به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۱ - الف، لام، را؛۱ این آیات کتاب حکیم (استوار و مبرای از عیب و نقص)
است.۲
۲ – آیا برای مردم تعجب آور است که ما به مردی از خودشان (نه فرشتهای، آنچنان که
انتظار دارند) وحی کردهایم که مردم را (نسبت به شرک و بُت پرستی) هشدار ده و
مؤمنان را بشارت رسان که نزد پروردگارشان منزلتی حقیقی (نه اعتباری و موقت) دارند.۳
منکران (به دلیل بشر بودن رسول) گفتند: این (مرد) ساحری آشکار (بدیهی و مسلّم) است.۴
۳ – مسلماً صاحب اختیار شما (نه بُتها و متولیان دینی، بلکه) خدائی است که
آسمانها (عالم ستارگان) و زمین را در شش دوران آفرید،۵ سپس بر عرش
(تدبیر جهان و حیات) مستقر گشت،۶ امور را (خدا، نه بُتها) تدبیر
میکند، هیچ شفیعی، جز به اذن (قانونمندی) او (در نظام عالم) وجود ندارد،۷
این چنین است خدا، صاحب اختیار (ارباب) شما (نه خدائی که در ذهن خود با واسطه
شفیعان تصوّر کردهاید). پس تنها او را بندگی کنید (نه ارباب زر و زور و تزویر را)،
آیا متذکر (یادآور و بیدار) نمیشوید؟
۴ - بازگشت شما به سوی اوست (نه معبودان خیالی)، وعده خدا حق است (تردیدی در تحقق
آن نیست)؛ اوست که آفرینش را آغاز میکند، سپس بازش میگرداند۸ (چرخه
زندگی و مرگ و تداوم و تکامل حیاتی را تا قیامت پدید میآورد) تا کسانی را که ایمان
آورده و کارهای شایسته کردند به عدالت پاداش دهد و برای کسانی که کفر ورزیدند (به
حقایق پشت کردند)، به خاطر انکار مستمرشان،۹ نوشیدنی از آب جوشان و
عذابی دردناک است.۱۰
۵ – اوست آنکه خورشید را فروزان (پرتوافکن) و ماه را نورانی (منعکس کننده نور
خورشید) قرار داد۱۱ و برای آن (ماه) منزلگاههائی (موقعیتهائی متفاوت
در برابر خورشید از دیدگاه زمینی) مقدّر کرد (اندازه گذاشت) تا شمار سالها و حساب
(روزها و کارها) را بدانید،۱۲ این (تقویم آسمانی) را خدا جز به حق (روی
حساب) نیافرید، (او) آیات (تکوینی خود را) برای مردمی که بدانند (اهل علم و دانش)،
به وضوح بیان میدارد.۱۳
۶ – بیگمان در پی هم آمدن شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمین آفریده، بس
نشانههاست برای مردمی که پروا پیشه سازند.۱۴
۷ – و بیتردید کسانی که به لقای ما امید (و انتظاری) ندارند۱۵ و به
همین زندگی دنیا دلبستهاند و بدان اطمینان (آرامش) یافتهاند و (نیز) کسانی که از
آیاتِ ما غافلند؛۱۶
۸ – جایگاهشان به سبب آنچه مستمراً (در عمر دنیائی) میکردند، آتش است (به محصول
عمل خود میرسند).
