به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۴۰ – (نوح همچنان به ساختن کشتی و منکران به استهزای او مشغول بودند) تا آنکه فرمان
(تکوینی) ما فرا رسید و تنّور فوران کرد۴۳ (در این زمان به نوح) گفتیم:
از هر یک (از دامها و حیوانات اهلی) یک زوج (نر و ماده) سوار کن و (همچنین)
خانوادهات را، جز هر که را قول (قانون الهی در دامنگیر شدن نتیجه اعمال سوء) بر او
(از شمول رحمت و نجات) پیشی گرفته باشد۴۴ و (نیز سوار کن) هر که را
ایمان آورده باشد، و (هر چند) جز اندکی به او ایمان نیاورده بودند.
۴۱ – (نوح) گفت: در آن (کشتی) سوار شوید که حرکت و توقف آن به نام خداست (به نام
خدا و توکل بر او سوار و پیاده شوید). بیتردید پروردگارم بسی آمرزنده مهربانست (که
شما را مشمول مغفرت و رحمت و نجات قرار داد).
۴۲ – و آن (کشتی) آنان را در میان امواج کوه پیکر پیش میبُرد و (در این هنگام) نوح
پسرش را که در کنارهای (از خشکی) بود ندا داد که پسرم! همراه ما سوار شو و با
کافران مباش! (صف خود را از منکران جدا کن).
۴۳ – گفت: به کوهی پناه خواهم برد که مرا از (سیل) آب حفظ کند؛ (نوح) گفت: امروز در
برابر فرمان خدا هیچ نگهداری نیست، جز کسی که مشمول رحمت خدا واقع شود و (در این
هنگام ناگهان) موجی میان آنان حائل شد و (پسر نوح) از غرق شدگان گردید.
۴۴ – و خطاب آمد: ای زمین، آبِ خویش فرو بر! و ای آسمان، (از باریدن) بایست و آب
فروکش کرد و کار به انجام رسید و (کشتی) بر (کوه) جودی نشست۴۵ و گفته
شد:۴۶ دور باد (رحمت خدا) از مردمان ستمگر.
۴۵ – و نوح (که در غم غرق شدن پسرش همچنان پریشان بود) پروردگارش را ندا کرد و گفت:۴۷
پروردگارا، پسرم از خاندان من است و وعده تو (در نجات خاندان من) مسلماً حق است و
تو بهترین حکم کنندگانی (آیا او را به من بازمیگردانی)!
۴۶ – (خدا) گفت: ای نوح، او از اهل تو نیست۴۸ (اهلیت و هم دلی با تو
ندارد)، او عملی ناشایسته است،۴۹ پس در چیزی که دانشی نسبت به آن نداری
از من درخواست مکن،۵۰ من تو را پند میدهم که از جاهلان مباشی.۵۱
۴۷ – نوح (گفت) پروردگارا، به تو پناه میبرم از این که (بار دیگر) از چیزی که در
آن دانشی ندارم از تو درخواست کنم و اگر مرا (به خاطر این خطا) نبخشی و بر من رحم
نیاوری، از زیانکاران خواهم شد.
۴۸ – (پس از فروکش کردن آب و استقرار کشتی بر جودی) خطاب آمد: ای نوح، با سلام و
برکاتی از سوی ما بر تو و اُمتهای همراهت (از کشتی) فرود آی، و امتهائی به زودی
(از نسل همراهانت پدید میآیند که از نعمتهای خود) بهرهمندشان خواهم کرد سپس
(ستمگران آنها را به سبب سوء رفتارشان) عذابی دردناک از جانب ما خواهد رسید.۵۲
۴۹ – این (داستان) از خبرهای غیبی است که بر تو وحی میکنیم، پیش از این، نه تو از
آن آگاهی داشتی و نه قومت،۵۳ پس (با توجه به پیروزی حق در تجربه نوح، در
برابر سختیهای رسالت) شکیبا باش (و بدان که) مسلماً فرجام (پیروزی نهائی) از آنِ
پرهیزکاران (جهادگران با نفس) است.۵۴
۵۰ – و بر قوم عاد۵۵ برادرشان هود را (فرستادیم که) گفت: ای قوم من، آن
خدای یکتائی را بندگی کنید که شما را غیر از او هیچ معبودی نیست، شما (با پرستش
بُتها) جز به باوری بافته شده (باطل و ساختگی) نمیگرائید.۵۶
۵۱ – (هود) گفت: ای قوم من، از شما پاداشی بر رسالتم نمیخواهم، پاداش من جز بر کسی
که مرا (از عدم) آفریده نیست، پس آیا عقل خود را به کار نمیبندید (که من جز به خیر
و صلاح خودتان سخن نمیگویم)؟
۵۲ – و ای قوم من،۵۷ از پروردگار خویش آمرزش طلبید۵۸ و به
سوی او بازآئید تا آسمان (باران) را بر شما پیاپی ببارد۵۹ و نیروئی بر
نیرویتان بیافزاید و مجرمانه (به خدا) پشت نکنید.۶۰
۵۳ – گفتند: ای هود، نشانه روشنی (معجزهای در اثبات رسالتت) برای ما نیاوردهای و
ما به حرف تو دست بردار از خدایانمان نیستیم و باورکننده (ادعای) تو هم نمیباشیم.
۵۴ – (در پاسخ به دعوت تو) جز این نمیگوئیم که (به کیفر کفرگوئی) بعضی از خدایان
ما آسیبی به (مشاعر) تو وارد کردهاند،۶۱ (هود) گفت: خدا را به شهادت
میگیریم و شما نیز شاهد باشید که من از آنچه غیر خدا (بُتهائی که برای او) شریک
میگیرید مبرا هستم.۶۲
۵۵ – پس همگی علیه من نیرنگ خود به کار بندید و مهلتم نیز ندهید!۶۳
۵۶ – من بر خدائی که صاحب اختیار من و شماست توکل کردهام (باکی از تهدیدهای شما
ندارم، چرا که) جنبندهای نیست مگر آنکه پیشانیاش (زمام امورش) به دست اوست،۶۴
بیتردید صاحب اختیار من (رفتارش) بر راهی مستقیم است.۶۵
۵۷ – پس اگر (از دعوتم) روی بگردانید، پس (شاهد باشید) من پیامی را که مأمور
(ابلاغ) آن بودم به شما رساندم (دیگر خود دانید و خدای خود، اما بدانید با ادامه
شرک و کفر) پروردگارم قوم دیگری را جایگزین شما خواهد کرد و شما (در مقابل این
کیفر) هیچ زیانی به او نتوانید زد، بیتردید پروردگار من بر همه چیز نگهبان است.۶۶
۵۸ – و چون فرمان رسید، هود و کسانی را که به همراه او ایمان آورده بودند به رحمت
(ویژه) خود نجات دادیم و از عذابی سخت رهاشان ساختیم.۶۷
۵۹ – این (قوم) عاد بودند که آیات پروردگارشان را دانسته (با لجبازی) انکار کردند۶۸
و از (اطاعت) رسولانش سرپیچیدند و (در عوض) از فرمان هر جبّار معاندی (دیکتاتور
بدخواهی) پیروی کردند.۶۹
۶۰ – و (قوم عاد) در این دنیا از رحمت حق محروم گشتند و روز قیامت (نیز از آن
محرومند)، بدانید که قوم عاد صاحب اختیارشان را منکر شدند، بدانید که دوری است (از
رحمت ربّ) برای عاد، قوم هود.۷۰
۴۳ - «تَّنُّورُ» (با تشدید نون) از ریشه نور است،
تنور نانوائی نیز روشن و آتشین است، معرفه آمدن «التَّنُّورُ» دلالت بر مشخص و
واحد بودن آن میکند، آیا واقعاً آب از تنور خانه پیرزنی - آنطور که گفتهاند –
فوران کرد، یا منظور از تنور، کل سطح زمین است، آنگاه که در سپیده دم نورانی
شده باشد (آنچنان که از امام علی(ع) نقل شده است)؟ در اینصورت چه
بسا آبفشانهای سطحی زمین مورد نظر باشد که از هر روزنهای فوران آغاز کردند.
