۲۳ – ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اگر پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دادند (در جبهه کفر باقی ماندند و از هجرت خودداری کردند) آنها را به دوستی (سرپرستی) نگیرید و کسانی از شما که با آنان دوستی کنند، ستم کرده‌اند.۲۲

۲۴ – بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و خویشاوندان شما و اموالی که به دست آورده‌اید و تجارتی که از کسادی آن (در صورت پیوستن به پیامبر) می‌ترسید و خانه‌هائی که به آن دلبسته‌اید، در نظر شما از خدا و رسولش و جهاد در راهش محبوب‌تر است، منتظر باشید که خدا امر خویش را پیش آورد (شما را همچون اقوامی که به خاطر دلبستگی‌های دنیائی حاضر به جانبازی برای خود نشدند، منقرض سازد)، زیرا خدا مردم قانون‌شکن۲۳ (لاابالی و بی‌اعتنا به نظامات) را به مقصود (رشد و کمال) نمی‌رساند.۲۴

۲۵ – (اگر نگران خود هستید) خدا شما را در میدان‌های (نبرد) بسیاری یاری کرده است،۲۵ از جمله در جنگ حُنَین، آنگاه که انبوهی (لشگر)تان شما را مغرور و فریفته کرده بود (به جای توکل به خدا، مغرور قدرت برتر خود بودید و دشمن را حقیر می‌شمردید) ولی (فزونی سپاهتان) هیچ سودی به حالتان نداشت، (بلکه) زمین با همه فراخی‌اش بر شما تنگ شد (چنان به محاصره درآمدید که راه پس و پیش نداشتید)، سپس به عقب نشینی گریختید.۲۶

۲۶ – سپس خداوند آرامش (خاطری از جانب) خویش بر رسولش و بر مؤمنین نازل کرد و سپاهیانی (از فرشتگان) که آنها را نمی‌دیدید (برای تقویت روحی شما) فرستاد و کسانی را که (به قصد تجاوز به مسلمانان) کفر ورزیده بودند، کیفر داد (به عذابِ شکست و اسارت گرفتار کرد) و چنین است سزای کافران (منکران مقابله کننده با حق).

۲۷ – سپس بعد از آن (ماجرای فرار اولیه برخی مسلمانان)، خداوند بر هر کس از بندگانش که خواهد (شایسته بداند و توبه‌اش بپذیرد، به رحمت خویش) رو می‌آورد، و خدا آمرزنده مهربان است.

۲۸ - ای کسانی که ایمان آورده‌اید، جز این نیست که مشرکان (به دلیل بُت‌پرستی و افکار باطل) پلیدند، از این رو نباید پس از امسال به مسجدالحرام نزدیک شوند؛۲۷ اگر هم از فقر و کسادی می‌ترسید (فکر می‌کنید با نیامدنشان بازار تجارتی مکه بی‌رونق خواهد شد)، خدا اگر بخواهد به زودی شما را از فضل خویش بهره مند می‌گرداند، مسلماً خدا دانای حکیم است.

۲۹ – با کسانی از اهل کتاب (شناسنامه‌ای) که نه به خدا ایمان می‌آورند و نه به روز واپسین، نه آنچه را که خدا و رسولش حرام کرده‌اند، محترم می‌شمرند و نه (اصلا) به دین حق پایبندی دارند، پیکار کنید۲۸ تا به نیرو(ی قانون) جزیه (مالیات) را از موضع خضوع و تسلیم (نه تکبر و گردن‌کشی) بپردازند.۲۹

۳۰ – یهودیان گفتند: عُزیر پسر خداست۳۰ و مسیحیان (نیز) گفتند: مسیح پسر خداست! این (ادعای غلوآمیز) سخنان زبانی آنهاست (حقیقتی در عالم واقع ندارد و) با گفتار کافران پیشین (اقوامی که میان خدا و معبودان‌شان نسبتی برقرار می‌کردند) مشابهت می‌کند،۳۱ خدا (از چنین گزافه‌گوئی‌ها) بازشان دارد!۳۲ چگونه چنین دروغی (واژگونه) می‌گویند؟۳۳

۳۱ – آنها علمای دینی و راهبان خود را به جای خدا (همچون) اربابانی (دارای ولایت مطلقه) گرفتند و (نیز) مسیح پسر مریم را.۳۴ در حالی که جز خدای یگانه را که معبودی جز او نیست عبادت کنند، (خداوند) منزه است از آنچه شریک او می‌گیرند.

۳۲ – (آنها) می‌خواهند نور خدا را۳۵ (همچون فوت کردن بر شمع) با دهان‌های خویش خاموش کنند!۳۶ ولی خدا جز این که نور خود (کتاب و نبوّت نوین) را به تمام و کمال برساند نمی‌خواهد، هرچند کافران را ناخوش آید!۳۷

۳۳ – اوست آنکه رسولش را با (کتاب نورانی) هدایت و دین حق (راهنمای عمل در زندگی) فرستاد تا او را بر همه آئین(های باطل یا تحریف شده) پیروز گرداند، هرچند مشرکان را ناخوش آید.۳۸

۳۴ – ای کسانی که ایمان آورده‌اید، (بدانید و آگاه باشید که) بسیاری از احبار و رهبان (علما و روحانیون دین یهود و نصاری) اموال مردم را به ناحق می‌خورند۳۹ و (آنها را) از راه خدا باز می‌دارند (متولیان دنیاپرست نه قابل اعتمادند و نه راهبر مردم به سوی خدا، بلکه با سلب آزادی و حق انتخاب و تحمیل ساخته‌های ذهنی خود به نام دین، بزرگترین مانع دینداری محسوب می‌شوند)۴۰ و آنهائی که طلا و نقره می‌اندوزند (ثروت‌های افسانه‌ای جمع می‌کنند) و آن را در راه خدا خرج نمی‌کنند، به عذابی دردناک خبردارشان کن.۴۱

۳۵ – روزی که آن (سکه‌های سیمین و زرین) در آتش دوزخ گداخته شود و با آن پیشانی و پهلو و پشتشان داغ کنند۴۲ (به آنها گویند:) این همان چیزی است که برای خود اندوختید، پس بچشید (محصول) آنچه را که برای خود می‌اندوختید.۴۳

۳۶ – تعداد ماه‌ها نزد خدا، از همان روزی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، در کتاب الهی (نظام آفرینش) دوازده ماه است که چهار ماه آن (جنگیدن در آنها) حرام است.۴۴ این است دین قیّم (قانون نگهدارنده جامعه)،۴۵ پس در آن (ماهها با جنگ و خونریزی) به یکدیگر ستم مکنید و (در سایر ماهها) با مشرکان، همانگونه با شما جملگی می‌جنگند، جملگی (متحد و در یک صف) بجنگید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است (مبادا از عدالت خارج شوید).۴۶

۳۷ – به تأخیر انداختن (پس و پیش کردن) ماههای حرام،۴۷ افزودن در کفر (ناسپاسی بیشتر به نعمت امنیّت و تشدید خشونت) است و کافران به این وسیله به گمراهی (بیشتری) کشیده می‌شوند. (آنها) یکسال (جنگیدن) را حلال می‌شمرند، یکسال حرام! تا (با این جا به جا کردن‌ها) مطابق تعداد ماه‌هائی که خدا حرام کرده درآید، درنتیجه آنچه را که خدا حرام کرده (گستاخانه) حلال می‌کنند. (و نه تنها چنین حرمت‌شکنی را زشت نمی‌شمرند، بلکه با این خودفریبی) به نظرشان زشتی اعمال‌شان زیبا جلوه می‌کند۴۸ و خداوند کافران (ناسپاسانِ حق ناشناس) را به مقصد (موفقیت و مقصود) نمی‌رساند.

۳۸ – ای کسانی که ایمان آورده‌اید، شما را چه می‌شود که وقتی فرمان داده می‌شوید در راه خدا رهسپار (جبهه و جهاد) شوید، به زمین (خانه و زندگی) می‌چسبید!؟ آیا به جای آخرت به زندگی دنیا(ی فانی دل خوش کرده‌اید!؟ پس (بدانید) برخورداری (کوتاه مدت) زندگی دنیائی در برابر (جاودانگی) آخرت ناچیز است.

۳۹ - اگر (از دیار خود) رهسپار (جبهه و جهاد برای دفاع) نشوید، (خداوند) شما را (در نتیجه ذلت پذیری، به دست دشمنان‌تان) عذابی دردناک می‌کند و قومی دیگر را جایگزین شما می‌سازد و شما (با تخلف از جهاد) هیچ زیانی به او نمی‌رسانید (بلکه شکست خود را موجب می‌شوید) و خدا بر همه چیز قدیر (اندازه گذار و نظام دهنده) است.۴۹

۴۰ – اگر شما او (پیامبر) را یاری نکنید، (بدانید) خدا او را در حالی که (فقط) با یکنفر بود یاری کرد، آن زمان که کافران او را (از مکه) بیرون کردند، آنگاه که در غار (ثور پنهان) بودند، هنگامی که به همراه خود (ابوبکر) گفت: نگران مباش که خدا مسلماً با ماست. آنگاه خدا آرامش خود را بر او نازل کرد و با سپاهیانی که شما نمی‌دیدید، یاری‌اش نمود، و کلمه کافران۵۰ (نقش و تأثیر وجودی آنان) را فروتر و کلمه خدا (نقش و تأثیر آرمان توحیدی) را فراتر قرار داد و خدا شکست ناپذیرِ استوارکار است.


۲۲ - معنای ظلم، چیزی را در غیر جای خود نهادن است، قرآن شرک را ظلمی عظیم شمرده (لقمان ۱۳) زیرا انحراف بزرگی در عالم است. ظلم بیش از آنکه به دیگری باشد، به نفس خود است که سرمایه وجودی را تباه می‌کند. از این منظر و در نظام هستی، ظالمین چون در جایگاه حقی قرار ندارند و منطبق با نظامات حاکم بر جهان نیستند، مورد یاری آن قرار نمی‌گیرند. «وَمَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ»

۲۳ - معنای «فسق»، خروج از حریم و حدود و نظاماتی است که خدا مقرّر کرده است و نوعی عصیان و قانون‌شکنی و دریدن پرده و پوسته محافظ محسوب می‌شود.

۲۴ - ملتی که به دلیل ترس و محافظه‌کاری، حاضر به مبارزه برای دفاع از دین و دیار و جان و مال خود، یا کسب آزادی و امنیت نباشد، طبق نظامات جهان از صحنه روزگار حذف می‌شود. این همان قانون تنازع بقاء و انتخاب اصلح است که استثنائی بر آن نیست. معنای «فسق» در این آیه، نادیده گرفتن نظامات حاکم بر جوامع انسانی و نقض آنها با سهل‌انگاری و محافظه‌کاری است. «هدایت» نیز در این آیه معنای اصلی و عملی خود را دارد که همان «راه» ‌بری و به پیروزی و سعادت رساندن است، نه «راه» نمائی.

۲۵ - «مَوَاطِنَ» جمع «ؤَطْن»، مکانی است که در آن به طور موقت یا دائم اقامت می‌کنند، از آنجائی که میدان جنگ نیز توقف گاهی برای سپاهِ در حال حرکت می‌باشد، وطن نام گرفته است. این لفظ فقط یکبار در قرآن آمده است. در نهج البلاغه نیز صداقت به خرج دادن در جنگ (قرار نکردن) را امام علی را از مختصات جهاد شمرده‌اند (حکمت ۳۱ و خطبه ۱۹۷) به صورت مجازی نیز این کلمه در نهج البلاغه آمده است، مثل: مواطن الحیره (خطبه ۱۰۸)، مواطن الصبر و مواطن البشارة (خطبه ۱۵۶).

۲۶ – به گزاش مؤرخین، مسلمانان پس از فتح مکه و پیروزی درخشان بر مهم‌ترین دشمنان خود، سرفرازانه با سپاهی دوازده هزار نفره عازم مقابله با مشرکین قبائل هوازن، با سپاهی یک سوم خود بودند که در منطقه حنین، در تنگه کوه و تاریکی طلوع فجر، گرفتار یورش سهمگین آنان شدند. در آغاز تعدادی از تازه مسلمانان فراری و پراکنده گشتند، اما سرانجام با درایت و فرماندهی شجاعانه پیامبر و یاران اندکش، و بازگشت فراریان، نصرت الهی فرا رسید و توانستند بر آنان غلبه کنند.

۲۷ – گرچه آلودگی جسمی مشرکین، به دلیل عدم رعایت مطهرات اسلامی، در اجتماع عظیمی که بهداشت و پاکیزگی محیط شرط اولیه سلامت و با فقدان آب کافی بسیار قابل توجه می‌باشد (و همچنان پس از ۱۴ قرن، آلودگی‌های تنفسی و زیست محیطی اکثریت حاجیان را در ایام حج به بیماری مبتلا می‌سازد)، با این حال آلودگی و پلیدی فکری و رفتاری مشرکین در محیط اخلاص و توحید، عامل مهمتری محسوب می‌گردد.

۲۸ – منظور یهودیانی در قلمرو حکومت اسلامی هستند که در حاشیه مدینه زندگی می‌کردند ولی حضورشان در میان مسلمانان، به دلیل ناباوری به خدا و آخرت (به رغم آئین خودشان) و بی‌بند و باری‌های اخلاقی و تظاهر به حرمت‌شکنی‌های شرعی (مثل رباخواری و شراب و رشوه و قمار و...)، تجاوزی به اخلاق و عفت عمومی محسوب می‌شد. علاوه بر آن، این افراد از پرداخت جزیه، که مالیات در پناه جامعه اسلامی زیستن است، امتناع و گردن‌کشی می‌کردند، توصیه این آیه، برخورد با چنین کسانی برای مجبور ساختن‌شان به زور قانون در پرداخت حقوق اجتماعی (جزیه) می‌باشد. پس نه مسلمان کردن آنها مورد نظر بوده و نه جنگ مذهبی با اهل کتاب مصداق داشته است، آنها در واقع ارازل و اوباش و گردن‌کشانی بودند که تنها هویت یهودی داشتند ولی به هیچ اصل و آئینی پایبند نبودند.

۲۹ – حکمی که در جمله: «حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ» به کار رفته، قابل تأمل است؛ جمله «عن ید» که معمولا به «دست خویش» ترجمه می‌شود، چندان درست به نظر نمی‌رسد. اگر چنین بود، باید «بایدیهم» می‌آمد، نکره آمده «عن ید»، که به گونه مجازی معنای قدرت می‌دهد، می‌رساند که منظور پرداخت جزیه به زور قانون است. اتفاقاً ۵ موردی که کلمه «ید» در قرآن به صورت نکره آمده، تماماً مجازی می‌باشد (۴ مورد دیگر «یدالله» است). جمله «وَهُمْ صَاغِرُونَ» نیز دلالت بر خود بزرگ بینی و تکبر آنان می‌کند که لازم شمره شده در برابر مقررات «صغیر» و تسلیم باشند.

۳۰ – عُزَیر، در تورات عَزرا نامیده شده و کتاب عزرا، شامل ده باب، بخشی از تورات است. گویا عزرا عالم دینی بزرگی بوده که پس از آزادی یهودیان از اسارت طولانی حکومت بابل (بُخت النصر) توسط کورش کبیر و روانه ساختن‌شان به اورشلیم، توانست به مدد حافظه خود و شاید اوراقی پراکنده، تورات را بازنویسی کند و چنین خدمتی موجب شد بنی‌اسرائیل او را فرزند خدا بنامند. عُزیر (در باب تفعیل) از ریشه عَزْر، مفهوم یاری رسانی و نصرت دارد. قرآن یاری رساندن به رسول خدا و ارجمند داشتن او را تعزیر نامیده است (فتح ۹، مائده ۱۲ و اعراف ۱۵۷). اما در تعزیز شرعی، که در فقه (نه قرآن) آمده، ادعا می‌شود این حکم تأدیبی است که به قصد ارشاد مجرم و خدمت به او! هرچند با شلاق و شکنجه انجام می‌شود!! حال آنکه تعزیز گرامی داشتن است نه تحقیر، و عُزیر را یهودیان آنقدر بزرگ داشتند که در گزافه گوئی به مقام پسر خدائی‌اش رساندند.

۳۱ - «يُضَاهِؤُونَ» ازریشه «ضها» و مصدر مضاهاة، به معنای مشابهت می‌باشد. این کلمه فقط یکبار در قرآن آمده است.

۳۲ - «قَاتَلَهُمُ اللهَُ» را اغلب «خدا بکشدشان» یا «هلاکشان کند» ترجمه کرده‌اند. اگر مردم چنین نفرینی کنند، قابل فهم است، اما خدا چه نیازی به نفرین دارد!؟ قاتَل (در باب مفاعله - مقاتله) دوطرفه است و معنای پیکار دارد، نه قتل، که کشتن است. گرچه در قتال هم از طرفین کشته می‌شوند، ولی هدف بازداشتن دشمن از تجاوز است، نه الزاماً کشتن او.
در فرهنگ لغت عربی «المنجد»، آمیختن شراب با آب را، برای گرفتن تیزی و تندی آن «قتل الخمر»، کاستن از گرسنگی با مختصر طعام را «قتل الجوع»، کم کردن سرما را «قتل البرد»، کاستن تشنگی را «قتل غلیله» و بالاخره، احاطه علمی به چیزی را «قَتَل الشئ خُبراً» و بسیار دانای کارکشته را که بر جهل غلبه کرده «المُقَتَّل» می‌نامند. همینطور خضوع و خواری و فروتنی نشان دادن برای یکدیگر را «تَقَتَّل لِفلان» می‌گویند.
آیا با این کاربردهای معمول در زبان عربی، نمی‌توان گفت معنای «قَاتَلَهُمُ اللهَُ» این است که خدا از چنین گزافه‌هائی خاشع و فروتن‌شان سازد و مردم را از شرّ غلوهای آنان نگه دارد؟ (والله اعلم). از امام صادق نقل شده است که «جوانان خود را (که بیشتر احساسی هستند) از شرّ غلات (گزافه‌گویان) برحذر دارید، چراکه شرّ غلات (مسلمانان غلوکننده درباره امامان) از شرّ یهود و نصارا و مشرکین بیشتر است (احذروا على شبابكم الغلاة لايفسدونهم فإن الغلاة الشرّ خلق الله الغلاة شر من اليهود والنصارى والذين أشركوا).

۳۳ - «اِفک»، به گفته اهل لغت، چیزی است که از حقیقتش برگردانده شده باشد. این واژه نوعی واژگونگی اندیشه و عمل را نشان می‌دهد. دروغ را نیز از این جهت افک نامیده‌اند که واقعیت را وارونه می‌کند.

۳۴ – واژه «احبار» که چهار بار در قرآن، و همواره همراه رهبان، آمده است، به علمای یهود نسبت داده می‌شود. این کلمه از ریشه «حَبَرَ» است که مفهوم «تأثیرگذاری» در مشتقات آن مشهود می‌باشد. گویا عالمان را به دلیل آثار نیکوشان در جامعه احبار نامیده‌اند. اما رُهبان (جمع راهب) به روحانیونی از دین مسیح گفته می‌شده که با صومعه نشینی و ترک دنیا می‌پنداشتند به خدا نزدیک می‌شوند، اما قرآن چنین بدعتی را خلاف رضایت پروردگار و انحراف شمرده است (حدید ۲۷). اما «ارباب گرفتن» احبار و رهبان، همان تقلید چشم و گوش بسته و اطاعت مطلق از دستورات دینی آنان است که خلاف دستور خداوند و شرک در عبادت محسوب می‌شود. در روایتی از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) آمده است که: «به خدا سوگند آنها (یهودیان و مسیحیان) برای احبار و رهبان خود روزه و نماز به جا نیاوردند، بلکه (چشم بسته) از حلالی که آن علما حرام کردند، یا حرامی که حلال کردند، پیروی نمودند و به این ترتیب، ندانسته (به جای خدا)، آنها را عبادت کردند» (أما والله ما صاموا ولا صَلُّوا ولكنهم أحَلّوا لهم حراماً وحَرّموا عليهم حلالاً، فاتَّبَعوهم وعَبَدوهم من حيث لايشعرون).

۳۵ – منظور از «نور خدا»، قرآنی است که بر پیامبر اسلام نازل شده و در سوره‌های دیگر نیز به این نام وصف شده است (مائده ۱۵، اعراف ۱۵۷، صف ۸، نساء ۱۷۴، شوری ۵۲).

۳۶ – «أَفْوَاهِ» جمع فاه (دهان)، نه از منظر خوردن، بلکه از منظر سخن گفتن است، که البته مجموعه لب و دهان و حنجره را شامل می‌شود. ارتباط «أَفْوَاهِ» با کلام و قول، در تمامی ۱۲ موردی که این واژه در قرآن، به صورت جمع آمده، مشهود است. مفرد این کلمه (فاه) تنها یک بار در قرآن، به معنای آب به دهان رساندن آمده است (رعد ۱۴).

۳۷ – این آیه در سوره صف (آیه ۸) نیز، با مختصر تفاوتی در حروف آن، تکرار شده است.

۳۸ – این آیه عیناً در سوره صف آیه ۹ تکرار شده است. در آیه قبل چون سخن از خاموش کردن نور خدا بود، جمله «وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» تناسب داشت که معنای کفر همان سرپوش گذاشتن و انکار است، اما در این آیه چون سخن از کتاب و دین و آئین است، جمله «وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» تناسب دارد که رقابت و درگیری میان شرک و توحید را می‌رساند.
در ضمن جمله «وَلَوْ كَرِهَ...» ۷ مرتبه در قرآن تکرار شده است؛ سه بار کافرون، دو بار مجرمون و دو بار مشرکون.

۳۹ – لام تأکید بر سر «لَيَأْكُلُونَ» نشان می‌دهد سوء استفاده متولیان مذهبی از اعتماد توده‌های مردم، و استثمار آنان، تا چه حدّ جدی و هشدار دهنده است.

۴۰ – ذکر چنین ویژگی‌هائی از روحانیت شرایع پیشین، که نه قلیلی، بلکه کثیری از آنها را شامل می‌شود، نه به قصد بدگوئی و مذمّت آنان، بلکه (با خطاب: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ) هشداری به همه مسلمانان است تا حواس‌شان جمع باشد و فریب روحانی نمایان دنیا پرست را، که جز به ثروت و قدرت نمی‌اندیشند، نخورند، همانهائی که با خرافات و جهل و جاه طلبی و جورشان بزرگترین سدّ و مانع دینداری هستند و مردم را از دین خدا فراری می‌دهند. این آیه شامل دو هشدار است: ۱- اموالتان را به هر متولی مذهبی نااهلی نسپارید، ۲- دل و دینتان را جز به خدا و رسولش (کتاب و سنّت) به هیچ روحانی نمائی نسپارید.

۴۱ – واو «وَالَّذِينَ»، که حائلی میان دو بخش سوره به وجود آورده، گویا در مقام معرفی ثروت اندوزانی است که با فساد دستگاه حاکمه و روحانیت دنیاطلب پدید می‌آیند، وگرنه در جوامعی که قانون و حساب و کتاب در کار باشد، چنین طبقاتی کمتر امکان چپاول پیدا می‌کنند.

۴۲ – این اوصاف به تناسب درک و فهم آدمیان به تصویر و تجسّم آمده است، وگرنه فهم عوالم آخرت و چگونگی بازتاب اعمال دنیائی برای ما خاک نشینان مهجور مقدور نیست، اما انتخاب سه عضو: پیشانی، پهلو و پشت، برای داغ زدن، به گونه‌ای مجازی اشاره به مواضع مرتبط با انباشتن زر و سیم دارد؛ از «پیشانی»هائی که بر پول سجده می‌کنند و در خدمت و اسیر ثروت‌اند، تا «پهلو»هائی که تنها بر بستر ذخیره‌های بانکی آرام می‌خوابند، و تا «پشت»هائی که به جای خدا، به ثروت و قدرت تکیه کرده‌اند (والله اعلم).

۴۳ – اگر دنیا مزرعه آخرت است و هر کس کاشته خود را درو می‌کند، بدیهی است انباشتن ثروت برای نفس خود و محروم ساختن دیگران حاصلی جز این ندارد.

۴۴ – در آیه ۲۱۷ سوره بقره، جنگ کردن در این چهار ماه را گناهی کبیر، بازداشتن از راه خدا و ناسپاسی به آن و به مسجدالحرام شمرده است.

۴۵ - معنای اصلی دين، جزا و کيفر نيک و بد اعمال است، سپس به نظامات و مقرّرات هر کشور، که بر حسب آن شهروندان مورد داوری قرار می‌گيرند، گفته می‌شود. در اصطلاحِ قرآن، «دين الملک» به قانون اساسی کشور، که در گذشته پادشاهان مجری آن بودند، گفته می‌شود (يوسف ۷۶).

۴۶ – فرمان پیکار دفاعی دسته جمعی با مشرکین، بلافاصله پس از توصیه به پرهیز از جنگ در چهار ماه حرام، اذن و اجازه‌ای است برای مقابله با تهاجمات آنها در ماههای دیگر، و هم مجاز بودن پیکار دفاعی در ماههای حرام، اگر مشرکین آغاز به حمله کردند، که در بقره ۱۹۱ نیز آمده است.

۴۷ - «يُوَاطِؤُواْ»، از ریشه وطؤ، در باب مفاعله (مواطاة) معنای برابری گام به گام دارد. به غیر از این مورد، ۵ مورد دیگری که این کلمه در قرآن به کار رفته است، تماماً معنای گام نهادن دارد. از این منظر، ممکن است مفهوم لگدمال کردن حرمت این ماه در آن ملحوظ باشد.

۴۸ - نیکو دیدن کار خود را قرآن گاهی به شیطان نسبت داده (انعام ۴۳، انفال ۴۸، نحل ۶۳، نمل ۲۴، عنکبوت ۳۸)، گاهی به شرکاء شیطانی (فصلت ۲۵، انعام ۱۳۷)، گاهی به خدا (انعام ۱۰۸، نمل ۴) ولی بیشتر به صورت ناشناخته، که می‌تواند هر یک از موارد فوق باشد (انعام ۱۲۲، توبه ۳۷، یونس ۱۲، رعد ۳۳، فاطر ۸، مؤمن ۳۷، محمد ۱۴ و فتح ۱۲).

۴۹ - «قدیر» از ریشه «قدر» به معنای سازماندهی، اندازه‌گذاری و نظام‌بخشی است، که البته پایه یا محصول قدرت و توانائی می‌باشد.

۵۰ - کلمه از ریشه «کـَلمْ»، در اصل به معنای تأثیر است. به زخم ناشی از تأثیر شمشیر و نیزه، کـَلمْ و به آنچه با چشم یا گوش درک مى‌شود و در شنونده تأثیر می‌گذارد کلام می‌گويند. قرآن حضرت عیسی را کلمه خدا (کلمة من الله) نامیده است، زیرا مادرش مریم(س) تحت تأثیر القای نیروی فرشته‌ای حامله شد و تأثیری عظیم در تاریخ بنی‌اسرائيل گذاشت. خداوند ابراهیم(ع) را نیز با «کلماتی» مبتلا ساخت. کلمات خدا همان قوانین و نظامات مؤثری است که خداوند در جهان مقدّر فرموده و این نظامات را عامل تبدیل کننده‌ای در جهان نیست (انعام ۳۴، ۱۱۵ و یونس ۷۴).

ترجمه عبدالعلى بازرگان