۹ – (ولی) کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را
به (دستاورد و نتیجه) ایمانشان (به مقصد سعادت) رهبری میکند۱۷ (که) در
بوستانهای سرشار از نعمت، نهرها(ی حیاتبخش) تحت اختیار ایشان جاری است.۱۸
۱۰ – دعایشان در آن بهشت۱۹ (این است که): بارخدایا! منزهی تو (از هر
عیب و نقصی)، و درودشان در آنجا سلام است۲۰ و آخرین دعاشان اینکه: حمد و
ستایش ویژه پروردگار جهانیان است (و بس).۲۱
۱۱ – اگر خدا برای مردم در طلب بدی (کیفر گناه) به همان شتابی که آنها برای طلب خیر
(مال و منافع دنیائی) دارند شتاب میکرد، اجلشان زودتر فرا میرسید (به عواقب
اعمالشان هلاک میشدند)، پس (به این دلیل که به بندگان تا پایان عمر مهلت بخشیده)
کسانی را که به لقای ما امید (باور و انتظاری) ندارند، در طغیانشان به حال خود
سرگشته رها میسازیم.۲۲
۱۲ – و چون به انسان زیان و ضرری رسد، ما را (در هر حالی) به پهلو (در بستر)، نشسته
یا ایستاده میخواند، اما همین که گرفتاریاش برطرف ساختیم، چنان (ناسپاسانه)
میگذرد که گوئی اصلا ما را برای (رفع) گزندی که به او رسیده بود نخوانده است! این
چنین برای اسرافکاران۲۳ آنچه میکنند (در اثر تکرار به آن عادت
کردهاند) نیکو جلوه میکند.۲۴
۱۳ – و همانا نسلهای پیش از شما را – آنگاه که ستم کردند – هلاک کردیم، حال آنکه
(برای پیشگیری از چنین سرنوشتی) پیامبرانشان نشانههای روشنی برای آنها آورده
بودند ولی آنان بر آن نبودند که ایمان بیاورند (انگیزه و اشتیاقی به این کار و
زمینهای برای آن نداشتند)، این چنین مجرمان (جداشدگان از حق) را جزا میدهیم.
۱۴ – سپس شما را پس از ایشان در زمین جانشین کردهایم تا بنگریم شما چگونه عمل
میکنید.
۱ - به پاورقی شماره ۱ سوره «حجر» مراجعه شود.
۲ - صفت حکیم دلالت بر محکم و استوار و مبرای از عیب و نقص بودن میكند، همچون
جسم محکمی که نشکن و یکپارچه است. خدا حکیم است، چون در کارش رخنه و راهی برای
نفوذ خرابی و نقص نیست.
۳ – معنای صِدق، که ده بار در قرآن تکرار شده، همان راستی در مقابل دروغ و حق
در برابر باطل است. مثل: لسان صدق، مدخل و مخرج صدق (ورود و خروج صادقانه)،
وعدالصدق، مقعد صدق (جایگاه راستین)، قدم صدق.
قدم را نیز مقام و منزلت گفتهاند؛ منظور این است که مقام و موقعیت و منزلت
آنان در آخرت، موقت و اعتباری نیست که زائل گردد، بلکه واقعی و حقیقی است. شبیه
این معنا را در آیه ۵۵ سوره قمر آورده است: «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ
مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ».
۴ - لفظ جادوگر برگردان دقیقی برای کلمه ساحر نیست، جادوگر در زمانه و ذهن ما،
تداعی کننده رمالهای بیسواد و حقهبازی است که از سادگی عوام سوء استفاده
میکنند و ترس و طمع آنان را سرمایه کار خود قرار میدهند، اما ساحران زمان
فرعون، متخصصان زیرکی بودند که با شناخت نسبی خود از خواص عناصر (در شیمی و
فیزیک) چشمبندی میکردند و مردم را فریب میدادند.
۵ - آفرینش آسمانها و زمین در شش روز (دوران)، جمعاً در ۷ آیه قرآن مطرح شده
است (اعراف ۵۴، یونس ۳، هود ۷، فرقان ۵۹، سجده ۴، ق ۳۸، حدید ۴). این آیات به
آفرینش کل جهان اشاره دارند، و آیات ۹ تا ۱۲ سوره فصلت، به عنوان زیر مجموعهای
از آن کل، مراحل آفرینش زمین را در دو مرحله، پیدایش کوهها (چین و چروکهای
پوسته خارجی) و تقویت خاک آن در چهار مرحله و پیدایش جوّ زمین (۷ آسمان) را در
دو مرحله (جمعاً هشت مرحله) بیان میکند.
۶ - اصطلاح «ثم استوى على العرش» كه ۶ بار در قرآن تکرار شده، تعبیری است از به
کمال رسیدن خلق و راهاندازى و کارکرد آن. مثل اتومبیل که پس از ساخت و خروج از
کارخانه، آماده بهرهبردارى مىشود و راننده پشت فرمان قرار مىگيرد (ثم استوى
على العرش). یا مثل میوه که پس از رسیدن قابل مصرف مىشود. سوار کشتی یا
چارپایان شدن و مسلط گشتن و راندن آنان را قرآن با همین اصطلاح بیان کرده است
(زخرف ۱۳).
۷ - مشرکین معاصر نزول قرآن که نه اعتقادی به آخرت داشتند و نه به نبوّت و
امامت، در حوادث ناگوار برای دفع ضرر و جلب منفعت، به بُتها، که آنها را نماد
فرشتگان، و فرشتگان را نیز دختران خدا! میپنداشتند، پناهنده شده و آنها را
برای برآورده شدن حاجاتشان به دعا و نیاز «میخواندند» و میگفتند اینها
شفیعان ما نزد خدا هستند (هَٰؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللهِ - یونس ۱۸)
بحث شفاعت در قرآن در چنین زمینهای مطرح شده است. بیتوجهی به این بستر
تاریخی، برداشتهای دلبخواهی از آیات شفاعت و بسط دادن آن به زمینههای دیگر،
نتایج غلوآمیزی به بار میآورد. معنای شفع، پیوند خوردن و یاری رساندن است،
فرشتگان، که نیروهای عالم و کارگزاران جهاناند، تنها از نقشی که خدا برای آنها
تعیین کرده است پیروی میکنند و تنها به کسانی که مورد رضایت خدا باشند یاری
میرسانند.
«اذن الله» که معمولا «اجازه خدا» ترجمه مىشود، همان نظامات و سنتهائى است که
به رهرو حق، چراغ سبز و اجازه عبور مىدهد. بنابراین اذن دو طرف دارد؛ حرکت
مثبت از یکطرف، راه باز کردن و اجازه عبور از طرف ديگر. مثل آن که معلمی به
شاگردان بگوید: دنبال تقلب و پارتی بازی نروید، کارنامه قبولی را جز به اذن من
یعنی کسی که از عهده امتحانات برآید دریافت نمیکند.
۸ – صحنه طبیعت، به خصوص در بهاران، جلوهگاه همین تجدید حیات در رستاخیز
گیاهان است.
در آیه ۳۴ این سوره بر همین قدرت آفرینش و بازگرداندن آن تأکید میکند (قُلْ
هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللهُ
يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ).
۹ – جمله: «بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ» دلالت بر استمرار و همیشگی بودن
انکارشان میکند، نه انکاری موردی و موقت.
۱۰ – نکره آمدن کلمات: «شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ»، دلالت بر
ناشناخته بودن آن برای آدمیان از منظر شناخت دنیائی میکند.
۱۱ – در روزگار باستان، ماه را هم مثل خورشید ستارهای درخشان میپنداشتند،
تفاوت قائل شدن میان این دو پدیده در چهارده قرن قبل، آن هم در میان قبایلی
بیسواد، نشان دهنده منشأ غیربشری داشتن این کتاب است. قرآن خورشید را «ضیاء»
(نورافشان) و ماه را تابان (منعکس کننده نور خورشید) نامیده است. در مواردی نیز
خورشید را به چراغ و ماه را به روشنی (سراج و نور) تشبیه کرده است (فرقان ۶۱ و
نوح ۱۶). ماه و خورشید از آیات خدا (فصلت ۳۷)، رام فرمان او (۸ آیه)، سجده
کننده بر خدا (حج ۱۸) شمرده است.
۱۲ – در سه آیه قرآن گردش ماه و خورشید را عاملی برای محاسبه زمان و دارای
موقعیت و منزلگاههای متفاوت شمرده است: انعام ۹۶- ...وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ
حُسْبَانًا... ؛ رحمن ۵ - الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ؛ یاسین ۳۹ -
وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ...
۱۳ – مشروط کردن فهم آیات خدا به داشتن علم را قرآن با جملات: «لِقَوْمٍ
يَعْلَمُونَ» و «لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» بیان کرده است. از جمله: انعام ۹۷ و
۱۰۵ و ۱۱۴، اعراف ۳۲، یونس ۵، عنکبوت ۴۱ و ۶۴، روم ۷، فصلت ۳ و...
۱۴ – به راستی چه ارتباطی میان شناخت آیات خدا در طبیعت، مثل گردش شب و روز و
آنچه خدا در آسمانها و زمین آفریده، با «تقوی» وجود دارد؟ قرآن علاوه بر آیات
تکوینی در کون و مکان، شناخت آیات تشریعی قرآن و کتابهای پیشین را نیز مشروط
به «تقوی» کرده است. مثل بقره ۲ - ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ
هُدًى لِلْمُتَّقِينَ. یا آلعمران ۱۳۸ - هَٰذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى
وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ. علاوه بر آن، قرآن را تذکری برای متقین (حاقه ۴۸)
و موعظهای برای متقین (بقره ۶۶، آلعمران ۱۳۸، مائده ۴۶، نور ۳۴) قرار داده
است. تورات نیز فرقان و ضیاء و ذکری برای متقین بود (انبیاء ۴۸).
تقوا، همان تسلط بر نفس و مهار خشم و شهوت و جاه و مقام طلبیهای به تحریکات
شیطانی است، تا چنین حجابهائی از چشم بصیرت آدمی برکنار نشود و تزکیه نفس صورت
نگیرد، نمیتوان نشانههای ربّ را در آفاق و انفس ببیند. این پاسخی است به این
سؤال که چرا بسیاری از دانشمندان علوم طبیعی، که بهتر از بقیه به شناخت جهان
توفیق یافتهاند، نشانهای از خدا در آن نمیبینند؟
۱۵ – «لقاء پروردگار» را اغلب مترجمان ملاقات خدا در روز قیامت و رستاخیز
شمردهاند، هر چند این معنا در مواردی صدق میکند، اما به نظر میرسد لقاء
ربوبی تنها در آخرت نیست، وقتی خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است، امکان
برقراری ارتباط (ملاقات) با او همواره برقرار میباشد. لقاء ربوبی، همین نزدیک
شدن و پیوند بنده با پروردگار است. همچنانکه دانشآموز با گوش سپردن به تدریس
معلم و خواندن هر کلمه از کتاب او، به درک و فهم و ملاقات (تلاقی، تلقی،
القاء...) مرتبهای از هویت علمی معلم نزدیک میشود، ما نیز اگر گوش دل به کلام
حق سپرده باشیم و به آن عمل کنیم، پله پله به لقای او نزدیک میشویم.
مشرکین از آنجائی که امکان ارتباط با خدا را جز از طریق بُتها، که آنها را
شفیع و واسطه میشمردند، ممکن نمیدانستند، نزول مستقیم و بیواسطه وحی به بشری
عادی، به خصوص یتیم و فقیر، یعنی «نبوّت» را باور نمیکردند و پیش خود
میپنداشتند که اگر چنین ارتباطی امکانپذیر باشد، چرا بر ما که ثروتمندتر و
قدرتمندتر هستیم نازل نشده است!؟
۱۶ - غفلت، بیتوجهی، فراموشی و سهلانگاری در امور مهمی است که مراقبت از آن
ضرورت دارد. غافل بودن گاهی سهوی و ناخودآگاه است و گاهی عمدی و آگاهانه.
۱۷ – در آیه قبل دوزخ را دستاورد عمری انکار شمرده بود «بِمَا كَانُواْ
يَكْفُرُونَ» و در این آیه دستاورد ایمان «بِإِيمَانِهِمْ». در ضمن، معنای
هدایت، نه راهنمائی لفظی، که رهبری و رساندن به مقصود (ایصال بالمقصود) است.
۱۸ - در قرآن ۳۵ بار در وصف بهشت جمله «تَجْرِي مِنْ تَحْتِها الاَنْهار» تکرار
شده است که نمادی است از جریان داشتن دائمی عامل حیات و سبز و خرمی بهشت متقین.
اما ۴ بار نیز به جای جریان داشتن از «زیر باغ»، به جریان داشتن از «زیر آنها»
اشاره کرده است که مفهوم «تحت کنترل و اختیار» میدهد. یکی آیه ۵۱ سوره زخرف و
دیگری آیه ۶ سوره انعام است که جریان داشتن نهرها را در کنترل و تسلط انسان
(با جمله: تجری من تحتهم) نشان میدهد. دو مورد دیگر آیات ۹ سوره یونس و ۴۳
سوره اعراف میباشند که جریان یافتن نهرهای بهشتی را از تحت (کنترل و اختیار)
متقین شمرده است.
در ضمن، وقتی فرعون به قومش ندا داد که مگر فرمانروائی مصر از آنِ من و این
نهرها از زیر من جاری نیست، منظورش تقسیم آب شعبات نیل، نه از زیر پای او، بلکه
به فرمان او برای آبیاری مزارع بود. زخرف ۵۱ - وَنَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِي
قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ
تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلاَ تُبْصِرُونَ. تشبیه مسائل مجرد ذهنی به امور
محسوس و ملموس، شواهد فراوانی دارد. از جمله قرآن دل آدمی را به سه نوع سنگ
تشبیه کرده است: دلهائی سختتر از سنگ، دلهائی همچون سنگهائی که منفجر شده و
از درون آن نهرهای فراوان (از علم و حکمت) سرازیر میگردد، سنگی که (حداقل)
شکافی برداشته و آبی (هر چند مختصر) از آن میتراود و بالاخره دلهائی، همچون
سنگی که از قله مرتفع کوه در اثر فرسایش و یخبندان به پائین درغلطیده، از غله
غرور و تکبر هبوط مینمایند. بقره ۷۴ - ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ
ذَٰلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ
الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا
يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ
خَشْيَةِ اللهِ وَمَا اللهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ.
۱۹ – در این آیه دو بار به جای قولهم (سخن و گفتارشان)، «دَعْوَاهُمْ» آمده
است. دعا در نظر اکثر مردم، همان درخواست و خواندن خدا برای برآوردن حاجات است،
اما در «سُبْحَانَكَ» یا «الْحَمْدُ لِلّهِ» چیزی درخواست نشده است، به نظر
میرسد برای بهشتیان، که به همه حاجات خود رسیدهاند، مطلوبی جز ستایش و حمد
محبوب و معشوق باقی نمیماند؛ تسبیح و تنزیه و تقدیس خدا (سُبْحَانَكَ...) از
هر کوته نظری و بدخداشناسی دنیائی، و حمد و ستایش او (الْحَمْدُ لِلّهِ...)
برای صدق وعدهاش در آخرت و نعمات بیکران اوست. در این صورت حرف و حدیث و سخنی
نمیماند جز وصف یار.
۲۰ - «سلام» ماهیت تحیّتی است که به بهشتیان تقدیم میگردد. اگر معنای تحیّت
«زنده باد» و دعای طول عمر باشد، هر زندگی و طول عمری ارزش ندارد؛ سلامت بودن
از هر عیب و نقص است که به آن ارزش میدهد.
۲۱ – حمد خدا گفتن بهشتیان در آخرت را قرآن در مواردی دیگر بیان کرده است. از
جمله: فاطر ۳۴، زمر ۷۴ و ۷۵، اعراف ۴۳.
۲۲ - عَمَهْ، را سرگردانی و تحیر و بلاتکلیفی در زندگی، همچون ره گم کردگان،
گفتهاند. این کلمه که هفت بار در قرآن تکرار شده، تماماً درباره کافران و
منافقان است.
۲۳ - «سَرَفَ» ضدّ میانهروی و تعادل، و مسرفین همان متجاوزیناند که از حدّ
اعتدال خارج میشوند. همانطور که مصرف زیاد یا پُرخوری اسراف محسوب میشود،
اختصاص دادن همه امکانات به خود، اسراف مهمتری است. قرآن سه بار فرعون و آل
فرعون را از مسرفین شمرده است (یونس ۸۳، غافر ۴۳ و دخان ۳۱).
۲۴ - نیکو جلوه کردن اعمال شخص نزد خود را قرآن گاهی به شیطان نسبت داده (انعام
۴۳، انفال ۴۸، نحل ۶۳، نمل ۲۴، عنکبوت ۳۸)، گاهی به شرکاء شیطانی (فصلت ۲۵،
انعام ۱۳۷)، گاهی به خدا (انعام ۱۰۸، نمل ۴)، ولی بیشتر به صورت ناشناخته هم
آمده، که میتواند هر یک از موارد فوق باشد (انعام ۱۲۲، توبه ۳۷، یونس ۱۲، رعد
۳۳، فاطر ۸، مؤمن ۳۷، محمد ۱۴ و فتح ۱۲).
ترجمه عبدالعلى بازرگان