان است: تکان دادن انبان و توشه دان، چهارپا سورا خود را تکان داد و خسته کرد، ماده شتر یا زن بسیار زایید، گستراندن و پهن کردن چیزی، شکافتن چیزی و...

۲۳۱ – چنین گفتگوئی نه به زبان معمول، بلکه به زبان عقل و فطرت است که هر انسانی از زن و مرد و عالم و عامی شاهد این واقعیت است که آدمی چگونه متولد می‌شود و نسل او چگونه ادامه می‌یابد. اگر غیر از این بود، همواره کسانی ادعا می‌کردند که آفریدگار عالمیان فرضاً بُت‌ها یا متولیان مذهبی یا اربابان زر و زور بوده‌اند. مشرکین معاصر پیامبر اسلام و دیگر پیامبران نیز اگر رحمانیت و ربوبیت (صاحب اختیاری و تدبیر امور) را به بُت:ها یا طاغوت‌ها نسبت می‌دادند، نمی‌توانستند آفرینندگی خدا را انکار کنند! هر چند در روزگاران گذشته بر کلیات این امر گواه بودند، امروزه به مدد کشفیات علم ژنتیک، شگفتی‌های حیرت‌آور مراحل تکاملی جنین و تحولات آن، نظام پیچیده آفرینش را برای ما آشکارتر کرده است.

۲۳۲ – دومین برهانِ حاصل از آگاهی آدمی از منشأ پیدایش خود، برهان نفی تقلید و پیروی از پیشینیان و تداوم شیوه‌های باطل آنهاست.

۲۳۳ – به پاورقی ۴۰ همین سوره مراجعه کنید.

۲۳۴ – سلاخی و سلاخ خانه به عمل و مکان کندن پوست چهارپایان گفته می‌شود. پوست پوششی است برای حفظ بدن در برابر سرما و گرما و عوارض دیگر. از این معنای حقیقی، به گونه‌ای مجازی، به ضرورت پوسته تقوائی (لباس التقوی)، که حریم و حدود الهی را نگهداری می‌کند، می‌توان پی برد. آن عالم بزرگ دینی (که گویا بلعم باعورا نام داشته) از چنین حریمی که آگاهی از آیات تورات ایجاب می‌کند، به انگیزه جاه و جلال دنیائی و مال و مقام و قدرت و ثروت به درآمد و طعمه شیطان شد و به تباهی رفت.
این کلمه سه بار در قرآن تکرار شده که دو مورد دیگر درباره سپری شدن روز و «برداشته شدن روشنی از سطح زمین» (یاسین ۳۷ - وَآيَةٌ لَهُمُ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُمْ مُظْلِمُونَ) و نیز سپری شدن ماه‌های حرام (پایان پوشش امنیتی) می‌باشد، که همچون سلاخی پوسته محافظ را برمی‌دارد. انسان به میزان آگاهی، مرزها و محدودیت‌ها و حریم و حرمت‌های بیشتری را درک و مسئولانه‌تر رفتار می‌کند. همچنانکه با سن بلوغ، انتظار والدین از فرزندان بیشتر می‌گردد. بلوغِ آگاهی آن عالِم دینی با آیات الهی، انتظار بیشتری را از او، در مراعات حریم و حقوق و حرمت‌ها، طلب و تقوائی نیرومندتر را ایجاب می‌کرد. این ماجرا یادآور اصطلاحی عامیانه است که: مُلا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل!

۲۳۵ – به پاورقی ۱۹۶ همین سوره مراجعه کنید.

۲۳۶ – علم و آگاهی، هرچند شرط لازم برای ایمان است، اما کافی نیست. آنچه ایمان را تحقق می‌بخشد، «عمل صالح» به نیروی تقواست. توده‌های مردم همین که کسی را در کسوت دینی ببینند، یا به مدارجی که در حوزه‌های علمیه طی و به القابی که کسب کرده یادآورد شوند، او را مؤمن و شایسته پیروی می‌پندارند، این آیه به وضوح نشان می‌دهد چه بسا کسی به عالی‌ترین مدارج علمی در دروس مذهبی رسیده باشد، ولی بوئی از ایمان و آدمیت نبرده باشد! فرق علم با ایمان این است که اولی را با تفکر و تمرین و تکرار می‌توان آموخت، اما ایمان را جز با کاربرد علم (تعقل) و عشق قلبی نمی‌توان به دست آورد.

۲۳۷ – با زمینه‌ای که سگ و سنگ زدن به آن! در فرهنگ ما دارد، کسانی پنداشته‌اند که غرض از این مثال، تحقیر آن عالم و تشبیه او به سگ است! اما آفریدگار عالم، منزه از چنین تعبیری درباره چنان موجودی مفید است. در این تشبیه، مسئله تشنگی ذاتی مطرح است، سگ به هنگام گرما به طور طبیعی ناچار است با له له زدن تنفس کند و این کار ارتباطی به رفتار صاحبش ندارد، تشنگی ذاتیِ برخی آدمیان به شهرت و شهوت و جاه و مقام چنین است و با ایمان و آگاهی تشنگی‌شان سیراب نمی‌گردد.
در ضمن جمله «إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ» را اغلب «اگر بر او حمله کنی» ترجمه کرده‌اند، اما نه تنها در ۷ باری که فعل «تحمل» در قرآن آمده، بلکه در ۶۴ مرتبه‌ای که مشتقات «حَمَلَ» در کتاب خدا آمده است، یکبار هم مفهوم «حمله کردن» در آنها دیده نمی‌شود! فعل «تَحْمِلْ» دلالت بر حمل و برداشتن باری مادی (مثل: حامله شدن) یا مجازی (مثل‌: بار مسئولیت، بار امانت الهی، بار خطا و گناه و...) می‌کند.
از قضا در قرآن دریافت هدایت و آگاهی از تورات را باری که باید بنی‌اسرائیل بر دوش گیرند و «حمل کنند» توصیف کرده است (جمعه ۵ - مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا...)، از مهمترین کسانی که این بار را حمل نکردند، همان عالم بزرگ این قوم بود که مثالش گذشت.
با توجه به مفهوم تعلیم و تربیت و آموزش که در کلمه «حمل» وجود دارد، آیا نمی‌توان جمله «إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ» را چنین تعبیر کرد که اگر سگ خود را وادار کنی و از او بخواهی زبانش را درنیاورد، باز هم بنا به طبیعت‌اش ناچار است در گرما بدینگونه تنفس کند؟ (مفهوم تکلیف کردن و مسئولیت پذیری را در فعل تحمل، از جمله در آیه ۵۴ سوره نور می‌توان دید: ...فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ...).
پیام اصلی این داستان همین است که دینداری با دانش دینی تفاوت می‌کند؛ علم و دانش تنها چراغ است که اگر در کف دزد درآید گزیده‌تر برد کالا! و همچنان که حفظ انقلاب از وقوع آن سخت‌تر است وگرنه از اهداف اولیه خود منحرف می‌شود؛ حفظ ایمان نیز از حصول آن سخت‌تر است. باید دعا کرد خدا لحظه‌ای ما را به حال خود وانگذارد! تضمین ایمان به اخلاص در دین و ترجیح هدایت و رضایت ربّ به هوای نفس و رضایت خود است. شیطان در کمین همه، حتی دیندارترین‌هاست! و همه را تعقیب می‌کند، همین که لغزیدیم، دستمان را به راه خود می‌کِشد. داستان بلعم باعورا داستان همه ماست. باید عبرت بگیریم!

۲۳۸ - داستان و سرگذشت را از این جهت قصه می‌گویند که مطالبش پشت هم و پیوسته است و گوینده یا خواننده آن را تعقیب می‌کند. مفهوم تعقیبِ محتوا و منظور نیز در واژه قصه وجود دارد تا تلاوت کنندهِ کتاب در ماجراهای جاذب آن متوقف نشده و به پند و پیام سرگذشت بپردازد (ن ک: یوسف ۱۱۲، انعام ۵۷ و ۱۳۰، نمل ۷۶، اعراف ۳۵ و ۱۷۶، نحل ۱۱۸).
تعقیب جای پا در مسیر طی شده هم با همین کلمه در قرآن بیان شده است (کهف ۶۴).

۲۳۹ – بدیهی است که خداوند هیچکس را برای دوزخ نیافریده و نمی‌آفریند، همچنانکه هیچکس را مستقل از عمل خودش به بهشت نمی‌برد، در غیر اینصورت، ارسال رسولان و انزال کتابهای هدایت عبث می‌شود. نیمه دوم آیه به روشنی نشان می‌دهد علت دوزخی شدن بسیاری از آدمیان، ندیدن و نشنیدن و تعقل نکردن، یعنی به کار نبستن ابزار سه گانه شناخت است. حرف «لام» (در: لِجَهَنَّمَ) به اصطلاح فنی لام عاقبت و سرانجام است، نه لام تعلیل.

۲۴۰ - تفاوت انسان با حیوان در همین ابزار شناخت (سمع و بصر و فؤاد)، تجزیه و تحلیل و پردازش اطلاعات و بالاخره اصلاح مسیر و تغییر شیوه زندگی است. اگر آدمی از چنین ابزاری در وصول به مقصود استفاده نکند، در حقیقت به مرحله حیوانی، بلکه پائین‌تر از آن سقوط کرده است. در این مَثل، همچون مَثل سگ، منظور تحقیر حیوانات نیست، بلکه عملکرد طبیعی آنها را، که برای خودشان کاملا منطقی است، به مقایسه و تشبیه آورده است.

۲۴۱ - منظور از اسامی نیکوی خدا، الفاظی بدون مسمّی، همچون نام‌هائی که برای فرزندان خود می‌گذاریم، نیست، معنای «اسم» در قرآن همان مفهومی است که از صفت تلقی می‌کنیم، یعنی ویژگی‌ها و خُلقیات. علاوه بر این سوره، در آیات ۱۱۰ سوره اسراء، ۸ طه و ۲۴ حشر سخن از «اسماء الحسنی» به میان آمده است. سرچشمه صفات نیکو خداست، ولی بعضی بندگان آن را به مخلوقات نسبت می‌دهند (اعراف ۷۱، یوسف ۴۰ و نجم ۲۳).

۲۴۲ - «ذرهم» از ریشه «وَذَرَ»، چیزی یا کسی را به حال خود رها کردن و بی‌توجهی به آن است. این فعل وقتی در مورد مخالفان به کار می‌رود، معنای عدم تعرّض و آزاد گذاشتن می‌دهد، به طوری که از ۴۵ باری که این کلمه در قرآن تکرار شده است، نزدیک به نیمی از آن در این ارتباط می‌باشد.

۲۴۳ – اصل استدراج از درجه است که دلالت بر گرفتار شدن تدریجی در کفر و طغیان می‌کند. تحولات ناگهانی، محسوس و ملموس است، اما تدریجی و پله پله بودنش، همچون گرفتگی رگهای قلب، تا هنگام سکته ناگهانی، جز با ابزار و آزمایشات مخصوص، قابل تشخیص نیست. آیه ۷۴ سوره قلم نیز از همین مکانیسم سخن گفته است.

۲۴۴ – املاء، زمان دادن و مهلت بخشیدن به بنده است. خداوند حلیم است و شتابِ در عقوبت ندارد، بلکه یک عمر بندگان را مهلت و فرصتِ توبه و بازگشت می‌دهد تا میدان و مدت آزمایش برای آنان فراخ باشد.
مشتقات «مَلَاَ» جمعاً ۱۰ بار در قرآن آمده است که ۷ بار آن درباره مهلت خدا به بندگان است (رعد ۳۲، حج ۴۴ و ۴۸، اعراف ۱۸۳، قلم ۴۵، آل‌عمران ۱۷۸). در ضمن امهال و املاء از نظر معنائی مشابه هستند ولی گویا املاء دلالت بر زمان طولانی‌تری می‌کند. از این نظر دهر را ملاء و مدت بسیار طولانی را «مَلی» می‌گویند (مریم ۴۶ - ...وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا).

۲۴۵ - «کید»، طرح و تدبیر و شگردی است که علیه دشمن به کار گرفته می‌شود. کید کافران، که از خودخواهی و تمایل آنها به تجاوز ناشی می‌شود، اگر هم به موفقیت‌های مادی و پیروزی ظاهری منتهی شود، از نظر معنوی به تخریب روح و روان خودشان منجر می‌شود. کید به خدا نیز نسبت داده شده است (اعراف ۱۸۳، یوسف ۷۶، طارق ۱۷، قلم ۴۵). کید خدا متین و محکم، کید شیطان ضعیف (نساء ۷۶) و کید کافران سُست، در تباهی و بی‌نتیجه می‌باشد (انفال ۱۸، غافر ۲۵ و ۳۷).

۲۴۶ - جن‌زدگی در فرهنگ جاهلیت معنای ویژه‌ای داشت که با درک امروزی ما تفاوت دارد، معنای اصلی جن، پوشیدگی و ناشناخته بودن است و مشرکان معاصر پیامبر هر آنچه را که با شناخت آنها تفاوت داشت، به عوالم غیب و پنهانی نسبت می‌دادند، از جمله، بیماری‌های روحی و روانی و آشفتگی‌های ذهنی را رسوخ موجودات ناشناخته (جنّ) در روح آدمی تصور می‌کردند. اتهام جن‌زدگی به پیامبر اسلام(ص) در ۱۵ آیه قرآن ذکر شده که معنای آن با دیوانگی متفاوت است.

۲۴۷ - واژه «ملکوت» از ریشه «ملک»، ۴ بار در قرآن تکرار شده است. به گفته علمای لغت، حروف «و» و «ت» برای مبالغه در مُلک (مالکیت و فرمانروایی) است. شاید برگردان فارسی «ساختار و نظام» تا حدودی بیانگر معنای این واژه باشد. به سه مورد کاربرد این کلمه در قرآن توجه کنید:
انعام ۷۵ – ما ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم. (وَكَذَٰلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...)
اعراف ۱۸۵ – آیا منکران در ملکوت آسمان‌ها و زمین نمی‌نگرند؟ (أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...)
مؤمنین ۸۸ – (به منکران) بگو: ملکوت همه چیز به دست کیست؟ (قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ...)

۲۴۸ - حدیث به هر آنچه تازه و نو باشد گفته می‌شود؛ چه قول، چه فعل. حادثه و حوادث نیز اتفاقات تازه است. خواب را نیز که دائماً تکرار می‌شود «احادیث» می‌گویند. کافران، قرآن را سخنانی قدیمی و کهنه، که از زمان نوح و ابراهیم تکرار شده، تلقی می‌کردند، ولی قرآن آن را پیام‌های همواره نو و تازه شونده (بر حسب درک و دانش تلاوت و تدبّر کننده) می‌نامد. این کتابی نیست که با یکبار خواندن، همچون قصه، تمام شود، معدنی است که هر چه کنده و کاویده شود، گنج بیشتری عاید می‌گردد. از ۲۸ باری که این واژه در قرآن آمده، ۱۰ بار آن وصف این کتاب است. این وصف را نباید با اصطلاح حدیث و روایت یکی شمرد.

۲۴۹ - «مُرْسَا» اسم زمان و مکان و مصدر میمی از ریشه «رَسَوَ» است. لنگر کشتی و سلسله کوه‌ها را (که ریشه دار در قشرهای زیرین زمین می‌باشد) رواسی (جمع راسیه) می‌نامند که کشتی یا قاره‌ها را ثابت نگه می‌دارد و مانع حرکت آنها می‌شود. به کار بردن این اصطلاح درباره لنگر انداختن کشتی زمان، که در نازعات ۴۲ نیز تکرار شده است، تشبیه ظریفی است که حرکت منظم زمین را با نفخه در صور متوقف می‌سازد.

۲۵۰ – سوگندهای پنج آیه ابتدای سوره انشقاق، به همین شقه و جدا شدن آسمان‌ها و زمین از شاخه کهکشانی و اعلام تکوینی و رسیدن و تحقق یافتن آن به ربّ خود اشاره می‌کند «إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ».

ترجمه عبدالعلى بازرگان