به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۳۶ – کسانی که کفر ورزیدند (مهاجمان مشرک قریش) اموال خود را خرج میکنند تا (مردم
را) از راه خدا (انتخاب آزادانه دین و آئین) بازدارند،۴۸ پس (در راستای
این هدف) این اموال را خرج (سپاه سرکوب و سلطه خود) میکنند، اما مایه حسرت۴۹
(و اندوه) آنان خواهد شد و سرانجام شکست خواهند خورد و کسانی که کفر ورزیدند (حقوق
اولیه مردم را عملا انکار کردند، علاوه بر شکست دنیائی) به دوزخ محشور (احضار و
گردآوری) خواهند شد.
۳۷ – (مشیّت «اختیار» و آزادی بخشیدن به بندگان بدان جهت است) تا خداوند (خصلتهای)
پلید را از پاک متمایز نماید۵۰ و پلیدها را بر هم نهاده جملگی را متراکم
سازد،۵۱ آنگاه (بنا به طبیعت ناپسند پلیدی) در دوزخ قرارش دهد. آنها (که
پلیدی در وجودشان انباشته شده) همان زیانکاران (واقعی) هستند.۵۲
۳۸ – (ای پیامبر،) به کسانی (متجاوزینی) که کفر ورزیدند بگو: اگر (از تلاش برای
بازداشتتن مردم از پیوستن به اسلام) باز ایستند، آنچه گذشته است (زجر و شکنجه
مؤمنین و آواره ساختن آنها از مکه) بخشیده میشود؛ و (اما) اگر (به شیوه گذشته خود)
بازگردند، سنّت (خدا که در کیفر) پیشینیان گذشت (در مورد آنها نیز تکرار خواهد شد).۵۳
۳۹ – با آنها پیکار کنید تا بساط فتنه (سلب آزادی و امنیت تغییر دین) برچیده شود و
دین یکسره برای خدا باشد۵۴ (عقیده و آئین از کنترل قدرتمندان آزاد
گردد)، پس اگر (از تهدید مؤمنین) دست برداشتند، در اینصورت خدا به آنچه میکنند بسی
بیناست.۵۵
۴۰ – و اگر (به این پیشنهاد صلح طلبانه) پشت کردند (و به تهاجمات خود ادامه دادند،
نگران مباشید و) بدانید که البته خدا سرپرست شماست؛ چه نیکو سرپرستی و چه نیکو
یاوری.
۴۱ – و (نیز) بدانید هر آنچه غنیمت گرفتید،۵۶ یک پنجم آن از آن ِ خدا و
رسول و خویشان و یتیمان و مساکین و ابنسبیل۵۷ است؛۵۸ اگر
(واقعاً) به خدا و آنچه بر بنده خود (پیامبر) در روز فرقان (تمیز حق از باطل) نازل
کردیم - (همان ) روز درگیری دو گروه (مسلمانان و کافران قریش)- ایمان آوردهاید؛
(باید از این امر اطاعت کنید) و خدا بر هر کاری توانا (اندازه گذار) است.۵۹
۴۲ – (به یاد آورید) آنگاه که (در آوردگاه بدر) شما در ناحیه نزدیکتر (به دره، صف
آرائی کرده) بودید۶۰ و آنها در ناحیه دورتر، و کاروان (تجارتی قریش)
پائینتر از شما قرار داشت، و اگر (در انتخاب میان حمله به کاروان یا مقابله با
سپاه قریش) با یکدیگر قرار میگذاشتید، مسلماً درباره این قرار اختلاف میکردید،
ولی (جریان امور به آنجا کشید) تا خدا آنچه را که باید صورت میگرفت انجام دهد، تا
هر آنکس هلاک میشود، با دلیل روشن (انتخاب آگاهانه) هلاک گردد، و هر کس زنده
میماند، با دلیل روشن زنده ماند۶۱ و مسلماً خدا بسیار شنوای داناست.۶۲
۴۳ – (به یاد آر) آنگاه که خدا آنها (دشمنان) را در رؤیای تو اندک (و بیاهمیت)
نشان داد، و اگر بسیارشان نشان میداد، سُست میشدید و در کار (جنگ) دچار اختلاف
میگشتید،۶۳ اما خدا (شما را از سُستی و اختلاف) به سلامت داشت که او
مسلماً به راز سینهها آگاه است.۶۴
۴۴ – و (نیز به یاد آورید) آنگاه که (در میدان بدر) با یکدیگر روبرو شدید، آنها را
در چشم شما اندک نشان داد (تا روحیه قویتری پیدا کنید) و شما را نیز در چشم انان
اندک بنمود (تا جدیتان نگیرند) تا خدا امری را باید انجام میگرفت به سرانجام
رساند۶۵ و همه امور به سوی خدا باز میگردد.۶۶
۴۵ – ای کسانی که ایمان آوردهاید، هرگاه با گروهی (از دشمنان در میدان نبرد) روبرو
شدید، ثبات قدم داشته باشید (فرار نکنید) و خدا را بسیار یاد کنید،۶۷
باشد تا پیروز (رستگار) شوید.۶۸
۴۶ – و از خدا و رسولش فرمان برید و با یکدیگر کشمکش مکنید که سُست میشوید و نیروی
شما به باد میرود۶۹ و (در برابر وسوسههای اختلاف) شکیبائی کنید که خدا
با شکیبایان است.۷۰
۴۷ – و مانند کسانی مباشید که از سرزمین خود (به قصد سرکوب مؤمنین) با سرمستی غرور
و نمایش (قدرت) به مردم خارج شده و (مؤمنین را) از راه خدا (شریعت توحیدی) باز
میدارند، و خدا به آنچه میکنند احاطه دارد.۷۱
۴۸ – چنین نقل شده است که ۱۲ نفر از سران مشرک قریش
هزینه تغذیه سپاه حدود هزار نفری قریش را تأمین کرده و هر کدام روزانه ده شتر
ذبح میکردند، تغذیه اسبان و اشتران نیز مزید بر این مقدار بوده است.
۴۹ - «حسرت» بیانگر حالت و احساسی از خستگی و نومیدی و پشیمانی، پس از رسیدن به
بنبست و از دست دادن فرصت و توان است. اصل این کلمه مفهوم برداشتن کلاه از سر
یا بالا زدن دامن و پس زدن پوشش دارد. از این نظر قیامت نیز روز حسرت (یوم
الحسرة) نامیده شده (مریم ۳۹) و بارها در قرآن بر چنین حسرتی هشدار داده شده
است (از جمله انعام ۳۱ و یس ۳۰).
۵۰ – این فلسفه را آیه ۸ همین سوره (لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ
الْبَاطِلَ...) و نیز آیه ۱۷۹ سوره آلعمران (مَا كَانَ اللهُ لِيَذَرَ
الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ
الطَّيِّبِ...) مطرح ساخته است.
۵۱ - «يَرْكُمَ» از ریشه «رَکَمَ» دلالت بر انباشته و متراکم شدن اشیاء میکند.
این واژه سه بار در قرآن به کار رفته است که دو مورد دیگر بر تراکم ابرها اشاره
دارد (طور ۴۴ و نور ۴۳).
۵۲ – منظور آیه متمایز ساختن انسانهای پلید از انسانهای پاک است، اما به جای
اسامی: خبیثون و طیبون، از صفات: خبیث و طیّب استفاده کرده تا نقش رفتار را در
سرنوشت هر کس نشان دهد. آنگاه بر انباشته شدن کارهای پلید برهم و متراکم شدن
آنها در گذشت عمر اشاره میکند که طبیعت آدمی را تغییر داده و طینت او را دوزخی
میسازد. با توجه به سیاق آیات که از هزینه کردن مشرکین برای اهداف باطل سخن
میگوید، به نظر میرسد منظور از خبیث در این آیه همان اموالی باشد که با نیّت
شرّ و در راه پلیدی هزینه میشود و همچنانکه در آیه ۳۵ سوره توبه ذکر شده،
انباشته شدن این اموال آتش دوزخ را فراهم میسازد.
۵۳ - منظور از «سنّت»، رویه و طریقه است، سنت خدا یا سنت رسول رویه و شیوه خدا
و رسول است. سنت خدا را میتوان همان نظاماتی که در جوامع انسانی جاری کرده
شمرد. کلمه سنت ۹ بار در قرآن به خدا نسبت داده شده است (احزاب ۲۸ و ۶۲، فاطر
۴۳، غافر ۸۵، فتح ۲۳، و اسراء ۷۷).
۵۴ – معنای اصلی «دین»، مقررات و آئینی است که همچون «قانون اساسی»، تکلیف
پیروان (یا شهروندان) را روشن میکند. منظور از «دِينِ الْمَلِكِ» (قانون شاه)
که در سوره یوسف (آیه ۷۶) به آن اشاره شده، نظاماتی بوده که کشور پهناور مصر بر
اساس آن اداره میشده است. معنای «َيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه)، انحصار
قانون گزاری در انتخاب دین برای خداست و این انتخاب به صراحت آیات متعددی در
قرآن، از جمله آیه ۲۵۶ بقره «لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ...» (و کافرون ۶ و کهف
۲۹) کاملا آزاد و اختیاری است و متولیان مذاهب و قدرتهای سیاسی حق ندارند آن
را مقید و محدود سازند. اگر منظور آیه غیر از این بود، گفته میشد با آنها
بجنگید تا ایمان بیاورند و مسلمان شوند. علاوه بر آن، متجاوزین قریش، هرچند
مشرک بودند، اما به خدا باور داشتند و متعصّب به آئین خود بودند، تا جائی که
تنها دین خود را خدائی میدانستند. (ر ک آیه ۳۲). در ضمن معنای «دین» فراتر از
عالم انسانهاست و دین خدا جهان هستی را در بر میگیرد: نحل ۵۲ - وَلَهُ مَا
فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَهُ الدِّينُ وَاصِبًا...
۵۵ – این هم دلیل دیگری است که نشان میدهد منظور از اختصاص دین به خدا، نفی
آزادی عقیده و آئین دگراندیشان نیست، در غیر اینصورت گفته میشد اگر ایمان
آوردند کاری به آنها نداشته باشید، در حالی که گفته شده است: اگر (از آزار
مسلمانان) دست برداشتند، کارشان را به خدا بسپارید.
۵۶ – غنیمت از ریشه «غَنَم»، در اصل به معنای فایده و دستاورد آسان است. گوسفند
را از آن جهت غنم نامیدهاند که دارای منافعی سرشار برای آدمی است. رزق و
نعمتهای خدا را که فراوان است نیز مغانم نامیدهاند (نساء ۹۴ - ...فَعِنْدَ
اللهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ...)، از این روی اموال به دست آمده در جنگ را که
معمولا سرشار و پُر سود است غنیمت میگویند.
در کل قرآن فقط همین یک آیه به خمس اشارهای کرده است، در حالی که ۳۲ آیه
درباره زکات (و اغلب به همراه صلات) آمده است. قرآن خمس را مالیاتی منحصر به
غنائم جنگی شمرده که مقدار آن یک پنجم (۲۰٪) غنیمتها میباشد، اما زکات
مالیاتی است که شامل همه پساندازها میشود و مقدار آن بسیار کمتر و تابع وضعیت
اقتصادی جامعه است.
اما در فقه شیعه خمس را (که در قرآن فقط درباره غنائم جنگی آمده) به همه
درآمدها تعمیم دادهاند و زکات را (که به هر پساندازی تعلق میگیرد) فقط به ۹
مورد (طلا و نقره، شتر و گاو و گوسفند و گندم و جو و خرما)، که تولیدات گذشته
بود، منحصر ساخته و محصولات صنعتی امروز و تجارت را نادیده گرفتهاند. علاوه بر
آن، سه مورد نخست از تقسیمات ششگانه خمس (سهم خدا، رسول و خویشاوندان رسول) را
در غیاب رسول و امامان، سهم سادات فقیر برای همیشه محسوب میکنند و سه مورد
دیگر (یتیمان، مسکینان و ابنالسبیل) را سهم عام یا سهم امام میشمرند! در هر
حال بر این باوراند که خمس و زکات باید به مراجع تقلید یا نمایندگان آنان تسلیم
گردد!
۵۷ - «ابنسبیل» را عموماً در راه ماندگان ترجمه كردهاند، ولی در عربستان
قدیم، به دلیل سختیهای سفر، گرمای استوایی و فقدان امکانات و امنیت سیر و
سیاحت، بعید به نظر میرسد تعداد در راهماندگان به حدّی بوده باشد که یکی از
تقسیمات ششگانه غنایم به شمار آید، هرچند کاروانهای تجاری کم و بیش در تردّد
بودند اما آنها عمدتاً به ثروتمندان تعلق داشت و تودههای عادی مردم اهل سفر و
تجارت نبودند. به نظر این قلم، با توجه به معنای «سبیل الله» در قرآن، که
غالباً در متن آیات جهادی و در مقابله با «سبیل الطاغوت» قرار دارد، باید مصداق
ابن السبیل خانوادة شهیدان یا فرزندان سبیل الله، یعنی جانسپاران جهادگر فقیر
بوده باشد. در كنار هم قرار گرفتن دو عنوان «سبیل الله» و «ابنالسبیل» پس از
حرف «فی» (وَفِی سَبِیلِ اللهِ وَابْنِ السَّبِیلِ) نیز مؤید دیگری بر ارتباط
موضوعی آنها میكند، كماآنكه در: «وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ» پرداخت
پول موضوع مشترك است. (توضیحات بیشتر در کتاب کلماتی از قرآن، مقاله سبیل الله،
از همین قلم آمده است). موضوع ابنسبیل در ۸ آیه قرآن آمده است: بقره ۲۱۵ و
۱۷۷، نساء ۳۶، انفال ۴۱، توبه ۶۰، اسراء ۲۶، روم ۳۸، حشر ۷.
۵۸ – آیه ۶۰ سوره توبه برای تقسیم صدقات (بیتالمال) میان مردم، موارد
هشتگانهای را معرفی کرده است که با تقسیمبندی ششگانه غنائم، تنها در مورد ابن
السبیل اشتراک دارد.
۵۹ - «قدير» از ريشه «قدر»، سازماندهی، اندازهگذاری و نظامبخشی است که البته
پايه يا محصول قدرت و توانائی میباشد.
۶۰ – معنای دنیا (در: عُدْوَةِ الدُّنْيَا) همان دون، یعنی پائینتر و (از نظر
ارتفاع) پست تر است. عُدوه نیز به دره و کنار بیابان گفته میشود. در واقع سپاه
مسلمانان بین دشمن و کاروان تجارتی او قرار داشت.
۶۱ – اصطلاح «شهید زنده»! مثال خوبی است برای این حقیقت که اصل و اساس آگاهی و
بصیرت، و به اصطلاح قرآنی «بینه» (دلیل روشن) است. پس انگیزه و نیّت شخص از
شرکت در جهاد نقش اصلی را ایفا میکند، نه الزاماً آرزوی کشته شدن به تیغ و تیر
دشمن! که چه بسا زنده ماندن برای ادامه مبارزه و حمایت از حق اولویت داشته
باشد. در آوردگاه بدر نیز خداوند مسلمانان را میان دو انتخاب قرار داد؛ ۱-
دستیابی آسان به کاروان تجارتی غیر مسلح و سود مادّی سرشار، ۲- درگیری با سپاهی
مجهز و مسلط با نفراتی سه برابر و خطر را به جان خریدن، و البته به هوای سود و
سعادت ابدی. در جبهه دشمن نیز اختلاف نظر و نیّت وجود داشت، آنها نیز تصمیم به
درگیری گرفتند، اما با هدفی متفاوت.
۶۲ – اشاره به سمیع و علیم بودن آفریدگار در چنان موقعیتی، نشان دهنده ارتباط
دو سویه خلق و خالق و حضور خداوند در صحنه است.
۶۳ – تفشلوا از ریشه «فَشَلَ»، احساس ضعفی است که منجر به ترس از دشمن میگردد.
این واژه ۴ بار در قرآن تکرار شده که در همه موارد سخن از ضعف و ترسی است که در
جنگ پیش میآید و سه مورد آن همراه تنازع آمده (انفال ۴۳ و ۴۶، آلعمران ۱۵۲) و
نشان میدهد اولین نتیجه اختلاف و تنازع، تفرقه و احساس تنهائی و ترس است.
۶۴ - در قرآن ۱۲ بار تکرار شده که خدا بر آنچه در سینههاست کاملا آگاهی دارد
(إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ)، در مواردی نیز بر علم خدا نسبت به آنچه
سینهها مخفی میدارند، اشاره کرده است. مترجمان معمولا صدور را همان قلوب
گرفتهاند، اما قرآن میان این دو کلمه تفاوت قائل شده و قلوب را در صدور قرار
داده است (...الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ - حج ۴۶). از نظر مجازی، قرآن
شخصیت انسان را گاهی به قلب نسبت داده و گاهی به سینه، اما قلب که قابلیت منقلب
و دگرگون شدن دارد، نشانگر استعداد تحول پذیری آدمی است، و «صدر»، که به تعبیر
حکیمانه امام علی(ع) صندوق اسرار اوست (صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ-
حکمت ۶ نهج البلاغه). وصف مکان و محل شخصیت آدمی است که تنگی یا گشادگی (ضیق
صدر یا انشراح صدر) میپذیرد (انشراح ۱، نحل ۱۰۶، انعام ۱۲۵، زمر ۲۲)؛ احساس
حصر و حرج میکند (نساء ۹۰ - حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ، انعام ۱۲۵ - ضَيِّقًا
حَرَجًا)؛ ظرف و مکانی است برای ترس (حشر ۱۳ - رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ)؛ یا
تکبر (غافر ۵۶ - إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ)؛ جایگاه مخفیکاری است
(نمل ۷۴ و قصص ۶۹ - تُكِنُّ صُدُورُهُمْ ، غافر ۱۹ و آلعمران ۱۱۸ - تُخْفِي
صُدُورُهُمْ)؛ مکان ریشه کردن دشمنیهاست (اعراف ۴۳ و حجر ۴۷ - مَا فِي
صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ)؛ ظرف نیازهاست (حشر ۹ و غافر ۸۰ - حَاجَةً فِي
صُدُورِكُمْ)؛ شیطان در این خانه وسوسه میکند (ناس ۵ - الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي
صُدُورِ النَّاسِ)؛ خدا همین زمینه و ظرفیت شخصیتی را به چالش و ابتلا میکشاند
تا دل ِ درون آن پالایش شود (آلعمران ۱۵۴ - وَلِيَبْتَلِيَ اللهُ مَا فِي
صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ)؛ همین مکان است که باید از
انواع دردها درمان یابد و شفا پیدا کند (توبه ۱۴ و یونس ۵۷ - وَشِفَاءٌ لِمَا
فِي الصُّدُورِ)؛ و بالاخره سرنوشت هر کس در قیامت تابع میوه و محصولی است که
از زمین سینه او به بار مینشیند (عادیات ۹ و ۱۰- إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي
الْقُبُورِ وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ).
۶۵ – در قرآن ۴ بار به مفعول (قطعی و شدنی) بودن «امر خدا» اشاره شده است (نساء
۴۷، انفال ۴۲ و ۴۴، احزاب ۳۷)، و سه بار نیز به مفعول بودن و تحقق یافتن
«وعدههای» او (اسراء ۵ و ۱۰۸، مزمل ۱۸). اما قلیل جلوه کردن هر دو سپاه در چشم
طرف مقابل، نه معجزهای غیرمتعارف، بلکه نتیجه طبیعی نیّت و نگاه هرکدام بود؛
پیامبر چون مؤمن و متوکل به خدا بود، کثرت نفرات آنها به چشمش نمیآمد، و
کافران نیز چون متکبر و مغرور بودند، مؤمنین را کمتر از آنچه بودند میدیدند.