این همان توصیفی است که در آیات ۱۱ و ۱۲ سوره قمر آمده است: فَفَتَحْنَا
أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُيُونًا
فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَىٰ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ
طلوع خورشید از مشرق زمین به گونهای فوران نور و روشنائی است که از افق سر
میزند. در آیه ۸۱ همین سوره، از عذاب قوم لوط در سپیدهدم یاد شده است:
...إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (زمان تعیین شده
برای عذاب آنها صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟)، صبح معنائی مجازی نیز دارد؛ در
پس هر ظلمی، همانند هر ظلمتی، صبحی روشن است.
۴۴ – سبقت گرفتن از جانب خدا ۹ بار در قرآن آمده است؛ بیش از همه (۶ بار) سبقت
گرفتن کلمهای از خدا (نسبت به قانون علت و معلولی و ملازمت فوری عذاب با اعمال
سوء) که همان مهلت بخشیدن خدا به بندگان در عمر دنیائی است، پس از آن (۲ بار)
سبقت گرفتن قول خدا بر همسر و فرزند نوح، یکبار نیز سبقت گرفتن کتاب (قانون)
خدا، که به تعبیر دیگری همان «کلمه پیشی گرفته» است (انفال ۶۸ - لَوْلا كِتَابٌ
مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ).
منظور از قول خدا، الزاماً عذاب دنیائی یا اخروی نیست، بلکه قابلیت و استعداد
هدایت را از دست دادن نیز تحقق قول الهی است، هرچند نتیجهاش همان عذاب است.
نگاه کنید: یاسین ۷ - لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَىٰ أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لا
يُؤْمِنُونَ. یاسین ۷۰ - لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ
عَلَى الْكَافِرِينَ. به نظر میرسد سبقت گرفتن قول خدا با همسر و پسر نوح،
نتیجه قطع امید از ایمان آوردن آنان و تباه شدن استعدادهای ایمانی آنها باشد.
۴۵ – در اینکه منظور از جودی کدام کوه یا بلندی است، میان مفسرین اختلاف نظر
است، در تورات (سفر پیدایش، باب ۸، سیمان ۳ تا ۵) آمده است که «کشتی نوح بر
کوههای اراراط نشست» و میدانیم که دامنههای آرارات مسکن کردهای ترکیه است و
گفته شده «جودی» معرب کُردی است، برخی هم گفتهاند جودی کوهی نزدیک موصل است که
کردها آن را «کاردو» یا «جاردو» و یونانیان «جوردی» نامیدهاند که معرّب آن
جودی است (والله اعلم). در هر حال نام بردن از این مکان در کتابی که جز در
موارد ضروری از ذکر جزئیات و اسامی پرهیز میکند، باید حاوی نکتهای باشد که
امید است برای آیندگان آشکار شود.
۴۶ - «قِيلَ» فعل مجهولی است که فاعل آن عام است، این حقیقت که ظلم آدمی را از
رحمت خدا دور میسازد، واقعیتی است که داستان قوم نوح مصداقی از آن به شمار
میرود، پس قیل میتواند به واقعیت تاریخ آدمی اطلاق گردد؛ تجربه چنین میگوید،
گذشته تاریخ چنین میگوید.
۴۷ – گویا در مدتی که کشتی در میان طوفان و گرداب بلا بوده فکر و ذکر نوح به
حوادثی بیرونی و نجات ساکنان درون کشتی متوجه بوده است، اما همین که به ساحل
امن میرسند و آرامشی حاصل میشود، به یاد پسر غرق شده خود و وعده نجات اهلش
میافتد و امیدوار میشود خدا او را بازگرداند، غافل از آنکه خدا کسانی از اهل
بیتاش را استثناء کرده بود (آیه ۳۷).
۴۸ – کلمه «اَهْلِ» در قرآن ۵۴ بار و با ضمیر (اهله، اهلهم، اهلکم و...) ۸۳ بار
(جمعاً ۱۳۷) تکرار شده است. در تمامی ۵۴ باری که کلمه «اهل» (بدون ضمیر) آمده
است، نوعی اهلیت، همفکری، همزیستی و همبستگی دیده میشود، مثل: اهل کتاب (۳۱
بار)، اهل القری (۸ بار)، اهل مدینه (۳ بار)، اهل بیت (۳ بار)، اهل مَدْیَن (۲
بار)، اهل الذکر (۲ بار)، اهل یثرب، اهل النار، اهل التقوی و اهل المغفره.
درست است که اعضای خانواده هم به دلیل پیوند خونی یا سببی و زیر یک سقف زیستن،
اهل بیت محسوب میشوند، ولی این اهلیتی بیرونی است، نه الزاماً درونی و ایمانی.
۴۹ – نکته قابل توجهی است که در اینجا هویت پسر نوح را با عملش معرفی کرده است؛
«إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ»، پس هویت انسان با عمل او شناخته میشود و نه
حتی اندیشه او به تنهائی، آنچنان که در مثنوی آمده است:
ای بــرادر تــو همی اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
گر گل است اندیشهات، گلشنی
ور بــود خــاری هیمــه گلخنی
جالب اینکه قرآن نیکی (بِرّ) را نه به عنوان ارزشی مجرد و مستقل از انسان، بلکه
در عمل و در وجود او تعریف کرده است. بقره ۱۷۷ - لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ
تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ
مَنْ آمَنَ بِاللهِ... (نیکی این نیست که... بلکه نیکی کسی است که ...).
۵۰ – کار خدا یکسره حکمت و رحمت است، هرچند راز و رمزش بر ما پوشیده باشد،
بسیاری از دعاها و درخواستهای آدمیان، اگر اجابت گردد، آفت دنیا و آخرت است،
پس ایکاش تا ندانیم نخواهیم و تا نبینیم نطلبیم.
بعد از این ما دیده خواهیم از تو بس
تا نپوشد بحر را خاشاک و خس
۵۱ - قرآن واژه «جهل» را در موارد زیادی مقابل «حلم» قرار داده است، نه «علم».
از نظر تئوری، جهل مقابل علم است، اما در عمل، غلبه غرایز خشم و شهوت و هوی و
هوس بر عقل را «جهل» و تسلط عقل بر احساسات را نشانه «حلم» میشمرند. شگفت
اینکه هشدارِ «از جاهلان نبودن» را خداوند نه تنها به نوح نبی، بلکه به پیامبر
خاتم هم که عقل و علمش در اوج بود داده است (انعام ۳۵) آنهم نه برای کاری خلاف
و خطا، بلکه به خاطر مهرورزی بیش از حدّ و دخالت دادن احساسات در امر ایمان
آوردن مردم! اینکه یوسف دعا کرد: خدایا اگر کید آن زنان را از من نگردانی، هوای
آنها خواهم کرد و از «جاهلین خواهم گشت» منظورش از جهل، مسلماً نه نادانی، که
ناتوانی در برابر طوفان غرائز و غلبه احساس بر عقل بود (یوسف ۳۳). به طور کلی
غلبه خشم، شهوت و حسادت را قرآن جهالت شمرده است (فرقان ۶۳، نمل ۵۵، بقره ۶۷،
اعراف ۱۹۹، قصص ۵۵).
۵۲ – فعل مجهول «قِيلَ» و ضمائر جمعی «مِّنَّاَ» و «سَنُمَتِّعُهُمْ»، نقش نوح
و پیروان و مخالفینش را در نظام الهی، مشیت او و نقش ملائک نشان میدهد. هرچند
ما به استبداد خوگرفتگان عادت داریم هر حرکتی را منتسب به رأس هرم کنیم.
۵۳ - این آیه پاسخی است به کسانی که میگویند داستانهای قرآن روایتی است که
پیامبر از قصههای متداول در میان مردمان همزماناش کرده است! تأکید این آیه بر
غائب بودن این حقایق از دل و دانش مردم آن زمان و نزول وحیانی آن، نشانگر
واقعیت داشتن، نه اسطوره بودن، و اصالت آن است. اگر آن مردم از این داستان خبر
داشتند، این ادعای قرآن را همان موقع تکذیب میکردند و نشانه نادرستی آن
میشمردند.
۵۴ - «مُتَّقِي» در فرهنگ ما، نماد دینداری و اهل زهد و عبادت به شمار میرود،
هرچند این تعریف دور از حقیقت نیست، اما تقوی از وقایه (ترمز)، دلالت بر
خویشتنداری در تحریکات شیطان و هوی و هوسهای نفسانی میکند. آنچنانکه نوح و
یاران اندکاش را در برابر اندوه مخالفان موفق و پیروز ساخت، همین برتری در
تسلط بر نفس در مقابل ایذاء و استهزای انکار کنندگان، و پایداری در مسیر حق
بود. جمله: پیروزی با پرهیزکاران است «الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ» را قرآن
بارها تکرار کرده است (ن ک: اعراف ۱۲۸، قصص ۸۳، طه ۱۳۲).
۵۵ – نام قوم عاد ۲۴ بار و نام هود ۱۰ بار (عمدتاً در سورههای بقره، اعراف،
هود، شعراء و...) تکرار شده است. این قوم در ایام باستان در عربستان میزیسنتد.
۵۶ - افتری» از ریشه «فَرَیَ»، سخنان من درآوردی و بیپایه و اساس و بافته شده
است. در قرآن آمده است که ماجرای حضرت یوسف(ع) قصهای بافته شده و ساختگی نیست،
بلکه حقیقتی است که در کتابهای پیشین نیز ذکر گردیده است: «...مَا كَانَ
حَدِيثًا يُفْتَرَىٰ وَلَٰكِنْ تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ...» (یوسف
۱۱۱).
۵۷ – در این سوره مرتب تکرار شده است که خداوند رسولان را به عنوان برادرشان
(نه بیگانه و مدعی و مخالفشان) به سوی امتهای منحرف فرستاد، آنها نیز مردم را
یا قومِ (ای قوم من، هموطنانم، همشهریانم و...) خطاب میکردند و خیرخواه آنها
بودند.
۵۸ – به پاورقی ۴ همین سوره نگاه کنید.
۵۹ – در آیه سوم این سوره به بهرههای نیکوئی که در صورت استغفار و توبه نصیب
ملتها میشود اشاره کرده و در این آیه به ارتباط عملکرد اهل زمین با آسمان و
ریزش خیر و برکت و افزایش توش و توان آدمیان.
۶۰ - معنای ریشهای «جُرم»، نوعی بریدگی و انقطاع است، مجرم کسی است که پیوند
خود را با خدا و خلقش، با گذشته (عبرتگیری از تجربیات) و با آینده (تدارک
زندگی بعدی) بریده باشد.
۶۱ - «اعْتَرَاكَ» از ریشه «عَرْو»، با عُروه (ریسمان و دستگیرهای که
میگیرند) همریشه است. اصل این کلمه گرفتن و تعلق است. کافران میپنداشتند
بُتهاشان توح را گرفتار و جادو کردهاند.
۶۲ - بری بودن از کاری یا کسی، بیش از آنکه مفهوم بیزاری و تنفر داشته باشد،
مفهوم برکناری، اعلام عدم موافقت و مبری بودن از عواقب و آثار آن است. همچنانکه
گفته میشود فلان شخص از اتهامات وارده «تبرئه» شد و «برائت» یافت، این کلمه به
معنای بهبودی از بیماری (بری شدن از مرض) و شفا یافتن نیز در قرآن آمده است.
همان کاری که حضرت عیسی(ع) به اذن خدا میکرد (...وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ
وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللهِ...- آلعمران ۴۹).
۶۳ – کسی که به راستی به خدا توکل کرده باشد، جز خدا از احدی نمیهراسد، حتی
اگر همه علیه او متحد شوند و فرصتی هم برای دفاع و جمع نیرو و نفرات به او
ندهند.
۶۴ – در قرآن آمده است خدا ناصیه دروغپردازان خطاکار را خواهد گرفت (علق ۱۵ و
۱۶ - كَلَّا لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِالنَّاصِيَةِ نَاصِيَةٍ
كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ). در فرازی دیگر آمده است که مجرمان با ناصیهها و گامهای
(به سوی باطل) خود گرفتار میشوند (الرحمن ۴۱ - يُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ
بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِي وَالْأَقْدَامِ)، در این سوره نیز خدا
را گیرنده ناصیه همه جنبندگان نامیده است. به راستی ناصیه چیست و کجاست که شامل
همه جنبندگان میشود؟ اهل لغت ناصیه را همان پیشانی یا موهای جلوی پیشانی
گفتهاند که گرفتن آن توسط دشمن نشانه ضعف و ذلت و اسارت است. اما به نظر
میرسد مطلب فراتر از این باشد؛ مگر غیر از این است که پیشانی سجدهگاه است و
نمادی از تسلیم و تمکین در برابر شخص یا نیروئی مافوق به شمار میرود؟ پس اشاره
سوره رحمن به اینکه در قیامت هر کسی گرفتار ناصیه و گامهائی است که در راه آن
برداشته، معنائی نمادین دارد. از طرفی دانشمندان رشته مغز و اعصاب میگویند
تمام رفتار و شخصیت انسان، حتی حیوانات، به قسمتی از مغز مربوط میشود که پشت
پیشانی (ناصیه) قرار دارد و آن را کورتکس نامیدهاند.
۶۵ – مطلب شگفتی است! خدائی که بندگان را به صراط مستقیم هدایت میکند، خود نیز
بر صراط مستقیم است، اینهم تعبیری است از حکیم بودن خدا که همه کارش صاف و
مستقیم و بیانحراف است.
۶۶ – حفیظ که از نامهای الهی است، بر محافظت و مراقبت او از هر آنچه آفریده
حکایت میکند. وقتی خدا محافظ جهان و جوامع بشری است، کسی که خلاف نظامات او
عمل کند، نادیده و بیعقوبت نمیماند.
۶۷ - «غَلِيظٍ» در عرف، معنای مقابل رقیق در مایعات را میدهد، اما در قرآن
معنای سختی و محکمی از آن استنباط میشود، مثل سطبر بودن ساقه درخت (فتح ۲۹)،
سخت و محکم بودن در برابر دشمنان (توبه ۷۳ و ۱۲۳، تحریم ۹) پیمان جدی و محکم
بستن (نساء ۲۱ و ۱۵۴، احزاب ۷)، سخت دلی و خشونت (آلعمران ۱۵۹)، فرشتگان
سختگیر عذاب (تحریم ۶) و بالاخره عذاب غلیظ (فصلت ۵۰، هود ۵۸، ابراهیم ۱۷).
۶۸ – جحود، انکاری آگاهانه توأم با ستم و سرکشی است (نمل ۱۴ - وَجَحَدُوا بِهَا
وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا...). این کلمه ۱۲ بار در
قرآن آمده که به استثنای یکبار (نحل ۱۷)، همواره جحود در برابر آیات خدا به کار
رفته است.
۶۹ - «جَبَّارٍ» به کسی گفته میشود که خواستههای خود را به زور به دیگران
تحمیل و آنها را مجبور به برآوردن آن نماید، چنین صفتی از همان کودکی نیز ممکن
است در ارتباط با والدین ظهور کند. (مریم ۱۴ و ۳۲)، در خشم گرفتن به دیگران خود
را نشان دهد (شعراء ۱۳۰)، خوی یک ملت با خودی و بیگانه گردد (مائده ۲۲)، یا صفت
مستبدینی گردد که با تکبر و عناد بر مردمانی سلطه یابند (هود ۵۹، ابراهیم ۱۵،
غافر ۳۵). خداوند حتی رسولان خود را از جباریّت در امر دین نهی کرده است (ق
۴۵). اگر خدا جبار است و این صفت از نامهای نیکوی او محسوب میشود، واقعیت
داشتن غلبه او بر آفریدههای خویش است و چون حقیقت دارد صادق است، اما جباریت
بندگان بر یکدیگر باطل و غیرواقعی و دروغ است.
۷۰ – سعادت یا شقاوت فرد یا جامعه به نسبت نزدیکی و دوری بندگان با خورشید رحمت
الهی تعریف میشود، نور و گرمای او با دوری و نزدیکی انسانها کم و زیاد
میشود.
ترجمه عبدالعلى بازرگان