به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۱۷ – آیا کسی که بر دلیل روشنی از پروردگارش (قرآن) تکیه دارد۲۱ و آن را شاهدی (پیامبر امین و الگوئی عملی از اسلام) تلاوت می‌کند،۲۲ و پیش از این (قرآن)، کتاب موسی پیشوا (راهنمای عملی) و رحمتی (برای بنی‌اسرائیل) بوده است (مانند کسی است که به دنیا و زینت‌هایش دلبسته و کتاب راهنمای عمل و معلمی ندارد؟) چنان کسانی به آن (قرآن) ایمان می‌آورند و هر که از سایر دستجات (مخالف حق) آن را انکار کند، وعده‌گاهش آتش (دوزخ) است، پس در آن تردیدی مکن که مسلماً (قرآن) حقیقتی از جانب پروردگار توست، ولی بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند.

۱۸ – و کیست ستمگرتر از آنکه دروغی به خدا نسبت دهد (برای غیرخدا نقشی در هستی قائل گردد)؟ آنها (برای پاسخگوئی نسبت به چنین ادعائی) بر پروردگارشان عرضه شوند و گواهان گویند: اینان همان کسانی هستند که به پروردگارشان دروغ بستند (تا خود در سایه واسطه ‌تراشی به مقام و منافعی برسند). آگاه باشید که (شرک ظلم عظیمی است و برخلاف ادعا و انتظار آنها) لعنت خدا (دوری از رحمت او) نصیب ظالمان خواهد شد.

۱۹ – همانهائی که (مردم) را از راه خدا (صراط مستقیم و توحید در عبادت) باز می‌دارند و آن را (با نقش قائل شدن برای واسطه‌ها و شفاعت) در انحراف طلب می‌کنند و همانهائی که آخرت را انکار می‌کنند.۲۳

۲۰ – آنها (با شرک آلود کردن زلال توحید در عبادت) نتوانستند عاجز کننده (خدا یا پیامبران و مؤمنین) در زمین باشند و غیر از خدا یار و یاوری نداشتند، (بلکه) عذابشان (در آخرت به دلیل گمراه ساختن مردم) دوچندان است. (آنها در زندگی دنیا) نه توان (و تمایل) شنیدن (حرف حق) را داشتند و نه (حقیقت را) می‌دیدند.

۲۱ – همین کسانند که به خود زیان رساندند و آنچه را که (به خیال خود به عنوان شفیع و واسطه) بافته بودند، گم می‌کنند (در می‌یابند که تماماً تصوری واهی بوده است).

۲۲ – ناگزیر آنها در آخرت زیانکارترین (مردم) خواهند بود (چراکه هم در دنیا به دنبال سراب بودند و هم دستاوردی در آخرت ندارند).

۲۳ – (اما) کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردند و در برابر پروردگارشان فروتن بودند،۲۴ آنان اهل بهشت و در آن جاودانه خواهند بود.

۲۴ – مَثَل این دو گروه (مؤمن و کافر)، همانند (مقایسه) کور و کر، با بینا و شنواست. آیا (این دو) در مَثَل مساوی‌اند؟ پس چرا پند نمی‌گیرند؟

۲۵ – و (در اولین تجربه پندآموز تاریخی) ما نوح را (با این رسالت) به سوی قومش فرستادیم که (اعلام کن) من هشدار دهنده آشکاری برای شما (به خیر و مصلحت شما) هستم.

۲۶ – اینکه جز خدای یکتا (هیچ معبود دیگری) را بندگی نکنید که (در صورت ادامه چنین انحرافی) من از عذاب روزی دردناک بر شما بیمناکم.

۲۷ – سران کافرپیشه قومش گفتند: تو را جز بشری همانند خود نمی‌بینیم و (در ضمن) جز تعدادی از فرومایگان سطحی‌نظر۲۵ (طبقات فقیر) نمی‌بینیم کسی (از اشراف) از تو تبعیت کرده باشد، و (نه تنها) هیچ برتری برای شما نسبت به خود نمی‌بینیم، بلکه دروغگویتان هم می‌پنداریم!

۲۸ – (نوح) گفت: ای قوم من! آیا هیچ اندیشیده‌اید که اگر من متکی بر دلیل روشنی از پروردگارم باشم و او رحمتی از جانب خویش (رسالتی) به من داده باشد که بر شما پوشیده مانده، (آنگاه با انکار این حقیقت، به ضرر خود عمل کرده‌اید؟) چگونه ما (می‌توانیم) در حالی که (از پذیرش حق) کراهت دارید، شما را به (باور) آن وادار سازیم؟۲۶

۲۹ – و (گفت) ای قوم من، از شما در برابر آن (رسالتم) هیچ مالی نمی‌خواهم،۲۷ پاداش من تنها بر عهده خداست، و (در ضمن، من به خاطر خوشایند شما) طردکننده کسانی (از طبقات فقیر و محروم) که ایمان آورده‌اند نیستم،۲۸ چراکه آنان ملاقات کننده پروردگارشان‌اند،۲۹ بلکه شما را (با چنین انتظار و درخواستی) در جهالت‌ورزی می‌بینم.۳۰

۳۰ – و (گفت) ای قوم من، اگر آنها را طرد کنم، کیست که مرا در برابر (خشم) خدا یاری کند؟ چرا متذکر (بیدار) نمی‌شوید؟

۳۱ – و به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خدا نزد من است (وعده‌های دنیائی مال و ثروت نمی‌دهم) و نمی‌گویم که فرشته‌ام، و (نیز) به کسانی که به چشم شما حقیر می‌آیند،۳۱ نمی‌گویم که خدا هرگز خیری نصیب‌شان نخواهد کرد! خدا به آنچه در نفس‌شان است (به نیّات آنها، از من و شما) آگاه‌تر است. در آنصورت (اگر چنین گویم) مسلماً از ستمگران خواهم بود.

۳۲ – گفتند: ای نوح، با ما مجادله کردی و خیلی هم ادامه دادی۳۲ (اما بدان گوش ما به این حرف‌ها بدهکار نیست) اگر راست می‌گوئی آنچه را (از عذاب) بیم می‌دهی بیاور!

۳۳ – گفت: جز این نیست که اگر خدا بخواهد، آن (عذاب) را برای (مجازات) شما خواهد آورد و شما ناتوان کننده او (در کیفر دادن‌تان) نخواهید بود.

۳۴ – من اگر بخواهم شما را نصیحت کنم،۳۳ وقتی خدا خواسته باشد شما را در بی‌راهه رها سازد،۳۴ نصیحت من سودی به حال شما نخواهد داشت، (پس باید دل خودتان متوجه او باشد، چرا که) او صاحب اختیار (ربّ) شماست و (همگی) به سوی او برمی‌گردید.

۳۵ – یا اینکه می‌گویند: (محمد) این سخنان را از خودش بافته است!۳۵ بگو: اگر من آن را بافته باشم، (کیفر) جرم من به عهده خودم است و از جرمی که شما مرتکب می‌شوید مبری هستم۳۶ (هر کدام بار گناه خود را به دوش می‌کشیم).

۳۶ – و به نوح وحی شد که از قوم تو جز آنانکه (تا کنون) ایمان آورده‌اند، (دیگر) کسی ایمان نخواهد آورد، پس از آنچه می‌کرده‌اند (و می‌کنند) اندوهگین مباش.

۳۷ – و (اینک) کشتی (مورد نظر) را زیر نظر و (مطابق) وحی ما بساز۳۷ و درباره کسانی که ستم کردند از من درخواستی مکن (احساسات خود را در امری که تحقق یافته و از عمل خودشان ناشی شده دخالت مده) که آنها غرق شدنی‌اند.

۳۸ – و (نوح به الهام الهی) کشتی را می‌ساخت و هرگاه سران قومش بر او می‌گذشتند، مسخره‌اش می‌کردند (و نوح می) گفت: اگر ما را مسخره می‌کنید، پس (بدانید که به زودی) ما نیز شما را به همین گونه مسخره خواهیم کرد.۳۸

۳۹ – و به زودی خواهید دانست چه کسی را عذابی که خوارش سازد خواهد رسید و (در قیامت) عذابی پایدار بر او روا می‌گردد.۳۹


۲۱ – جمله «مَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ» این آیه در برابر «مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا» آیه ا۵ است که تفاوت دو نگاه به زندگی و دو هدف متضاد را نشان می‌دهد.

۲۲ – می‌گویند دوصد گفته چون نیم کردار نیست. بسیاری از واعظان، خود به اندرزشان عمل نمی‌کنند، اما پیامبر اسلام قبل از اندرز به دیگران، از خود آغاز می‌کرد و اولین تسلیم شده به آنچه تلاوت می‌کرد بود (انعام ۱۴ و ۱۶۳، زمر ۱۲). شاهد بودن پیامبر، همین نمونه و الگوی عملی و قابل مشاهده بودن او برای پیروان است. (نساء ۴۱ و ۷۹، بقره ۱۴۳، حج ۷۸، احزاب ۴۵، مزمل ۱۵).

۲۳ - صراط مستقيم نزديك ترين فاصله و شاهراهی فطری به سوی خداست، اما مشركان با اعتقاد به شفاعت واسطه ها، اين راه را غير مستقيم و كج و بی راهه می‌جستند (ويبغونها عوجا). بازداشتن مردم از راه خدا و كج پيمودن آنرا در اين سوره ها می‌توانيد ببينيد: آل عمران ۹۹، اعراف ۴۵ و ۸۶ و هود ۱۹. چنین انحرافی از توحید در عبادت، منحصر به مشرکین معاصر پیامبر اسلام نبوده، پیش از آن وجود داشته و پس از آن نیز همچنان ادامه دارد، با این تفاوت که موضوع و مصداق واسطه‌ها عوض شده است.

۲۴ - «مُخْبِتِينَ»، از ریشه «خُبْت» (نرم و هموار)، به اهل تواضع و خشوع در برابر خدا گفته می‌شود. گوئی جاده وجودشان در برابر مَرکب حق صاف و هموار بوده و هیچ مانعی و رادعی ندارد. این کلمه سه بار در قرآن آمده است (هود ۲۳، حج ۳۴ و ۵۴).

۲۵ – بادی به بادیه نشین گفته می‌شود و صحرانشینان معمولا بی‌خبر و زود باورند. منظور از «بَادِيَ الرَّأْيِ»، ظاهراً بیان همین بی‌سوادی و سطحی‌نگری است.

۲۶ – این آیه به وضوح می‌رساند که اجبار و الزام در کار دین باطل است و اصل «لا اکراه فی‌الدین» از آغاز نبوّت در زمان نوح اعلان شده است.

۲۷ – در قرآن به کرّات بر «اجر» نخواستن رسولان در ازای رسالت‌شان تأکید شده است، آیه ۲۹ این سوره به طور استثناء بر «مال» نخواستن آنها از مردم اشاره شده است (وَيَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللهِ...) و آیه ۷۲ سوره مؤمنون بر خرج نخواستن رسول (أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ). شگفت اینکه نه تنها در نیمه دوم همین آیه (إِنْ أَجْرِيَ) کلمه اجر آمده، بلکه در آیه ۵۱ این سوره نیز (يَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلا تَعْقِلُونَ) همچون بقیه ۱۸ مورد، سخن از «اجر» به میان آمده است، عدم درخواست مال منحصراً در همین سوره آمده است. دلیل این استثناء برای این قلم معلوم نیست، همین قدر می‌توان گفت اگر به جای کلمه «مال» کلمه «اجر» در آیه ۲۹ آمده بود، نظم آماری حروف مقطعه «الر» که مضربی است از عدد ۱۹ مختل می‌شد (حرف لام یک رقم کمتر و حرف راء یک رقم بیشتر می‌شد). نکته دیگر اینکه درست در ۱۹ آیه بر پاداش نخواستن رسولان اشاره شده است (انعام ۶۰، یونس ۷۲، هود ۲۹ و ۵۱، یوسف ۱۰۴، مؤمنون ۷۲، فرقان ۵۷، شعراء ۱۰۹، ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۶۴، ۱۸۰، سبا ۴۷، یس ۲۱، ص ۸۶، شوری ۲۳، محمد ۳۶، طور ۴۰، قلم ۴۶) که ۱۸ مورد آن عدم درخواست اجر توسط رسولان و یک مورد (محمد ۳۶) اجر نخواستن خدا از بندگان است.

۲۸ – آیات ۱۱۱ تا ۱۱۴ سوره شعراء (قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلاَّ عَلَىٰ رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ) نیز درباره همین درخواست منکران از نوح است. عجیب آنکه پس از گذشت هزاره‌ها، معاصران پیامبر اسلام همچنان همین درخواست را از او داشتند: انعام ۵۲ - وَلا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ.

۲۹ - «لقاء پروردگار» را اغلب مترجمان ملاقات خدا در روز قیامت و رستاخیز شمرده‌اند، هر چند این معنا در مواردی صدق می‌کند، اما به نظر می‌رسد لقاء ربوبی تنها در آخرت نیست، وقتی خدا از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است، امکان برقراری ارتباط (ملاقات) با او همواره برقرار می‌باشد. لقاء ربوبی، همین نزدیک شدن و پیوند بنده با پروردگار است. همچنانکه دانش‌آموز با گوش سپردن به تدریس معلم و خواندن هر کلمه از کتاب او، به درک و فهم و ملاقات (تلاقی، تلقی، القاء...) مرتبه‌ای از هویت علمی معلم نزدیک می‌شود، ما نیز اگر گوش دل به کلام حق سپرده باشیم و به آن عمل کنیم، پله پله به لقای او نزدیک می‌شویم.
مشرکین از آنجائی که امکان ارتباط با خدا را جز از طریق بُت‌ها، که آنها را شفیع و واسطه می‌شمردند، ممکن نمی‌دانستند، نزول مستقیم و بی‌واسطه وحی به بشری عادی، به خصوص پیامبری یتیم و فقیر، یعنی «نبوّت» را باور نمی‌کردند و پیش خود می‌پنداشتند که اگر چنین ارتباطی امکان‌پذیر باشد، چرا بر ما که ثروتمندتر و قدرتمندتر هستیم نازل نشده است!؟

۳۰ - قرآن واژه «جهل» را در موارد زیادی مقابل «حلم» قرار داده است، نه «علم». از نظر تئوری، جهل مقابل علم است، اما در عمل، غلبه غرایز خشم و شهوت و هوی و هوس بر عقل را «جهل» و تسلط عقل بر احساسات را نشانه «حلم» می‌شمرند.

۳۱ - «تَزْدَرِي»از ریشه «زَرَیَ»، عیب گرفتن و حقیر شمردن کسی یا چیزی است. این کلمه یکبار در قرآن آمده است. امام علی(ع) نیز در نهج البلاغه (خطبه ۱۷۴) از خود راضی نبودن و انتقاد به خود را با همین کلمه بیان کرده است: «إن المؤمن لا يمسي و لا يصبح إلّا و نفسه ظنون عنده فلا يزال زارياً عليها و مستزيداً لها» نفس مؤمن همیشه مورد سوء ظن اوست، دائماً بر او عیب می‌گیرد و بیشتر از او طلب می‌کند.

۳۲ - معنای اصلی جدال، محکم کردن و تابيدن نخ و ريسمان است و در مجادله ميان انسان‌ها، گوئی طرفين با بحث و گفتگوی خصمانه تلاش مي‌کنند گِره اعتقادات خود را محکم‌تر و پيوستگی نظريات طرف مقابل را سُست‌تر کنند و به اين وسيله همچون دو کُشتی‌گير، ديگری را مغلوب نمايند. اين واژه ۲۹ بار در قرآن آمده است و اين از ويژگی‌های آدمی است که نه تنها از جسم و جان و موجوديت خود، بلکه از حيثيت و آبرو و آرمان، حتی باطل خويش هم به سختی دفاع می‌کند. قوم نوح نصایح خیرخواهانه و محبت‌آمیز او را به حساب مجادله و قصد سلطه‌جوئی او بر خود تلقی کردند و موضع مخالفت با او را در پیش گرفتند.

۳۳ – نصیحت از «نَصْح»، اندرز خالص از هرگونه شائبه و نیّت سوء است و جز خیرخواهی قصدی در آن نیست.

۳۴ - «يُغْوِيَكُمْ» از ریشه «غَوَیَ»، و غوایه به راه تباهی و هلاکت رفتن است، درست مقابل رشد که به راه سعادت منتهی شدن می‌باشد. قرآن واژه «غوایه» را مقابل رشد قرار داده است. مثل: بقره ۲۵۶: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ. (همچنین اعراف ۱۴۶). و اطاعت از حق، آدمی را به رشد می‌رساند و عصیان در برابر آن، به غَیّ (وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ - طه ۱۲۱). البته خدا هیچ بنده‌ای را گمراه نمی‌کند، همچنانکه هیچ معلمی بی‌جهت شاگردی را رفوزه نمی‌کند. خود شخص است که قابلیت هدایت خود را همچون شاگردی که شرایط قبولی را احراز نکرده، از دست می‌دهد.

۳۵ – «افتری» از ریشه «فَرَیَ»، سخنانی من درآوردی و بی‌پایه و اساس و بافته شده است. در قرآن آمده است که ماجرای حضرت یوسف(ع) قصه‌ای بافته شده و ساختگی نیست، بلکه حقیقتی است که در کتاب‌های پیشین نیز ذکر گردیده است: «...مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...» (یوسف ۱۱۱).

۳۶ - بری بودن از کاری یا کسی، بیش از آنکه مفهوم بیزاری و تنفر داشته باشد، مفهوم برکناری، اعلام عدم موافقت و مبری بودن از عواقب و آثار آن است. همچنانکه گفته می‌شود فلان شخص از اتهامات وارده «تبرئه» شد و «برائت» یافت، این کلمه به معنای بهبودی از بیماری (بری شدن از مرض) و شفا یافتن نیز در قرآن آمده است. کاری که حضرت عیسی(ع) به اذن خدا می‌کرد (...وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللهِ... - آل‌عمران ۴۹).

۳۷ – با الف و لام معرفه آمدن «الْفُلْكَ» نشان از سابقه ذهنی نوح از آن دارد که گویا قبلا به او الهام شده بود. این سخن عیناً در آیه ۲۷ سوره مؤمنون نقل شده است (فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا...). زیر نظارت خدا و وحی او ساخته شدن کشتی، در حالی که نوح ظاهراً اطلاعی از نجاری و کشتی‌سازی نداشته، قابل فهم است، چه بسا این کشتی به دلیل نکات فنی الهام شده، نمونه و مدلی برای کشتی‌های بعدی شده باشد (والله اعلم).

۳۸ – مسخره کردن از ریشه «سخر»، دست انداختن و به استهزاء گرفتن دیگران است که با تسخیر به معنای مسلط شدن بر کسی یا چیزی برای تحت کنترل خود درآوردن، همریشه می‌باشد. منظور نوح قاعدتاً باید همین معنا، یعنی دست برتر داشتن و غلبه است، وگرنه از پیامبر ناصحی چون نوح به کار بردن الفاظ مسخره‌آمیز و استهزاء دیگران بعید می‌نماید.

۳۹ - « يَحِلَّ» (در: يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ) از همان کلمه حلال (مقابل حرام) می‌آید که معنای آن روا شدن است. گوئی خداوند سدهائی از مغفرت و رحمت در برابر غضب خود قرار داده است که با طغیان بندگان در تجاوز به حقوق یکدیگر (آیه ۸۱) و انحراف از توحید به شرک و گوساله‌پرستی، این سدها فرو می‌ریزد و آثار غضب او بر چنان مردمی حلال و روا می‌گردد!

ترجمه عبدالعلى بازرگان