به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۱ - الف، لام، راء۱؛ این است آیات کتاب روشنگر.
۲ – ما آن را (به صورت متن) خواندنی آشکاری۲ (در سطح درک و فهم شما)
نازل کردیم، تا خِرَد خویش به کار بندید.۳
۳ – ما از طریق این قرآن که بر تو وحی کردیم، نیکوترین سرگذشت (قابل پند و پیگیری)
را بر تو حکایت میکنیم،۴ هر چند پیش از آن (نسبت به این ماجرا) از
بیخبران بودی.۵
۴ – (به یاد آر) آنگاه که یوسف به پدرش (یعقوب) گفت: پدرم، من به راستی (نه خیالی)
در خواب یازده ستاره و نیز خورشید و ماه را دیدم۶ که مرا سجده میکردند
(در خدمت رشد و کمال من بودند).۷
۵ – (پدر) گفت: پسرم، رؤیای خویش برای برادرانت بازگو مکن تا مبادا (از حسادت)
نقشهای علیه تو بِکشند،۸ بیتردید شیطان دشمن آشکاری برای آدمی است
(حسادت برادرانت را تحریک میکند).
۶ – و این چنین (با تحقّق نخشیدن به رؤیایی که دیدی) پروردگارت (استعدادهای روحی)
تو را سامان میبخشد۹ و از تأویل رؤیاها (تعبیر خواب و پیشبینی آن) به
تو میآموزد۱۰ و نعمتش را بر تو و خاندان یعقوب تمام خواهد کرد، همانطور
که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحق تمام کرده بود، مسلماً پروردگار تو بسی
دانا و حکیم است.
۷ – مسلماً در (ماجراهای) یوسف و برادرانش بس نشانههاست برای پرسشگران (کنجکاوان
و حقیقت طلبان).
۸ – آنگاه که (برادران یوسف به یکدیگر) گفتند: بیتردید یوسف و برادرش (بنیامین، از
یک مادر) نزد پدرمان از ما، که گروهی نیرومند (متشکل و عهدهدار امور خانواده)
هستیم،۱۱ محبوبترند، واقعاً که پدر ما در اشتباهی آشکار است.۱۲
۹ – (آنگاه به این حکم رسیدند که) یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دیگر تبعید و) دورش
سازید تا توجه پدرتان منحصر به شما باشد و پس از آن (خیالتان راحت شده و) مردمی
شایسته شوید۱۳ (توبه و کار خوب کنید).
۱۰ – یکی از آنان گفت: یوسف را نکشید، اگر میخواهید کاری کنید، او را در پنهانی
چاه قرار دهید تا کسی از کاروانیان (که در عبور از آن مسیر از آب چاه استفاده
میکنند) او را برگیرند.۱۴
۱۱ – (آنگاه نزد پدر رفته و) گفتند: ای پدر، چرا در مورد یوسف ما را امین نمیشماری
(به ما اعتماد نمیکنی)؟ در حالیکه ما مسلماً خیرخواه او هستیم.۱۵
۱۲ – فردا او را با ما (به صحرا) بفرست تا به سبزه زاران درآید۱۶ (لذت
ببرد) و بازی کند و (مطمئن باش که) ما مسلماً محافظ او خواهیم بود.۱۷
۱۳ – (یعقوب) گفت: من از این که او را ببرید، سخت دلتنگ خواهم شد، میترسم از او
غافل باشید و گرگ او را بخورد.
۱۴ – گفتند: با وجود ما گروه نیرومند، اگر گرگ او را بخورد، در اینصورت خیلی
زیانکار (بیآبرو و بازنده) خواهیم شد.
۱۵ – پس چون (با این فریبکاری) او را بردند و تصمیم جمعی گرفتند که در قعر چاهاش
قرار دهند، (در همان حال) ما به او وحی کردیم که حتماً (روزی) بدون آنکه (تو را)
بشناسند، به این کارشان آگاهشان خواهی ساخت.۱۸
۱۶ – و شبانگاه گریه کنان نزد پدرشان آمدند.
۱۷ – گفتند: ای پدر، ما رفته بودیم (در مسابقه) از یکدیگر سبقت بگیریم و یوسف را
پیش وسائل خویش گذاشته بودیم که (در این غفلت) گرگ او را خورد و (میدانیم) تو
باورکننده (سخن) ما نیستی، هرچند راستگو باشیم.
۱۸ – و پیراهن او را که با خونی دروغین آغشته بودند (به عنوان مدرک و سند) عرضه
کردند؛ (یعقوب) گفت: (چنین نیست) بلکه نفسهای شما کاری (ظالمانه) را در نظرتان
نیکو جلوه داده است؛۱۹ پس (در چنین مصیبتی، تنها چاره) صبری جمیل است۲۰
و در برابر آنچه توصیف میکنید، تنها از خدا یاری توان گرفت.۲۱
۱۹ – و (از سوی دیگر) کاروانی آمد و آب آورشان را فرستادند (تا آبی از چاه برگیرد)
و او دلو خویش افکند (و چون برون آورد) گفت: هان مژده! این پسرکی است،۲۲
و او را به عنوان کالائی (برای فروش) پنهان ساختند (تا بین راه شناخته نشود) و خدا
بر آنچه میکردند آگاه بود.
۲۰ – و او را (در بازار برده فروشان) به بهائی اندک، چند درهم، فروختند و در مورد
او از بیرغبتان بودند.۲۳
۲۱ – آن شخص مصری که او را خرید،۲۴ (آنگاه که در سیمایش آثار نجابت و
نیکوئی یافت) به همسرش گفت: مقام او را گرامی دار، چه بسا نفعی به ما برساند، یا او
را به فرزندی بگیریم. و بدینسان یوسف را در آن سرزمین امکانات (رشد و تعالی شخصیتی)
بخشیدیم۲۵ تا (در تجربه روزگاران) تعبیر رؤیاها (پیشبینی حوادث آینده)
را به او بیآموزیم و خدا بر کار خویش (به رغم غلبه ظاهری ظالمان) مسلط است، ولی
بیشتر مردم نمیدانند۲۶ (که در پس ظواهر چه حقایقی نهفته است).
۲۲ – و چون یوسف به رشد (جسمی و عقلی) رسید، به او حکمت و دانش بخشیدیم۲۷
و بدینسان نیکوکاران را پاداش میدهیم.
۱ – به پاورقی شماره ۱ سوره «حجر» مراجعه شود.
۲ – واژه قرآن در اصل مصدر است، به معنی خواندن، از ریشه «قـَرَءَ»، و به آنچه
بر پیامبر مکرم اسلام نازل شده، به اعتبار آن که متنی خواندنی است، قرآن گفته
میشود (به سوره قیامه آیات ۱۷ و ۱۸ نگاه کنید). «عربی» نیز وصفی است برای
قرآن، به معنای فصیح و روشن که واژه مقابل آن «عجمی» به معنای گنگ و نامفهوم
است. اِعراب گذاری کلمات نیز برای روشن کردن آنها در تلفظ با حرکت گذاری علامات
میباشد.
۳ - معناي ريشهاي كلمة «عقل» حفظ و نگهداري است. تفكر يعني انديشه كردن در
امور. محصول انديشه، «علم» است. اما حفظ و نگهداري و كاربرد علم، تعقل ناميده
ميشود و عاقل كسي است كه از دانش خود در مسير درست استفاده كند.
۴ - داستان و سرگذشت را از این جهت قصه میگویند که مطالبش پشت هم و پیوسته است
و گوینده یا خواننده آن را تعقیب میکنند. مفهوم تعقیبِ محتوا و منظور نیز در
واژه قصص وجود دارد تا تلاوت کننده کتاب، در ماجراهای جاذب آن متوقف نشده و به
پند و پیام سرگذشتها بپردازد (ن ک: یوسف ۱۱۲، انعام ۵۷ و ۱۳۰، نمل ۷۶، اعراف
۳۵ و ۱۷۶، نحل ۱۱۸). قصاص نیز نوعی تعقیب جنایت و در پی جانی رفتن برای کیفری
متناسب و به اندازه ظلم انجام دادن است. تعقیب جای پا در مسیر طی شده هم با
مشتقات همین فعل در قرآن بیان شده است (کهف ۶۴).
۵ – تأکید بر این که این داستان از طریق وحی بر تو الهام میشود و قبلا هیچ
خبری از آن نداشتی، مُهر تأیید دیگری است بر اینکه قرآن کلام الهی است، نه
روایت و برداشتهای پیامبر و نقل او از قصههائی که در میان قومش رواج داشته
است.
۶ – دو بار تکرار فعل دیدم (رَأَيْتُ و رَأَيْتُهُمْ) با حرف تأکید «اِنَّ»،
نشان دهنده هیجان یوسف در نقل این رؤیا و جدّی گرفتن آن میباشد.
۷ – معنای سجده، در خدمت پدیده مافوق و برتر درآمدن است، و اگر در قرآن به
دفعات به سجده ماه و خورشید و کوه و درخت و سایر موجودات در آستان پروردگار
اشاره شده، معنایش رام و تسلیم و در خدمت مشیّت خدا بودن است.
۸ - معنای کید، طرح و تدبیر و نقشههائی است که علیه دشمن کشیده میشود. مولوی
در وصف حسادت آورده است (دفتر ۲ ابیات ۱۴۱۱ به بعد):
یوسفان از مکرِ اخوان در چَهاند
کز حسد یوسف به گرگان میدهند
از حسد بر یوسف مصری چه رفت
این حسد اندر کمین گرگی است زَفت
لاجرم زین گرگ یعقوب حلیم
داشت بر یوسف همیشه خوف و بیم
گرگِ ظاهر گِرد یوسف خود نگشت
این حسد در فعل از گرگان گذشت
صد هزاران گرگ را این مکر نیست
عاقبت رسوا شود این گرگ بیست
۹ - معناى «اجتباء» همچون جبايت خراج (جمعآورى ماليات)، نوعى سامان دادن به
پراكندگى سرمايههاى روحى است. اجتباء رسولان، هدف منسجم و واحد بخشيدن به
شخصيت آنان است.
۱۰ - «تَأْوِيلِ» از ریشه «اَوْل»، برگشت دادن و رجوع به حقیقت مطلبی است که
هنوز وقوع خارجی پیدا نکرده است. خوابی که یوسف در کودکی از سجده خورشید و ماه
و یازده ستاره دید، تحقق عینی و حقیقت آن در دوران صدارتش در مصر برای دیگران
روشن شد (یوسف ۶ و ۲۱ و ۱۰۰ و ۱۰۱).
۱۱ - «عُصبه» از ریشه «عَصَبْ»، به جمع متشکلی گفته میشود که همچون «سلسله
اعصاب»، یا شبکههای سازمان یافته، در اتحاد و پیوستن به یکدیگر نیرومند شده
باشند. تعصب نیز که نوعی وابستگی کورکورانه و شدید به سازمانی سیاسی یا مذهبی
است، از همین ریشه میباشد. برادران یوسف نیز که ده جوان همدست بودند، خود را
عصبه میدانستند (یوسف ۸ و ۱۴).
۱۲ – منظور برادران یوسف از کلمه «ضلال»، مسلماً گمراهی دینی نبود، ارزش و ضد
ارزش در گفتار هر کسی با معیارهای ذهنی خودش سنجیده میشود؛ در نزد آن برادران،
معیار ارزش گذاری فقط زور بازو و کارآوری بود و اهمیتی به اخلاق و استعدادهای
دیگر یوسف نمیدادند.
۱۳ - کار شیطان همین نیکو جلوه دادن جنایت و توجیه و تزئین عمل و نوعی خودفریبی
است و این قصه همیشگی و همه جائی بنیآدم است.
۱۴ – ظاهراً آب چاه در حدّی نبوده است که کسی در آن غرق شود؛ گویا او را با
طناب به پائین فرستادند تا در فرو رفتگی طاقچه مانندی، که بعضاً در نزدیکی
انتهای چاه حفر میکنند، به انتظار کاروانیان بنشیند.
۱۵ – ادوات تأکید: انّا و لام (در: لَنَاصِحُونَ) و فعل حالیه ناصحون، نهایت
فریبکاری حق به جانب آنها را نشان میدهد.
۱۶ – به چراگاه حیوانات مرتع میگویند که در آنجا با خیال راحت و آرامش
میچرند، کاربرد این فعل در مورد انسان، نشانگر شادمانی و رها شدن در ناز و
نعمت و خوردن و آشامیدن است.
۱۷ – بار دیگر تأکیدات: انّا، دو بار لام تأکید و فعل حالیه «حَافِظُونَ»،
فریبکاری و خیرخواهی دروغین آنها را نشان میدهد.
۱۸ – آیات ۸۹ تا ۹۳ همین سوره یادآوری یوسف به آنها را، در حالیکه او را در
جایگاه عزیز مصر نمیشناختند، آورده است.
۱۹ - «سَوّلت» از مصدر «تسويل»، نوعى خودفريبى نفس و خوب جلوه دادن كار زشتى
است كه عقل از آن پرهيز دارد. در ماجراى انداختن يوسف در عمق چاه و به دروغ
وانمود كردن كشته شدنش توسط گرگ، حضرت يعقوب از همين كلمه براى وصف زشتى آنچه
فرزندان نيكو ديده بودند استفاده كرده است.
۲۰ - جمیل، که دلالت بر زیبائی و حُسن رفتار میکند، صفتی است که قرآن آن را در
صبر و تحمل رفتار کسی که بدی کرده (یوسف ۱۸ و ۸۳، معارج ۵)، رها ساختن به
نیکوئی زنان مطلقه (احزاب ۲۸ و ۴۹)، کنارهگیری از مکذبین مرفه (مزمل ۱۰) و
بالاخره به روی خود نیاوردن از انکار آخرت (حجر ۸۵) به کار برده است.
۲۱ - «مُسْتَعَانُ» از ریشه «عَوْن» (یاری)، اسم مفعول (مرجع یاری طلبی، مرکز
پناهندگی) است و استعانت، یاری خواستن است، همچنانکه در نماز میخوانیم:
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (فاتحه ۵). «وَاللهُ
الْمُسْتَعَانُ»، انحصار یاری رسانی واقعی را برای خدا نشان میدهد.
۲۲ – مولوی خروج یوسف از چاه را تمثیلی برای رستاخیز و خروج آدمی از گور گرفته
است (دیوان شمس):
کدام دانه در زمین فرو رفت و نَرُست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد
کدام دلو فرو رفت در چاه و پُر نامد برون
یوسف جان را چرا فغان باشد
۲۳ – معنای «زُهد». که فقط یکبار در قرآن آمده است، بیرغبتی، بیتوجهی، اهمیت
ندادن و دلبسته نبودن به مال دنیاست، در کلمات قصار امام علی(ع) آمده است که:
«تمام معنای زهد میان دو کلمه قرآن نهفته است؛ بر آنچه از دست دادهاید تأسف
مخورید و از آنچه به دست آوردهاید شادی متکبرانه نکنید، کسی که از گذشته تأسف
نخورد، در آینده هم خودش را گُم نمیکند» (نهج البلاغه حکمت ۴۳۹). زاهد بودن
برده فروشان در مورد یوسف، بیخرج و زحمت به دست آوردنش و قانع شدن به بهائی
اندک بود.
۲۴ – در تورات، کتاب پیدایش، از باب ۳۷ تا ۵۰ که یکسره درباره یوسف است. در باب
۳۷ آمده است فوطیفار که یوسف را خرید، یکی از افسران فرعون و رئیس محافظان
دربار بود.
۲۵ – باز به نقل تورات (باب ۳۹) یوسف که مورد لطف اربابش قرار گرفته بود، طولی
نکشید که فوطیفار او را بر خانه و کلیه امور تجاری خویش ناظر ساخت، شگفت آنکه
یوسف از عمق چاهِ تاریک و تنهائی، به امکانات گستردهای در سرزمین مصر، به لطف
الهی دست یافت.
۲۶ – در قرآن ۴۵ بار «اکثرهم» تکرار شده که بیش از همه (۱۵ بار) اکثرهم لا
یعلمون آمده است، پس از آن (۱۱ بار) اکثرهم لا یؤمنون و به ترتیب: لا یعقلون،
یفسقون، لایشکرون، یجهلون، کاذبون، کارهون، لایسمعون و مشرکین آمده است.
۲۷ – چنین موهبتی به موسی(ع) نیز پس از رسیدن به سن بلوغ تعلق گرفته
است. همچنین برای لوط (انبیاء ۷۴) و داود و سلیمان (انبیاء ۷۹) . منظور از
تعلیم حکمت، آموزش فلسفه و ذهنگرائی نیست، معنای حکمت در قرآن، عمدتاً جنبه
عملی (نه نظری) دارد و دلالت بر «رفتار و منش» خردمندانه و خداپسندانه میكند.
آدمی ممکن است علم و دانش نداشته باشد، ولی رفتار و مناسبات اخلاقیاش با دوست
و دشمن «حکیمانه» باشد، معنای حکمت متأسفانه در همان دوران آشنائی متفکران
اوليه مسلمان با فلسفه یونان، از معنای اصیل و عملی و قرآنی خود منحرف شد و
جنبه نظری یافت.
واژه «حکمة» ۲۰ بار در قرآن تکرار شده که ۱۰ مورد آن همراه کتاب آمده است
(یعلمهم الکتاب و الحکمة) و این دو، دو بال پروازند. تعلیم کتاب، آموزش قوانین
و نظامات (در تشریع و تکوین) است و تعلیم حکمت، آموزش اخلاقیات در ارتباط با
خدا و خلق و رفتار و عملکرد آدمی. توصیههای لقمان به فرزندش دقیقاً بر همین
اخلاقیات تکیه دارد. آیات ۲۲ تا ۳۸ سوره اسراء نیز که ده توصیه اخلاقی بسیار
مهم را مطرح میسازد (و گویا اشاره به همان ده فرمان حضرت موسی دارد) با این
جمله ختم میشود: «ذَٰلِكَ مِمَّا أَوْحَىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ»
(اینها از جمله حکمتهائی است که پروردگارت بر تو وحی کرده).
ترجمه عبدالعلى بازرگان