به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۱۴ – تنها خداست که خواندنش (در ستایش یا سؤال) حقّ است (اجابت شدنی و تحقّق یافتنی است) و کسانی که جز او را می‌خوانند، (آن معبودان) هیچ حاجتی را برای آنها اجابت نمی‌کنند.۳۲ (آنانکه غیر خدا را می‌خوانند، مثال کارشان نیست جز) همانند کسی که دو دست خویش به سوی آب گشوده تا به لبان (تشنه‌اش) برساند. در حالی که (به دلیل سراب بودن یا) آبی به لبانش نمی‌رسد و دعای کافران (حاجت‌طلبی ناسپاسان) جز ناکامی در رسیدن به مقصود نیست.۳۳

۱۵ – و منحصراً برای خدا سجده می‌کنند۳۴ (فقط او را می‌خوانند و رام و تسلیم نظامات اویند) همه آنان که در آسمان و زمین‌اند، خواه ناخواه، حتی سایه‌هاشان۳۵ در بامدادان و شامگاهان (پس چرا شما معبودان دیگر را می‌خوانید؟).

۱۶ – (از مشرکان) بپرس که صاحب اختیار (گرداننده و نظام دهنده) آسمان‌ها و زمین کیست؟ (به اتکاء پاسخ درونی فطرت آنها) بگو: خدا؛ (آنگاه بر این پایه) بپرس: پس چرا غیر از او اولیائی (اربابان و سرپرستانی برای خود) گرفته‌اید که حتی اختیار نفع و ضرر خودشان را هم ندارند؟۳۶ (بار دیگر) بپرس: آیا کور و بینا برابرند، یا تاریکی‌ها و نور یکسانند؟ (شرک و توحید؛ همچون کور و تاریکی در برابر بینائی و نور است). آیا آنهائی که برای خدا شریکانی قرار داده‌اند، (آن شریکان نیز) همانند او آفرینشی داشته‌اند که موضوع آفرینش بر آنها مشتبه شده باشد (در انتخاب میان دو آفریننده مردّد مانده باشند)؟ بگو: (تنها) خداست که آفریننده همه چیز است و اوست همان یگانه چیره (بر همه عالم).

۱۷ – (خدا) از آسمان بارانی فرستاد، (با شدّت گرفتن باران) دره‌ها به تناسب ظرفیت‌شان سیل جاری ساختند،۳۷ (با غلیان آب) سیل کفی را بالا آورد و (نیز) از آنچه (در کوره ذوب فلزات) برای تهیه زیورآلات یا ابزار زندگی (مثل: قلم و تیشه، بیل و کلنگ...) می‌گدازند، چنان کفی ظاهر می‌گردد.۳۸ این چنین خدا حق و باطل را مَثَل می‌زند (مشابه قرار می‌دهد)؛ اما کف‌ها به کناری کشیده (و محو) می‌شوند، ولی آنچه برای مردم مفید است (رسوبات رُسی باقیمانده) برجای می‌ماند. خدا این گونه مثل‌ها را مطرح می‌سازد.۳۹

۱۸ – برای کسانی که (دعوت) پروردگارشان را پذیرفتند، بهترین (فرجام‌ها) است۴۰ و کسانی که دعوت او را نمی‌پذیرند (به فرض) اگر مالک همه زمین و دو برابر آن هم باشند و بخواهند (برای رهائی از عذابِ آثار اعمال‌شان) فدیه دهند، (با سپری شدن دوران ابتلاء دنیائی، پذیرفتنی نیست) آنها را حسابرسی سختی در پیش است و جایگاه‌شان دوزخ است و چه بد بستری است!

۱۹ – پس (با توجه سرنوشت خطیری که در پیش است)، آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حقیقت دارد، همچون کسی است که کور(دل) است؟ تنها اولواالالباب (وجدان‌های متعهد و مسئول در برابر خدا) یادآور می‌شوند.۴۱

۲۰ – همانها که به عهد خدائی وفا می‌کنند و پیمان نمی‌شکنند.۴۲

۲۱ – و کسانی که به آنچه خدا بر پیوستن به آن فرمان داده می‌پیوندند و از (عصیان نسبت به) پروردگارشان بیم دارند و از سختی (خطاهای خود) حساب می‌ترسند.۴۳

۲۲ – و آنان که در پیگیری جهت پروردگارشان (راه و هدف و انگیزه‌های خدائی) شکیبائی می‌ورزند۴۴ و نماز (رویکرد به خدا) را برپا می‌دارند (جدّی می‌گیرند) و از آنچه روزی‌شان دادیم، در نهان و آشکار انفاق می‌کنند و بدی را به نیکوئی دفع می‌کنند، برای چنین کسانی سرانجامی نیکوست.

