به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۱۹ – و بدین‌سان بیدارشان ساختیم تا از یکدیگر (مدّت زمان به خواب بودن‌شان را) بپرسند؛ یکی از آنان پرسید: چه مدتی (در غار) درنگ کرده‌اید؟ گفتند: یک روز، یا پاره‌ای از روز؛ (آنگاه با تحیّر به یکدیگر) گفتند: پروردگارتان به مدتی که درنگ کرده‌اید داناتر است، پس (اینک که هیچکدام نمی‌دانید، فعلا) یک نفرتان را با این سکه‌هائی که دارید به شهر بفرستید تا (بررسی کند و) ببیند چه غذائی پاکیزه‌تر (حلال و مناسب‌تر) است،۲۴ تا رزقی از آن برای شما بیاورد. (در ضمن) باید با ظرافت و احتیاط عمل کند و هیچکس را متوجه شما نسازد.۲۵

۲۰ – (زیرا) آنها اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند یا به آئین خود بازتان می‌گردانند و در این صورت هرگز رستگار نخواهید شد.۲۶

۲۱ – و بدین‌سان (مردم را با مشاهده سکه‌های سه قرن قبل) به موقعیت آنها آگاه ساختیم۲۷ تا بدانند وعده خدا مسلماً راست است و ساعت (قیامت) تردیدی در آن نیست،۲۸ آنگاه که درباره آنها با یکدیگر چون و چرا می‌کردند. پس (آنهائی که از راز آنها سر در نیاورده بودند) گفتند: بنائی (تشریفاتی تاریخی) بر آنان بسازید، پروردگارشان بر آنان داناتر است،۲۹ (اما) آنهائی که بر کار آنها چیره شده بودند (حقیقت ماجرا را دریافت کرده بودند) گفتند: ما حتماً مسجدی بر (آرامگاه) آنان خواهیم ساخت.۳۰

۲۲ – (گروهی سطحی‌نگر، بی‌توجه به پیام‌های این ماجرا) خواهند گفت: آنها سه تن و چهارمی سگ‌شان بود، و (گروهی) خواهند گفت: پنج تن بودند و ششمی سگ‌شان بود. (همه این حرفها همچون) تیری است در تاریکی. و (بعضی هم) می‌گویند: هفت تن بودند و هشتمی سگ‌شان بود؛۳۱ بگو: پروردگارم به تعدادشان آگاه‌تر است، آنها را جز افراد کمی نمی‌شناسند، پس (حال که درکشان از این ماجرا در حدّ تعداد نفرات آنهاست) با آنها جز در حدّ ظواهر موضوع گفتگوئی مکن۳۲ و درباره اصحاب کهف از هیچ یک از آنان نظر مخواه.

۲۳ – و (با توجه به پیچیدگی امور و عدم آگاهی آدمی از آنها) هرگز در هیچ موردی مگو که فردا چنین خواهم کرد.

۲۴ – مگر خدا بخواهد (ان‌شاء الله را فراموش نکن) و هرگاه فراموش کردی، پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رشد نزدیک‌تری (به قرب خودش) رهبری کند.۳۳

۲۵ – و آنها در غارشان سیصد سال به سر بردند و نُه سال بر آن افزودند.۳۴

۲۶ – بگو: خدا از مدّت درنگشان در غار آگاه‌تر است. (زیرا آگاهی از) پنهانی‌های آسمان‌ها و زمین منحصر به اوست. به (عظمت) او بنگر و (کلامش) را بشنو؛۳۵ آنان را جز او سرپرستی نیست و او در فرمانروائی خویش کسی را شریک نمی‌کند.

۲۷ – و (با عنایت به این حقایق) آنچه از کتاب پروردگارت بر تو وحی شده تلاوت کن۳۶ و (یقین بدان) هیچ دگرگون کننده‌ای برای کلمات او نیست۳۷ و هرگز پناهی جز او نخواهی یافت.

۲۸ – و نفس خود را به همراهی با کسانی که بامداد و شامگاه (همه وقت) پروردگارشان را (به نیایش) می‌خوانند و روی او (اسماء نیکویش) را می‌طلبند۳۸ شکیبا ساز۳۹ و هرگز در هوای زینت دنیا، دیده از آنان مگردان و کسی که دلش را از یاد خویش غافل کرده‌ایم و پیرو هوای نفس خود گشته و کارش همواره از حدّ گذشته اطاعت مکن.

۲۹ – و بگو: حق (قرآن) از سوی پروردگارتان (آمده) است؛ هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر ورزد، (اما بداند) ما برای ستمگران آتشی مهیا کرده‌ایم که سرا پرده‌هایش آنها را احاطه کرده است؛۴۰ (به گونه‌ای که) اگر استغاثه (فریادرسی) کنند، با آبی که همچون فلز گداخته چهره‌ها را بریان می‌کند، به دادشان رسیده می‌شود.۴۱ چه بد آشامیدنی و چه بد مدارائی.۴۲

۳۰ – (در جهت مقابل) مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، (مطمئن باشند که) ما پاداش کسی را که کاری نیکو کند نادیده نخواهیم گرفت.

۳۱ – ویژه آنهاست بهشت‌های جاودانی که نهرها(ی حیات‌بخش) تحت اختیارشان جاری است،۴۳ و در آنجا به دستواره‌های زرّین آراسته می‌شوند و جامه‌های سبزی از ابریشم ظریف و ستبر می‌پوشند،۴۴ در حالی که بر تخت‌هائی تکیه دارند. چه دستاورد خوبی و چه تسهیلات نیکوئی.۴۵


۲۴ – چنین توصیه‌ای نشان می‌دهد آنان قصدشان رفع گرسنگی به هر شکلی نبوده و به پاک (حلال) بودن غذا و نحوه تهیه و طبخ آن (از نظر بهداشتی یا شرعی) اهمیت می‌دادند.

۲۵ – لطف به ظرافت در کار و توجه به جزئیات گفته می‌شود، و لطیف بودن آفریدگار، همان ظرافت و زیبائی‌ها و شگفتی‌های صنع او در آفریده‌های بسیار کوچک و امور بسیار جزئی بندگان است. شعور نیز از ریشه «شَعَر» (موی) دلالت بر نازک‌بینی و نکته سنجی می‌کند. منظور از این توصیه، رعایت بسیار دقیق نکات امنیتی است تا هیچ سوء ظنی را بر نیانگیزد.

۲۶ – از این مکالمات ظاهراً چنین برمی‌آید که یکی از آن جمع جنبه پیش کسوتی و بزرگی در سن یا سابقه داشته و از موضعی ارشادی با بقیه سخن می‌گوید. شاید دو گروه بودن آنان (اصحاب کهف و رقیم) موجب تغییر ضمیرِ خودمان به خودتان شده است (والله اعلم). در ضمن سنگساری که در قرآن آمده، همواره تهدیدی علیه پیامبران یا مؤمنین بوده است، نه برعکس.

۲۷ - «أَعْثَرْنَا» از «عَثْر»، آگاه شدن از چیزی، نه در تحقیق و جستجو، بلکه اتفاقی و به طور تصادفی است. این کلمه علاوه بر این سوره، یکبار دیگر در آیه ۱۰۷ سوره مائده آمده است: فَإِنْ عُثِرَ عَلَىٰ أَنَّهُمَا اسْتَحَقَّا إِثْمًا... (اگر اطلاع حاصل شد که آن دو گناهی مرتکب شده‌اند...).

۲۸ – محور اصلی این ماجرا، مسئله قیامت و رستاخیز مردگان است که بزرگترین مانع پذیرش آن، امکان بیداری از خواب گرانِ مرگ بوده و همچنان می‌باشد. زنده ماندن پس از سه قرن و عدم تشخیص زمان درنگ در غار، پیامی است از نسبی بودن زمان و احساسی که همه ما در قیامت خواهیم داشت؛ گوئی همین دیروز یا لحظاتی قبل مرده‌ایم! پیام‌های جانبی بسیار مهمی، همچون بی‌اعتبار شدن سکه سلاطین، ضرورت صبر و حوصله و تکیه بر عنصر زمان در پیشرفت اهداف بر حق، تأثیر طنین نَه گفتن اقلیتی موحّد به نظام و فرهنگی شرک‌آمیز، که اراده ساختن مسجدی را در سه قرن بعد پدید آورد، و امثال آن، در این ماجرا قابل استخراج است، ولی محور اصلی آن آخرت و آینده بشریت است.

۲۹ – جمله: «رَبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ»، ممکن است سخن آنهائی باشد که اظهار بی‌اطلاعی از اصل ماجرا کردند، یا جمله‌ای معترضه در میان این گفتگو، از طرف خداوند (آنچنان که برخی مترجمین گفته‌اند) می‌باشد.

۳۰ – فعل «لَنَتَّخِذَنَّ» با دو بار ادوات تأکیدِ لام و نون، و تصریح بر ضمیر «ما»، در تصمیم جدّی این آگاهان، به بار نشستن نهال کاشته شده اصحاب کهف را پس از سه قرن نشان می‌دهد و برای مؤمن آزاد از اسارت زمان و مکان چه تفاوت می‌کند که نتیجه تلاش خود را امروز ببیند یا فردای قیامت؟

۳۱ – در این آیه، اعداد سه تا هشت را به گونه‌ای ذکر کرده که خواننده پنج احتمال آنها را درک می‌کند، در حالی که فقط سه حالت را یک در میان بیان کرده است. در ضمن از آنجائیکه اصطلاح «تیر در تاریکی» (رَجْمًا بِالْغَيْبِ) را بعد از احتمالات اول و دوم آورده، به نظر می‌رسد احتمال سوم درست باشد (والله اعلم).

۳۲ - «مِرَاءً» به مجادله و تلاش فکری دو نفر برای غلبه بر یکدیگر در موضوعی که طرفین یا یکی از آنها علم درستی از موضوع مورد بحث نداشته و بر تصورات و اوهام خود تکیه می‌کند، گفته می‌شود. این کلمه ۲۰ بار در قرآن و عمدتاً درباره قیامت به کار رفته است.

۳۳ – این تذکر دو آیه‌ای که به صورت جمله معترضه‌ای در متن (نه انتهای) قصه اصحاب کهف با تغییر مطلع و موضوع آمده است، حاوی هشدار و پندی مهم است. ما آدمیان عادت داریم به حواشی و جزئیات و از بیرون به قضیه نگاه کنیم، اما در متن ماجرائی که همه حواس خواننده را به خود جذب کرده، ناگهان اذهان را متوجه عبرت‌هائی که باید از این قصه گرفت می‌کند، آنهم مخاطب عظیم‌الشأنی همچون رسول مکرم(ص) را تا بدون توجه به مشیّت خدا هرگز به فردای خود مطمئن نباشد و جز در طلب علم از موضع نیاز، ادعائی نکند.

۳۴ – گفته‌اند این نُه سال، تفاوت سال‌های شمسی و قمری است و در هر دو صورت، آنها سه قرن در خواب بودند.

۳۵ – جمله «أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ» را بسیاری از مترجمین فعل تعجبی دانسته و «چه بینا و چه شنوا» را وصف خدا دانسته‌اند. به نظر این قلم، این جمله توصیه‌ای به پیامبر یا تلاوت کنندگان قرآن می‌باشد (والله اعلم). در سه مورد دیگری نیز که فعل ابصر در قرآن آمده است (صافات ۱۷۵، ۱۷۶ و مریم ۳۸) ، مخاطب پیامبر است و همین معنا را می‌رساند.

۳۶ - خواندن قرآن را نیز به این دلیل تلاوت شمرده‌اند که قرائت کننده در پی معانی و منظور آیات می‌رود و به قرائت ظاهری اکتفا نمی‌کند. بعضی نیز تلاوت را به اعتبار تبعیت حروف از یکدیگر دانسته‌اند. در هر حال منظور نوعی «پی آمد» و پیروی است.

۳۷ - معنای «کلمه» (در کلمة التقوى) عامل مؤثر است. کلمه از ریشه «کـَلمْ»، در اصل به معنای تأثیر است. به زخم ناشی از تأثیر شمشیر و نیزه، کـَلمْ و به آنچه با چشم یا گوش درک مى‌شود و در شنونده تأثیر می‌گذارد کلام می‌گويند. قرآن حضرت عیسی را کلمه خدا (کلمة من الله) نامیده است، زیرا مادرش مریم(س) با تحت تأثیر القای نیروی فرشته‌ای حامله شد و تأثیری عظیم در تاریخ بنی‌اسرائيل گذاشت. خداوند ابراهیم(ع) را نیز با «کلماتی» مبتلا ساخت. کلمات خدا همان قوانین و نظامات مؤثری است که خداوند در جهان مقدّر فرموده و این نظامات را عامل تبدیل کننده‌ای در جهان نیست (انعام ۳۴، ۱۱۵ و یونس ۷۴).

۳۸ - مفسرين «وجه ربّ» را اغلب «ذات» پروردگار دانسته‌اند! در حالى كه وجه با ذات تفاوتى آشکار دارد. وجه هر چيزى روى آن است، وجه اشياء، قسمتى از آنها است كه مشاهده مى‌كنيم. ما ذات خدا را مطلقاً نمى‌شناسيم، اما در جستجوى صفات و اسماء نيكوى او (ابتغاء وجه الله)، به انجام خدمات پايدار (باقيات الصالحات) نائل مى‌شويم. آيا معناى «و يبقى وجه ربك» غير از اسماء نيكوى اوست؟ «وجه الله» كه در قرآن ۵ بار تكرار شده (بقره ۱۱۸، ۲۷۲، روم ۳۸، ۳۹، انسان ۹) همان هدف و نيت خدائى است كه در نماز، انفاق، زكات و اطعام گرسنگان به آن توجه داريم. اما در قرآن سه بار هم «وجه ربّ» (علاوه بر وجه الله) آمده است (رعد ۲۲، رحمن ۲۷ و ليل ۲۰) كه در هر سه مورد، ربّ مضاف (ربهم، ربك)، يعنى تربيت پذيرى و تجلى صفات ربّ در وجود آدمى مورد نظر است. همه كسانى كه روى زمين‌اند مى‌ميرند اما «باقيات الصالحات» و اعمالى كه به هدف خدائى انجام شده و در وجود انسان نقش بسته شده باقى مى‌ماند. همه مدارس دنيائى تعطيل مى‌شوند، ولى آنچه در وجود محصلين از «وجه مدرسه» نقش بسته، باقى مى‌ماند.

۳۹ – نفس خود را به صبر واداشتن، عادت دادن، تربیت کردن و همراه داشتن آن با هدفی مطلوب است، که در اینجا همراهی با مؤمنانِ محروم و مستضعف جامعه است که معمولا تحویل گرفته نمی‌شوند و کسی به آنها اعتنائی نمی‌کند.

۴۰ - «سُرَادِقُ» جمع سردق، به خیمه و چادری که فضائی را می‌پوشاند گفته می‌شود. برخی لغت‌شناسان، سرادق را همان سراپرده فارسی می‌دانند که مُعرب شده است. منظور از احاطه سرادق آتش بر ستمگران، فراگیری گناه همچون چتر و چادری است که آنها را می‌پوشاند. آیه ۸۱ سوره بقره ساده‌تر این مطلب را بیان کرده است: بَلَىٰ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ (آری هر کس مرتکب عمل زشتی شود و خطاهایش بر او احاطه یابد، چنین کسانی اهل آتش‌اند).

۴۱ – استغاثه (در باب استفعال) طلب «غیث» (باران) است. اما برای باران کلمات مختلفی مثل: ماء، مَطَر، وابل، صیّب، وَدْق، و طَل در قرآن آمده است. غیث به باران رحمتی گفته می‌شود که تشنه کامان کویری و صحاری خشک و تفتیده در طلب آنند. بنابراین مفهوم نجات از خشکسالی یا بلاء و مصیبت در آن بر کلمات مشابه غلبه دارد و به همین دلیل خدا را در دعا «غیاث المستغیثین» (باران تشنگان - فریادرس گرفتاران) می‌خوانند.

۴۲ – از آنجائی که همه چیز از آب زنده است (انبیاء ۳۰)، هر جنبنده‌ای، از جمله انسان، از آب آفریده شده (نور ۴۵ و فرقان ۵۴) و اصلا عرش خدا بر آب قرار دارد (هود ۷)، می‌توان آب را نماد حیات و زندگی و نار (آتش) را سوزنده و نابود کننده آن دانست. این که در قرآن آمده است: «اگر آنها بر طریقه حق استقامت ورزند، آنان را سیراب می‌کنیم» (وَأَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا - جن ۱۶). این سیرابی،مجازی و بیانگر برخورداری آنان از همه مواهبی است که تشنه و نیازمند آن برای رشد و کمال خویش‌اند.
با این مقدمه، آیا نمی‌توان گفت آن آتش فراگیر و آن تشنگی و طلبی که دوزخیان را به فریاد می‌آورد، بیانی مجازی برای تصویر تشنگی روحی بالاتری است که ستمگران استعداد سیراب شدن از آن را در دنیا سوزانده بودند؟ و گرنه وقتی خانه‌ای آتش می‌گیرد، سوزش تن جائی برای تشنگی باقی نمی‌گذارد.

۴۳ – ضمیر «من تحتهم» به بهشتیان، نه باغات بهشتی، برمی‌گردد؛ منظور این است که عامل خرّمی زندگی آنان در بهشت، در اختیار و از وجود خودشان جاری است.

۴۴ – دو واژه سندس و استبرق را که علاوه بر این آیه در دو آیه دیگر (دخان ۵۳ و انسان ۲۱) آمده است، ابریشم نازک حریر مانند و ابریشم ضخیم، که نشانه دو پوشش زیرین و زبرین در گرما و سرما یا خانه و بیرون است، گفته‌اند. البته نکره آمدن این دو وصف، نشانه ناشناخته و غیرمعمول بودن آنهاست (نه همین ابریشم‌های شناخته شده). مراد وصف حالتی است که آنان را در برمی‌گیرد. همچنانکه قرآن، «تقوا» را نیز لباس نامیده (اعراف ۲۶) و مفهوم پوشاندن و فراگیری را در مورد شب، تفرقه، همسر، و دین نیز به کار برده است (نباء ۱۰، بقره ۱۸۷، انعام ۶۵ و ۸۲ و ۱۳۷). تأکید بر این که لباس بهشتیان حریر است (حج ۲۳ و فاطر ۳۳)، همین راحتی و نرمشی است که آنها را فرا می‌گیرد، و گرنه پارچه حریر را در دنیا نیز می‌توان تهیه کرد.

۴۵ - «مُرْتَفَقًا» از ریشه «رِفْق»، بیانگر حالتی از مدارا و ملاطفت و تسهیل و گشایش است. آرنج را نیز که تکیه‌گاه سر و استراحت است، مِرفق می‌نامند. در رفاقت و با رفیقان نیز مدارا و ملاطفت برقرار می‌شود.

ترجمه عبدالعلى بازرگان