۶۶ – در قرآن جمله: «وَإِلَى اللهِ تُرْجَعُ (یا یرجع) الأمُورُ» ۷ بار، جمله:
«الیه (یا الی الله، الینا، الی ربکم) ترجعون» ۱۹ بار، جمله: «الیه (یا الینا)
یرجعون» ۶ بار، جمله: «الیه (یا الینا) راجعون» ۴ بار، جمله: «الیه (یا الیّ،
الی الله، الی ربکم، الینا) مرجعکم (یا مرجعهم)» ۱۵ بار، جمله «الیه (یا الینا)
راجعون» ۴ بار تکرار شده است که با جملات: ارجعی الی ربک (فجر ۲۸)، و لئن رجعت
الی ربّی (فصلت ۵۰) جمعاً (۳x۱۹) ۵۷ بار بر رجعت به سوی پروردگار تأکید شده
است.
۶۷ - ذکر، مقابل نسیان، به خاطر سپردن چیزی در ذهن و فراموش نکردن آن است و ذکر
بسیار، دلالت بر ضرورت تداوم این یاد به خاطر اهمیت موضوع است. ذکر بسیار جمعاً
۹ مرتبه در قرآن تکرار شده که سه مورد آن در همین سوره است (آیات ۲۱، ۳۵ و ۴۱).
تردیدی نیست که بنده باید همواره به یاد آفریدگار خویش باشد تا فریب شیطان و
نفس اماره را نخورد و به دنیای فانی دل مبندد، اما در موارد خاصی «ذکر بسیار»
ضرورت بیشتری دارد، مثل: در هنگامه جنگ (انفال ۴۵)، اشتغال به شعر و شاعری
(شعراء ۲۲۷)، تجارت و کار و کسب (جمعه ۱۰)، پند گیری از پیامبر (احزاب ۲۱، ۳۵ و
۴۱)، مبارزه با فرعونهای روزگار (طه ۳۳)، آماده شدن برای ایفای مأموریت
(آلعمران ۴۱)، و بالاخره حج آیه ۴۰. یکبار نیز «تسبیح کثیر» آمده است (طه ۳۳)
که جمعاً با «ذکر کثیر» ۱۰ مورد میشود.
۶۸ - فلاح را رستگاری معنا میکنند. گرچه رستگاری واقعی در آخرت است، اما کلمه
فلاح شامل موفقیت و پیروزیهای دنیائی نیز میشود. همچنانکه در قرآن آمده است:
طه ۶۹ «لا یفلح الساحر» (ساحر موفق و پیروز نمیشود).
۶۹ – ریح باد است که اگر در مثال نماد سُستی است، ابرهای حاوی میلیونها تُن آب
را با خود حمل میکند و کشتیهای عظیم را به پیش میراند و از این نظر قدرتی
عظیم، اما نادیدنی به شمار مىرود، از میان رفتن ریح مؤمنین در اثر تنازع، از
دست دادن نیروی ایمانی است که از آنان، به تعبیر قرآنی، صفوفی با ثبات، همچون
بنیانی از سُرب ساخته شده میسازد (سوره صف آیه ۴).
۷۰ – در قرآن همراهی (معیّت) خدا با سه گروه مورد تأکید قرار گرفته است؛ بیش از
همه متقین (۴ بار)، پس از آن صابرین (۳ بار) و بالاخره محسنین (۲ بار). همراهی
خدا با صابرین در آیات ۱۵۳ و ۲۴۹ بقره مورد تأکید قرار گرفته است.
۷۱ – ظاهراً اشارهای است به خروج سپاه مشرکین از مکه به قصد سرکوب مسلمانانی
که میخواستند در عوض خانه و اموالی که در هجرت به مدینه غارت شده بود، به
کاروان تجارتی مصادره کنندگان آن اموال حمله نمایند تا شاید بخشی از خسارت خود
را جبران کنند.
ترجمه عبدالعلى بازرگان