۲۳ – (همان) بهشت‌های جاویدی که خود و (همچنین کسانی از) پدران۴۵ و همسران و فرزندان‌شان که صالح بوده باشند، به آن وارد شوند و فرشتگان از هر دری بر ایشان در آیند.۴۶

۲۴ – (و گویند:) سلام بر شما باد به سبب پایداری که (در راه حق) کرده‌اید، چه نیکو سرائی است در آخرت!

۲۵ – و (در جهت مقابل) کسانی که عهدِ خدا را پس از پیمان بستن می‌شکنند و آنچه را که خدا بر پیوندش فرمان داده (همچون پیوند با والدین و خویشان – صِله رحِم – و نیز پیوند با همکیشان و همسایگان و...) می‌گسلند۴۷ و در زمین (شهر و دیار خود) فساد (نابسامانی و تبه‌کاری) می‌کنند، بهره چنین کسانی لعنت (دوری از رحمت) است و آنها را سرائی ناخوشایند است.۴۸

۲۶ – خداست (نه صاحبان قدرت و ثروت که مردم چشم به دست آنها می‌دوزند) که روزی را بر هر که خواهد (طبق نظاماتی که در جهان مقرّر ساخته) فراخی می‌بخشد یا تنگ (به اندازه) می‌گرداند. و (بیشتر مردم) به زندگی دنیا دلخوش‌اند ، در حالیکه زندگی دنیا در مقایسه با آخرت، جز برخورداری (اندکی) بیش نیست.

۲۷ – و کافران (منکران رسالت پیامبر) گویند: چرا معجزه‌ای از سوی پروردگارش بر او نازل نشده است؟۴۹ (اما با رشد عقلانی بشر، دوران معجزه ظاهری به سر آمده است) بگو: خدا هر که را خواهد در گمراهی رها می‌سازد و هر که را بازگردد، (به مقصد سعادت) رهبری می‌کند.۵۰

۲۸ – (بازگشت‌کنندگان) کسانی‌اند که (به رسالت پیامبر و وحی) ایمان آورده و دل‌هاشان به یاد خدا (از شک و تردید و شُبهه‌های شرک‌آمیز) آرام گرفته است، آگاه باشید که تنها با یاد خدا دل‌ها آرامش (واقعی و پایدار) می‌یابد.


۳۲ - معنای «اجابت» خواسته‌ها، رفع موانع برای رسيدن به حاجات است. در زبان عربی به جهانگرد «جوّاب» می‌گویند که با طی طریق، مانع مسافت را برمی‌دارد. مانع ما برای رسیدن به حاجات خدائی، خودمان هستیم، با دور شدن از خودخواهی‌ها، مانع از بین می‌رود و به خواسته‌های خدائی خود می‌رسیم. به همین دلیل دعاهای به ظاهر غیر ممکنِ پیامبران اجابت شده است. ر.ک. به مقاله «اجابت دعا» در سه قسمت از همین قلم.

۳۳ – این جمله عیناً در آیه ۵۰ سوره غافر تکرار شده است. آیه ۴۸ سوره فصلت نیز همین موضوع را مطرح می‌سازد.

۳۴ - منظور از سجده، تنها سر به زمین عبادت رساندن نیست. معنای سجده موجودات جهان برای خدا، همان تسلیم شدن به قوانین الهی و در خدمت نظام آفرینش بودن است. همه موجودات به صورت تکوینی سجده کننده آفریدگارند، مگر انسان که با اختیار و آگاهی چنین می‌کند (یا نمی‌کند).

۳۵ - امتداد يافتن سايه موجب تعديل حرارت تابش خورشيد و تغيير تدريجی سيستم حرارتی سطح زمين می‌گردد، وگرنه تغييرات ناگهانی طلوع و غروب خورشيد و شدت و سرعت جابجائی سرما و گرما، حيات را نابود می‌ساخت. شگفت آنکه قرآن سايه را «سجده» اشياء در پرتو نور آفتاب شمرده است! خورشيد «متغير» است و سايه «تابع» آن (همان X و Y كه در درس جبر خوانده‌ايم). خداوند، خورشيد جهان است كه پرتو رحمتش بر همه اشياء به صوَر مختلف، برحسب مشيّت و مقدراتش می‌تابد و سايه موجودات نقشی است كه موجودات از خود به جای می‌گذارند. همه موجودات «تابع»، يعنی تسليم مطلقِ مبدأ نور و رحمت‌اند، مگر انسان كه به نيروی اختيار می‌تواند سجده كننده یا طغيانگر باشد. با توجه به مفهوم عمومی سجده، که رام و در خدمت بودن مطلق همه موجودات در آستان آفريدگار عالم است، می‌توان دريافت که سايه يکي از خدمتگزاران بسيار مفيد و ناديده گرفته شده جهان است. نگاه کنيد به آيات زير:
فرقان ۴۵ - أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلا
آيا به (تدبير و تقدير) پروردگارت توجه نکرده‌اي که چگونه سايه را گسترد (امتداد داد) و اگر مي‌خواست (و مشيّت و نظامش به گونه‌ای ديگر بود) آن را ساکن می‌کرد، سپس خورشيد را دليل (نشان دهنده و عامل پيدايش آن) گردانديم.
حجر ۴۸- أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَىٰ مَا خَلَقَ اللهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ
آيا به هر آنچه خدا آفريده نمی‌نگرند که (چگونه) سايه‌های آن از راست و چپ در پيروی از (نظام مقدّر) خداوند خاضعانه می‌گردد؟
از آنجائی که سايه فقط در روز معنا پيدا می‌کند، ولي سجده موجودات مستمر و دائمی است، بايد معنای سايه بسی فراتر از انعکاس اشياء در برابر نور باشد و ظهور و بروز همه آثار نيکو را که خدا در نهاد آنها گذاشته است شامل گردد. مگر غير از اين است که معنای سايه در زبان عربی پوشش و پناهی از امنيّت در برابر سوزندگی آفتاب است و از ويژگی بهشت همين سايه بودن دائمي آن می‌باشد: رعد ۳۵ - ...أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا... ، مرسلات ۴۱ - إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي ظِلالٍ وَعُيُونٍ ، ياسين ۵۶ - هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلالٍ... ، نساء ۵۷ - ...وَنُدْخِلُهُمْ ظِلًّا ظَلِيلا. پس همه موجودات با آثار حياتی خود، رام و تسليم مطلق نظامات «تکوينی» عالم هستند. وجود مادّی انسان نيز چنين است، اما نفس آدمی به مدد موهبت «اختيار» می‌تواند در «نظام تشريعی»، سجده کننده آفريدگار خويش، يا سرباز زننده از آن و پيرو نفس خويش، به وسوسه ابليس باشد.

۳۶ – مشابه این پرسش و پاسخ‌ها و استناد به مسلمات مشترکی که برای دو طرف وجود داشته را می‌توان در این سوره‌ها و آیات نیز دید: عنکبوت ۶۱ تا ۶۳، لقمان ۲۵، زمر ۳۸، زخرف ۹ و ۸۷.

۳۷ – تمثیل جاری شدن سیل در دره‌ها به «قدر» آن، لازم و ملزوم بودن دو شرط: فاعلیت و قابلیت را مطرح می‌سازد، و نیز قدر و اندازه‌ای را که در این تبادل وجود دارد. در مورد نزول وحی و جاری شدن سیل هدایت در سینه حاملان وحی، و شب‌های «قدر» که شاهد این پدیده بوده‌اند، همین مناسبات حاکم است.

۳۸ – کفی که از ذوب سنگ‌های مخصوص برای استخراج فلز قیمتی، در تهیه زیورآلات خارج می‌شود، ناشی از ناخالصی‌هائی‌ست که باید زدوده گردد، همچنانکه کف سیلاب ناخالصی آب گِل‌آلود است و آب زلال کف نمی‌کند.

۳۹ – جمله: «آنچه برای مردم مفید است می‌ماند»، پیام اصلی آیه را می‌رساند، و گرنه مسئله سیلاب و ذوب فلزات بهانه است. تحولات اجتماعی و انقلابات سیاسی نیز همچون سیل، در ظرف و ظرفیت جوامع جاری می‌گردد. انقلابات همواره جوش و خروش، شعار و شکایت و خشم و خشونت دارند. اینها نیز کف‌های تو‌خالی حباب مانندی هستند که جلوه بیرونی و تظاهرات خارجی انقلاب را نشان می‌دهد، اما وقتی احساسات فروکش کرد و عبرت‌گیری و عقلانیت حاکم گردید، دستاورد انقلاب که از همین چالش‌ها حاصل می‌گردد، باقی می‌ماند و به نسل‌های بعد مدد می‌رساند.

۴۰ - «حُسْنَىٰ» مؤنث مجازی «احسن» می‌باشد که وصفی است برای بهترین‌ها، کما آنکه «اسماء الحسنی» زیباترین نام‌هایند.

۴۱ - عنوان «اولواالالباب» را مترجمان «خردمندان» يا «صاحبان تفکر و عقل و انديشه» ترجمه كرده‌اند، که بيانگر معنای عميق اين واژه نيست. اولواالالباب يعنی صاحبان لُب. لُبِ هر چيز، مثل گردو و بادام، مغز آن است. مفسرين مغز انسان را همان عقل او شمرده‌اند و گفته‌اند اولواالالباب همان عاقلان، و به فارسی سليس‌تر، خردمندان‌اند. اما درک و فهمی که در ادبيات و عُرف امروز از واژه «عقل» وجود دارد، مغاير با مفهوم واژه عقل در قرآن و مستقل از ايمان به آفريدگار است و حتی در مواردی منکران، «عقلانيت» را همچون روشنفکری در برابر «ايمان» مطرح مي‌سازند! در اين صورت، آيا چنين خردمندانی از آيات پند می‌گيرند؟ برخی از لغت‌شناسان گفته‌اند لُب، نه هر عقلی، بلکه عقل خالص و پاک شده است! در اين صورت بايد پرسيد: خلوص و پاک شدن از چه چيزی؟
در بررسی این مطلب از ۱۶ موردی که عنوان «اولواالالباب» (يا اولي‌الالباب) در قرآن آمده است چند نکته را می‌توان فهميد:
الف) در ۱۱ آيه از ۱۶ مورد، «اولواالالباب» با واژة «ذکر» (بيداری و خودآگاهی) همراه آمده و بر «ذكر‌پذيری» آنان تصريح شده است، در ۵ مورد ديگر از عبرت‌گيري، هدايت‌پذيري و آمادگی شناخت آنان. آيا «عقلانيت خود بنياد» امروز، که در برابر «خدا بنيادی» مطرح مي‌شود، مي‌تواند ترجمه دقيقی برای اولواالالباب باشد؟
ب) در ۶ مورد واژة تقوا (کنترل نفس، در خود آيه يا قبل و بعد آن) از ويژگي‌هاي اولواالالباب شناخته شده است (بقره ۱۷۹ و ۱۹۷، مائده ۱۰۰، طلاق ۱۰، ص ۲۹، و زمر ۹) ، پس در واژه «اولواالالباب» مفهوم تسلط بر نفس و خويشتن‌داري موجود است.
ج) از مقايسه ويژگي‌هاي متضادی که از دو گروه «فاسقين» و «اولي‌الالباب» در آيات ۱۹ تا ۲۵ سوره رعد و آيات ۲۶ و ۲۷ بقره آمده معلوم می‌شود «فاسقين» شخصيتی مقابل اولي‌الالباب دارند. از آنجائی که واژه «فسق» دلالت بر شکستن و پاره کردن حدود و پوسته محافظ دارد، می‌توان فهميد اولواالالباب کسانی هستند که به نيروی تقوا (کنترل نفس)، با نگهداری خود در محدوده مقررات الهی، حرمت‌شكني و نقض احکام شريعت نمی‌كنند. به عبارتی آنها صاحب خِرَد خدائی، و وجدان‌هاي پاک و متعهدان به ميثاق‌هاي الهی هستند و بنياد عقلانيت آنان بر محور ارزش‌هاي اخلاقی است.

۴۲ - «مِيثَاقَ» از «وَثَقَ»، بندی است که با آن بار را بر پشت مَرکب می‌بستند تا نیفتد، نقض میثاق، پاره کردن بندِ بار مسئولیتی است که در برابر خدا و خلق او به عهده داریم.

۴۳ - در قرآن کلمات مختلفی همچون: خوف، خشیّت، رهبت، وجلت، شفقّت، فزع، هول، انذار، تقوی و... آمده است که در برگردان فارسی، تماماً «ترس» ترجمه می‌شود! هر چند مفهوم ترس در این کلمات به نوعی وجود دارد، اما هر کدام معنای خاص خود را دارند که با دیگری متفاوت می‌باشد. «خشیّت» نه ترس عادی، که با آن آشنائیم، بلکه احساس حیرت و هیبتی است که تنها بر دل دانشمندان خداشناس (نه هر دانشمند غافلی) از شناخت عظمت آیاتش در آفاق و انفس حاصل می‌گردد (فاطر ۲۸). اما «خوف» ترسی عمومی است و هر کس خوف پیدا می‌کند.

۴۴ - مفسرين «وجه ربّ» را اغلب «ذات» یا «رضایت» پروردگار شمرده‌اند! در حالى كه معناى وجه با ذات و رضایت تفاوتى بسيار دارد. وجه هر چيزى روى آن است، وجه اشياء، قسمتى از آن است كه مشاهده مى‌كنيم. ما ذات خدا را مطلقاً نمى‌شناسيم، اما در جستجوى صفات و اسماء نيكوى او (ابتغاء وجه الله) به انجام خدمات پايدار (باقيات الصالحات) نائل مى‌شويم. آيا معناى «و يبقى وجه ربك» غير از اسماء نيكوى اوست؟ «وجه الله» كه در قرآن ۵ بار تكرار شده (بقره ۱۱۸، ۲۷۲، روم ۳۸، ۳۹، انسان ۹) همان هدف و نيت خدائى است كه در نماز، انفاق، زكات و اطعام گرسنگان به آن توجه داريم. اما سه بار هم در قرآن «وجه ربّ» (علاوه بر وجه الله) آمده است (رعد ۲۲، رحمن ۲۷، و ليل ۲۰) كه در هر سه مورد رب مضاف (ربهم، ربك) يعنى تربيت پذيرى و تجلى صفات ربّ در وجود آدمى مورد نظر است. همه كسانى كه روى زمين‌اند مى‌ميرند، اما «باقيات الصالحات» و اعمالى كه به هدف خدائى انجام شده و در وجود انسان نقش بسته شده باقى مى‌ماند. همه مدارس تعطيل مى‌شوند، ولى آنچه در وجود محصلين از «وجه مدرسه» نقش بسته باشد، باقى مى‌ماند.

۴۵ – طبق قاعده تغلیب در زبان عربی، در «آبَائِهِمْ» مادران نیز مشمول این حکم هستند، همچنانکه در ازدواج، زن و شوهر مشترک هستند.

۴۶ – باب در اینجا معنای مجازی دارد. مثل: باب مذاکره با کسی را باز کردن. باب به صورت حقیقی، همچون در خانه و دروازه شهر، یا به صورت مجازی، مثل: راه حل مسئله، ویزای ورود به کشور، پذیرش دانشگاه و... رفع مانع و اجازه ورود به حریمی است که نیازمند کسب شایستگی‌هائی قبلی می‌باشد. کسی که ویزای ورود به بهشت گرفته باشد، فرشتگان نیز اجازه می‌یابند نیروهای مثبت خود را بر او عرضه نمایند.

۴۷ – در اینکه آنها چه چیزی را که فرمان پیوستن به آن را داشتند می‌بریدند، از سه آیه قرآن می‌توان شواهدی را ذکر کرد: ۱- قطع رابطه با قوم و خویش و قبیله و عشیره (محمد ۲۲ - ...وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ) ؛ ۲- ایجاد شکاف و اختلاف در امت واحد (انبیاء ۹۳ و مؤمنون ۵۳ - وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ...) ؛ ۳- انحراف در همجنس‌گرائی (عنکبوت ۲۹ - ... وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ...).

۴۸ – مشخصاتی که قرآن برای این گروه ذکر کرده است، کاملا در تضاد با مشخصاتی است که برای «اولواالالباب» در آیات ۲۰ تا ۲۲ آمده بود، اما عنوانی برای آنها ذکر نشده است. مشابه همین مشخصات در آیه ۲۷ سوره بقره ذیل عنوان «فاسقین» (در انتهای آیه ۲۶) آمده است، که از این تقابل می‌توان فهمید شخصیت فاسقین کاملا معکوس اولواالالباب است، و از آنجائی که معنای فسق پاره کردن حریم و حدود، و به اصطلاح قانون‌شکنی است، اولواالالباب را می‌توان محافظان قانون و نگه‌داران حریم و حدود نامید (والله اعلم).

۴۹ – این ایراد منکران را در آیه ۷ نیز مطرح کرده است، با این تفاوتِ در پاسخ که در آنجا بر نقشِ انذار و هدایت رسول تأکید کرده است، و در اینجا، بر نقش مخاطبان مؤمن یا کافر آن رسول. خلاصه کلام این است که پیامبر هشدار و هدایت خود را ابلاغ کرده است؛ اعلام خطر که معجزه نمی‌خواهد! آنهائی که لجبازی می‌کنند، در گمراهی می‌مانند و بازگشت کنندگان را خدا به ساحل نجات می‌رساند.

۵۰ – معنای هدایت، همان ایصال به مقصود، یعنی رهبری کردن و رساندن به مقصد نجات و سعادت است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان