۱۱۲ – (پیروزمندان همان) توبه کنندگان، عبادت کنندگان، ستایش کنندگان (پروردگار)، پویا گران،۱۴۸ رکوع کنندگان، سجود کنندگان، آمران به (امور) پسندیده، ناهیان از ناپسند، حافظان حدود خدا هستند و (چنین) مؤمنینی را بشارت ده.۱۴۹

۱۱۳ – برای پیامبر و کسانی که ایمان آورده‌اند شایسته نیست که برای مشرکان - پس از آنکه بر آنها روشن شد که دوزخی‌اند (به حالت کفر و عناد از دنیا رفته‌اند)، طلب آمرزش کنند۱۵۰- حتی اگر از خویشاوندانشان باشند.

۱۱۴ – و طلب آمرزش ابراهیم (هم) برای پدرش، تنها به خاطر وعده‌ای بود که به او داده بود،۱۵۱ اما وقتی بر او روشن شد که (پدرش) دشمن خداست، از او تبری جست۱۵۲ (با او قطع ارتباط کرد)، به راستی ابراهیم بسیار دلسوز و بردبار بود.۱۵۳

۱۱۵ – و چنین نیست که خدا قومی را پس از آنکه هدایتشان کرده گمراه نماید، مگر آنکه موارد پرهیز (باید نبایدها را) بر آنها روشن کرده باشد (و آنها، خلاف آن عمل کرده باشند)، مسلماً خدا بر همه چیز آگاهی دارد.۱۵۴

۱۱۶ – خداست که فرمانروائی آسمان‌ها و زمین (تنها) از آنِ اوست، (همو که) حیات می‌بخشد و می‌میراند (چرخه حیات را می‌گرداند) و برای شما جز خدا هیچ یار و یاوری نیست.۱۵۵

۱۱۷ – خدا بر پیامبر و مهاجرین و انصاری که هنگام دشواری (در جریان جنگ تبوک)، پس از آنکه نزدیک بود دل‌های برخی از آنان بلغزد، از او پیروی کردند، (به رحمت خویش) بازگشت، آنگاه توبه ایشان را پذیرفت که او نسبت به آنان بسی مهربان و رحیم است.۱۵۶

۱۱۸ – و (نیز) بر آن سه نفری که (از شرکت در جهاد) شانه خالی کرده بودند؛ تا آنکه (به دلیل مطرود واقع شدن میان مردم) زمین با همه وسعتش بر آنها چنان تنگ شد که از خود (نیز) به تنگ آمدند و دریافتند که هیچ پناهی در برابر (کیفر) خدا جز (پناه بردن به آغوش رحمت) او نیست،۱۵۷ آنگاه (به رحمت خویش) بر آنان برگشت تا توبه کنند که مسلماً خدا توبه پذیر مهربان است.۱۵۸

۱۱۹ – ای کسانی که ایمان آورده‌اید، پروای خدا پیشه کنید و (همواره) با راستان باشید.۱۵۹

۱۲۰ - اهل مدینه و بادیه نشینان پیرامون آنها را نشاید که از (فرمان) رسول خدا سرپیچی کنند، و نه (حفظ) جان خویش را بر او مقدم شمرند،۱۶۰ این (توصیه) از آن روست که هیچ تشنگی و خستگی و گرسنگی به آنان نرسد و هیچ گامی که کفار را خشمگین سازد برندارند و هیچ عکس العملی از دشمن دریافت نکنند، مگر آنکه (به ازای تحمل این سختی‌ها) عملی صالح برای آنان نوشته شود، مسلماً خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌سازد (نادیده نمی‌گیرد).۱۶۱

۱۲۱ – و (نیز) هیچ هزینه‌ای (برای تدارک جهاد)، چه اندک چه بسیار، نکنند، و هیچ راهی را (در مسیر جهاد) نپیمایند، مگر آنکه برای آنان (به حساب اعمال نیکشان) نوشته گردد، تا خدا آنها را به بهتر از آنچه می‌کردند پاداش دهد.

۱۲۲ – مصلحت نیست که مؤمنان همگی با هم (در راه جهاد) کوچ کنند،۱۶۲ اما چرا از هر گروه دسته‌ای کوچ نکنند تا (در معیّت پیامبر در مدرسه جهاد و صحنه عمل) شناخت در دین پیدا کنند، و تا قومشان را، هنگامی که نزدشان بازمی‌گردند، هشدار دهند، باشد تا (ازخطاها و گمراهی‌ها) حذر کنند؟۱۶۳

۱۲۳ – ای کسانی که ایمان آورده‌اید، با کافران (متجاوزی) که به شما نزدیک‌اند پیکار کنید۱۶۴ و باید در شما سرسختی (صلابت) ببینند۱۶۵ (تا هوس تجاوز نکنند) و بدانید که خدا با پرهیزکاران است (مبادا از جاده انصاف و عدالت خارج شوید).

۱۲۴ – و زمانی که سوره‌ای نازل شود، بعضی از آنان (منافقان) گویند‌: این (سوره) ایمان کدام یک از شما را فزونی بخشید!؟ (هرچند آنها تغییری نمی‌پذیرند) اما مؤمنان را، که (از نزول سوره) شادمانند، بر ایمان‌شان بیفزاید.۱۶۶

۱۲۵ – اما بیماردلان را (رویگرانی از آیات)، پلیدی بر پلیدی‌شان بیافزاید و در حال کفر بمیرند.۱۶۷

۱۲۶ – آیا نمی‌بینند که در هر سال، یک یا دو بار مورد آزمون (جهاد برای دفاع از آئین خود) قرار می‌گیرند؟۱۶۸ ولی نه (از بهانه‌جوئی‌های خود) توبه می‌کنند و نه پند می‌پذیرند (از خواب غفلت بیدار نمی‌شوند).

۱۲۷ – و هرگاه سوره‌ای (مربوط به فراخوان جهاد) نازل شود، بعضی از آنها (برای گریز از مجلس) به بعضی دیگر (به گوشه چشم) اشاره می‌کنند که: آیا (حواس) کسی متوجه شما هست؟ آنگاه (وقتی خیال‌شان راحت شد، از مجلس پیامبر) می‌گریزند. خدا دلهاشان را (از حق) برگرداند، زیرا مردمی نفهم هستند.۱۶۹

۱۲۸ – همانا رسولی از خودتان (برای هدایت شما) آمده که (تحمّل) رنج‌های شما بر او گران می‌آید۱۷۰ (درد مردمی دارد)، بر (هدایت همه) شما حریص و بر مؤمنان رئوف و رحیم است.۱۷۱

۱۲۹ – (با این حال) اگر روی برتافتند، بگو: خدا مرا بس است،۱۷۲ معبودی جز او نیست، بر او توکل کرده‌ام و او صاحب اختیار (اداره کننده) عرش عظیم است.۱۷۳


۱۴۸ - تا آنجائى كه اين قلم ديده است، مفسرين و مترجمين قرآن كلمه «سائحون» را روزه ‌دار ترجمه كرده‌اند، اما روزه دار «صائمون» است و سائحون از ريشه «سَيَحَ» می‌باشد و همچنانكه از مشتقات سياحت و سيّاح برمى‌آيد، دلالت بر تحرّك و كنجكاوى براى شناخت مى‌كند و معرّف شخصيتى پويا و پرتحرك با ذهن و ضميرى باز مى‌باشد. در فرهنگ و ادبيات عرب، اين واژه را براى آب جارى و دوره گردى (عدم توقف در يك مسجد و مكان) نيز به كار مى‌برند كه نشان مى‌دهد اين وصف (كه در قرآن براى زنان نیز به كار رفته)، صفت انسانهائى روشنفكر با وسعت نظر و پويائى می‌باشد (الله اعلم). در ضمن، به دنبال صفتِ «عابد» قرار گرفتن اين واژه، در اين آيه (و آيه ۵ سوره تحریم) به نظر مى‌رسد توصيفى براى عبادت‌هاى ناشى از پويائى و شناخت، در برابر عبادت‌هاى موروثى، تقليدى و تشريفاتى باشد. برخى مفسرين سائحين را كسانى معرفى كرده‌اند كه به يك مسجد و يك منبر اكتفا نمى‌كنند، بلكه سعى مى‌كوشند همه سخن‌ها را بشنوند و انتخاب كنند.

۱۴۹ – در این آیه سیر رشد و کمال را در ده مرحله از توبه تا ایمان نشان داده است؛ گام اول بازگشت از مسیر گمراهی است که اصطلاحاً «توبه» نامیده می‌شود. گام دوم «عبادت» است؛ عبادت از نظر لغوی، هموار کردن راه و حذف موانع پیشروی است، برخلاف راههای شیطانی که سرازیری و مطابق هوای نفس است، راه خدا دارای صخره و سنگلاخ است و باید سربالائی سختی را طی کرد. گام سوم «حمد» است؛ راه به سوی خدا، گرچه در ظاهر صعب و سخت می‌نماید، ولی مناظر بدیع و شگفت‌آوری دارد که رهرو را شیفته و شگفت‌زده عظمت آیات تکوینی و تشریعی می‌سازد و زبان به «حمد» و سپاس می‌گشاید. گام چهارم «سیاحت» است که دلالت بر تحرک و پویائی و سیاحت در آفاق و انفس می‌کند، بسیاری از مردم در عبادت و حمد خدا راکد و غیرفعال هستند، ولی سائحون به نظر می‌رسد عبادتگران پویا و پرتلاشی باشند که برای رسیدن به حقیقت تشنه و بی‌تاب‌اند. سیّاح نیز به جهانگرد گفته می‌شود.
«رکوع» که سرخم کردنی در برابر خداست، نماد خضوع و خشوع و ترک طغیان و عصیان می‌باشد. کاملتر از رکوع، «سجود» است که سر بر آستان ربّ ذوالجلال و الاکرام بر زمین نهادن و همچون همه موجودات که در سجده دائمی هستند، بندگی خالص و خدمت به خلق کردن است.
تا اینجا سیر و سلوک فردی بود، از این به بعد سلوک اجتماعی و تکالیف جمعی آغاز می‌گردد که مهمترین آنها، احساس تعهد و مسئولیت در قبال سرنوشت مجتمع ایمانی و مقابله با آفات آن، از طریق فریضه امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد. گام نهم، پاسداری و مراقبت از مقررات و ضوابطی است که در شریعت آمده و چنین مؤمنان آگاه و حساس به «نظامات ارزشی» را «حَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ» نامیده است. و بالاخره دهمین عنوان، «بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»، مؤمنین واقعی که را عامل به مراحل نُه گانه قبلی هستند معرفی می‌کند.

۱۵۰ – در دنیا همواره باب توبه به روی بندگان گشوده است، اما اگر کسی به حال کفر و عناد از دنیا رفته باشد، برای مؤمنین، به مصداق آیات: بقره ۱۶۱، آل‌عمران ۹۱، نساء ۱۸، محمد ۳۴ و... آشکار می‌گردد که اهل دوزخ است.

۱۵۱ - جمعاً چهار آيه درباره استغفار ابراهيم(ع) براي پدرش در قرآن آمده است كه هركدام از زاوية مستقلي به اين مسئله نگاه مي‌كند؛ اولين اشاره در سال ۶ بعثت، وعده او را براي چنين آمرزشي مطرح كرده است (مريم ۴۷ - قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا)، اشارة دوم در سال ۱۲ بعثت، وفاي به عهد ابراهيم(ع) را نشان مي‌دهد (ابراهيم ۴۱- رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ)، در سومين اشاره، آيات ۱۱۳ و ۱۱۴ اين سوره تأكيد مي‌كندكه پيامبر و مؤمنين شايسته نيست براي مشركيني كه به حالت كفر و عناد از دنيا رفته‌اند و مسلم شده كه دوزخي هستند، از خدا طلب آمرزش كنند، هرچند از خويشاوندان‌شان باشند، آنگاه براي رفع سوء تفاهم نسبت به آمرزش خواهي ابراهيم(ع) براي پدرش تأكيد مي‌كند اين استغفار به دليل قولي بود كه به او داده بود. به اين ترتيب معلوم مي‌شود اهميّت وعده نزد خدا تا كجا اهميت دارد!! و بالاخره در سال ۱۰ هجري بار ديگر اين استثنا را مورد تأكيد قرار مي‌دهد و با جزئيات بيشتري ضرورت صراحت در مواضع اعتقادي را تبيين مي‌كند (ممتحنه ۴- قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ شَيْءٍ....).

۱۵۲ – بری بودن از کاری یا کسی، بیش از آنکه مفهوم بیزاری و تنفر داشته باشد، مفهوم برکناری، اعلام عدم موافقت و مبری بودن از عواقب و آثار آن را دارد. همچنانکه گفته می‌شود فلان شخص از اتهامات وارده «تبرئه» شد و «برائت» یافت، این کلمه به معنای بهبودی از بیماری (بری شدن از مرض) و شفا یافتن نیز در قرآن آمده است؛ کاری که حضرت عیسی(ع) به اذن خدا می‌کرد (...وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللهِ... – آل‌عمران ۴۹).

۱۵۳ - «أَوَّاهٌ» صیغه مبالغه از ریشه «اُوِّهِ» (سخنی که در تأسف و تأثر ادا می‌شود)، به کسی گفته می‌شود که دارای احساسات لطیفی است و در دعا و تضرّع به درگاه خدا حضور قلبی خاضعانه دارد و بسیار می‌گرید. در فرهنگ قرآن، «حليم» به كسى گفته مى‌شود كه عكس‌العمل فورى از خشم و غضب نشان نمى‌دهد، بلكه با علم و تسلطى كه بر خود دارد، بر خشم خویش مسلط می‌گردد. خدا حليم است زيرا ما را به خاطر گناه بلافاصله عذاب نمى‌كند، بلكه يك عمر فرصت مى‌دهد.

۱۵۴ – ارتباط این آیه با آیه قبل، ظاهراً در طلب استغفار برای مشرکینی است که به حالت کفر از دنیا رفته‌اند، چنین فرمانی ممکن است به نظر ما با رحمت خدا در تناقض بیاید، در اين آیه آشکار می‌سازد که «قانون عطف به ما سبق نمی‌شود»! و کسانی که قبلا برای خویشاوندان مشرک خود طلب مغفرت کرده‌اند، خطائی که موجب عقوبت گردد مرتکب نشده‌اند، عقوبت شامل کسانی است که پس از تذکر و توصیه به تقوی، به شیوه خود ادامه دهند.

۱۵۵ – مؤمنی که باور دارد مرگ و حیات به دست خداست و جز او یار و یاوری ندارد، تکیه و توکلش را بر این باور قرار می‌دهد و نیازی به ملاحظه خویشاوندانِ مُشرک و حساب کردن روی حمایت آنان، که در فرهنگ قبایلی معمول بوده، احساس نمی‌کند.

۱۵۶ – این آیه اشاره مجددی است به تخلف بعضی از مسلمانان از مشارکت در جنگ تبوک که در آیات قبل به تفصیل از آن سخن گفته بود. طولانی بودن مسیر تبوک (حدود ۶۱۰ کیلومتر)، گرمای شدید تابستان، فرا رسیدن فصل برداشت محصولات، رویاروئی با ابرقدرت دنیای آنروز (امپراطوری روم شرقی) که از مرگ یا اسارت بسیار محتمل خبر می‌داد، به علاوه شانه خالی کردن برخی سُست باوران، دلهای برخی مؤمنان را در تردید و تزلزل قرار داده و نزدیک بود آنها نیز عذرتراشی کنند، اما انتخاب درستی که در این دوراهی کفر و ایمان کردند، آنها را مشمول رحمت ربوبی قرار داد و ثبات قدم یافتند.

۱۵۷ – در آیه ۵۰ سوره ذاریات آمده است که: (از شرّ شیطان و عوارض گناهان خود) به سوی خدا بگریزید (به آغوش مغفرت و رحمت او پناه ببرید) «فَفِرُّوا إِلَى اللهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ».

۱۵۸ – توبه از تاب، بازگشت و رجوع است. توبه بنده، بازگشت به خدا پس از ارتکاب معصیّت است، و توبه خدا، بازگشت با مغفرت و رحمت به بنده‌ای است که به سوی او بازگشته، و از آنجائی که خداوند همواره توبه پذیر است، با صفت توّاب (صیغه مبالغه) وصف گردیده است.

۱۵۹ - صداقت راستی است و «صِدِّيق»، صیغه مبالغه این فعل، بسیار راستگو و راست کردار است. مؤمن واقعی کسی است که میان قول و فعلش دوگانگی و تفاوت نباشد و به آنچه ایمان آورده عمل کند. اگر به انفاق و زکات، صدقات گفته شده، از این روست که صداقتِ ایمان را با خرج کردن برای غیر می‌توان شناخت. صادقین عمدتاً به راستگویان گفته می‌شود، اما صیغه مبالغه این فعل (صِدِّيق) فقط درباره پیامبران به کار برده شده است که ظاهر و باطن و حرف و عمل‌شان کاملا یکی بوده است. مثل: ابراهیم (إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا) و ادریس که درست با همین عنوان ستوده شده است. همچون یوسف که یاران زندانی‌اش او را صدّیق می‌نامیدند (یوسف ۴۶) و مریم که صدّیقه لقب گرفته بود (مریم ۴۱).
این صفت علاوه بر پیامبران، در وصف اوصیاء و اولیاء حق، که اولین تصدیق‌کنندگان پیامبران با قول و فعل‌شان بودند، در قرآن آمده است (نساء ۶۹ و حدید ۱۹)، اصحاب بدر و مهاجرین و انصار همچنین حواریون عیسی را می‌توان در این ردیف قرار داد. بالاتر از قول و فعل، میثاقی است که خدا از طریق عقل و ادراک از ما گرفته و آزمون و وسیله امتحانی است که تا چه حد صادقانه به آن عمل می‌کنیم: لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَنْ صِدْقِهِمْ... (احزاب ۸).

۱۶۰ – آنهائی که از شرکت در جنگ تبوک سر باز زدند، از جانشان ترسیدند و با نیامدن و حمایت نکردنشان، جان رسول خدا و سایر مؤمنین را به خطر انداختند! درست است که جان همه انسان‌ها مساوی است، اما در اینجا به جای نام محمدص، «رسول خدا» را مطرح ساخته که ستون برپا دارنده امت و پیامبر خدا بود و با کشته شدن او رسالت از میان می‌رفت.

۱۶۱ – تأکید بر پاداش بهتر از آنچه انفاق کرده‌اند، نشان می‌دهد نه تنها جانبازی در راه حق، بلکه هر هزینه‌ای که برای جهاد انجام شود و هر گامی که در جبهه حق برداشته شود، عمل صالحی در حساب خدا محسوب می‌شود.

۱۶۲ – نَفَر از ریشه «نَفْرْ» که ۶ بار در این سوره تکرار شده (آیات ۳۸، ۳۹، ۴۱، ۸۱، ۱۲۲) و دو بار نیز در سوره نساء (آیه ۷۱) آمده است، به بسیج سپاه و حرکت به سوی جبهه گفته می‌شود، نفرت داشتن نیز دور شدن است، اما دور شدنی از روی دشمنی و عناد.

۱۶۳ – منظور از این که مؤمنان دسته جمعی برای جهاد کوچ نکنند، خالی نشدن دیار آنها از نیروهای دفاعی در برابر قبائل متجاوز و انجام سایر خدماتی است که مردان در زندگی اجتماعی به عهده داشتند، اما اعزام دستجاتی از آنها به جبهه، صدمه‌ای به امور عادی جامعه نمی‌زده و با تقسیم کار قابل جبران بوده است.
از این آیه عده‌ای اعزام طلبه به حوزه‌های علمیه و آموزش دروس فقه و اصول را استنباط کرده‌اند!؟ حال آنکه سخن و سیاق آیات، اعزام به جبهه جنگ در رکاب رسول خداست تا در حوزه عمل و مدرسه جهاد، با اسلام و تسلیم به حقیقت آشنا شوند، نه در حوزه علمیه و با دروس فقه و اصول و... از آن گذشته، هدف این بوده که با شناخت اسلام عملی در صحنه جهاد، هنگام بازگشت به دیار خود مردم را از انحرافات هشدار دهند، نه آنکه شکیات نماز و احکام فرعیه شرعیه را تعلیم دهند!

۱۶۴ – تأکیدی که روی کلمه « يَلُونَكُم» (همجوارتان) شده، معلوم می‌دارد که منظور کفار سراسر عالم نیست تا بتوان توسعه جهانی اسلام از آن نتیجه گرفت، مقصود، کفار محاربی است که به خاطر همجواری‌شان خطر بالقوه‌ای برای مسلمانان به شمار می‌رفتند و همانند آب و آتش ممکن نبوده در کنار هم باشند. چنین هم نبوده که به صرف کافر بودن جنگ بلامقدمه با آنها لازم باشد، این آیه را باید مرتبط با سایر آیات سوره و هماهنگ با قوانین قید شده در آن (در مورد قتال) دانست و در هیچیک از آیاتِ سوره توبه فرمانی به جنگ رهائی‌بخش برای توسعه اسلام به سرزمین‌های دیگر نشده است. نتیجه آنکه بدون مقدمه و به خاطر گسترش اسلام نمی‌توان با کفار درگیر شد.

۱۶۵ - «غلیظ» مقابل «رقیق» است و دلالت بر سفت و محکم، برخلاف سُست و سهل‌انگار بودن می‌کند. همچنان که جوانه ظریف و نازک وقتی سخت و سطبر شد، می‌تواند بر ساق خویش در برابر طوفان‌ها بایستد (فتح ۲۹ - ...كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ...). واژه غلیظ را قرآن درباره میثاق، عذاب و فرشتگان سختگیر نیز به کار برده است.

۱۶۶ – آیه ۸۶ نیز درباره نزول سوره‌ای برای فراخوان به جهاد بود و این آیه متناسب با شأن نزول آن و فضای جنگی که بر شهر سایه انداخته بود، مؤمنان شناسنامه‌ای را، که مترصد فرصتی برای ترک جلسه و شانه خالی کردن از بار مسئولیت بودند، نشان می‌دهد، در مقابل، مؤمنان از این فرامین و فراخوان‌ها، تسلیم و توکل بیشتر پیدا می‌کنند.

۱۶۷ – بیماردلان و منحرفان با سرپیحی از فرمان رسول و عذرتراشی از شرکت در جهاد، در مسیر باطل و چرخه معیوبی قرار گرفتند که توفیق هدایت را از آنان سلب کرد و روز به روز به رجس و پلیدی آنان افزوده گشت. در مورد رجس، در پاورقی ۱۲۶ همین سوره توضیح داده شده است.

۱۶۸ – به گفته شادروان دکتر شریعتی، مسلمانان معاصر رسول خدا در دوران مدینه، به طور متوسط هر ۴۰ روز یک عملیات نظامی کوچک یا بزرگ داشتند. گویا اشاره به سالیانه یک یا دو آزمون، غزواتی بوده که شخص پیامبر در آن فرماندهی داشتند، بقیه عملیات را سرایا (جمع سریه) می‌نامند.

۱۶۹ - منظور از «لا يفقهون» اين است كه از استعداد درک و فهم و شناخت خوداستفاده نمى‌كنند. نه اينكه عقل و شعور ندارند.

۱۷۰ - «عَنَتَ»، سختی و مشقتی است که به شخص می‌رسد. این واژه ۵ بار در قرآن تکرار شده است (آل‌عمران ۱۱۸، توبه ۱۲۸، حجرات ۷، بقره ۲۲۰، نساء ۲۵) که انواع مشقت‌ها را نشان می‌دهد.

۱۷۱ – بیشتر مردم بر مال و مکنت دنیا حرص می‌زنند، ولی حرص رسول خدا بر ایمان و سعادت مردم بود (یوسف ۱۰۳، نحل ۳۷).
درست است که صفت «رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» از اسماء نیکوی الهی است و ۸ بار در قرآن در وصف خدا آمده، اما این صفت در مورد خدا مطلق و در مورد بندگان نسبی است. از جمله، در قرآن آمده است که خدا رأفت و رحمت را در دل پیروان راستین عیسی مسیح وارد کرده است (حدید ۲۷ - ...وَجَعَلْنَا فِي قُلُوبِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً...). چنین حالتی در پیامبر اسلام در اوج بشری خود بود که به چنین صفت ممتازی متّصف گردید.

۱۷۲ – جمله «کفی بالله» (یا کفی بربّک) ۲۳ بار در قرآن تکرار شده که به ترتیب عبارتند از: کفی بالله شهیداً (۷ بار)، وکیلا (۶ بار)، حسیباً (۳ بار)، خبیراً بصیراً (۲ بار) و ولیاً، نصیراً، علیماً، هادیاً و نصیراً، خبیراً.

۱۷۳ - کلمه «عرش» از نظر لغوی به بلندی گفته می‌شود. مثل سقف خانه، داربست، محل نشستن پادشاه در بالای قصر، بناهای مرتفع، و... از آنجائیکه پادشاهان هنگام حکمرانی بر تخت بلند یا میز کار خویش قرار می‌گرفتند، این کلمه هر چند به تخت اطلاق می‌شود، اما نماد اِعمال قدرت و حکمرانی است. وصف عظمت برای عرش، غیر قابل تصور بودن آن را نشان می‌دهد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان