به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۵۴ – و اگر همه آنچه در زمین است برای هر آن کس که ستم کرده باشد (و بخواهد برای
نجات خود از دوزخ) آن را فدیه دهد، (از او پذیرفته نخواهد شد) و آنگاه که (منکران)
عذاب را ببینند، پشیمانی خود پنهان میکنند (تا به گمانشان معلوم نشود گناهکارند)؛۵۶
و (در آنروز) میانشان به عدالت داوری خواهد شد و مورد ستم قرار نخواهند گرفت.
۵۵ – آگاه باشید که همه آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ خداست (مالکیت انسانها
اعتباری و موقت است)، آگاه باشید که وعده خدا راست است، هر چند بیشتر آنان
نمیدانند.۵۷
۵۶ – اوست که (دائماً) زنده میکند و میمیراند و به سوی او بازگردانده میشوید.۵۸
۵۷ – ای مردم! برای شما اندرزی از سوی پروردگارتان آمده و درمانی برای آنچه (از
صفات ناپسند) در سینههاست۵۹ و هدایت و رحمتی برای مؤمنین.۶۰
۵۸ – بگو: (مردم باید) به فضل و رحمت خدا، به چنین (موهبتی) شادمان گردند، که از هر
آنچه گِرد آورند بهتر است.
۵۹ – بگو: آیا هیچ (در بطلان کارتان) اندیشیدهاید که رزقی را که خدا برای شما
(حلال برای همگان) فرستاده (خودسرانه برخی از) آن را حلال و (برخی را) حرام
میشمارید؟ بگو: آیا خدا به شما چنین اجازهای داده، یا بر خدا دروغ میبندید؟۶۱
۶۰ – کسانی که به دروغ چیزی را به خدا نسبت میدهند (نظریات فقهی خود را به عنوان
حکم خدا و ولایت او فتوا میدهند)۶۲ چه گمانی دارند (درباره) روز قیامت؟
(که باید پاسخگوی بدعت گذاری خویش باشند) به راستی که خدا بر مردم صاحب فضل (نعمت
بخش) است ولی بیشتر آنان شکر نعمت نمیگزارند.۶۳
۶۱ – و (ای رسول) در هر وضع و حالی که باشی، هر بخشی از قرآن را که (بر مردم) تلاوت
کنی، و (هر یک از شما) هر عملی انجام دهید، جز این نیست که ما شاهد (ناظر و مراقب)
بر شما هستیم، همانگاه که در آن (با تمام وجود) مشغول شدهاید،۶۴ نه
چیزی به وزن ذرهای در آسمانها و زمین از پروردگارت پنهان میماند، و نه (به حجم)
کوچکتر یا بزرگتر از آن،۶۵ مگر آنکه (تمام آنها) در کتاب مبین (علم خدا،
ثبت و ضبط) است.۶۶
۶۲ – آگاه باشید که دوستان خدا، نه بیمی (از عمل به حق) دارند و نه (از مصیبتهای
در راه حق) اندوهگین میشوند.
۶۳ – همانان که ایمان آورده و (در دنیا از ارتکاب گناه) پروا میکردند.۶۷
۶۴ – بشارت ویژه آنان است، هم در دنیا و هم در آخرت.۶۸ کلمات خدا
(نظامات تأثیرگذاری که بر سرنوشت آدمی قرار داده) را تبدیل و دگرگونی حاصل
نمیگردد.۶۹ این است همان کامیابی بزرگ.۷۰
۶۵ – و (حال که چنین است) سخنان (انکارآمیز) آنان تو را اندوهگین نکند، بیتردید
تمام عزّت۷۱ (قدرت و شکست ناپذیری) از آنِ خداست (نه منکران)؛ اوست
بسیار شنوا(ی دعا و درخواست مؤمنین)، بسیار آگاه (از نیازهای آنها در مسیر حق).۷۲
۶۶ – آگاه باشید که هر که در آسمانها و زمین است، (اعم از روح و فرشتگان و
پیامبران) بنده خداست؛ و کسانی که به جای خدا شریکانی را (برای برآوردن حاجاتشان)
میخوانند، (از حقیقتی) پیروی نمیکنند. آنها فقط از پندار (اوهام و خرافات خود)
پیروی میکنند۷۳ و جز نسنجیده و ندانسته سخن نمیگویند.۷۴
۶۷ – اوست آنکه برای شما شب را قرار داد تا در آن آرام گیرید، و روز را روشنی بخش
(گردانید تا پرتو خورشید به کار و کسب بپردازید)،۷۵ مسلماً در این
(پدیده تناوب شب و روز) بس نشانههاست برای مردمی که بشنوند (گوش شنوا داشته
باشند).۷۶
۶۸ – (با همه این اوصاف) گفتند: خدا فرزندی گرفته است!۷۷ او (از چنین
تصورات واهی) منزه و مبراست. او بینیاز مطلق است؛ هر آنچه در آسمانها و زمین است،
متعلق به اوست (او نیازی به فرزند و همسر و همکار ندارد)، شما هیچ دلیل و برهانی بر
این (ادعای باطل) ندارید،۷۸ چرا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت
میدهید؟
۶۹ – بگو: بیتردید کسانی که (ادعای) دروغی را به خدا نسبت میدهند (دکانداران دینی
که امتیازاتی را برای خود یا طبقه خود، در انتساب به خدا قائل میشوند) رستگار
نمیشوند (عاقبت بدی دارند).۷۹
۷۰ – (مقام و موقعیتی که در پی آنند) بهرهمندی (موقتی) در این دنیاست، سپس
بازگشتشان به سوی ماست، آنگاه به (کیفر) حق پوشی مستمرشان (در کلاه شرعیها،
ریاکاریها، رشوهگیریها، رانتخواریها و ریاستطلبیها) عذاب سختی به آنها
میچشانیم.۸۰
۵۶ – فعل «أَسَرُّواْ»، از اضداد است و بر حسب
مورد، معنای پنهان ساختن یا آشکار کردن میدهد. اظهار پشیمانی یا اخفای آن
هنگام مشاهده عذاب (که در سوره سبا آیه ۳۳ نیز آمده است)، هم بر ندامت درونی
دلالت میکند، و هم بر سرپوش گذاشتن بیرونی آن، که فرافکنی ناخودآگاه نفسانی به
شمار میرود.
۵۷ – به نظر میرسد میان این دو هشدار: «أَلا» (آگاه باشید)، ارتباطی برقرار
باشد؛ وقتی هر آنچه در آسمانها و زمین است متعلق به خداست، پس مالک و
فرمانروای مطلق میتواند هر تصرّفی در آنچه دارد بکند، چه بازآفرینی و
بازگرداندن آن، چه عذاب متخلفان.
