به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۲۲ – با خدای یکتا معبود دیگری قرار مده که (همچون) وامانده‌ای نکوهیده و بی‌یاور (در گرداب بلاها) رها خواهی گشت.۲۹

۲۳ – پروردگارت (در مسیر به رشد و کمال رساندن شما در گرایش به خُلقیات خدائی) لازم شمرده است که جز او به معبودی دل نسپارید۳۰ و به پدر و مادر خویش نیکی کنید (تا رحمت و نیکوئی را فرا گیرید)؛ هر گاه یکی از آنها، یا هر دو، نزد تو به پیری رسیدند، پس مبادا به آنان (حتی) اُف بگوئی (که نشانی از ناپسندی است) و بر آنان بانگ مزن (صدایت را نزد آنها بلند مکن، بلکه) با گفتاری کریمانه (با نهایت عزّت و احترام) با آنان سخن بگو.۳۱

۲۴ – بال‌های فروتنی خویش را (همچون پرنده‌ای که جوجه‌هایش را زیر بال و پر خویش پناه می‌دهد) بر آنها بگستران۳۲ و بگو: پروردگارا، به پاس آنکه مرا از کودکی پرورانده‌اند، در پرتو رحمت خویش درآر.

۲۵ – پروردگارتان به آنچه در نفس شماست (از هر کسی) آگاه‌تر است (نیّات و سوابق شما را می‌داند)، اگر واقعاً مردمانی درستکار باشید (از گذشته نادم بوده و خواسته باشید اصلاحی در ارتباط با والدین خود بکنید) مسلماً او نسبت به بازگشت کنندگان به حق بسی آمرزنده است.۳۳

۲۶ – و (علاوه بر والدین) به خویشاوندان (نیز) حق‌شان را بپرداز،۳۴ و (همچنین) زمین‌گیر۳۵ و ابن‌سبیل۳۶ را، و ولخرجی (ریخت و پاش) مکن، چنان ولخرجی(های بی‌حساب و کتاب).۳۷

۲۷ – مسلماً مبذرین (کسانی که بی‌اعتنا به نیازمندان ولخرجی می‌کنند) برادران شیاطین‌اند (با اهداف شیطانی مشغول و با اشخاص شیطان صفت همچون برادر، هم پیمان و هم‌خرج‌اند) در حالی که شیطان نسبت به ارباب خویش (خداوندگار عالم) بسیار ناسپاس بود.

۲۸ – و اگر (در شرایط حاضر به دلیل نداشتن امکانات) به آنان توجه (رسیدگی) نمی‌کنی (تا شاید) در طلب رحمتی از پروردگارت که به آن امیدوار هستی (گشایشی و درآمدی حاصل گردد، حداقل و فعلا) با آنان سخنی آسان (امیدوارکننده، نه مأیوس کننده) بگو.

۲۹ – نه دستان خویش را به گردنت ببند (که خیرت به کسی نرسد) و نه به تمامه آن را بگشای که (با بذل و بخششِ هر چه داری) ملامت شده و دست خالی گردی.۳۸

۳۰ – مسلماً پروردگار تو است که روزی را برای هر که خواهد (طبق نظاماتی) گشایش می‌دهد و یا به اندازه (محدود) می‌گرداند، بی‌تردید او به (حال) بندگانش کاملا باخبر و بیناست.

۳۱ – فرزندان خویش را از ترس تنگدستی مکُشید، این ما هستیم که آنها و شما را روزی می‌دهیم؛۳۹ مسلماً کُشتن آنها خطائی است بس بزرگ.۴۰

۳۲ – و به زِنا نزدیک نشوید که مسلماً کاری است بسیار زشت و راهی است بد.۴۱

۳۳ – جائی را که خدا حرمت نهاده، جز به حق (در قصاص قتل) نگیرید و هر که به ستم کشته شود، پس برای ولیّ او (وارث و خون‌خواهش) سلطه‌ای (حق قصاص) قرار داده‌ایم، پس در (کیفر) قتل زیاده‌روی نکند (که به غیر از قاتل کسان دیگری را نیز بکشد) زیرا او مورد حمایت و یاری (قانون و افکار عمومی) است.۴۲

۳۴ – به مال یتیم نزدیک نشوید، مگر به شیوه‌ای که بهترین (راه برای حفظ و افزایش آن) باشد، تا آنکه به سن بلوغ برسد (که در آن زمان باید به خودش تحویل داده شود)،۴۳ و به عهد (و پیمان‌های خود) وفا کنید که مسلماً عهد بستن مسئولیت‌آور است.۴۴

۳۵ – و هرگاه (در فروش مواد و محصولات) پیمانه کردید، پیمانه را کامل گیرید و با ترازوی درست وزن کنید که این (شیوه) بهتر و خوش فرجام‌تر است.۴۵

۳۶ – و در پی چیزی (یا کسی) که به آن علم نداری مرو (و بدان که) گوش و چشم و دل (ابزار سه گانه شناخت تو) تماماً از این (پیروی کورکورانه در پیشگاه الهی) مورد پرسش قرار می‌گیرند.۴۶

۳۷ – در زمین با سرمستی غرور (متکبرانه) گام برمدار! تو هرگز (با این غرورت) نه زمین را توانی شکافت و نه هرگز به بلندای کوه‌ها خواهی رسید.۴۷

۳۸ – زشتی همه اینها (امور) نزد پروردگارت ناپسند است.

۳۹ – این (مجموعه اخلاقی دهگانه) از جمله حکمت‌هائی است که پروردگارت بر تو وحی کرده است؛۴۸ هرگز با خدای یکتا معبود دیگری قرار مده که ملامت شده و مطرود به دوزخ افکنده شوی.۴۹


۲۹ – آیات ۲۳ تا ۳۹ این سوره، ۱۰ اصل اخلاقی و آرمانی را مطرح می‌کند که عمل به آنها کلید سعادت محسوب می‌گردد؛ نخستین آن توحید یعنی یکتاپرستی و اخلاص در بندگی است که آیه ۲۲ و نیمه آیه ۲۳ بیانگر آن است. این ۱۰ اصل کلی شامل ۱۴ حکم سلبی است که با حرف «لا» آغاز می‌شود و ۹ حکم ایجابی متنوع.
«تَقْعُدَ» از قُعود (نشستن)، در برابر قیام (برپائی) و به رشد و کمال رسیدن است. «مَذْمُوم» از مذمّت (نکوهش)، در برابر مدح و ستایش است و بالاخره «مَخْذُول» از خذلان، امیدوار بودن به یاری کسی، ولی رها شده و محروم از یاری اوست. کسی که به جای خدا، برای جلب منافع و دفع بلاها تکیه‌گاهی غیر خدا برگزیند، هم فرونشسته (تقعد) از برپائی و رشد وکمال خواهد بود، هم مورد مذمّت نفس خویش و خدا و خلق او قرار خواهد گرفت و هم وامانده و بی‌نصیب از وعده‌های فریبنده شیطان خواهد گشت.

۳۰ – فعل «قَضَىٰ» از ریشه قضاء، در اصل نوعی فیصله دادن زبانی یا عملی به کاری است و برحسب مورد، معنای حکم کردن، استحکام بخشیدن، بیان قطعی کردن، اراده کردن و امثال آن است که در این مورد مفهوم ضروری و لازم شمردن در آن غلبه دارد. بسیاری از مترجمان جمله «وَقَضَىٰ رَبُّكَ...» را خدا فرمان داد ترجمه کرده‌اند که اگر چنین بود، «اَمَر رَبّک» می‌آمد، در حالی که در کلمه قضاء مفهوم فیصله دادن میان حق و باطل و ملازمت با هدایت مشهود است.

۳۱ – دومین اصل، «احسان به والدین» است که قرآن همواره آن را پس از توحید مهمترین وظیفه انسان شمرده است (از جمله در: بقره ۸۳، نساء ۳۶، انعام ۱۵۱، احقاف ۱۵، عنکبوت ۸). این توصیه مطلق است و به هیچ شرطی مشروط نشده است که فرضاً برآورده نکردن برخی انتظارات فرزندان، یا احیاناً کوتاهی در انجام وظایف پدر و مادری، آن را خدشه‌دار سازد. همین که وجود فرزندان از آنهاست و حداقل تا سالیانی بی‌دریغ از وجود خود برای آنها مایه گذاشته‌اند، کافی است. و اصلا مهر و محبت و دلسوزی و احسان، اموری یکطرفه است که از رحمت خدا ناشی می‌شود و نمی‌تواند پا یا پای و معامله‌گرانه باشد.

۳۲ - اصطلاح «جَنَاحَ الذُّلِّ» نشان می‌دهد کافی نیست فرزندی والدین خویش را از نظر مسکن و خورد و خوراک و امثالهم تأمین نماید، آنچه از نظر روحی و روانی مهمتر است، رعایت عزّت و احترام و حفظ شخصیت آنهاست که باید با فروتنی و اظهار کوچکی، درست همانگونه که در دوران کودکی وجود داشت، انجام شود و چنین کاری نشانگر تقوا و شخصیت ممتاز یک فرزند خداپسند است.

۳۳ - «اوّاب» صیغه مبالغه از ریشه «اَوب» به معنای بسیار بازگشت کننده است. اوّاب صفت کسانی است که با هر دور شدنی از خدا، در نافرمانی او، به زودی به آغوش مهر و مغفرت خدا باز می‌گردند و تحمل نمی‌کنند این دوری به طول انجامد. از آنجائی که آدمی دائماً در حال غفلت و خطاست، انسان‌های هوشیار و همیشه بازگشت‌کننده را «اوّاب» می‌نامند. این صفت ۵ بار در قرآن تکرار شده است. بررسی موارد مذکور معنای دقیق این کلمه را روشن می‌سازد.

۳۴ – نکته مهم در این توصیه، «صاحب حق» و سهم شناختن خویشاوندان در اموال شخص است! این سخن در آیه ۳۸ سوره روم نیز تکرار شده است که به گونه‌ای بدهکار بودن به خویشاوندان را القاء می‌کند.

۳۵ - «مِسْكِينَ» از ریشه سَکَنَ، دلالت بر بی‌تحرکی ناشی از کهولت یا بیماری می‌کند، فقیر و بی‌نوا بودن نیز شخص را خانه‌نشین و به اصطلاح زمین‌گیر می‌سازد.

۳۶ - «ابن‌السبيل» را عموماً در راه ماندگان ترجمه كرده‌اند، ولی در عربستان قدیم، به دلیل سختی‌های سفر، گرمای استوایی و فقدان امکانات حمل و نقل، بعید به نظر می‌رسد تعداد در راه‌ماندگان به حدّی بوده باشد که یکی از تقسیمات ششگانه غنایم تلقی گردد. بنظر این قلم، با توجه به معنای «سبیل الله» در قرآن، که غالباً در متن آیات جهادی آمده و در مقابله با «سبیل الطاغوت» قرار دارد، باید خانواده شهیدان یا فرزندان سبیل الله، یعنی جان‌سپاران جهاد‌گر فقیر بوده باشد. (توضیحات بیشتر در کتاب کلماتی از قرآن، مقاله سبیل الله، از همین قلم آمده است). موضوع ابن‌سبیل در ۸ آیه قرآن آمده است: بقره ۲۱۵ و ۱۷۷، نساء ۳۶، انفال ۴۱، توبه ۶۰، اسراء ۲۶، روم ۳۸، حشر ۷.

۳۷ - «تَبْذِير» از ریشه بَذر، تداعی کننده بذرافشانی و تخم پراکنی کشاورزان است که از دقت کافی برخوردار نیست و ممکن است به جائی زیادتر یا کمتر برسد. منظور این است که در کمک مالی به خویشاوندان، مساکین و ابن‌سبیل، نباید بی‌حساب و کتاب و بی‌رویه یا احساساتی عمل کرد، این تبذیر ممکن است ولخرجی و عدم کمک به دیگران باشد، یا عدم رعایت حساب و کتاب در کمک کردن.

۳۸ – کلمه «تَقْعُدَ»، در اینجا نیز همچون آیه ۲۹، نوعی فروماندن و بسته شدن دست و بال خود شخص است. ملامت نیز ممکن است پشیمانی و انتقاد به خود باشد، یا از ناحیه دیگران. محسور نیز حسرت زدگی از احساس دست خالی ماندن است.

۳۹ – در قبایلی از عربِ جاهلیت، دختران را به این تصوّر تنگ نظرانه که قدرت جنگاوری نداشته و از نظر اقتصادی مولّد نیستند، در خاک می‌پوشاندند و برخی به دلیل فقر و ناتوانی از تغذیه اولاد، سقط جنین می‌کردند که امروز نیز، به خصوص در بارداری‌های ناخواسته یا نامشروع، این مسئله وجود دارد.

۴۰ – آیات ۲۶ تا ۳۲ ناظر به سومین اصل اخلاقی، یعنی کمک مالی به نیازمندان در طیف خویشاوند و مسکین و ابن‌سبیل است که به تناسب آن، موضوعات فرعی دیگری را نیز در این زمینه مطرح کرده است، از جمله: تبذیر در مال، پاسخ امیدوار کننده به نیازمندان، تعادل در بذل و بخشش، پرهیز از قتل اولاد به دلیل فقر، که جمعاً شامل ۲ توصیه ایجابی (آتِ – فَقُلْ لَهُمْ) و ۴ توصیه سلبی (لا تُبَذِّرْ، لا تَجْعَلْ يَدَكَ، لا تَبْسُطْهَا، لا تَقْتُلُوا) می‌باشد.

۴۱ – چهارمین اصل زِنا است که با توجه به آیه قبل، مرتبط با نابسامانی و فقر در جامعه می‌باشد. نکته مهم، ذکر «لا تَقْرَبُوا» در این حکم است که شامل مراحل مقدماتی آن از نگاه ناروا به نامحرم و قرارهای ملاقات و گفتگوهای غیرمجاز می‌باشد.

۴۲ – اصل پنجم، قصاص قتل، یعنی پرهیز از افتادن به چرخه انتقام‌های افزایشی و اکتفا به همان اندازه و به همان شخص با استفاده از چتر حمایتی شریعت است.

۴۳ – ششمین اصل مراقبت از اموال یتیمان و نگهداری آن به بهترین شیوه‌ای است که منافع آنان را بهتر تأمین کند (همچون سرمایه‌گذاری در امور سود ده) تا خود به سن بلوغ برسند و عهده‌دار اموال خود گردند. آیات ۲ تا ۶ و ۱۰ سوره نساء با تفصیل بیشتری درباره این حکم سخن می‌گوید. در ضمن نهی «لا تَقْرَبُوا»، همچنانکه در مورد زنا نیز آمده بود، چشم طمع دوختن به اموال یتیمان را به هر صورت محکوم می‌نماید.

۴۴ – اصل هفتم وفای به عهد و پیمان‌هاست که هم شامل تعهد قیّم در مراقبت از اموال یتیم می‌شود و هم شامل تمامی قراردادها و تعهدات اجتماعی رسمی و غیر رسمی که به زبان آمده یا امضاء شده باشد.

۴۵ – رعایت انصاف و عدالت در مناسبات اقتصادی هشتمین اصل اخلاقی است که هم شامل ظرف و پیمانه می‌شود و هم ابزار و عوامل سنجش. وفای به کیل، همچون وفای به عهد (در آیه قبل)، به تمام و کمال رساندن آن است.

۴۶ – نهی «لا تَقْفُ»، از ریشه «قَفوْ»، به دنبال کسی یا چیزی رفتن است. به پشت گردن آدمی قفا گفته می‌شود، فرمان لَا تَقْفُ، مؤمنان را از دنباله‌روی نسبت به اشخاص و ایسم‌ها به صورت چشم و گوش بسته و مقلدوار نهی کرده است، آیا مقلِدین در استفتای از مقلَدین و مراجع دینی خود دلیل و سندی از کتاب و سنّت طلب می‌کنند، یا از نظر مراجع خود را مطلق می‌پندارند؟ آیا فتاوی آنان را دربست می‌پذیرند، یا ابزار شناختی که خدا به بندگان عطا کرده آنها را با معیارهای الهی می‌سنجند؟ این نهمین اصل اخلاقی یک مسلمان است.

۴۷ – دهمین اصل اخلاقی در این مجموعه ارزشمند، فخر فروشی و تکبّر و احساس خودبزرگ بینی است که ساده‌ترین نشانه‌اش در راه رفتن میان مردم جلوه می‌کند.

۴۸ - منظور از تعلیم حکمت، آموزش فلسفه و ذهن‌گرائی نیست، معنای حکمت در قرآن، عمدتاً جنبه عملی (نه نظری) دارد و دلالت بر «رفتار و منش» خردمندانه و خدا‌پسندانه می‌كند. فردی ممکن است علم و دانش نداشته باشد، ولی رفتار و مناسبات اخلاقی‌اش با دوست و دشمن «حکیمانه» باشد، معنای حکمت متأسفانه در همان دوران آشنائی متفکران اوليه مسلمان، همچون ابن‌سيناها با فلسفه یونان، از معنای اصیل و عملی و قرآنی خود منحرف شد و جنبه نظری یافت.
واژه «حکمة» ۲۰ بار در قرآن تکرار شده که ۱۰ مورد آن همراه کتاب آمده است (یعلمهم الکتاب و الحکمة) و این دو، دو بال پروازند. تعلیم کتاب، آموزش قوانین و نظامات (در تشریع و تکوین) است و تعلیم حکمت، آموزش اخلاقیات در ارتباط با خدا و خلق و رفتار و عملکرد آدمی. توصیه‌های لقمان به فرزندش دقیقاً بر همین اخلاقیات تکیه دارد. سوره اسراء نیز که ده توصیه اخلاقی بسیار مهم را مطرح می‌سازد (و گویا اشاره به همان ده فرمان حضرت موسی باشد) با این جمله ختم می‌شود: «ذَٰلِكَ مِمَّا أَوْحَىٰ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» (اینها از جمله حکمت‌هائی است که پروردگارت بر تو وحی کرده).

۴۹ – این مجموعه با توحید آغاز و با توحید ختم می‌شود و تکرار آن در ابتدا و انتهای این مجموعه نشانگر اهمیت کلیدی آن است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان