به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۹۷ – هر که را خدا رهبری کند، هموست که راه یافته و هر که را (در گمراهیاش) رها
سازد، پس هرگز برای آنها کارسازی جز خدا نخواهی یافت۱۲۰ و روز رستاخیز
آنها را به خاطر توجهاتشان (به باطل و غفلتشان از حقایق) کور و گنگ و کر محشور
میکنیم؛۱۲۱ جایگاهشان دوزخ است که هرگاه (حرارتش) فرو نشیند، شعلهاش
افزون سازیم.
۹۸ – این است کیفر آنان، زیرا آیات ما (نسبت به هدفدار بودن جهان و بقای آثار اعمال
دنیا در آخرت) را انکار کردند و گفتند: آیا وقتی استخوان و پوسیده شدیم، آیا واقعاً
آفرینش جدیدی خواهیم یافت؟
۹۹ – آیا نمیاندیشند آن خدائی که آسمانها (عالم ستارگان) و زمین را آفریده،
مسلماً بر بازآفرینی آنان تواناست و برای آن سرآمدی (تا زمان قیامت) قرار داده که
هیچ تردیدی در آن نسیت، اما ستمگران (از هر پذیرش و باوری به قیامت) جز انکار دربست
خودداری کردند.۱۲۲
۱۰۰ – بگو: اگر شما گنجینههای رحمت پروردگارم را هم دارا بودید، باز هم از ترس خرج
کردن (از دادن به دیگران) امساک میکردید و انسان بسیار بخیل است۱۲۳
(ولی خدا به رحمتش شما را بازآفرینی میکند).
۱۰۱ – همانا به موسی نُه نشانه (معجزه) روشن دادیم۱۲۴ - از بنیاسرائیل
بپرس (اگر تردیدی داری)۱۲۵ - آنگاه که (با این معجزات) نزد فرعونیان
آمد، فرعون به او گفت: ای موسی، به گمانم جادوزده شدهای!
۱۰۲ – (موسی) گفت: تو خود میدانی که این آیاتِ آگاهیبخش (معجزات) را جز پروردگار
آسمانها و زمین نفرستاده است و به گمان من ای فرعون، تو (با انکار این آیات) نابود
میشوی.
۱۰۳ – پس (فرعون) خواست ریشه آنها (موسی و پیروانش) را از زمین بکند، پس (به کیفر
چنین تلاشی) او و همه همراهانش را در دریا غرق کردیم.
۱۰۴ – پس از (نابودی) او به بنیاسرائیل گفتیم: در آن سرزمین (ارض مقدس) ساکن شوید
و چون وعده دیگر فرا رسد، همه شما را دسته جمعی باز میآوریم (بساط قومتان را از
این سرزمین جمع میکنیم).۱۲۶
۱۰۵ – قرآن را به حقّ نازل کردیم و به حقّ نیز نازل گشت۱۲۷ و تو را جز
(در نقش) بشارت بخش (به نیکان) و هشدار دهنده (به ستمگران) نفرستادیم.
۱۰۶ – و قرآن (متنی خواندنی) که (به صورت آیه آیه و سوره سوره) نظم مستقلاش
بخشیدیم تا آن را بر مردم با تأنی بخوانی و به تدریج نازلش کردیم.۱۲۸
۱۰۷ – بگو: (میخواهید) به آن ایمان بیاورید یا نیاورید، مسلماً کسانی که پیش از آن
دانش داده شدهاند (اهل کتاب منصف و متّقی)، چون قرآن بر آنان خوانده شود، به رو بر
زمین سجده میافتند.۱۲۹
۱۰۸ – و میگویند منزه است پروردگار ما (از این که عبث بیافریند)، مسلماً وعده
پروردگار ما انجام شدنی است.
۱۰۹ – به رو به زمین (سجده) میافتند و (از عظمت آیات الهی) میگریند و (قرآن)
پیوسته بر خشوعشان میافزاید.
۱۱۰ – بگو: (او را) «الله» بخوانید یا «رحمان»، به هر نام که بخوانید، نامهای نیکو
منحصر به اوست۱۳۰ و نماز خویش را نه به آواز بلند و نه آهسته بخوان، و
شیوهای میان این دو برگزین.۱۳۱
۱۱۱ – و بگو: ستایش ویژه خدائی است که نه فرزندی گرفته و نه شریکی در فرمانروائیاش
(بر جهان هستی) وجود دارد و نه یاوری، از ناتوانی برای اوست و (بنابراین) او را
بزرگ شمار، بزرگ شمردنی (به تناسب بینهایت بودن او).۱۳۲
۱۲۰ – هدایت، همانطور که گفته شد (پاورقی ۱۰۲)، نه
«راه»نمائی، که «راه»بری است. اضلال برعکس آن است؛ کسی که موافق جریان رودخانه
شنا کند، او را به سوی مقصد راهبری میکند، و آن را که خلاف جریان شنا میکند،
از مقصد دور میسازد. چنین است مثال هدایت و اضلالِ خداوند و نقش نظامات او در
قبال عملکرد آدمی.
۱۲۱ - معنای ظاهری «وجه»، همان چهره و روی آدمی است، اما از آنجائی که روی
آوردن به هر چیز، نشانه رویکرد دل به آن است، معنای باطنی این کلمه اهداف و
آرمانهائی است که به آن روی میآوریم. مثلا آنگاه که ابراهیم(ع) پس از روی
آوردن به ستاره و ماه و خورشید و مشاهده افول آنان، به آفریدگار آنها روی آورد،
گفت: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضَ...» (انعام ۷۹)، مسلماً متوجه ساختن وجه خود، همان نگاه دل و
هدفگیری در زندگی است. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» (پىجوئی وجه خدا) و
«یریدون وجه الله» (خواستن وجه خدا) که به کرّات در قرآن تکرار شده (از جمله:
بقره ۱۱۵ و ۲۷۲، رعد ۲۲، روم ۳۸ و ۳۹، رحمن ۲۷، انسان ۹، لیل ۲۰، و...) همان
جهت و هدف خدائی است که مؤمن به آن روی میآورد. چنین است تسلیم کردن وجه خود
به خدا (...أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ...- آلعمران ۲۰). این که در قرآن گفته
شده در قیامت کسانی با وجه خود به آتش میافتند، منظور همین اهدافی است که به
آن روی آوردهاند (از جمله اسراء ۹۷، فرقان ۳۴، قمر ۴۸).
۱۲۲ – مراجعه به پاورقی ۱۱۲ همین سوره.
۱۲۳ - «قَتْر»، تنگ گرفتن بر همسر در خرجی دادن یا بر دیگران است که از تنگ
نظری و خسّت ناشی میشود، حالتی است مقابل اسراف که زیاده از حدّ گشاده دست
بودن است (وَالَّذِينَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا...
- فرقان ۶۷). اما قتور (مثل صبور از ریشه صبر) بسیار تنگ نظر و بخیل است.
مُقْتِر (کسیکه در تنگنای مالی است) نیز در برابر موسِع (کسیکه دارای گشادگی
مالی است) قرار دارد (بقره ۲۳۶). به دودی که از آشپزخانه برمیخیزد نیز قَتَر
گویند. از این مشابهت میتوان فهمید از انسانهای قتور خیری به دیگران نمیرسد
مگر در حدّ بوی غذا و دودی که از آن منتشر میگردد.
۱۲۴ – علاوه بر عصا و ید بیضاء، آیات ۱۳۰ تا ۱۳۳ سوره اعراف به ۷ مورد دیگر
اشاره کرده است: خشکسالی، کاهش محصولات، طوفان، حمله ملخ به مزارع، حشرات موذی،
قورباغه و خون.
۱۲۵ - «فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ» که به صورت جمله معترضهای در وسط آیه
آمده، تأکیدی است بر اینکه این معجزات در تورات نیز مطرح شده و یهودیان از آن
آگاه هستند، در ضمن گویای این حقیقت است که وقتی مردمی آمادگی ایمان نداشته
باشند، هر معجزهای و به هر تعدادی بیتأثیر است.
۱۲۶ - «وَعْدُ الْآخِرَةِ» را معمولا وعده روز آخرت دانستهاند، ولی در آیه ۷
همین سوره که تنها مورد دیگری است در قرآن که جمله «وَعْدُ الْآخِرَةِ» تکرار
شده، آن را سرکوب خونین بنیاسرائیل توسط اقوام دیگر به خاطر فساد و سرکشی
شمرده است: فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوءُوا وُجُوهَكُمْ
وَلِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِيُتَبِّرُوا
مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا.
اما «لَفِيفًا» وصفی است از درهم پیحیدن و جمع کردن بساط چیزی. این واژه دو بار
دیگر در قرآن آمده است؛ وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا (باغهای انبوه و متراکم - نبأ
۱۶)؛ وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (درهم شدن ساقها با هم - قیامه ۲۹).
شگفت اینکه پس از فرمان سکونت در سرزمین مقدس تا فرا رسیدن «وَعْدُ
الْآخِرَةِ»، که گفته میشود در سال ۷۰ میلادی با حمله «وسپاسین» امپراطور روم
به بیتالمقدس اتفاق افتاد، یهودیان از آن سرزمین توسط مسیحیان رانده شده و تا
حدود ۱۹ قرن (تأسیس اسرائیل در ۱۹۴۸ میلادی) در دنیا پراکنده بودند (ر ک پاورقی
۱۲ همین سوره).
۱۲۷ – به حق نازل کردنش دلیل درست بودن این کار توسط خدا و به حق نازل شدنش،
آمیخته نشدنش به ذهنیت واسطه ابلاغ (جبرئیل) و گیرنده آن (پیامبر) میباشد. این
آیه نیز به وضوح نشان میدهد که قرآن مستقیماً کلام خدا، نه روایت و برداشت
پیامبر از الهامات الهی است. آیات ۲۶ تا ۲۸ سوره جن نیز به حق و سلامت بودن
مبدأ، مسیر ارسال و دریافت وحی را تأکید میکند.
۱۲۸ – اتفاقی که هرساله در شب قدر میافتد، همین قابل جذب و هضم شدن هدایتهای
الهی برای ذهن انسان است که فهم آن به صورت محکم و درهم بسته برای ما ممکن
نیست، همچنانکه معده ما نیز مواد غذائی را تا به عناصر خردتری تبدیل نکند
نمیتواند جذب نماید. سوره دخان آیات ۱ تا ۴ - حم وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ ۚ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ
فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ.
۱۲۹ - «ذَقَن» چانه و اذقان جمع آن است. به چانه زمین افتادن قدری غریب است.
گفتهاند مراد از اذقان همان صورت است، یا به اعتبار نزدیکتر بودن چانه به زمین
در هنگام سجده است، اما نه دلیلی بر چنان مرادی موجود است و نه واقعاً هنگام
سجده، چانه به زمین از پیشانی یا بینی نزدیکتر است. پس چه حکمتی در این نشانه
موجود است؟ مطابق استنباط نویسنده قاموس قرآن (مرحوم سید علی اکبر قرشی)، منظور
از سجده (در این آیه)، تواضع و خم شدن است نه سجده متعارف»، نویسنده از تنها
آیه دیگری که لفظ چانه در آن آمده است (یس ۸ - إِنَّا جَعَلْنَا فِي
أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ) و از
مقابل هم قرار دادن آنها چنین برداشت کرده است که سوره یاسین از قوم ناباوری
نشانه آورده که قدرت و ثروت دنیائی چانهشان را از شدت تکبر بالا برده و در این
سوره از بندگانی دیگر سخن میگوید که آنقدر از تعلقات دنیائی آزاد شدهاند که
چانهشان در برابر حق خاضع و سر به زیر شده است. در این استنباط به چانه زمین
سجده افتادن تجسم عینی بخشیدن به تواضع روحی آنهاست.
۱۳۰ – منظور از اسامی نیکوی خدا، الفاظی بدون مسمّی، همچون نامهائی که برای
فرزندان خود میگذاریم، نیست، معنای «اسم» در قرآن همان مفهومی است که از صفت
تلقی میکنیم، یعنی ویژگیها و خُلقیات خدا.
۱۳۱ – توصیه قرآن در بلند و کوتاه کردن صوت نماز، حالت میانه است، باید دید
تفاوت قائل شدن میان دو رکعت اول با بقیه رکعات مستند به چه حجتی است؟
۱۳۲ – این سوره با کلمه «تسبیح» آغاز شده است (سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ...)
و با «تحمید» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي...) و «توحید» در سه زمینه: ۱- وجودی
(لَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا)، ۲- ملوکیت (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي
الْمُلْكِ)، ۳- ولایت (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ)، و بالاخره
با «تکبیر» (وَكَبِّرْهُ تَكْبِيرًا) به انتها رسید، به این ترتیب تسبیحات
اربعه را در آغاز و انجام این سوره دیدیم، گویا متن این سوره شرح تفصیل
یافتهای از این ۴ پایه توحیدی است؛ با تسبیح، معبود خود را از هر پندار باطلی
مبرا میداریم، با تحمید، زبان ستایش به آثار و اسماء نیکوی او میگشائیم، با
توحید، در این نیکوئی یگانهاش را برمیشماریم، و بالاخره در تکبیر، او را
فراتر از هر تصوّر و پنداری مییابیم.
ترجمه عبدالعلى بازرگان