۵۸ – این نیز دلیل دیگری است بر رستاخیز؛ آنکه یکسره در حال آفرینش و تجدید
حیات در طبیعت است، چرا از بازآفرینی آن ناتوان باشد؟
۵۹ – در قرآن ۱۲ بار آمده است که خدا بر آنچه در سینههاست کاملا آگاهی دارد
(إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ)، در مواردی نیز بر علم خدا نسبت به آنچه
سینهها مخفی میدارند، به طرق مختلف اشاره کرده است. مترجمان معمولا صدور را
همان قلوب گرفتهاند، اما قرآن میان این دو کلمه تفاوت قائل شده و قلوب را در
صدور قرار داده است (...الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ - حج ۴۶). البته از
نظر مجازی، قرآن شخصیت انسان را گاهی به قلب نسبت داده و گاهی به سینه، اما قلب
که قابلیت منقلب و دگرگون شدن دارد، نشانگر استعداد تحول پذیری آدمی است، و
«صدر»، که به تعبیر حکیمانه امام علی(ع) صندوق اسرار اوست (صَدْرُ الْعَاقِلِ
صُنْدُوقُ سِرِّهِ- حکمت ۶ نهج البلاغه). وصف مکان و محل شخصیت آدمی است که
تنگی یا گشادگی (ضیق صدر یا انشراح صدر) میپذیرد (انشراح ۱، نحل ۱۰۶، انعام
۱۲۵، زمر ۲۲)؛ احساس حصر و حرج میکند (نساء ۹۰ - حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ، انعام
۱۲۵ - ضَيِّقًا حَرَجًا)؛ ظرف و مکانی است برای ترس (حشر ۱۳ - رَهْبَةً فِي
صُدُورِهِمْ)؛ یا تکبر (غافر ۵۶ - إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ)؛ جایگاه
مخفیکاری است (نمل ۷۴ و قصص ۶۹ - تُكِنُّ صُدُورُهُمْ ، غافر ۱۹ و آلعمران
۱۱۸ - تُخْفِي صُدُورُهُمْ)؛ مکان ریشه کردن دشمنیهاست (اعراف ۴۳ و حجر ۴۷ -
مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ)؛ ظرف نیازهاست (حشر ۹ و غافر ۸۰ - حَاجَةً فِي
صُدُورِكُمْ)؛ شیطان در این خانه وسوسه میکند (ناس ۵ - الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي
صُدُورِ النَّاسِ)؛ خدا همین زمینه و ظرفیت شخصیتی را به چالش و ابتلا میکشاند
تا دلِ درون آن پالایش شود (آلعمران ۱۵۴ - وَلِيَبْتَلِيَ اللهُ مَا فِي
صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ)؛ همین مکان است که باید از
انواع دردها درمان یابد و شفا پیدا کند (توبه ۱۴ و یونس ۵۷ - وَشِفَاءٌ لِمَا
فِي الصُّدُورِ)؛ و بالاخره سرنوشت هر کس در قیامت تابع میوه و محصولی است که
از زمین سینه او به بار مینشیند (عادیات ۹ و ۱۰ - إِذَا بُعْثِرَ مَا فِي
الْقُبُورِ وَحُصِّلَ مَا فِي الصُّدُورِ).
۶۰ – در این آیه ۴ نقش گام به گام، به ترتیب تأثیرگذاری، برای قرآن قائل شده
است؛ نقش نخست، «موعظه» (اندرزی) است به بیماردلان، نقش دوم، درمان دردها و
«شفا» بخشی بیمارانی است که موعظه را میپذیرند، با شفای بیماریها که مانع گام
نهادن در راه حق است، «هدایت» حاصل میگردد. با هدایت، میتوان به «رحمت» ربوبی
رسید. موعظه درآغاز این نقش است، که همه مردم را در بر میگیرد، و رحمت و هدایت
ویژه مؤمنینی است که موعظه را پذیرفته و شفا یافتهاند.
۶۱ - متوليان مذاهب در طول تاريخ، برای توجيه تسلط و ضرورت طبقه خود، همواره يک
سلسله حلال و حرامها و آداب و تشريفاتي را از خود بافته و به عنوان دين به
مردم عرضه میکردند، متأسفانه چنين دخالتی در احکام الهی، کم و بيش در امت
اسلامی نيز ادامه يافته و مفتيانی برخی حلال و حرامهائی را که بنیاسرائيل در
آئين خود رعايت میکردند (اسرائيليات)، وارد اسلام کردهاند. حال آنکه قرآن به
وضوح توضيح داده چنان مواردی موقت و مختص قوم بنیاسرائيل بوده است (آلعمران
۹۳، نساء ۱۶۰ و انعام ۱۴۶). تنها معياری که در قرآن برای خوردنیها آمده است،
گوارائی و مطبوع بودن (حَلالاً طَیْباً)است که عقل آدمی بايد آن را تشخيص دهد
(بقره ۱۶۸، مائده ۸۸، نحل ۱۱۴، اعراف ۱۵۷ و...).
۶۲ – وقتی مفتیان و مراجع دینی نظر شخصی خود را حکم خدا، و پذیرش آن را شرط
«ولایت» میشمارند، مردمان و مقلدانی که به آنها اعتماد کردهاند، چشم و گوش
بسته و از ترس جهنم به فتاوی آنها، از جمله حرام و حلالهای فقهی، عمل میکنند،
حال آنکه در کتاب خدا خبری از آنها نیست.
۶۳ - شکر نعمت، استفاده بهينه از آن در مسيری است که نعمت دهنده توصيه کرده
است.
۶۴ - «تُفِيضُونَ»، از ریشه «فیض»، نوعی جوشش و روانه شدن با همه وجود است که
به گونهای غفلت از غیر را میرساند. مثل کسی که در کارش غرق شده و ششدانگ
حواسش به آن است. همچنانکه درباره حرکت به سوی عرفات در ایام حج گفته است: دسته
جمعی (بدون تکروی) سیلوار به همراه مردم به سوی عرفات حرکت کنید: بقره ۱۹۹ -
ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ...
۶۵ – وصف اصغر و اکبر معمولا درباره «ابعاد» به کار میرود، نه درباره «اوزان»
و سبکی و سنگینی آن.
۶۶ - کلمه «مبین» (و مبیناً) جمعاً ۱۱۹ بار در قرآن تکرار شده است. این صفت که
به موضوعات متنوعی مثل: ضلال، نذیر، عدو، سحر، سلطان، بلاء و... نسبت داده شده،
در ۱۲ مورد مشخصاً صفت «کتاب» شمرده شده است. (مائده ۱۵، انعام ۵۹، یونس ۶۱،
هود ۶، یوسف ۱، شعراء ۲، نمل ۱ و ۷۵، قصص ۲، سبا ۳، زخرف ۲، و دخان ۲) معنای
مبین، برحسب موقعیت نحوی (لازم یا متعدّی) آشکار یا آشکارکننده است. در موارد
۱۲ گانه فوق به نظر میرسد هر گاه کتاب هستی مراد باشد، معنای واضح و آشکار در
آن غلبه دارد. در آیه ۷۵ سوره نحل نيز از «كتاب مبين» سخن گفته است كه منظور
همان کتاب علم خدا و حافظه هستی است که هیچ تر و خشکی غایب از آن نیست (انعام
۵۹) و هر غایبی در آن حاضر است (نمل ۷۵).
۶۷ – تنها از طريق «تقوا» به ولايت خدا درآمدن را در آيات ديگری میتوان يافت،
از جمله: ... إِنْ أَوْلِيَاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ... (انفال ۳۴)،
...وَاللهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ (جاثيه ۱۹). تا پروای درون (كنترل نفس) حاصل
نگردد، ايمان و احسان و بقيه صفات نيكو تحقق نمیيابد.
۶۸ – مقدم آمدن «لَهُمُ» در این آیه، انحصار و ویژه بودن را میرساند؛ بشارت و
مژده مختص ایشان است نه غافلان.
۶۹ - معنای «کلمه» (در کلمة التقوى) عامل مؤثر است. کلمه از ریشه «کـَلمْ»، در
اصل به معنای تأثیر است. به زخم ناشی از تأثیر شمشیر و نیزه، کـَلمْ، و به آنچه
با چشم یا گوش درک مىشود و در شنونده تأثیر میگذارد کلام میگويند. کلمات خدا
همان قوانین و نظامات مؤثری است که خداوند در جهان مقدّر فرموده و این نظامات
را عامل تبدیل کنندهای نیست (انعام ۳۴، ۱۱۵ و یونس ۷۴).
۷۰ - فوز و فلاح را رستگاری معنا میکنند، ولی تفاوتی میان این دو واژه وجود
دارد؛ فلاح از ریشه «فـَلـَحَ» شکفتن و شکوفا شدن استعدادهای بالقوه معنوی در
نفس آدمی است که در زندگی دنیا باید تحقق یابد، اما فوز، به سلامت رسیدن به
مقصود و نجات یافتن از خطرات مسیر است. اعراب به بیابان و صحاری کویری «مفازه»
میگفتند و عبور به سلامت از چنین صحاری سوزانی را فوز مینامیدند.
۷۱ - صفت «عزيز» در زبان عربی، دلالت بر عزّت مطلق، يعنی ابرقدرتی میكند كه
دستی بالای دست او نيست. از اين نظر به شاهان نيز «عزيز» میگفتند. مثل عزيز
مصر (فرعون). زمين بلندی را كه آب بر آن سوار نمیشود نيز «عزاز» میگويند.
۷۲ – ذکر صفات سمیع و علیم خدا در آیهای که سخن از مقابله منکران با حق و
سرکوب مؤمنین است، یادآور حضور و شهود خدا در صحنه حق و باطل و اطمینان بخشیدن
از شنوائی خدا نسبت به دعاهای در زبان و در ضمیر مؤمنان و آگاهی از موقعیت
آنهاست.
۷۳ – تأکید مجددی است بر خیالپرستی و پیروی از ظنّ و گمان، که در آیه ۳۶ همین
سوره به آن اشاره کرده است.
۷۴ - «خرص» سخن گفتن از روى ظنّ و گمان و حدس و تخمين است كه هيچكدام براى
رسيدن به حق كافى نيست. از پنج بارى كه اين واژه در قرآن آمده، سه بار آن همراه
پيروى از ظنّ (يتبعون الظن) و يكبار نيز (زخرف ۲۰) همراه سخن گفتن بدون علم و
آگاهى آمده است.
۷۵ – این نشانه را در: نمل ۸۶، غافر ۶۱، قصص ۷۳ مییابید.
۷۶ - معنای استماع، بیش از شنیدن ظاهری (و از گوش به در کردن) است. استماع،
شنیدن به جان و فهمیدن و درک است. جمله «إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ
يَسْمَعُونَ» در نحل ۶۵، روم ۲۳ و سجده ۲۶ نیز آمده است.
۷۷ – اشارهای است به سخن مشرکین که فرشتگان را دختران خدا تصور میکردند
(اسراء ۴۰، صافات ۱۵۰، زخرف ۱۹، نجم ۲۷) و چه بسا یهودیان یا مسیحیانی که عُزیر
و عیسی را فرزند خدا شمردند (توبه ۳۰) و هر کس که به هر شکلی بخواهد نسبتی میان
بندهای با خالق برقرار کند تا امتیازی برای خود یا معبودانش قائل شود.
۷۸ - کلمه سلطان (به صورت نکره و با ضمیر) ۴۰ بار در قرآن تکرار شده است.
مردمانی که به قدرت مستبدین خو گرفتهاند، تسلط را ناشی از زور میدانند و به
همین دلیل پادشاهان را سلطان مینامند (حال آنکه چنین عنوانی در قرآن نیامده
است). اما قرآن تسلط را در برتری منطق، و سلطان را در علم و دانش سراغ داده
است: فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ (اگر راست میگوئید مرا دلایلی روشن عرضه
کنید - ابراهیم ۱۰).
۷۹ - فلاح را رستگاری معنا میکنند. گرچه رستگاری واقعی در آخرت است، اما کلمه
فلاح شامل موفقیت و پیروزیهای دنیائی نیز میشود.
۸۰ – فعل کانوا (در: كَانُواْ يَكْفُرُونَ) استمرار این عمل و شکلگیری تدریجی
شخصیت فرد کفرپیشه را در طول سالیان عمر نشان میدهد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان