به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۹۰ – و بنیاسرائیل را از آن رود (نیل) گذراندیم، پس فرعون و سپاهش (با آگاه شدن از
فرار شبانه آنها) به قصد ستم و تجاوز به تعقیبشان پرداختند،۹۷ تا
سرانجام غرقاب فرعون را فرا گرفت (و در آن حال) گفت: باور کردم که هیچ معبودی جز
آنکه بنیاسرائیل به او ایمان آوردهاند نیست و من از تسلیم شدگان هستم.
۹۱ – اکنون (ایمان میآوردی)!؟ با آنکه پیش تر از آن نافرمانی میکردی و یکسره از
مفسدان بودی؟۹۸
۹۲ – امروز پیکر (بی جان) تو را (از کام امواج به ساحل) نجات میدهیم تا برای
آیندگان نشانهای (از سرانجام ستمگران سرکوبگر) باشد، و به راستی که بسیاری از مردم
از آیات ما بسی غافلند.۹۹
۹۳ – و (پس از غرق فرعونیان) بنیاسرائیل را در قرارگاه راستینی (برحسب وعده الهی)
جای دادیم۱۰۰ و از پاکیزهها (نعمات مطبوع و دلچسب) روزیشان بخشیدیم،۱۰۱
آنگاه (به جای شکر نعمت و رفتار توأم با محبت و مودّت، به اختلاف پرداختند، اما)
اختلاف نکردند مگر پس از آگاهی (نه بیخبری و جهالت، بلکه خودخواهی و رقابت)، البته
پروردگارت میان آنها در آنچه یکسره اختلاف میکردند روز رستاخیز داوری خواهد کرد.۱۰۲
۹۴ – پس اگر در آنچه (از تاریخ و سرنوشت قوم بنیاسرائیل که) بر تو نازل کردیم در
شک و تردید هستی، از کسانی که پیش از تو کتاب (آسمانی) میخواندهاند (یهودیان)
بپرس؛ بیتردید حق از جانب پروردگارت بر تو آمده، پس هرگز از تردید کنندگان مباش.
۹۵ – و مبادا از کسانی باشی که (با وجود آگاهی و ادعای ایمان، عملا) آیات خدا را
تکذیب کردند، پس از زیانکاران خواهی شد.
۹۶ – مسلماً کسانی که کلمه پروردگارت (سخن او که ادامه انکارِ حق، استعداد هدایت را
تباه میکند) بر آنها تحقّق یافته۱۰۳ ایمان نمیآورند.
۹۷ – حتی اگر هر نشانهای برای آنها بیاید، مگر آنکه عذاب دردناک را ببینند.
۹۸ – پس چرا (به موقع خود، ناباورانِ) هیچ شهری ایمان نیاوردند تا ایمانشان سودمند
افتد، مگر قوم یونس که چون (بالاخره) ایمان آوردند، عذاب خوارکننده را در زندگی
دنیا از آنان برداشتیم و تا مدتی معین (تا فرا رسیدن اجل طبیعی) آنان را (از زندگی
دنیائی) بهره مند ساختیم.۱۰۴
۹۹ – و اگر پروردگارت میخواست، همه اهل زمین (جبراً) ایمان میآوردند (اما انسان
را موهبت اختیار و حق انتخاب داده است). آیا تو میخواهی مردم را (با وجود چنین
مشیّتی) وادار کنی تا ایمان بیاورند؟۱۰۵
۱۰۰ – و امکان ندارد کسی جز به اذن خدا (توفیق او به تلاشگران) ایمان آورد۱۰۶
و (خدا) آثار تیره گناه۱۰۷ را بر (قلب) کسانی که عقل خویش به کار
نمیبندند۱۰۸ مینهد.
۱۰۱ – (ای پیامبر به منکران) بگو: بنگرید که چه (نشانههائی از قدرت و تدبیر خدا)
در آسمانها و زمین موجود است، اما این آیات و هشدارها مردمی را که (به خاطر غرور و
غفلت) ایمان نمیآورند سودی نمیبخشد.۱۰۹
۱۰۲ – آیا آنها جز در انتظار روزگار (عذاب آور) پیشینیان (هلاک شدگان) هستند؟ (آیا
تنها با مشاهده عذاب ایمان میآوردند؟) بگو: پس منتظر باشید که من نیز با شما از
منتظرانم.
۱۰۳ – سپس (هنگام وقوع عذاب) رسولان خود و کسانی را که ایمان آوردند نجات میدهیم،
چنین است بر عهده ما که مؤمنان را نجات بخشیم.
۱۰۴ – بگو: ای مردم، اگر از (حقانیت) دین من در شک (و تردید) هستید، پس (آشکارا و
قاطعانه اعلام میکنم) من کسانی را که شما به جای خدا عبادت میکنید، عبادت نخواهم
کرد،۱۱۰ بلکه آن خدائی را عبادت میکنم که شما را میمیراند۱۱۱
(جان شما به دست اوست) و من فرمان یافتهام که از ایمان آورندگان (به وحدانیّت او)
باشم.۱۱۲
۱۰۵ – و این (فرمان) که روی خویش۱۱۳ (هدف و رویکرد زندگیات) را حق
گرایانه۱۱۴ (خالص از شرک) برای دین (توحیدی) به پا دار۱۱۵ و
هرگز از مشرکان مباش.
۱۰۶ – و غیر خدا چیزی را که نه سودی به حال تو دارد و نه زیانی (میتواند) به تو
برساند (برای برآوردن حاجات خود) مخوان که اگر چنین کنی از ستمکاران خواهی شد.۱۱۶
۱۰۷ – (معبودان دیگر هیچکارهاند، اما) خدا اگر به تو رنجی رساند، جز خودش کسی
برطرف کننده آن نسیت و اگر خیری بر تو خواهد، بخشش او را بازدارندهای نیست. آن
(خیر و فضیلت) را به هر که از بندگانش بخواهد (شایسته و سزاوار بداند) میرساند و
(چنین است که) او بسیار آمرزنده مهربان است.
۱۰۸ – بگو: ای مردم! از سوی پروردگارتان حق (هدایت و سعادت) برای شما آمده است،۱۱۷
پس هر کس هدایت پذیرد، به سود خویش هدایت گشته و هر کس (با انکار حق) گمراهی گزیند،
تنها به زیان خویش گمراه شده است و من کارگزار (متولی و قیّم) شما نیستم.۱۱۸
۱۰۹ – و (در برابر نظریات منکران) از آنچه بر تو وحی میشود پیروی کن و (بر آنچه
میگویند) شکیبا باش تا خدا (میان تو و آنان) داوری کند که او بهترین داوران است.
۹۷ – در مفهوم «بَغْيًا»، طلب و تمایل و قصد ستم و
برتری طلبی وجود دارد و در مفهوم «عَدْوًا»، تجاوز از حد و زیاده روی. ترکیب
این دو حالت در آیه ۱۷۳ بقره نیز آمده است، آنگاه که خوردن محرمات چهارگانه را
در شرایط اضطرار مجاز شمرده است، مشروط بر آنکه نه طلب و تمایلی به اینکار
باشد، و نه بیش از حداقل لازم خورده شود (...فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلا
عَادٍ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ...).
۹۸ – بدیهی است هر عصیانگر فاسدی اگر پشیمان شده و با اختیار و آگاهی تسلیم حق
شود، توبهاش پذیرفته میشود، اما از سر ناچاری و اضطرار ایمان آوردن، بهانهای
است برای رفع مانع و تداوم خودخواهیها.
۹۹ – اگر جسد مومیائی شده فرعونی که در موزه نگه داری میشود، همان فرعون زمان
موسی باشد، در اینصورت چنین آیهای باید مایه عبرت مستبدان زمان ما نیز باشد و
چنین خبری از زبان وحی به راستی شگفت آور است.
۱۰۰ - معنای صِدق، که ده بار در قرآن تکرار شده، همان راستی در مقابل دروغ و حق
در برابر باطل است. مثل: لسان صدق، مدخل و مخرج صدق (ورود و خروج صادقانه)،
وعدالصدق، مقعد صدق (جایگاه راستین)، قدم صدق.
۱۰۱ - نعمات خدا پاکيزه و غير پاکيزه ندارد. طيبات در اينجا وصفی برای مطبوع
طبع آدمی بودن نعمات و دلپذيری آن است. واژه متضاد طيب، خبيث است (آلعمران ۷۹،
نساء ۲، مائده ۱۰۰، انفال ۳۷). کلمه طيب يا طيبات، در موارد مختلفی به کار رفته
است. از جمله: مال، سرزمين، گفتار، کلام، خوردنیها، خاک، رزق، همسر، فرزند،
مسکن، حيات و...
۱۰۲ – آیات بسیاری در قرآن (از جمله: هود ۱۱۰، فصلت ۴۵، سجده ۲۵، جاثیه ۱۷
و...) در مورد اختلافاتی که قوم بنیاسرائیل پس از نجات از شرّ فرعون پیدا کرد
سخن گفته و تأکید کرده است که این اختلافات، نه از سر ناآگاهی و بیخبری نسبت
به شریعت و تورات، بلکه اتفاقاً پس از علم و آگاهی (آلعمران ۱۹، شوری ۱۴، و
جاثیه ۱۷) و دریافت «بیّنات» (آلعمران ۱۰۵ و بقره ۲۱۳) به خاطر خوی «بغی»،
یعنی زیاده خواهی و رقابت بر سر مال و موقعیت بوده است.
این سؤال در زمان ما، به خصوص برای ملت ما پس از تجربه انقلاب و عملکرد برخی
روحانیون به قدرت و ولایت رسیده همواره مطرح میشود که چگونه ممکن است کسانی که
یک عمر درس دین خواندهاند، آنچه را که خود تبلیغ کردهاند به راحتی زیر پا
گذاشته و قربانی منافع دنیائیشان کنند!؟ گویا مردم چنین میپندارند که علم دین
همچون علوم فیزیک و شیمی و تاریخ و جغرافیاست که دانستنش الزاماً پایبندی در
عمل به دنبال آورد، آنها گرایش انسان به خیر و شرّ و جاذبه دوگانه رحمن و شیطان
یا اهورامزدا و اهرمن و اختیار و انتخاب آدمی را نادیده میگیرند. دین قانون و
شریعتی الهی است که همچون قوانین بشری، دوطرفه است و تنها با پذیرش و دل دادن
به آن تأثیر میکند.
۱۰۳ – به آیه ۳۳ و پاورقی ۳۸ همین سوره نگاه کنید.
۱۰۴ – تفصیل ماجرای یونس را در سورههای انبیاء آیات ۸۷ و ۸۸، صافات ۱۳۸ تا
۱۴۸، و قلم ۴۸ تا ۵۰ میتوانید بیابید.
۱۰۵ – قابل توجه متولیانی که ادعا میکنند به زور و با زنجیر هم که شده، مردم
را به بهشت میبرند! غافل از آنکه خود با زروگوئی و تزویرشان در جهنماند.
۱۰۶ - «اذن» را با تسامح اجازه ترجمه میکنند، اما هر اجازهای دو طرف دارد؛ آن
که اجازه میگیرد و آن که اجازه میدهد. و گرنه اجازه گرفتن معنا نمیدهد! اذن
خدا همان نظاماتی است که در جهان مقرر داشته و چراغی است که وقتی رهرو به آن
میرسد، با رنگ سبز اذن عبور میدهد. به تعبیر قرآن هر زمین پاکی به اذن
پروردگارش نباتش را میرویاند (اعراف ۵۸) نور و گرمای خورشید و باران و هوای
پاک، اذن خداست، اگر خاک آلوده نباشد، اجازه رشد میگیرد و استعدادهای درون خود
را آشکار میسازد. به قول مولوی:
کِشت جان را کـَش جواهر مضمر است ابر رحمت پر ز آب کوثر است
دعوت پیامبران نیز جز با آمادگی مردم و پذیرش قلبی آنان، که روی دیگر سکه اذن
الله است، تحقق نمییابد. این همان «لا اکراه فی الدین» و ضرورت آزادی اندیشه
است.
۱۰۷ - «رِجْسَ»به پلیدی ناشی از گناه و زنگاری که بر دل میبندد گفته میشود.
خداوند شراب و قمار و بُتهای نصب شده و قرعه را رجس نامیده (مائده ۹۰)، همچنین
خوردن حرام (خون، مرده، و گوشت خوک - انعام ۱۴۵) و بُت پرستی و سخن ناروا را
(حج ۳۰). قرآن رجس را مانع ایمان و در برابر آن قرار داه و تأکید میکند مؤمنین
به پیروی تقوا، دائماً بر ایمانشان، و بیماردلان با انکارشان بر «رجس» خود
میافزایند (توبه ۱۲۵). رجس همان آلودگیهای اخلاقی است که با «طهارت» پاک
میشود (احزاب ۳۳ - ... إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ
أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)، و بالاخره رجس با ایمان نیاوردن
(انعام ۱۲۵) و تعقل نکردن (یونس ۱۰۰) و نفاق (توبه ۹۵) پدید میآید. در مقام
مثال، همچنانکه تغذیه ناسالم، بیحرکتی، کمخوابی، خستگی و... آثار
بیمارکنندهای را در جسم موجب میگردد، رجس نیز مشابه این آثار در روح و روان
است.
۱۰۸ - يعقلون فعل است و دلالت بر کاربرد عقل در امور میکند، بنابراين ترجمه
«عاقلان» يا «اهل خرد» و خردمندان برگردان رسايی نيست. در ضمن معنای «عقل» در
بُعد ذهنی آن، يعنی انديشيدن خلاصه نمیشود. عقل به فرمايش حضرت علی(ع)
(در نامه ۳۱ نهج البلاغه) حفظ تجربههاست. يعنی با تفکر در امور «علم» حاصل
میشود و کاربرد علم (حاصل از تئوری يا تجربه عملی) تعقل میباشد. پس عاقل کسی
است که به علمش عمل میکند. چنين معنائی البته با فهم امروزی ما از عقل، که
فرسنگها از سرچشمه فاصله گرفته، فرق دارد.
۱۰۹ – پاسخی است به این سؤال مقدر و همواره مطرح در روزگار ما که چرا بسیاری از
دانشمندان علوم طبیعی، که بیش از بقیه مردم به اسرار شگفتآور آسمانها و زمین
آگاهی دارند، ایمان نمیآورند! علم که چراغی روشنگر است، هرچند شرط لازم است،
اما کافی نیست، ایمان علاوه بر علم، طهارت و تسلط بر نفس (تزکیه و تقوا) طلب
میکند تا از خودمحوریها و خیالپردازیهای نفس خالی و خالص گردد، وگرنه: چو
دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا! به تعبیر قرآن، فقط دانشمندان از خدا
خشیّت دارند، اما نه همه دانشمندان، بلکه آنها که دریچه دل را به روی دوست و
خورشید رحمت او گشوده و «عبد او» (نه خود و خداوندان زر و زور و تزویر) شده
باشند: فاطر ۲۸ - ...إِنَّمَا يَخْشَى اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ...
۱۱۰ - در ترجمههاى فارسى قرآن، كلمات: بندگى كردن، پرستش، و اطاعت را جايگزين
كلمه عبادت مىبینيد. البته اين معادلها از جهاتى قابل قبول است، ولى بيانگر
روح مطلب و رساننده همه بار معنائی كلمه عبادت نمىباشد.
در زبان عربى هموار كردن راهِ سنگلاخ براى جادهسازى را «عبّدالطريق» مىگويند
و مسيرى را كه در اثر كثرت رفت و آمد كوبيده و براى رهروان رام شده باشد،
«طَريقٌ مُعَبَّد» مىنامند! مشرکان در آستانه بُتها دلدادگی و نفس خود را
تسلیم میکردند ومؤمنان در آستان جلال و جمال ربوبی چنین میکنند. عبادت به
سلسله رفتارهائى گفته مىشود كه جاده وجود انسان را براى پذيرش تكاليف و صفات
خدائى، مثل ايثار، انفاق، عفو، شهادت، علم و حكمت... هموار سازد و مقاومت
منيّتها و نفس دنياطلب او را مهار نمايد.
۱۱۱ – از آنجائی که سبک و سیاق سخن هشداردهنده است، به جای آنکه بر حیاتبخش و
رازق بودن خدا اشاره کند، به اینکه جان شما در دست اوست یادآوری میکند.
۱۱۲ – مشرکان البته مؤمن به وجود «الله» بودند، ولی با شرک در عبادت و باور به
شفاعت و توسل به بُتها عملا توحید را منکر میشدند.
۱۱۳ - معنای ظاهری «وجه»، همان چهره و روی آدمی است، اما از آنجائی که روی
آوردن به هر چیز، نشانه رویکرد دل به آن است، معنای باطنی این کلمه اهداف و
آرمانهائی است که به آن روی میآوریم. مثلا آنگاه که ابراهیم(ع) پس
از روی آوردن به ستاره و ماه و خورشید و مشاهده افول آنان، به آفریدگار آنها
روی آورد، گفت: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضَ...» (انعام ۷۹)، مسلماً متوجه ساختن وجه خود، همان نگاه دل و
هدفگیری در زندگی است. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» (پىجوئی وجه خدا) و
«یریدون وجه الله» (خواستن وجه خدا) که به کرّات در قرآن تکرار شده (از جمله:
بقره ۱۱۵ و ۲۷۲، رعد ۲۲، روم ۳۸ و ۳۹، رحمن ۲۷، انسان ۹، لیل ۲۰، و...) همان
جهت و هدف خدائی است که مؤمن به آن روی میآورد.
۱۱۴ - حنیف از ریشه «حَنَفَ»، بیانگر انگیزه و میل از گمراهی به هدایت و از کجی
به راستی است. به بیان قرآن، حنیف بودن معادل مشرک نبودن است (حُنَفَاءَ
لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ – حج ۳۱) و یا اخلاص در عبادت (وَمَا أُمِرُوا
إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ - بینه ۵).
واژه مخالف حَنَفَ، جَنَفَ میباشد که نوعی تمایل معکوس را نشان میدهد.
بیشتر آدمیان در ارتباط با حق خونسرد و خنثی هستند و کمتر انگیزه و احساسی برای
جستجو و گرایش به آن دارند. اما «حنیف» صفت مشبهه است و دلالت بر ثبوت چنین
حالتی در شخص میکند. نمونه ممتازش در قرآن، ابراهیم خلیل(ع) است که
چنین حالتی در شخصیت او حالت ثابت و راسخ یافته بود و تغییر و تحول باورهایش از
ستاره و ماه و خورشید پرستی تا رویکرد به ربّ العالمین، نشانگر حق جوئی خالص او
از همان دوران نوجوانی تا اواخر عمر و تسلیم به خدا در ذبح فرزند میباشد. در
دو مورد باقیمانده (روم ۳۰ و یونس ۱۰۵)، واژه «حنیفاً»، هدفگیری حقگرایانه به
سوی دین خدا را نشان میدهد: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا.
۱۱۵ - معنای اقامه (برپا داشتن) در «أَقِمْ وَجْهَكَ»، جدّی گرفتن ارتباط با
خدا، اهمیت و اولویت دادن به آن و مراقب بر حُسن انجام آن است. مثل: اقامه وزن
(عدالت در معاملات)، اقامه شهادت برای خدا، اقامه صلوة و...
۱۱۶ - معنای ظلم، چیزی را در غیر جای خود نهادن است، قرآن شرک را ظلمی عظیم
شمرده (لقمان ۱۳) زیرا انحراف بزرگی در عالم است. ظلم بیش از آنکه به دیگری
باشد، به نفس خود است که سرمایه وجودی را تباه میکند.
۱۱۷ – کلمه «حق» ۱۷ بار در این سوره تکرار شده که فقط سوره بقره، با حجمی بیش
از سه برابر، از نظر تعداد بالاتر است (۱۹ مورد)! صفت «حق» در این سوره سه بار
(در آیات ۷۶، ۹۴، ۱۰۸) به قرآن نسبت داده شده است.
۱۱۸ - جالب این که در قرآن ۷ بار به پیامبر(ص) هشدار داده شده و آن
رسول نیز آن را به مردم ابلاغ فرموده که پاسدار مردم نیست و خدا وکالت بندگان
را به او نسپرده است (انعام ۶۵ و ۱۰۷، یونس ۱۰۸، زمر ۴۱، شوری ۶، اسراء ۵۴،
فرقان ۴۳)
شگفتا، خدا چنین اجازهای به پیامبر عظیمالشأنش نداده، اما برخی پیروان شریعت
او از موضع وکالت ملت و پاسداری از عقاید و اعمال آنها ادعای ولایت مطلقه
میکنند!!
ترجمه عبدالعلى بازرگان