به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۳۱ – بگو: چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی بر (کارکرد) گوش و چشم‌ها فرمانرواست (که طبق نظامات و مشیّت او عمل می‌کنند)؟ و کیست که (موجود) زنده را از (مواد) بی‌جان و بی‌جان را از زنده خارج می‌سازد؟ و کیست که امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟ بی‌درنگ خواهند گفت: الله! بگو: پس چرا (از شرک در عبادت) پروا نمی‌کنید؟۳۷

۳۲ – پس «ربّ» (صاحب اختیار واقعی و) راستین شما همان «الله» (خدای یکتا) است. پس بعد از (اعتراف به) حق، (عمل به باطل) جز گمراهی چیست؟ پس (از حق) به کجا رویگردان می‌شوید؟

۳۳ – و بدین سان کلمه پروردگارت۳۸ (نظام علت و معلولی او) بر نقض کنندگان حریم (و حرمت حق) تحقّق یافت۳۹ آنها (با بستن دریچه دل به نور حق) ایمان نمی‌آورند.

۳۴ – بگو: آیا از شریکان‌تان (که آنها را در عبادت خدا به شفاعت می‌گیرید) کسی هست که (بتواند همچون خدا) آفرینش را آغاز کند، سپس آن را برگرداند (چرخه تکامل و مرگ و حیات را بگرداند)؟ بگو: تنها خداست که آفرینش را آغاز می‌کند سپس باز می‌آورد، پس چگونه (از حقیقت واژگونه و) منحرف می‌شوید.۴۰

۳۵ – بگو: آیا از شریکان شما (که می‌پندارید نقشی در زندگی‌تان دارند) کسی هست که (مردم را) به حق هدایت کند؟ بگو (تنها) خداست که به حق هدایت می‌کند؛ آیا آن که به حق هدایت می‌کند، سزاوارتر به پیروی است، یا آنکه تا هدایتش نکنند، خود راه نمی‌یابد۴۱ شما را چه می‌شود!؟ چگونه حکم می‌کنید (که به شفاعت واسطه‌ها باید امید داشت)؟۴۲

۳۶ – بیشتر آنان تنها از گمان (عقاید و اوهام خرافی) پیروی می‌کنند، در حالی که مسلماً (اعتماد بر) گمان برای (شناخت) حقیقت کافی نیست، بی‌تردید خدا به آنچه می‌کنند داناست.۴۳

۳۷ – این قرآن (کتابی) نیست که از سوی غیر خدا ساخته و پرداخته شده باشد، بلکه تصدیق کننده آن چیزی است (کتب آسمانی پیشین)۴۴ که پیش رو است و شرح و بسط (کاملتر) کتاب (قوانین و شریعتی) است۴۵ که بی‌تردید از جانب ربّ‌العالمین است.۴۶

۳۸ – با این حال (کافران) می‌گویند: (محمّد) آن را از خود درآورده است!۴۷ بگو: پس (اگر راست می‌گوئید) شما نیز سوره‌ای مانند آن بیاورید و به غیر از خدا، هر که را می‌توانید (به یاری) فرا خوانید.۴۸

۳۹ – (واقعیت این است که) آنها چیزی را تکذیب می‌کنند که احاطه علمی بر آن ندارند و هنوز واقعیتش بر آنان آشکار نشده است.۴۹ پیشینیان آنها نیز بدینگونه (پیامبران معاصر خود را) تکذیب می‌کردند، پس بنگر که سرانجام ستمگران چگونه بود.۵۰

۴۰ – برخی از آنان به قرآن ایمان می‌آورند و برخی (به دلیل تکبّر و تعصبات خرافی) ایمان نمی‌آورند و پروردگار تو به مفسدین داناتر است.۵۱

۴۱ – و اگر (همچون پیامبران پیشین) تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من به خودم و عمل شما به خودتان مربوط است (هرکدام به نتیجه کار خود می‌رسیم). شما از آنچه من انجام می‌دهم مبری (برکنار و غیرمسئول) هستید و من نیز از آنچه شما انجام می‌دهید مبری هستم.۵۲

۴۲ – برخی از آنها (در ظاهر) به سخنان تو گوش می‌دهند (اما نه به نیّت فهمیدن)، آیا تو می‌توانی ناشنوایان (باطنی) را، هر چند خِرَد خویش (طبق عادت) به کار نمی‌گیرند، شنوا گردانی؟

۴۳ – و برخی از آنان (در ظاهر) به تو می‌نگرند، آیا تو می‌توانی نابینایان (کوردل) را، هرچند (طبق عادت) چشم بصیرت نمی‌گشایند (به سوی مقصد) رهبری کنی؟۵۳

۴۴ – مسلماً خدا به مردم هیچ ستمی نمی‌کند، بلکه این مردمند که (با انحرافشان از حق) به خود ستم می‌کنند.

۴۵ – روزی که (خدا) آنها را (در رستاخیز) گِرد آورد، (چنان زمان کوتاه به نظرشان می‌رسد که) گوئی جز ساعتی از روز (که) میان خویش شناختی پیدا کرده‌اند،۵۴ درنگ نکرده‌اند، هر آینه کسانی که ملاقات خدا را تکذیب کردند، زیان بردند و در راهی درست نبودند.

۴۶ – و اگر برخی از آن (عواقب عذاب آور اعمال‌شان) را که به آنها وعده می‌دهیم، (در حیاتت) به تو نشان دهیم، یا (پیش از آن) تو را بمیرانیم، (در هر حال) بازگشت آنها به سوی ماست، سپس (با رفتن تو نیز) خدا بر آنچه می‌کنند (کاملا) شاهد (حاضر و ناظر) است.۵۵

۴۷ – و هر امتی را رسولی است و چون رسول‌شان بیاید (بر آنان اتمام حجت شده، و با انکار رسولان و ایجاد اختلاف) به عدالت میانشان داوری شود و به آنان ستمی نرود.

۴۸ – و (از جمله ایرادهای دیگر) می‌گویند: اگر راست می‌گوئید، این وعده (عذاب دنیائی اعمال) کِی خواهد بود؟

۴۹ – بگو: من اختیار هیچ نفع و ضرری را نسبت به خود، جز آنچه خدا خواهد، ندارم (چه رسد به شما). هر امتی را سرآمدی است (جوامع نیز همچون افراد عمری معین دارند)، آنگاه که سرآمد آن (با کهولت تاریخی و ظلم و ستم) فرا رسد، لحظه‌ای دیر و زود نخواهد شد.

۵۰ – بگو: آیا هیچ اندیشیده‌اید اگر عذاب او شبانگاه یا روزهنگامی فرا رسد (در دم نابود خواهید شد؟)، مجرمان چه چیزی را (نشناخته) به شتاب طلب می‌کنند؟ (می‌گویند: اگر راست می‌گوئی عذاب را بیاور).

۵۱ – آیا (می‌خواهید) زمانی که (عذابی آنچنان) واقع شد، باورش کنید؟ حالا (که کار از کار گذشته است)؟ شما که همواره زودتر آمدن آن را طلب می‌کردید!

۵۲ – آنگاه به کسانی که ستم کردند گفته می‌شود: بچشید عذاب ابدی را، آیا جز به آنچه (در مدت عمر یکسره) کسب می‌کردید (دستاورد خودتان) جزا داده می‌شوید؟

۵۳ – و (کافران نه برای اطمینان، که برای استهزاء) از تو طلب خبر (درباره هشدار عذاب) می‌کنند که: آیا آن حق (راست) است (یا می‌خواهی ما را بترسانی)؟ بگو: آری، سوگند به پروردگارم که مسلماً (عذاب) راست است و شما ناتوان کننده (خدا از نزول آن) نیستید.


۳۷ – در این آیه به ۴ پایه خداشناسیِ نظری، که مشرکین به آن باور داشتند، اشاره می‌کند: ۱- رزق رسانی، ۲- ابزار شناخت بخشیدن، ۳- چرخه مرگ و زندگی و تکامل را گرداندن، ۴- امور جهان را مدیریت کردن.
در روزگار ما اگر کسی بر این باور باشد که این ۴ پایه هستی به دست قدرت خداست، خداپرست و دیندار محسوب می‌شود، پس چرا چنین باوری، که البته شرط «لازم» ایمان است، در منطق قرآن «کافی» نیست و در این آیه آمده است که: پس چرا پروا نمی‌کنید؟ «أَفَلاَ تَتَّقُونَ»
۴ پایه فوق جنبه «نظری» و اعتقادی دارد ولی مادام که «عملا» تغییری در زندگی ایجاد نکند و موجب اخلاص در تعبد و توحید در بندگی خدا نگردد، حاصلی در منظومه خداپرستی به بار نمی‌آورد و شرک محسوب می‌شود. گره اصلی خداباوری مشرکین در شفیع قائل شدن و «توسل» به بُت‌ها، برای برآوردن «حاجات»، یعنی جلب منفعت و دفع ضرر بوده است. به راستی، چند درصد از خداپرستان امروز دنیا، بیم و امیدهای زندگی‌شان از خدا و به خداست؟ فقط از او خشیت دارند و تنها از او یاری می‌طلبند و به «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» عمل می‌کنند؟
معنای تقوا، عمل کردن به لوازم علم است؛ وقتی علم حاصل شود که رزق ما، شناخت ما، مرگ و حیات و اداره امورمان به دست خداست، کاربرد صادقانه این آگاهی، پرهیز از ترس و طمع داشتن از بندگان دیگر است.

۳۸ – کلمه از ریشه «کَلْم» در اصل به معنای تأثیر است، این که در قرآن بارها از «کلمه رب» یا کلمات رب (یا الله) نام برده شده، منظور همان نظامات و قوانین مؤثری است که در جهان مقرر داشته است. از جمله نظام علت و معلولی که هر عملی را عکس‌العملی است، مثل رویگرداندن مستمر از حق، که موجب از دست دادن استعداد ایمان می‌گردد.

۳۹ - معنای «فسق» خروج از حریم و حدود و نظاماتی است که خدا مقرّر کرده و نوعی عصیان و قانون‌شکنی و دریدن پرده محافظ محسوب می‌شود. فسق ابلیس خارج شدن از صف سجده کنندگان و نقض امر الهی بود.

۴۰ - «اِفک»، به گفته اهل لغت، چیزی است که از حقیقتش برگردانده شده باشد. این واژه نوعی واژگونگی اندیشه و عمل را نشان می‌دهد. دروغ را نیز از این جهت افک نامیده‌اند که واقعیت را وارونه می‌کند.

۴۱ – در همین یک آیه ۵ بار کلمه «يَهْدِي» و ۴ بار کلمه «حَقُّ» آمده است که هر دو مورد بی‌نظیر در قرآن است. در ضمن کلمه حق ۱۷ بار در این سوره تکرار شده که از همه سوره‌های قرآن بیشتر است (به استثنای سوره بقره که با حجمی سه برابر فقط ۲ رقم بیشتر دارد).

۴۲ – در روزگار ما نیز همچنان کسانی با تقلید و پیروی چشم و گوش بسته از اشخاص، به جای شناخت و پیروی از کتاب خدا، بر همان راه توجیهات باطل گذشتگان را ادامه می‌دهند.

۴۳ – حدس و گمان، البته به عنوان گام نخست، برای شناخت یک موضوع ایرادی ندارد، آنچه مورد ایراد است، اکتفا کردن به گمان و اتکاء به آن در زندگی است. باورهای مشرکین درباره نقش بُت‌ها در برآوردن حاجات و اعتکاف در بُتخانه‌ها، و آداب و زیاراتی که انجام می‌دادند، تماماً مبتنی بر اوهام و خرافات و گمان‌های جاهلانه بود. امروز نیز بسیاری از دینداران عالم به آداب و تشریفاتی در آئین‌های مذهبی خود پایبندی نشان می‌دهند که بسیاری از آنها بر پایه ظنّ و گمان در طول تاریخ شکل گرفته و با اساس شریعت مغایرت و تضاد دارد.

۴۴ – در قرآن ۱۶ بار تکرار شده که این کتاب تصدیق کننده حقایقی است که در تورات و انجیل موجود است.

۴۵ - تفصیل دادن آیات، در مقابل مجمل و مختصر بیان کردن آن است. تفصیل آیات از جانب خدا، با کلی‌گوئی‌های فلسفی و تشبیهات غلوآمیز ادبی فرق بسیار دارد. تفصیل از ریشه «فَصَلَ»، دلالت بر جدائی و استقلال اجزاء هر چیزی می‌کند، همچون دوربینی که جزئیات موی و خطوط پوست را نشان می‌دهد.

۴۶ – وصف «لاَ رَيْبَ فِيهِ» در مورد قرآن، در بقره ۲ و سجده ۲ نیز آمده است.

۴۷ - «افتری» از ریشه «فَرَیَ»، سخنانی من درآوردی و بی‌پایه و اساس و بافته شده است. در قرآن آمده است که ماجرای حضرت یوسف(ع) قصه‌ای بافته شده و ساختگی نیست، بلکه حقیقتی است که در کتاب‌های پیشین نیز ذکر گردیده است: «...مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...» (یوسف ۱۱۱).

۴۸ - تحدّی یا فراخوان به آوردن سوره‌هائی مانند قرآن را در سوره‌های دیگر نیز می‌توان دید، از جمله بقره ۲۳ و هود ۱۳.

۴۹ - «تَأْوِيلِ» از ریشه «اَوْل»، برگشت دادن و رجوع به حقیقت مطلبی است که هنوز وقوع خارجی پیدا نکرده است. مثل خوابی که یوسف در کودکی از سجده خورشید و ماه و یازده ستاره دید و تحقق عینی و حقیقت آن در دوران صدارتش در مصر برای دیگران روشن شد (یوسف ۶ و ۲۱ و ۱۰۰ و ۱۰۱).

۵۰ – آیات گذشته یکسره سخن از تکذیب کنندگانی بود که پیام رسول را انکار می‌کردند، اما در انتها به سرانجام «ظالمین» اشاره شده است. بدیهی است منظور از آن تعلیمات، عدالت در معنای جامع آن است، وقتی حق در جای عادلانه خود قرار نگرفت، ظلم پدید می‌آید، ظلم به نفس خود یا به دیگران.

۵۱ – قرآن وقتی صفت «اعلم» را در مورد خدا (به جای علیم) به کار می‌برد، می‌خواهد بگوید او بهتر از شما از کفر و انکار مشرکان آگاه است و نیازی به دخالت شما و پرونده سازی و سلب آزادی آنان ندارد. این آیه و آیه بعد دلالت بر آزادی عقیده مخالفان می‌کند.

۵۲ - بری بودن از کاری یا کسی، بیش از آنکه مفهوم بیزاری و تنفر داشته باشد، مفهوم برکناری، اعلام عدم موافقت و مبری بودن از عواقب و آثار آن است. همچنانکه گفته می‌شود فلان شخص از اتهامات وارده «تبرئه» شد و «برائت» یافت، این کلمه به معنای بهبودی از بیماری (بری شدن از مرض) و شفا یافتن نیز در قرآن آمده است. همان کاری که حضرت عیسی(ع) به اذن خدا می‌کرد (...وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللهِ...- آل‌عمران ۴۹).

۵۳ – در این آیه و آیه بعد، جمله «وَلَوْ كَانُواْ» و مضارع آمدن افعال: لاَ يَعْقِلُونَ و لاَ يُبْصِرُونَ، دلالت بر استمرار و همیشگی بودن چنین حالتی در منکران می‌کند که موجب تکوین شخصیت آنان شده است. در ضمن این دو آیه نشان می‌دهد ایمان امری قلبی است و تا دل نخواهد و نطلبد، گوش دادن و دیدن (شنیدن و خواندن) فایده‌ای ندارد.

۵۴ – چندان روشن نیست که منظور شناسائی‌های در عمر دنیائی است، یا این که پس از محشور شدن شروع به شناسائی اقوام و آشنایان خویش می‌کنند (والله اعلم).

۵۵ - این سخن را خداوند علاوه بر این آیه، به زبان‌های مختلفی بارها، از جمله در رعد ۴۰، غافر ۷۷، زخرف ۴۲ و مؤمنین ۹۳ تا ۹۵ به رسول مکرم خود اعلام کرده است. وقتی پیروزی زودرس برای آن پیامبر عظیم‌الشأن تضمین نشده و او فقط مأمور ابلاغ و انجام تکلیف بود، چه جای تعجیل و شتاب در پیروزی یا نومید شدن از عدم حصول آن در عمر کوتاه آدمی وجود دارد؟

ترجمه عبدالعلى بازرگان