۹۳ – راه (نکوهش) تنها بر کسانی (گشوده) است که با وجود توانگری (داشتن امکانات و
آمادگی) از تو اجازه (معافیت از جهاد) میخواهند!۱۲۲ (آنها) از اینکه با
خانهنشینان بمانند خشنودند (و احساس شرم و ننگ نمیکنند) و خدا بر دلهای آنان مُهر
(ختم و تعطیلِ تفکر) زده، بنابراین (زشتی کارشان را) نمیدانند.۱۲۳
۹۴ – هنگامی که (برخلاف انتظار آنها به سلامت از جنگ تبوک) به سوی آنان (که از شرکت
در جهاد شانه خالی کردهاند) باز گردید، از شما عذرخواهی میکنند، بگو: عذر (بدتر
از گناه) نیاورید که هرگز (عذر) شما را باور نمیکنیم؛ خدا ما را از خبرهای شما
(شخصیت و عملکردتان) آگاه کرده است (اوصاف منافقین را در قرآن برشمرده است)، و به
زودی (در جهادی دیگر) خدا و رسولش عملکرد شما را خواهند دید۱۲۴ (آینده
معلوم میکند تا چه حد راست میگوئید)، سپس به سوی خداوندی که دانای نهان و آشکار
است بازگردانده میشوید و او شما را از آنچه (در مدت عمرتان) میکردید آگاه خواهد
کرد.
۹۵ – وقتی نزد آنان بازمیگردید، شما را به خدا سوگند میدهند تا از آنها درگذرید
(انتقاد و ملامتشان نکنید)، پس از آنان درگذرید۱۲۵ (کارشان را به خدا
بسپارید) که مردمی پلیدند۱۲۶ (ریاکار و تبه کارند) و جایگاهشان به سزای
آنچه میکنند (حاصل زندگیشان) دوزخ است.
۹۶ – برای شما سوگند یاد میکنند تا از آنان راضی شوید (و ترک انتقاد کنید)، اگر
شما هم از آنان راضی شوید، مسلماً خدا از مردم فاسق (خارج شده از حریم حق) راضی
نخواهد شد.۱۲۷
۹۷ – بادیه نشینان (غالباً) از نظر کفر و نفاق (به دلیل انزوا و دوری از تمدّن و
علم و فرهنگ، از شهرنشینان) سختتراند۱۲۸ و بر نشناختن حدود آنچه خدا بر
رسولش نازل کرده مستعدتراند۱۲۹ (دیوار بلندتری در برابر فهم مقررات
اجتماعی دارند) و خدا بسیار دانای حکیم است.
۹۸ – و برخی از بادیه نشینان آنچه را که (برای تدارک جهاد، ریاکارانه) میپردازند،
غرامت (زیان - پول زور) تلقی میکنند۱۳۰ و چشم به راه حوادث (بلاهای
ناگوار) برای شما هستند،۱۳۱ حوادث ناگوار بر خودشان باد، و خدا شنوای
داناست.
۹۹ – (ولی) از بایه نشینان کسانی هم هستند که به خدا و روز واپسین باور دارند و
آنچه را که (در راه جهاد) میپردازند، وسیلهای برای نزدیکی به خدا و توجهات پیامبر۱۳۲
(در تعلیم و تربیت خود) تلقی میکنند، آگاه باشید که مسلماً چنین اتفاقی موجب
تقرّبشان خواهد بود و خداوند به زودی آنها را در رحمت خویش میآورد، که مسلماً خدا
آمرزگار مهربان است.
۱۰۰ – و خداوند از پیشگامان نخستین از مهاجر و انصار و (همچنین) کسانی که به (نوعی)
نیکوئی از آنان پیروی کردند، راضی است و آنها (نیز) از او راضیاند و برای آنها
باغهائی (در بهشت) فراهم کرده که نهرهائی (از آثار اعمال نیکوشان) در زیر آن جاری
است۱۳۳ (عامل سبز و خرّمی سرای آنها ذاتی است، نه بیرونی و موقت) که
جاودانه در آن خواهند زیست. این است آن پیروزی عظیم (وصول به مقصود و سعادت عظیم).
۱۰۱ – برخی از بادیه نشینانِ پیرامون شما (حومه شهر) منافقاند و (نیز) گروهی از
ساکنان مدینه بر نفاق خو کردهاند۱۳۴ (مهارت یافتهاند)، تو آنها را
نمیشناسی،۱۳۵ ولی ما آنها را میشناسیم، (و به خاطر همین فریب کاریها)
دو بار عذابشان خواهیم کرد (یکبار برای کفر باطنی خودشان، بار دیگر به خاطر فریب
دیگران)، سپس به عذابی بزرگ (در قیامت) برگردانده خواهند شد.
۱۰۲ – و گروهی دیگر (میان نفاق و ایمان) هستند که به گناهان خویش (در ریاکاری و
فریب) اعتراف کردهاند و کارهای شایسته و ناشایسته را درهم آمیختهاند، امید است
خدا (به رحمت خویش) بر آنان برگردد (توبه شان بپذیرد)، مسلماً خدا آمرزنده مهربان
است.۱۳۶
۱۰۳ – از اموالشان صدقهای که پاکشان کنی۱۳۷ و رشدشان دهی بگیر۱۳۸
(درخواست زکاتشان را بپذیر) و بر آنان توجه (توأم با مهر و محبّت) کن، که توجه تو
(با دعای خیر) مایه آرامش آنهاست و خداوند بسیار شنوای داناست.
۱۰۴ – آیا ندانستهاند که مسلماً (در حقیقت) خودِ خداست که توبه (بازگشت) را از
بندگانش قبول میکند و صدقات را میپذیرد (شخص رسول واسطه است) و مسلماً خدا، همو
توبه پذیر مهربان است (آغوش رحمتش برای بازگشتگان باز است).
۱۰۵ – بگو: عمل کنید (راه جبران گذشته باز است) که خدا و رسولش و مؤمنان (عمل شما
را در آینده) خواهند دید و به زودی (در قیامت) به سوی (خداوند) دانای نهان و آشکار
بازگردانده میشوید، آنگاه شما را از آنچه (در زندگی) میکردید آگاه خواهد کرد.
۱۰۶ – و گروهی دیگر واگذار به امر خدا شدهاند،۱۳۹ یا مجازاتشان میکند،
یا (به رحمت خویش) بر آنان برمیگردد.
۱۰۷ – و (گروهی دیگر) کسانی هستند که مسجدی به منظور زیان زدن (به نهضت اسلامی) و
انکار (توحید و نبوّت) و ایجاد تفرقه میان مؤمنین و کمینگاهی (سنگر و پایگاهی) برای
کسی که پیش از این به جنگ با خدا و رسول پرداخته بود،۱۴۰ برگرفتند. و
(با وجود چنین قصد و نیتی، به دروغ) سوگندِ مؤکد یاد میکنند که ما جز (انجام)
بهترین کار نظر دیگری نداشتیم۱۴۱ و خدا گواه است که دروغ میگویند.
۱۰۸ – هرگز در آن (مسجد به نماز) مایست؛ بیتردید مسجدی که از روز نخست بر پایه
تقوا بنا شده (مسجد قبا یا مسجدالنبی) سزاوارتر است که در آن (به نماز) بایستی،۱۴۲
در آن (مکان) مردانی هستند۱۴۳ که دوست دارند (با عبادت خدا از گناه) پاک
شوند و خدا نیز پاکی طلبان۱۴۴ را دوست دارد.
۱۰۹ – آیا کسی که شالوده (کار) خود را بر (دو عامل) پروای از خدا و خشنودی (او) بنا
نهاده بهتر است، یا کسی که شالوده (تصمیمات) خود را بر لبه پرتگاهی فرو ریختنی۱۴۵
قرار داده که با آن در آتش دوزخ سقوط کند؟ و خداوند مردم ستمگر را به مقصد (سعادت)
نمیرساند.۱۴۶
۱۱۰ – شالودهای که (به هزار امید) بنا نهادهاند، پیوسته (به جای آرامش خیال) موجب
اضطراب در دلهاشان میگردد، مگر آنکه دلهاشان (از اعتیاد به نفاق و اسارت در دام
دوروئی) به کلی منقطع (آزاد) گردد۱۴۷ و خداوند دانای حکیم است.
۱۱۱ – خدا از مؤمنان جانها و اموالشان را به بهای بهشت خریداری کرده است! (آنان
که) در راه خدا پیکار میکنند، (متجاوزین را) میکشند و کشته میشوند! (این) وعده
حقی است برعهده خدا در تورات و انجیل و قرآن، و کیست وفادارتر از خدا به تعهّد
خویش؟ پس شادمان باشید به معاملهای که با خدا کردهاید که این است همان پیروزی
عظیم (به مقصود و سعادت بزرگ رسیدن).
۱۲۲ - این آیات در سالهای آخر رسالت نازل شده که
پیامبر اسلام در اوج قدرت بود و میتوانست شرکت در جهاد را، مثل سربازی رفتن در
زمان حاضر، اجباری و تحمیل کند، اما خداوند آزادی مسلمانان منافقی را که با
استفاده از مواهب حکومت، بیهیچ عذر موجهی از شرکت در جهاد شانه خالی میکردند،
محترم شمرده و به تقبیح عمل و هشدار آخرت بسنده کرده است! آیا در کشورهای
پیشرفته و مدّعی آزادی و دموکراسی در روزگار ما امتناع از رفتن به سربازی یا
عدم شرکت در جنگ سرنوشتساز کیفر قانونی و زندان ندارد؟
۱۲۳ – در مورد معنای «طَبَعَ» در پاورقی ۱۰۷ توضیحاتی آمده است، این کلمه در
آیه ۸۷ این سوره نیز با فعل مجهول «طُبِعَ» آمده و دلالت بر فعل و انفعالات (از
نظر ما) ناشناختهای میکند که دل آدمی را به انجماد و بسته بودن برای هر فکر
تازهای دچار میسازد، و در این آیه، به منشأ همه نظامات و فعل و انفعالات،
یعنی خدا اشاره میکند: «وَطَبَعَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ».
۱۲۴ - جمله «سَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ» ممکن است چنین توهمی را
موجب شود که پیامبر(ص) اعمال منافقین را میدیده و میدانسته هر کسی
چه قصد و نیتی دارد! اما این آیه درباره آینده (نه حال) است. منظور این است که
پیامبر ادعاهای امروز شما را در عمل خواهد دید.
۱۲۵ - معنای اعراض، روی گرداندن از اشخاص است، اما وقتی با حرف اضافه «عن»
میآيد، معنای معترض نشدن و رها کردن به حال خود میدهد.
در سوره یوسف نیز وقتی همسر زلیخا پی به خیانت او و بیگناهی یوسف میبرد، از
او میخواهد از این گناه درگذرد (یوسف ۲۹ - يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا...)،
به همین نحو در مورد مرتکبان فحشاء، خداوند توصیه کرده است: «...اگر توبه و
کارشان را اصلاح کردند، از آنان در گذرید: نساء ۱۶ - ... فَإِنْ تَابَا
وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا... در هر دو مورد معنای «أَعْرِضْ عَنْ»
صرف نظر کردن است. از آن مهمتر، در موارد متعددی که قرآن به پیامبر اسلام(ص)
فرمان داده از کافران، مشرکین یا منافقین «اِعراض» کند، منظور از «اَعرِض
عَنهُم»، نه رویگرداندن و ترک مسئولیت رسالت، بلکه درگیر نشدن و تعرّض نکردن و
به حال خود رها کردن آنان است (از جمله: نساء ۶۳ و ۸۱، مائده ۴۲، انعام ۶۸ و
۱۰۶، اعراف ۱۹۹، حجر ۹۴، اسراء ۲۸، سجده ۳۰، شوری ۱۸، نجم ۲۹).
۱۲۶ - «رِجْسٌ» به پلیدی یا آثار و عوارض پلید هر کار زشتی در جسم و جان و
شخصیت آدمی گفته میشود، مثل: خوردن گوشت مرده، خون ریخته شده یا گوشت خوک
(انعام ۱۴۵)، همچنین شراب، اعتیاد به قمار، بُتپرستی، بخت آزمائی، دروغ (مائده
۹۰، حج ۳۰).
علاوه بر آن، «رِجْسٌ» به کسانی که ایمان نمیآورند (انعام ۱۲۵)، عقل خود را به
کار نمیبندند (یونس ۱۰۰)، و به مشرکین (اعراف ۷۱) نسبت داده شده است. این کلمه
بیش از همه سورهها (سه بار) در سوره توبه و تماماً در ارتباط با «منافقین»
آمده و جمعاً ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است. اهمیت پرهیز از رجس آنچنان است که
خداوند اهل بیت پیامبر مکرم خود را به پاک شدن از آن هشدار داده است؛ در سوره
احزاب پس از ذکر نصایحی به همسران پیامبر در مورد زینت خواهی، ارتکاب اعمال
ناپسند، تغییر لحن سخن با نامحرمان، خودنمائی و... یادآوری کرده است که خدا با
چنین اندرزهائی میخواهد رجس (آثار پلید رفتار) را از شما بزداید و پاکتان سازد
(احزاب ۳۳ - إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ
الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا).
۱۲۷ – عنوان فاسقین (یا فاسقون) جمعاً ۷ بار در این سوره (آیات ۸، ۲۴، ۵۳، ۶۷،
۸۰، ۸۴، ۹۶) تکرار شده است که از همه سورههای قرآن بیشتر است (مساوی سوره
مائده).
۱۲۸ – زندگی در صحرا یا روستاهای پراکنده، نسبت به زندگی در مجتمعات بزرگتر
انسانی، به دوران غارنشینی و مختصات معیشتی آن نزدیکتر است، آدمیان در تبادل
تجربه و دستاوردهای فکری و فرهنگی است که معرفت و شناخت پیدا میکنند و ذهنشان
بازتر میشود و از تنگنظری به وسعت اندیشه میرسند. سختتر بودن بادیه نشینان
در کفر و نفاق، از نوعی محافظهکاری و تعصّب نسبت به سنتهای باستانی و احساس
ترس و ناامنی روانی از گرایش به اندیشه تازه حکایت میکند، بنابراین یا آن را
انکار میکنند (کفر)، و یا اگر قدرت مقابله نداشته باشند، در ظاهر میپذیرند و
در باطن کارشکنی میکنند (نفاق).
۱۲۹ - «أَجْدَرُ» (صفت تفضیلی) از ریشه جِدار (دیوار) میباشد که حائل و مانعی
میان دو چیز محسوب میشود. این واژه فقط ۴ بار در قرآن به کار رفته که ۳ مورد
دیگر (جِدار و جمع آن جُدُر) اشاره به دیوار متعارف دارد. با این مفهوم لغوی،
گوئی در برابر بادیهنشینان دیوار بلندی برای درک و فهم حدود مقررات الهی، که
لازمه زندگی اجتماعی در جوامع مدنی است، وجود دارد و لذا به راحتی به تکالیف
اجتماعی، از جمله مشارکت در دفاع از جامعه، تن نمیدهند و تفرّد و تک روی
میکنند.
۱۳۰ – غراماً، از «غُرْم»، زیانی است که به مال انسان وارد میشود، بدون آنکه
خود خطا و اشتباهی کرده باشد، مثل باجگیری، خسارتهای جنگ یا خراج و مالیات که
لازم و واجب است. منافقین برای نشان دادن موافقتشان با پیامبر و تدارک مالی
جهاد، ریاکارانه انفاق میکردند، اما در دل از اینکار ناراضی بودند و آن را، به
اصطلاح، آتش زدن مال خود تلقی میکردند.
۱۳۱ - «دَوَائِرَ» جمع دائره، از ریشه دور (گردش) میباشد. خانه را از آن جهت
«دار» گفتهاند که دیواری دور آن را میگیرد و حفاظت میکند، شهرها را نیز
«دیار» میگویند که در روزگار گذشته دارای برج و بارو و حصاری دائره مانند
بودند. اما منظور از دوائر یا دائره، حوادثی است که در جهان جریان دارد و
میگردد و کسی از آن مصّون نیست. مثل: سیل، زلزله، بیماری، قحطی، جنگ و...
۱۳۲ - واژه «صلّی» که از نظر معنائی مقابل «تولّی» (پشت کردن و رو گرداندن)
است، نمایانگر روی آوردن توأم با توجه محبتآمیز است. صلوات خدا و فرشتگانش بر
آدمیان، همان ارسال رسولان و نزول کتابهای هدایت است. صلوات رسول بر مؤمنین
نیز توجه مخصوص و تربیت و تعلیم آنان میباشد.
۱۳۳ - جمله «تَجْرِي مِنْ تَحْتَهَا الأَنْهَارُ» جمعاً ۴۰ بار (عدد نمادین
برای کمال) در قرآن تکرار شده است که تنها در این آیه حرف «مِن»، حذف شده است
(تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ)، حرف «مِن» دلالت بر تبعیض (بعضی، قسمتی،
بخشی) میکند. مثل: بعضی از آنها. آیه ۱۰۰ سوره توبه درباره پیشتازان نخستین از
میان مهاجرین و انصار و کسانی است که به نیکوئی از آنان پیروی کردند. از آنجائی
که بوستان ایمان به همّت و جانبازی و ایثار آنان احداث گردید، نهرهای حیاتبخش
رحمت الهی، از «تمامی» وجود آنها جاری است (نه از بخشی و قسمتی). این نکته
تدبری تفاوت پیشگامان با پیروان را جلوه میدهد.
۱۳۴ - «مَرَدُواْ» از «مَرَدَ»، دلالت بر تکرار، تمرین و ممارست در کاری
میکند، منظور این است که منافقین مدینه در ریاکاری کارکشته و مهار شده بودند.
سنگهای مرمر صاف و صیقل شده را نیز مُمَرَّد گویند، همچنانکه ریاکاران در صاف
و صادق جلوه دادن خود بسیار هنرمندند.
۱۳۵ - این نظریه که پیامبر اسلام(ص) «علم غیب» داشته و از جمله بر
حالات پیروانش آگاه بوده، با این آیه که تصریح میکند تو آنها را نمیشناسی و
آیات بسیار دیگر (از جمله: انعام ۵۰، اعراف ۱۸۸، هود ۳۱ و...) مغایرت دارد.
۱۳۶ – این گروه، در طیف امتناع کنندگان از شرکت در جهاد، قابلیت بیشتری برای
اصلاح داشتند؛ آنها گرچه به جبهه نرفته بودند، اما بعداً پشیمان شده و کوشیدند
به نحوی این تخلف را جبران کنند. اعتراف کردن بر خطا، گام نخست توبه است که
دیگران حاضر به آن نبودند، علاوه بر آن، به نیکوئی و خدمت رو آوردن مؤید تغییر
و تحول درونی آنان است، کلمه «عَسَى» از پیشگاه الهی، دلگرمی پذیرش دارد. قطعی
نگفتن آن، شاید برای تمایز قائل شدن میان آنان و اجابت کنندگان فراخوان جهاد
باشد (والله اعلم). نکته مهم در طیف نگری قرآن از مردم است، ما عادت به «سیاه و
سفید» کردهایم و غیرخودی را یکسره و تماماً سیاه میپنداریم ولی خاکستری و
نیمه سفید هم داریم!
۱۳۷ – برحسب گزارشات تاریخی، ظاهراً این عده میخواستند به جبران تخلفی که در
امتناع از جهاد کرده بودند، از اموال خود به بیتالمال صدقه بپردازند، اما
پیامبر(ص) چون تا آن زمان دستوری برای گرفتن صدقات نداشت، از پذیرش
آن امتناع میکرد. این آیه جوازی است بر پذیرش پیشنهادی که گذشته آنان را پاک
میکرد و رشدشان میداد. اگر معنای «خُذْ» گرفتن آمرانه و اجباری بود، معنا
نداشت بگوید: به آنها توجه با مهر و محبت کن، کسی که به زور از مردم مالیات
میگیرد، دعائی برای آنها نمیکند!
۱۳۸ - زکات، انفاق خالصانهای است که موجب تزکیه نفس از آلودگیهای دنیاپرستی
میشود. مفهوم رشد و نمو سالم در این کلمه آشکار است. وقتی دانه نهفته زیر خاک
را از مواد زائد پاک کردیم، جوانه میزند و بالنده و بارور میشود. انفاق از
اموال و دارائیها نیز همین نقش را ایفا میکند. این اصطلاح معروفی است که با
زکات اموال خود را پاک کنید، اما قرآن میگوید با زکات «خود» را پاک کنید و رشد
و نمو دهید!
۱۳۹ - «مُرْجَوْنَ» فعل مجهول از ریشه «رجاء» (امید) است که ارجاء (در باب
افعال) را به تأخیر انداختن دانستهاند. این گروه ظاهراً وضعیتی مبهمتر از
گروه وصف شده در آیه ۱۰۲ دارند، آنها به گناه خود اعتراف و عمل صالح کرده و
امیدوار به پذیرش توبهشان بودند، ولی این گروه گویا مستضعفینی فریب خورده و
تحت نفوذ سرکردگان منافقین بودند که چنان شخصیت و قابلیتی را برای توبه پیدا
نکرده بودند. جمله «وَاللهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» در انتهای آیه، دلالت بر موکول
بودن سرنوشت آنان به خدا میکند، برخلاف جمله «إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»
در انتهای آیه ۱۰۲ که بشارتِ بخشش در آن آشکار است.
۱۴۰ – از نظر بسیاری از عوامالناس ساده لوح، بنای مسجد، صرف نظر از قصد و نیّت
بانیان آن، قداست دارد. اینهم هشدار دیگری است در این سوره که چه بسا مکان
عبادت خدا لانه شیطان و سنگر خیانتکاران گردد و شیطان صفتانی با سوء استفاده از
ایمان و احساسات دینی مردم، در اماکنی ضربه خود را از درون بر مؤمنین وارد
سازند. در اینکه کمینگاه و پایگاه قرار دادن این مسجد برای چه کسی بوده؛
گفتهاند بانیان این مسجد حامیان شخصی به نام «ابو عامر راهب» مسیحی بودند که
چون با هجرت پیامبر اسلام به مدینه موقعیتش به عنوان یک مبلغ و راهب مسیحی
متزلزل شده بود، بنای مخالفت با پیامبر گذاشت و کافران مکه را علیه ایشان تحریک
کرد و حتی در جنگ احد نیز علیه مسلمانان شرکت نمود، اما چون توفیق نیافت، نزد
امپراطور روم رفت تا از او علیه این نهضت نوپا کمک بگیرد و به طرفدارانش در
مدینه پیغام داد اگر پایگاهی تحت عنوان مسجد بسازند، میتوان از آن سنگر برای
ایجاد شکاف در میان مسلمانان استفاده کرد. اشاره به این طرح و توطئه، عبرتی است
برای مسلمانان که چگونه سیاستهای بیگانه یا مستبدین داخلی میتوانند سنگر
توحید را به ضدّ خود تبدیل سازند و مردم ناآگاه را در خدمت اهداف دنیائی خود
بسیج نمایند و به شرک و شخصیتپرستی و ترویج خرافات بپردازند.
به کار بردن فعل «اتَّخَذُواْ»، به جای بنا کردن و ساختن مسجد، تأکیدی است بر
تغییر کاربری و سوء استفاده نامشروع از این مکان، که اگر فعل «بنا کردن» به کار
میرفت، احساس مثبت میبخشید و زشتی این نیّت شوم را اندکی میپوشاند.
۱۴۱ - «حُسْنَى» مؤنث مجازی احسن (بهترین) است. منافقین ادعا میکردند ما قصد
بهترین کارها را داشتیم!
۱۴۲ - در مسجدی میتوان نماز گذارد که پایگاه توحید و اتحاد مسلمانان باشد و جز
خدا را نخوانند، آیا میتوان در مساجدی که پایگاه تفرقه و نفاق و شعار و تبلیغ
به نفع حاکمان و دکان درآمدی برای پیش نماز و خطیب آن باشد نماز خواند؟
۱۴۳ – طبق قاعده تغلیب در زبان عربی، کلمه رجال وقتی کلی و بدون قرینه جنسیت
بیاید، معنای عام پیدا میکند و شامل زن و مرد میشود. این موضوع در بسیاری از
آیات قرآن مشاهده میشود (از جمله: اعراف ۴۶، نور ۳۷، جن ۶، ص ۶۲).
۱۴۴ - «مُطَّهِّرِينَ» (با دو تشدید)، در اصل متطهّرین بوده که حرف «ت» در «ط»،
به دلیل هم صدائی، درهم ادغام شده و تشدید گرفته است. باب تفعل (مثل: تکثّر،
تنوّع، تبدّل) شدت این پاکی طلبی و استمرار آن را میرساند.
۱۴۵ - «جُرُف» به حاشیه ماسهای رودخانه یا لبه سُست و ریزشی چاه گفته میشود
که گام نهادن بر آن مساوی سقوط در آن است. با سقوط از لبه رودخانه یا چاه، در
آب میافتیم ولی در سقوط از بنیانهای سُست زندگی در آتش!
۱۴۶ – پس از نقل ماجرای مسجد ضرار، در یک نتیجهگیری کلی، تصمیمات و تلاشهای
انسان در زندگی، همچون تحصیل، اشتغال، ازدواج و امثالهم را به بنا و بنیادهائی
تشبیه میکند که اگر از آغاز بر دو اصل تقوا و رضایت (رعایت ناخوشایندی و
خوشایندی خداوند - نبایدها و بایدهای نظامات تشریعی او) پایه ریزی شود، دوام
میآورد وگرنه همچون ساختمان بنا شده بر لبه سُست و ریزشی پرتگاهی فرو میریزد.
جمله: «فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ» در انتهای آیه، تمثیل ساختمانی را
به منظوری که از مطرح کردنش مورد نظر داشته برمیگرداند. استفاده از نمادهای
معماری به صورت مجازی (Metaphor) در قرآن سوابق دیگری نیز دارد و علاوه بر
شالوده (اساس)، از واژههای دیگری مثل: جدار (دیوار)، سقف، بنا، برج، عَمَد
(ستون)، بیت، معارج (راه پله)، عمارت، زینت و... استفاده شده است.
۱۴۷ – میگویند: الخائن خائف، منافقینی که مسجد را سنگر فریب و کمینگاه توطئه
قرار داده بودند، همواره از افشای مواضعشان در بیم و اضطراب بودند، اصولا هر
بنا و بنیاد و تأسیساتی در زندگی، اگر در مسیر حق (تقوا و رضوان) نباشد، نه
تنها آرامش و تسکینی فراهم نمیسازد، بلکه خود موجب دردسر و دل پریشانی بیش از
پیش میگردد. مگر آنکه ریشههای این سوء نیّت و نفاق درونی برکنده شود. منظور
از «قلوب»، نه دل صنوبری، بلکه مرکز عقل و احساسات و عواطف آدمی است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان