به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۴۸ – و زمانی را (یاد آر) که شیطان اعمال آنها را (در حمله به مسلمانان) در نظرشان
بیآراست۷۲ و گفت: (با چنین لشگری) امروز هیچ کس را یارای پیروزی بر شما
نیست و من پناهدار شما هستم؛ اما همین که دو گروه درگیر شدند، (با مشاهده روحیه
برتر و دلاوری مؤمنین) عقبگرد کرد و گفت: مرا با شما کاری نیست (تبرّی جُست)، من
چیزی را میبینم که شما نمیبینید،۷۳ من از خدا بیم دارم زیرا خدا سخت
کیفر است.۷۴
۴۹ – آنگاه که منافقان (دو رویان) و کسانی که در دلشان مرض است۷۵ (سوء
نیّت و قصد خیانت دارند، به یکدیگر) میگفتند: این (مسلمان)ها را دینشان فریب داده
است (که به مصاف دشمنی چند برابر و مجهز و مسلحتر از خود میروند. آنها نمیدانند
که) هر کس بر خدا توکل کند، مسلماً خدا شکست ناپذیر محکم کار است.۷۶
۵۰ – آنگاه که فرشتگان جان کافران را میگیرند، ای کاش میدیدی (که چگونه به کیفر
پشت کردن به حق و روی آوردن به باطل) بر پشت و روی آنان میزنند۷۷ و
(میگویند:) بچشید عذاب آتش را (که خود با جنگ افروزیتان شعله ور ساختید).
۵۱ – این، نتیجه عمل (دستاورد) خودتان است و خدا هرگز ستم کننده به بندگانش نیست.۷۸
۵۲ – (رفتار ستمگرانه آنان با پیامبر و مؤمنین) همچون روش فرعونیان و پیشینیان آنها
(مستبدان تاریخ) است که آیات خدا (حقایق توحیدی و حقوق انسانها) را انکار کردند،
درنتیجه خدا آنها را به عوارض (آثار و نتایج) اعمالشان گرفت،۷۹ و
مسلماً خدا نیرومندِ سخت کیفر است.
۵۳ – این (سرنوشت) بدان سبب است که خداوند تغییر دهنده هیچ نعمتی که بر قومی ارزانی
کرده نیست، مگر آنکه شخصیتشان (اخلاق و شیوه زندگی خود) را تغییر دهند و مسلماً
خداوند بس شنوای داناست.۸۰
۵۴ – همچون شیوه (و سرنوشت) فرعونیان و پیشینیان (مستبد) آنها که نشانههای
پروردگارشان را انکار کردند، درنتیجه آنها را به عوارض (آثار) اعمالشان هلاک
(منقرض) کردیم و فرعونیان را غرقه ساختیم و همگی (آن منکران) ستمکار بودند.
۵۵ – بیگمان بدترین جنبندگان در نظر خدا کسانیاند که (حقایق توحیدی و حقوق مردم
را) انکار کردند، از این روی (چون ایمان با عقاید و منافع آنها ناسازگار است) ایمان
نمیآورند.۸۱
۵۶ – (همان) کسانی که (به دفعات) با آنها پیمان (همزیستی مسالمتآمیز) بستی و هر
بار عهد خود را شکستهاند و (از عهدشکنی) پروائی ندارند.
۵۷ – پس (با موضع محاربهای که اتخاذ کردهاند) اگر در جنگ (به چابکی و مهارت) بر
آنان دست یافتی،۸۲ پس (با برخورد قاطعانه با صفوف مقدم دشمن، نیروهای)
پشت سر آنها را پراکنده ساز (فراری ده)،۸۳ باشد به خود آیند (پند
گیرند).
۵۸ – و اگر (به استناد شواهدی) از خیانت قومی (در پیمان شکنی) بیم کردی، متقابلاً و
به تساوی۸۴ (همان بند نقض شده از) عهدشان را به خودشان برگردان (تعهد
خود را با بیاعتنائی نسبت به همان بند لغو کن)، مسلماً خدا خائنین را دوست ندارد.۸۵
۵۹ – آنان که کفر ورزیدند (حق ستیزی و عهد شکنی کردند)، مپندارند که (از نظامات ما)
پیشی گرفتهاند، آنها نمیتوانند (خدا را) به تنگ آورند.
۶۰ – تا آنجائی که در توان دارید، برای (مقابله با) تجاوزات آنها از (انواع)
نیرو(های نظامی) و اسبان جنگی فراهم کنید۸۶ تا بدین وسیله دشمنان خدا و
خودتان، و غیر از آنها - (منافقان، دشمنان داخلی) که شما آنها را نمیشناسید (ولی)
خدا میشناسدشان - در بیم و هراس نگه دارید.۸۷ و (در تدارک مخارج دفاع
در برابر متجاوزین) هر چه در راه خدا هزینه کنید،۸۸ (با سلامت ماندن و
سربلندی جامعه) به خودتان برمیگردد و ضرر نمیکنید (جای دوری نمیرود).
۶۱ - و اگر به صلح تمایل نشان دادند، تو نیز تمایل نشان بده۸۹ و به خدا
توکل کن که مسلماً او بس شنوای داناست.
۶۲ – و اگر هم بخواهند (با پیشنهاد صلح به منظور خریدن زمان) فریبت دهند (نگران
مباش)، خدا تو را کافی است،۹۰ هموست آنکه تو را به یاری خویش و (حمایت)
مؤمنان نیرومند ساخت.
۶۳ – و میان دلهای آنها (همین قبایل متخاصم و غارتگر) الفتی پدید آورد که اگر تمام
آنچه را که در زمین است خرج میکردی نمیتوانستی میان دلهاشان الفت برقرار کنی،
اما خدا (به نیروی ایمان) میان آنان الفت پدید آورد،۹۱ بیگمان او شکست
ناپذیر محکم کاری است.
۷۲ - نیکو جلوه دادن اعمال شخص برای خود را قرآن
گاهی به شیطان نسبت داده (انعام ۴۳، انفال ۴۸، نحل ۶۳، نمل ۲۴، عنکبوت ۳۸)،
گاهی به شرکاء شیطانی (فصلت ۲۵، انعام ۱۳۷) و گاهی به خدا (انعام ۱۰۸، نمل ۴)،
ولی بیشتر به صورت ناشناخته ذکر شده، که میتواند هر یک از موارد فوق باشد
(انعام ۱۲۲، توبه ۳۷، یونس ۱۲، رعد ۳۳، فاطر ۸، مؤمن ۳۷، محمد ۱۴ و فتح ۱۲).
۷۳ – منظور از شیطان در این آیه کیست یا چیست؟ ابلیس، انسانی شیطان صفت، یا نفس
شیطانی خود؟ خُلف وعده شیطان را میتوان در آیه ۱۶ سوره حشر نیز مشاهده کرد
(كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ
قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ). با
مقایسه این دو آیه و تدبر در مقدمات آنها شاید بتوان بهتر به مقصود آیه پی برد؛
مضمون هر دو آیه دلالت بر دوروئی، نفاق و خُلف وعده آشکاری میکند که اغلب
انسانها در زندگی خود تجربه کردهاند. سخن از اعتماد بیپایه به «در باغ سبزی»
است که شیطان از طریق نفس آدمی یا فریب خوردگان میگشاید. آیات ۱۰ تا ۱۷ سوره
حشر، مسلمانان منافق صفتی را نشان میدهد که با قبایل معاند پیرامون مدینه
مراوده نزدیک و زد و بند سیاسی اقتصادی داشتند و قول همه نوع همکاری، حتی حمایت
در جنگ را به آنها داده بودند، اما همین که در صحنه عمل، معادله قدرت را به نفع
مسلمانان دیدند، همه تعهدات خود به بیگانگان را زیر پا گذاشتند و تغییر جبهه
دادند. اغلب مفسرین از یکی از رؤسای قبیله بنیکنانه (سُراقة بن مالک) یاد
کردهاند که به سران قریش وعده حمایت، در صورت حمله مسلمانان، را داده بود، اما
با مشاهده دلاوری آنان در آغاز جنگ بدر، پا به فرار گذاشت و گفت: من از این
جمعیت، به ظاهر قلیل، چیزی (روحیه و قدرتی) میبینم که شما نمیبینید، سپس با
چرخشی ریاکارانه ادعای ترس از خدا و عقوبت او کرد تا دامن خود را از سوابق
همکاری با بیگانگان پاک کرده باشد. این احتمال نیز وجود دارد که با مشاهده
امدادهای غیبی در جنگ بدر و تغییر روحیه شگرف مجاهدین، جرقه ایمانی گذرا در دلش
زده و گفته باشد من چیزی میبینم که شما نمیبینید، من از کیفر الهی خوف دارم
(والله اعلم).
۷۴ – رجوع کنید به پاورقی ۲۰ همین سوره.
۷۵ - اصطلاح «فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» جمعاً ۱۰ مرتبه در قرآن تکرار شده که
بیانگر نوعی دوروئی، و معرف منافقین در برابر مؤمنین راستین میباشد، در سه
مورد از این ۱۰ مرتبه، منافقین را از کسانی را که در دلشان مرض است جدا کرده
است (انفال ۴۹، احزاب ۱۲ و ۶۰). از این تفکیک معلوم میشود هر یک از این دو
عنوان نشانگر حالت روحی ویژهای است؛ نفاق نشانهای از دوروئی و تفاوت ادعا با
عمل است، اما بیمار دلی، از سوء نیّت، خبث طینت و قصد خیانت نیز حکایت میکند.
۷۶ – رجوع کنید به پاورقی ۱۲ همین سوره.
۷۷ - زدن فرشتگان به روىها و پشتها (وجوه و ادبار) علاوه بر اين آيه، در آيه
۲۷ سوره محمّد نيز آمده است. در فرهنگ قرآن، وجوه، نماد توجه و روى آوردن به
چيزى و ادبار، پشت كردن و بىرغبتى به آن است، وگرنه چهره و پشت آدمى گناهى
ندارند كه مضروب واقع شوند! تشبيه امور معنوى و مجازى به امور مادى و حقيقى در
همه زبانها امرى عادى است.
اما معنای ضَرَبَ الزاماً زدن نیست، این فعل برحسب مورد و حرف اضافهای که پس
از آن میآید، معنای متفاوتی پیدا میکند؛ ۲۹ بار در قرآن از «ضرب المثل» سخن
گفته است، بدیهی است منظور از «زدن» در مثال زدن، برخورد فیزیکی نیست، همچنین
فعل ضَرَبَ وقتی با «فی» میآید، معنای گام نهادن در زمین میدهد (۶ آیه)، اگر
با حرف «علی» بیاید، معنای مسلط و مشرف کردن چیزی بر چیز دیگری دارد، مثل: شمول
ذلت و مسکنت بر قومی (۶ بار)، اگر با حرف «عن» بیاید، معنای انصراف و برداشتن
میدهد (زخرف ۵)، اگر با حرف «ب» بیاید، (مثل: فاضرب به) چیزی را بر چیزی زدن
(مثل عصا بر زمین)، مخلوط کردن یا به حساب آن گذاشتن میدهد (۵ بار)، اگر با
حرف لام بیاید (مثل: واضرب لهم طریقا) معنای رهگشائی و آموزش پیدا میکند.
بدون هیچ حرف اضافهای، یا معنای ضربه زدن میدهد (۵ مورد) یا معنای مطرح کردن
مثل: کذالک یضرب الله الحق والباطل.
اما در آیه ۵۰ سوره انفال، اگر ضربه زدن فرشتگان بر پشت و روی کافران مورد نظر
بود، لازم میآمد حروف اضافه «علی» یا «ب» پس از فعل ضرب میآمد. با توجه به
مشابه چنین وضعیتی که در آیه ۲۷ محمد نیز تکرار شده، به نظر میرسد همچنانکه
پلیس رانندگان متخلف را به خاطر عبور از چراغ قرمز یا سرعت غیرمجاز و نقض
قوانین دیگر جریمه میکند، ضرب فرشتگان بر پشت و روی منکران، جریمه کردن آنان
به جرم پشت کردن به حق و روی آوردن به باطل باشد که چیزی جز نتیجه کار خودشان
نیست (والله اعلم).
۷۸ - در ۵ آیه قرآن، ظالم نبودن خدا به بندگان را با جمله: «وَأَنَّ اللهَ
لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» (سه بار)، و «وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ
لِلْعَبِيدِ»، همچنین «وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ» ذکر کرده است.
«ظَلَّام» صیغه مبالغه «ظلم» است. گفته میشود مبالغه در این وصف، به خاطر مقام
خدائی است که اگر حساب و کتابی در کارش نباشد و بیجهت بندگان را کیفر دهد،
همچون معلمی که تلاش شاگردان را نادیده میگیرد، به نیکان و بدان ستم کرده است.
۷۹ - معنای اصلی «ذنب»، دُم یا دنباله و عوارض و عقوبتی است که در پی و عقب
گناه میآید. اگر به گناه ذنب گفته شده، به خاطر همین پیآمدهای ناگوار آن در
دنیا یا آخرت میباشد. آیات ۵۲ و ۵۴ گرچه به ظاهر مشابه هستند، اما تفاوت ظریفی
دارند که نشان میدهد مربوط به دو مقطع زمانی متفاوت میباشند؛ در آیه ۵۲ سخن
از «كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللهِ» است و در آیه ۵۴ «كَذَّبُواْ بآيَاتِ
رَبِّهِمْ»؛ اولی انکار نظری آیات الهی است، دومی تکذیب عملی آیات ربوبی. در
آیه ۵۲ سخن از «مؤاخذه خدا» در آثار گناه است (فَأَخَذَهُمُ اللهُ
بِذُنُوبِهِمْ)، در آیه ۵۴ سخن از «هلاکت آنها» به خاطر آثار گناهشان
(فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ). به این ترتیب به نظر میرسد آیه ۵۲ گزارشی
از گرفتاریهائی است که فرعونیان در سالیان مقابله با نهضت موسوی داشتند، و آیه
۵۴ گرفتاری و عذاب نهائی آنها را پس از اتمام حجتها گزارش مینماید.
۸۰ – در آیه ۱۱ سوره رعد (إِنَّ اللهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ
يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ) نیز به همین اصل اشاره کرده است که به هر نوع
تغییر سرنوشتی، برحسب عملکرد اقوام اشاره میکند. این اصل از مهمترین مبانی
تحولات اجتماعی است، یعنی تا خود مردم از درون منقلب و متحول نشوند و تغییرات
عمیق فرهنگی و اعتقادی شکل نگیرد، هرگونه جابجائی حکومت بینتیجه و عبث است.
۸۱ – در این سوره دو بار انسان با جنبندگان مقایسه شده است؛ در آیه ۲۲ آمده است
که: بدترین جنبندگان (آدمیان) از نظر خدا افراد کَر و گنگی هستند که عقل خویش
را به کار نمیبندند. از این آیه معلوم میشود کسانی که حقایق را انکار میکنند
و ایمان نمیآورند، در حقیقت همان گروهی هستند که ابزار شناخت خود را به کار
نمیبندند. شرورتر بودنشان از این سبب است که شرّ حیوانات موذی در حدّ حفاظت
خود یا صید طعمه است، اما شرّ بیخردان حدّ و مرزی ندارد و ستم آنان ملتی را
تباه میکند.
۸۲ - «ثقفوا» از ریشه «ثـَقـَفَ»، به گفته مرحوم طالقانی (پرتوی از قرآن – ج ۱
ص ۲۸) مرادف با وجد تموهم (یافتن آنها) نیست، ثقافت، دستیابی و چیره شدن با
آزمودگی است که وصف ضمنی فاعل یا مفعول میباشد. آنان را هر جا و هر زمان که...
موضع و پایگاه گرفتهاند دستگیر کنید. در واژه ثقافت، مفهوم زیرکی، مهارت و
کارآزمودگی وجود دارد.
۸۳ – در «فَشَرِّدْ بِهِم» نوعی طرد و دفع و پراکنده ساختنی که دشمن را تار و
مار سازد نهفته است.
۸۴ – جمله «عَلَى سَوَاء» را اغلب منصفانه و مقابله به مثل ترجمه کردهاند، اما
از آنجائیکه مفاد پیمانها مفصل و مشتمل بر موارد متعددی است، ممکن است منظور
لغو متقابل همان بند از پیمان باشد. چنین شیوهای منصفانهتر از نقض کل پیمان
به نظر میرسد (والله اعلم). در ضمن در معنای «فَانبِذْ إِلَيْهِمْ» (از ریشه
نَبَذَ) نوعی به دور انداختن با بیاعتنائی و اهمیت ندادن است.
۸۵ - دوست داشتن يا نداشتن ما امری قلبی است و معلوم نيست هميشه به عمل منتهی
شود. اما در مورد خدائی که منزه از احساسات دوستی و دشمنی بشری است، اين اوصاف
به صورت مجازی برای فهم آدميان به کار رفته، ثانياً آثار عملی تکوينی و تأثير
مسلم بيرونی دارد. فعل «يحب» جمعاً ۴۰ بار (عدد کمال) در قرآن به خدا نسبت داده
شده است: ۱۷ بار «يحِبُّ» (درباره: محسنين، متقين، مقسطين، صابرين، متوکلين،
توابين، مطهرين، الذين يقاتلون في سبيله صفاً) و ۲۳ بار «لا يحِبُّ» (درباره:
ظالمين، مسرفين، خائنين، مستکبرين، مفسدين، معتدين، کافرين، فرحين و...) آمده
است.
۸۶ – در زمان نزول این آیات، قوه و قدرت هر سپاهی همان شمشیر و نیزه، و
سریعترین مَرکب آنان اسب بود، اما در زمان ما، هم نیرو ابعاد و انواع بسیار
گستردهای یافته و هم توان تحرک و جابجائی ارتشها در زمین و هوا و دریا شکل
دیگری پیدا کرده است. نکته قابل توجه در لام «أَعِدُّواْ لَهُم» (به جای:
أَعِدُّواْ عَلَیهِمْ) میباشد؛ قوی شدن از جهاتی به سود و سلامت دشمن نیز
میباشد که خود را بیجهت به خطر و خسران جنگ و درگیری نیندازد.
اگر تاریخ باستان را تیر و کمان یا اسبان و شمشیرها رقم میزدند، و تاریخ نه
چندان گذشته را، تفنگ و تانک و توپ و هواپیما و کشتی جنگی، آنچه «قُوَّةٍ وَمِن
رِّبَاطِ الْخَيْلِ» را در دنیای امروز تحقق میبخشد، علم و تکنولوژی برتر،
اقتصاد شکوفانتر، آزادی و مشارکت وسیعتر مردم در اداره مملکت، و مؤثرتر و
نیرومندتر از همه، «افکار عمومی ملت یا جهانیان» است.
آلمان و ژاپن که در جنگ جهانی دوم، از نظر نظامی مغلوب شده بودند، امروز به مدد
علم و تکنولوژی از قدرتهای برتر جهان گشتهاند؛ چین امروز در میدان اقتصاد
جهانی کوس رقابت با آمریکا را میزند و آمریکا برای مهار تلاشهای هستهای
ایران، ناگزیر از اتحاد با ۵ قدرت بزرگ جهانی، به ملاحظه «افکار عمومی
جهانیان»، که نیرومندتر از زرادخانههای هستهای جهان میباشد شده است. در
دنیائی که زندانی سیاه پوستی از آفریقای جنوبی (ماندلا) پس از ۱۹ سال اسارت، به
جایزه صلح جهانی و ریاست جمهوری کشورش رسید و سیاه پوست دیگری که دست روزگار
پدرش را از کنیا با بورس تحصیلی به هاوائی کشانده بود، به هاروارد و سرانجام
کاخ ریاست جمهوری آمریکا راه یافت (اوباما). «قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ
الْخَيْلِ» انسان را «قوه» اراده و «خیالها» و آرمانهای بلند تشکیل میدهد.
و اگر اسب را در زبان عربی (علاوه بر اسامی: عادیات، خیر، فَرَس، حِصان و...)
«خیل» نیز نامیدهاند، در واقع مصداق و نمونه آشکاری است از حس بلند پروازی و
«تخیّل» و تکبری که در قدیم معتقد بودند به سوارکار دست میدهد، وگرنه «قوه
مخیّله» و خیال و تخیّل پایه ذهنیات و عامل اصلی اختراعات علمی است. همچنانکه
در زبان عربی با درخشش برق و غرش رعد، که بشارت دهنده باران و زمینهساز آن
است، میگویند «یُخَیِّلُ السَّحاب»، برق بصیرت و جرقهای را هم که در اذهان
اندیشمندان میزند، باید از برکت قوه مخیّله و باران احیاء کننده خشکیهای خرد
دانست.
اما معنای «ربط» (در: رِّبَاطِ الْخَيْلِ)، ایجاد ارتباط و پیوند و مرتبط ساختن
است، رِّبَاطِ الْخَيْلِ را اسبان بسته نامیدهاند! شاید از این روی که یک یا
چند جفت از آنها را به ارابههای جنگی میبستند تا فرماندهان را بهتر حفاظت
کنند، اما در معنای عام و جامعتر «رِّبَاطِ الْخَيْلِ»، آیا نمیتوان به ایجاد
ارتباط و انسجام میان نظریات و تئوریهای علمی (قوه مخیّله) در دانشگاهها،
آزمایشگاهها و مراکز تحقیقاتی که امروز پایه و مایه پیشرفتهای حیرتآور در
علم صنعت، به خصوص ژنتیک و الکترونیک شده استناد کرد؟ والله اعلم. اگر چنین
است، ملتهای مسلمان باید تا آنجا که میتوانند در تدارک «قُوَّةٍ وَمِن
رِّبَاطِ الْخَيْلِ» به معنای جامع و امروزی آن جهاد علمی کنند.
۸۷ – این بخش از آیه، فلسفه مسلح و مجهز شدن به پیشرفتهترین نیرو و تسلیحات
نظامی را، که چیزی جز تضمین صلح پایدار نیست، میرساند. وگرنه گفته میشد: «
مسلح شوید تا بر همه غلبه کنید». نیرومند شدن یک جامعه این حُسن را دارد که
شهروندان منافق صفت و فرصت طلب را، که زمینه و ظرفیت آلت دست دشمن قرار گرفتن و
تضعیف تودههای ساده دل مردم را دارند، سر جایشان مینشاند. منظور از «عدوالله»
دشمنان دینی و منظور از «عدوکم» دشمنان قومی و منظور از ناشناسان، منافقان به
چهره دوست درآمده است.
واژههای متعددی در قرآن همچون: خشیّت، خوف، شفقّت، رهبت، وحشت، حیرت، رعب،
تقوی، انذار، وجل و... را «ترس» ترجمه میکنند، حال آنکه ترس بازگو کننده ابعاد
معنائی این کلمات نیست. کلمه «رهبت» که ۱۲ بار در قرآن تکرار شده، بر استمرار و
دوام بیم و نگرانی دلالت میکند ترس ناگهانی؛ کما آنکه راهبان با ترس از
آفریدگار زندگی میکنند و توصیه قرآن برای تجهیز مسلمانان به بهترین وسائل
دفاعی، در بیم نگه داشتن دائمی دشمنان از تجاوز به جان و مال و سرزمین آنها است
(انفال ۶۰). (مراجعه به کتاب کلماتی از قرآن از همین قلم مقاله «ترس در قرآن»)
۸۸ – منظور از «انفاق فی سبیل»، که در آیات ۳۸ سوره محمّد و ۱۰ سوره حدید نیز
آمده است، همان مشارکت در تأمین هزینههای دفاعی بوده است.
۸۹ - «جَنَحَ»، گرائیدن و تمایل نشان دادن است، بال پرندگان را گویا به این جهت
جناح میگویند که با آن به هر طرف خواستند متمایل میشوند و تغییر مسیر
میدهند. این آیه نشان میدهد که هدف از جنگ در منطق قرآن دفاع است و اگر دشمن
تمایلی به صلح و آشتی نشان داد باید پذیرفت و به خدا توکل کرد.
۹۰ – یکی از بهانههائی که به تجربه در گریز از صلح، ولی در واقع ناتوانی در
غلبه بر حس کینه و دشمنی یا تمایل به توسعه طلبی، به آن متوسل میشوند، سوء
نیّت و قصد فریب دشمن در پیشنهاد صلح به منظور خرید زمان برای تجهیز قوا و یاری
همپیمانان است. به فرض صحّت چنین پنداری، که سالیانی آن را در جنگ ایران و عراق
شنیدهایم، منطق دفاعی بودن جنگ در اسلام حکم میکند از آن استقبال شود.
۹۱ – اُلفت و تألیف و ائتلاف و... از ریشه «اِلْف» و مصدر اُلفت (همدلی)،
پیوستن و جمع شدن اجزاء و آحادی از کلمات یا آدمیان و... با میل و رغبت در کنار
هم است. مثل تألیف کتاب (از کلمات) و تألیف قلوب (توبه ۶۰). تألیف ابرها (با
پیوستن ذرات رطوبت به یکدیگر- نور ۴۳).
سوره آلعمران (آیه ۱۰۳) به مسلمانان یادآور میشود که شما در روزگار جاهلیت
دشمنان یکدیگر بودید و به نعمت خدائی بود که میان دلهاتان پیوند پدید آمد. در
آغاز سوره قریش نیز عامل پیوند میان قبیله قریش را با وجود کوچ زمستانی و
تابستانی، پرستش ربّ خانه کعبه شمرده است (لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ إِيلَافِهِمْ
رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَٰذَا الْبَيْتِ).
تأکید بر صلح و آشتی در آیات ۶۰ و ۶۱، حتی با احتمال خدعه دشمن، نشان میدهد
محال است با جنگ و خونریزی صلحی پایدار برقرار کرد. آیه ۶۳ این نمونه و مثال
تاریخی را مطرح میسازد که چگونه قبایل غارتگر و جاهلی که قرنها بر طبل جنگ
میزدند، با اکسیر حیات بخش ایمان با یکدیگر متحد شدند و توانستند در عرض ۵۰
سال تمدنی در جهان برپا کنند که تا ۵ قرن در علم و فرهنگ سرآمد جهانیان بود.
ترجمه عبدالعلى بازرگان