به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۸۳ – از تو درباره ذوالقرنین می‌پرسند،۹۶ بگو: یادی از او برای شما بیان خواهم کرد.

۸۴ – به راستی ما به او در زمین تسلط و اقتدار (پادشاهی) بخشیدیم۹۷ و از هر چیزی (که لازمه حکومت بود) وسیله‌ای در اختیارش قرار دادیم.

۸۵ – پس وسیله‌ای را پی گرفت۹۸ (با استفاده از نیرو و تجهیزات، سپاهی را به راه انداخت).

۸۶ – تا وقتی (در ساحل دریا) به غروبگاه خورشید رسید، و آن را چنین یافت که (گوئی) در دریائی سیاه غروب می‌کند (فرو می‌رود)۹۹ و در آن (منطقه) قومی را یافت؛ گفتیم‌ ای ذوالقرنین، (آیا به کیفر طغیان‌شان) بر آنها سخت می‌گیری، یا به نیکی میان‌شان رفتار می‌کنی؟

۸۷ – گفت‌: آن را که ستم کند، عقوبت خواهیم کرد، سپس (در قیامت) به سوی پروردگارش بازگردانده می‌شود که او سخت عذابش خواهد کرد.

۸۸ – و اما هر کس ایمان آرد و کار شایسته کند، او را پاداشی بس نیکوست و در فرمان‌مان تسهیلاتی برای او توصیه خواهیم کرد.۱۰۰

۸۹ – سپس (بعد از ایجاد امنیت در مناطق غربی) وسیله‌ای را پی گرفت (با نیرو و تجهیزات نظامی خود به راه افتاد).

۹۰ – تا اینکه به طلوع‌گاه خورشید (منتهی‌الیه منطقه شرقی سرزمین خود) رسید و آن را چنین یافت که بر قومی طلوع می‌کند که در مقابل آفتاب پوششی برای آنها قرار نداده بودیم۱۰۱ (احتمالا صحرانشین بودند).

۹۱ – چنین بود (ماجراهای ذوالقرنین) و ما بر آنچه (از تدابیر، توانائی‌ها و تجهیزات) نزد او بود، کاملا خبر داشتیم (فتوحاتش به هدایت الهی و در راه حق و ایجاد امنیت بود).

۹۲ – سپس (بار دیگر) وسیله‌ای را (برای ایجاد امنیت در میان اقوام) پی گرفت (سپاهی به راه انداخت).

۹۳ – تا به (تنگه) میان دو کوه رسید و در آنجا مردمانی را یافت که به سختی سخن می‌فهمیدند (مردمانی بدوی و فاقد زبان و فرهنگ پیشرفته بودند)،

۹۴ – آنها (با ایما و اشاراتی) گفتند: ای ذوالقرنین، قوم یأجوج و مأجوج۱۰۲ در این سرزمین فساد (غارت و خونریزی) می‌کنند،۱۰۳ آیا ممکن است هزینه‌ای در اختیار تو قرار دهیم (خرجش را بپردازیم) تا میان ما و آنها سدّی بنا کنی.۱۰۴

۹۵ – (ذوالقرنین) گفت: امکاناتی که پروردگارم در اختیار من قرار داده، بهتر (از پاداش شما) است، در عوض با نیرو(ی انسانی یا مواد و مصالح لازم) مرا یاری کنید تا میان شما و آنها سدّی (محکم و بادوام) قرار دهم.۱۰۵

۹۶ – (اینک) قطعات (سنگ) آهن برای من (از معادن) بیاورید؛ تا آنکه (با فراهم و انباشته شدن سنگ‌ها) میان دو سمت تنگه کوه را همسطح ساخت. (آنگاه) گفت: (آتش بیفروزید و در آن) بدمید تا اینکه آن را بگداخت، (سپس) گفت: (سنگ مس) برای من بیاورید تا مس گداخته بر آن بریزم.۱۰۶

۹۷ – (با احداث این سدّ آهنین، اقوام وحشی) نه می‌توانستند بر آن چیره شوند (تخریبش کنند و از آن بگذرند)۱۰۷ و نه بر آن نقبی بزنند (سوراخش کنند).

۹۸ – (با اتمام این پروژه، ذوالقرنین) گفت: این (توفیق در احداث سدّ) رحمتی از جانب پروردگار من است،۱۰۸ و زمانی که وعده پروردگار من فرا رسد، (هنگام قیامت) آن را در هم خواهد کوبید و وعده پروردگار من حق است.۱۰۹

۹۹ – و در آن روز (که قیامت فرا رسد) آنها را واگذاریم که (از انبوهی جمعیت) در هم موج زنند و (آنگاه) در صور دمیده می‌شود۱۱۰ و همه آنان را جمع می‌کنیم، جمع کردنی (به گونه خاص).


۹۶ – ذوالقرنین یعنى صاحب دو قرن، ما فارسی زبانها قرن را یک صد سال می‌دانیم، اما در فرهنگ قرآن، قرن به مردمان معاصر گفته می‌شود، همان مفهومی که ما امروز از کلمه «نسل» می‌فهمیم . مثل: نسل قبل از انقلاب که کمیّت زمانی اصلا در آن مطرح نیست. اصولا معنای قرن، جمع شدن و نزدیکی دو یا چند چیز با هم است و در مشتقات آن، مثل: اقتران، قرین و مقارن نیز همین مفهوم وجود دارد. در ۷ موردی که کلمه قرن (و قرناً) در قرآن آمده، تماماً مردمی مورد نظر است که در یک دوره زمانی معین در مکانی مشخص زندگی می‌کردند (مثل اقوام عاد، ثمود، فرعون و...). شگفت این که از ۴۰ موردی که مشتقات واژه قرن در قرآن آمده، حتی یک بار هم به معنای شاخ نیامده است که مترجمین و مفسرین «ذوالقرنین» را بر اساس مدارک دینی یهود (اسرائیلیاتی که وارد تفاسیر و فرهنگ اسلامی شده) و نشانه‌هائی که در رویای دانیال آمده، دارای دو شاخ قوچ مانند در سر (یا تاج و کلاهخود) تصور کرده و نیز به مجسمه‌ای با این مشخصات، که در نزدیکی‌های استخر پایتخت قدیم هخامنشی یافت شده، استناد کرده‌اند. اگر نشانه‌هائی که قرآن از ذوالقرنین داده است، با کورش کبیر منطبق باشد، که با شواهد موجود چنین می‌نماید، می‌دانیم کورش موفق شد دو قرن، یعنی دو ملت ماد و پارس را با هم متحد کند و پادشاه دو ملت (ذوالقرنین) شود!
گرچه در فرهنگ قرآن، کلمه قرن مطلقاً به معنای شاخ نیامده، اما اگر در زبان عربی استثناً شاخ را هم قرن گفته باشند، قرن (شاخ) وسیله دفاعی حیوان است و ذوالقرنین می‌تواند به کسی که دو شاخ دفاعی (قوم ماد و قوم پارس) داشته، اطلاق گردد.
در مورد «ذوالقرنین» سخنان زیادی گفته شده است؛ برخی او را با اسکندر مقدونی، و برخی با یکی از پادشاهان یمن تطبیق داده‌اند که هیچکدام با ویژگی‌هائی که قرآن از او سراغ داده هماهنگی ندارد. جامع‌ترین و در ضمن قابل قبول‌ترین نظریه را مولانا ابوالکلام آزاد (دانشمند و سیاستمدار و اولین وزیر فرهنگ هندوستان پس از استقلال) در فصلی از تفسیر بزرگ خود - ترجمان القرآن - مطرح کرده که توسط «محمد ابراهیم باستانی پاریزی» تحت عنوان: کورش کبیر یا ذوالقرنین در سال ۱۳۴۲ ش منتشر شده است. مرحوم صدر بلاغی نیز در کتاب «قصص قرآن» خود آن را آورده و مفسرینی همچون علامه طباطبائی نیز این انطباق را مناسب‌ترین احتمال دانسته‌اند. اگر زندگی کورش کبیر و خصلت‌های بی‌نظیر او، در مقایسه با پادشاهان، را با آنچه در این سوره در وصف ذوالقرنین گفته شده مقایسه کنیم، به شباهت‌های قابل توجهی می‌رسیم.
در مدارک دینی یهود از کورش به عنوان نجات دهنده یهودیانِ اسیر شده در بابل یاد شده و او را در رویای دانیال نبی به صورت قوچی دارای دو شاخ مجسّم کرده‌اند (اسفار: دانیال، اشعیاء و ارمیا).
کورش با حُسن سیاست خود توانست (در نیمه قرن ششم قبل از میلاد) میان دو کشور پارس و ماد اتحاد برقرار کند و به نیروی چنین اتحادی بر هسایگان متجاوز سلطه یافته و نظام صلح‌آمیز گسترده‌ای بر بخش عظیمی از دنیای روزگار خود مستقر سازد. گفته شده است تأویل دو شاخ قوچ در رؤیای دانیال، همان اتحاد دو قدرت برجسته زمان، یعنی کشورهای پارس و ماد می‌باشد.

۹۷ - فعل «نُمَكِّنَ»، از ریشه «مَکَنَ» معنای قدرت و تسلط و دسترسی یافتن به «امکانات» برای رسیدن به خواسته‌ها می‌باشد. بیش از همه سوره‌ها، این کلمه در سوره یوسف آمده است. یوسف را برادران در چاه، و زلیخا او را به زندان انداخت تا در تبعید و تنگنا قرارش داده و دست و بالش را ببندند، اما خدا با رساندنش به بالاترین مقامات حکومتی، حداکثر «امکانات و میدان عمل» را در اختیار او گذاشت. «...وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ...» (یوسف ۲۱).

۹۸ – سبب (جمع آن اسباب) به طناب و ریسمانی که با آن از درخت خرما بالا می‌رفتند یا از چاه آب می‌کشیدند گفته شده است، این کلمه به طور استعاره در مورد هر آنچه وسیله‌ای برای موفقیت و بالا رفتن باشد، مورد استفاده قرار می‌گیرد. از جمله واسطه‌ها و پارتی‌های قدرت و ثروت در روابط دنیائی (بقره ۱۷۷)، داشتن ملک و فرماندهی و ترقی کردن با آن امکانات (ص ۱۰) همچنانکه فرعون نیز از وزیرش هامان خواسته بود برج بلندی برای او بسازد تا به «اسباب آسمان‌ها» برسد و از خدای موسی مطلع شود! (غافر ۳۶ و ۳۷).
نزدیک نیمی از مشتقات کلمه سبب (۵ بار) در سوره کهف در بیان وسائل و امکاناتی که در اختیار ذوالقرنین برای کشورداری گسترده‌اش قرار گرفته بود آمده است. جالب اینکه دشنام را «سبّ» می‌گویند که از همین ریشه می‌باشد، گوئی شخص زبون، به جای همت و هنر به خرج دادن برای غلبه بر دشمن و استفاده از «اسباب ترّقی»، از سَبّ (دشنام) که فقط حرف است، برای برتری یافتن استفاده می‌کند!
تبعیت از اسباب (فَأَتْبَعَ سَبَبًا)، پیروی از نظامات و قوانین و استفاده درست از امکاناتی است که در اختیار مدیران و رهبران جامعه قرار دارد. ذوالقرنین به لطف چنین حکمت و مدیریتی، به ایفای نقشی تاریخی بزرگی نائل شد. اسباب را در این آیات چه بسا بتوان کارآئی دولت، تشکیلات اداری، ارتش نیرومند، وحدت ملی وتجهیزات لازم دانست.

۹۹ – اگر نگاه گذرائی به نقشه آسیا و فصل مشترکش با اروپا بکنیم، کشور ترکیه را آخرین خشکی در غرب آسیا می‌یابیم که تقریباً تمامی شمال آن را دریای سیاه (عَيْنٍ حَمِئَةٍ = Black Sea) و بخش اعظم جنوب و غرب آن را دریای مدیترانه احاطه کرده است که باریکه‌ای آبی که تنگه بُسفر نامیده می‌شود، دو قاره اروپا و آسیا را از هم جدا می‌کند. کمی پائین‌تر از آن، تنگه داردانل در شمال غربی ترکیه نیز دریای اژه را به دریای مرمره متصل می‌کند. وضعیت جغرافیائی آسیا در قسمت غرب آن به وضوح نشان می‌دهد آخرین منطقه‌ای که امکان داشته ارتشی با نیروی زمینی پیشرفت کند، قسمت غربی ترکیه است که سه جهت آن را دریای سیاه، دریای مرمره، دریای اژه ومدیترانه فرا گرفته است. از طرفی می‌دانیم که نیمه غربی ترکیه فعلی سرزمین امپراطوری لیدی (‌Lydia) بوده است که پس از به هم پیوستن دو کشور ماد و پارس، دو دولت بزرگ آن زمان: دولت‌های لیدی، بابل و مصر نیز متحد شدند و پادشاه لیدی کرزوس که از فتح اکباتان توسط کورش و تسلط بر دولت مقتدر ماد و تشکیل کشور واحد پارس و ماد (ایران) بسیار خشمگین بود، در سال ۵۴۹ قبل از میلاد به قصد تصرّف ایران حرکت کرد و سرانجام کورش موفق شد کزروس را شکست دهد و پایتخت لیدی یعنی سارد (یا: ساردیس) را فتح کند و این منطقه تا قرنها در کنترل ساتراپ‌های پارس بود. از طرفی در این آیات می‌خوانیم ذوالقرنین به سمت غرب حرکت داد تا جائی که راهی دیگر نبود و خورشید در دریائی سیاه (Black Sea) غروب می‌کرد که دقیقاً در شمال و غرب لیدیا قرار دارد.

۱۰۰ – در این آیه و آیه قبل آن، از رفتار عادلانه و ملاطفت آمیز ذوالقرنین نسبت به قوم مغلوب سخن گفته است، که با شیوه سلاطین غالب در دنیای گذشته به کلی متفاوت است. شگفت آنکه گزارشاتی که مورخین درباره کورش داده‌اند نیز عیناً همین گونه می‌باشد. حتی مورخین یونانی که دولت‌شان همواره در نبرد با ایران بوده است، نوشته‌اند که کورش پس از فتح لیدیا (ترکیه امروزی) کراسوس را بخشید و از او فرماندهی باوفا در خدمت اهداف امنیت گسترانه خود در منطقه ساخت و همچون اتحاد با قوم ماد، با مردم لیدیا نیز بسیار ملاطفت آمیز رفتار کرد.

۱۰۱ – ذوالقرنین پس از فتح لیدی به سمت شرق حرکت کرده و با مردمانی بدوی در مناطق شرقی برخورد کرده است که بعضاً صحرانشین بوده‌اند. اتفاقاً در شرح فتوحات کورش نیز مؤرخین نوشته‌اند که او پس از فتح لیدی نواحی شرقی را یکی پس از دیگری فتح کرد و به ترتیب گرگان (هیرکان)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگ (سیستان) تا شمال غربی هند را به تصرفات خود درآورد و در شمال سلسله جبال هیمالایا به مرزهای مغولستان و صحرای گُبی (Gobi) رسید. اقوام چادرنشین «ماساگت» که از نژاد بَربَر بودند در مرزهای شمال شرقی امپراطوری، شرارت‌های زیادی می‌کردند که کورش را مجبور به مهار آنان و ایجاد امنیت در مناطق شرقی کرد. ناگفته نماند برخی احتمال داده‌اند مردمی که میان آنها خورشید حائلی نبوده، ساکنین مناطق بسیار شمالی زمین باشند که خورشید در ۶ ماه سال غروب نمی‌کند و ساتری با مردم ندارد.

۱۰۲ - یأجوج و مأجوج ظاهراً همان اقوام بدوی «تاتار» بودند که گروهی از آنان در دوران ذوالقرنین از سواحل دریای سیاه، اقوام دامنه کوههای قفقاز را مورد هجوم قرار می‌دادند که ذوالقرنین برای حفاظت آن مردم سدی میان دو کوه بنا کرد. چه بسا آیاتی از قرآن که از تدبیر حضرت سلیمان در مهار اقوام وحشی شیطان صفت و به کار گماشتن آنها در بنائی و غواصی و سایر کارهای عمرانی یاد می‌کند (از جمله: سبا ۱۳، ص ۳۷، انبیاء ۸۲)، ناظر به تیره‌ها و اقوامی از مغولان باشد (والله اعلم). این اقوام در قرون بعد نیز حملاتی به اقوام مجاور کردند، از جمله در قرن ۴ میلادی (حدود ۱۰ قرن بعد) مغولها به رهبری «آتیلا» با حمله به اروپا، امپراطوری روم را نابود کردند و بار دیگر در قرن ۱۲ میلادی چنگیز خان جهانگشائی خونینی کرد.
نام این دو قوم در تورات (کتاب حزقیل فصل ۳۸ و ۳۹ و کتاب یوحنا فصل ۲۰) گوگ و مأگوگ ذکر شده که به دلیل فقدان حرف گاف در زبان عربی، یأجوج و مأجوج خوانده می‌شوند. در زبان یونانی نیز آنها را «گاگ» و «ماگاگ» می‌نامند که به همین لفظ به سایر زبانهای اروپائی منتقل شده است.

۱۰۳ - افساد مقابل اصلاح است و ظهور فساد در مملکت، به هم خوردن نظم و تعادل حاکم است.

۱۰۴ – اینکه چنین تنگه‌ای در کجای عالم قرار داشته و آن چه قومی بوده‌اند چندان روشن نیست. برخی نیز این اقدام را به اقوامی در دامنه همان کوه‌های آرارات نسبت داده‌اند (والله اعلم). می‌دانیم کورش نیز پس از فتح لیدی در غرب و پیشروی و فتوحاتش در شرق، تا تنگوش در نواحی شمال غربی هند پیشرفت و همه را تحت یک نظام قانونمند و مصلح قرار داد. این مناطق مجاور ارتفاعات هیمالیا و سرزمین مغولستان است که وحشیگری‌های آنان زبانزد خاص و عام است. در مقایسه فتوحات ذوالقرنین با کورش، با وجود شباهت‌های بسیار، فتوحاتی که کورش در دیگر نواحی شرقی ایران، همچون سوریه و فلسطین و فنیقیه با شکست دولت نیرومند بابل و آزادسازی یهودیان اسیر انجام داده بود، در داستان ذوالقرنین نیامده است و این ابهام مسئله مهمی است. این احتمال وجود دارد که تسلیم تقریباً بی‌مقاومت دولت بابل، به دلیل اختلافات داخلی و حُسن شهرت و محبوبیت کورش و رفتار کریمانه‌اش با مِلل مغلوب، این فتوحات به زعم اهمیت‌اش، چندان زحمتی نداشته و تحت‌الشعاع فتح لیدی که پس از دفاعی جانانه تحقق یافت قرار گرفته باشد (والله اعلم).
در هر حال، نه به گفته مؤرخینی (یونانی) که با فاصله زمانی و مکانی درباره کورش و متصرفاتش نوشته‌اند، می‌توان اعتماد کامل کرد، و نه از آنچه قرآن درباره ذوالقرنین گفته با قاطعیت می‌توان سخن گفت. آنچه مسلم می‌نماید مطابقت داستان ذوالقرنین با کورش، با شخصیت‌های دیگری مثل اسکندر، به مراتب بیشتر است.

۱۰۵ – کلمه «رَدْمً» فقط یکبار در قرآن آمده است. آن قوم از ذوالقرنین خواسته بودند برای آنان «سدّی» در برابر اقوام وحشی یأجوج و مأجوج بنا کند و او پاسخ داد: شما نیرو تهیه کنید تا من «رَدْمی» برای شما بسازم. سدّ فقط می‌تواند جلو سیل رودخانه را بگیرد، اما در معنای کلمه «رَدْمً»، به هم وصل کردن دو چیز، دوختن و پینه زدن جامه کهنه، و بستن رخنه گفته می‌شود که مفهوم دوام و استحکام در بلند مدت در آن نهفته است (مثل: ادامه تب، ماندن و نرفتن ابر، طولانی شدن خصومت و قهر). ن ک به المنجد

۱۰۶ - مس احتمالا قدیمی‌ترین فلز شناخته شده توسط آدمیان است که به دلیل نرمی و قابلیت چکش‌خواری در ابزار سازی‌های اولیه بشر مورد استفاده بوده و قدمت آن به ۸۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح برمی‌گردد. از این فلز که در ترکیب با سایر فلزات آلیاژهای متنوعی مثل برنز و برنج ساخته می‌شود، در گذشته در ساخت مفتول‌ها و ورقه‌های مسی، پوشش بناها و امثالهم استفاده فراوان می‌شده است. به نظر می‌رسد ریختن مس مذاب روی دیواره آهنین سدّ، برای جلوگیری از زنگ زدگی و فرسودگی آهن باشد، همچنانکه ظروف مسی و ورقه‌هائی از آن که برای سقف‌ها از آن استفاده می‌کنند، مثل آهن اکسیده نمی‌شود.

۱۰۷ – مسلماً دیواری که از آهن و آلیاژ مس ساخته شده باشد، با ادوات و ابزار نظامیِ حدود سه هزار سال قبل قابل تخریب نبوده است.

۱۰۸ – این آیه و آیه بعد را، که در این ترجمه و اغلب ترجمه‌ها از قول ذوالقرنین نقل شده است، می‌توان سخن پیامبر اسلام به مسلمانان تلقی کرد که در پایان داستان و نتیجه‌گیری از آن آمده است.

۱۰۹ – اتفاقاً پیام اصلی داستان اصحاب کهف که پیش‌تر در این سوره آمده بود، همین وعده الهی و رسیدن رستاخیز می‌باشد. آیه ۲۱: وَكَذَٰلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَيْبَ فِيهَا... علاوه بر آن، در دومین داستان سوره کهف (دو باغ) نیز علاوه بر اشارات در متن (آیات ۳۶، ۴۶ تا ۴۹، ۵۲، ۵۳)، در انتها نیز به همین وعده اشاره می‌کند. آیه ۵۸: ... بَلْ لَهُمْ مَوْعِدٌ لَنْ يَجِدُوا مِنْ دُونِهِ مَوْئِلاً

۱۱۰ - پیدایش جهان هستی از نظر علم کیهان‌شناسی، از لحظه انفجار بزرگ (Big Bang) عیناً از شکلی شیپور مانند تبعیت کرده است که تصویر آن را می‌توانید در کتاب‌های مربوطه مشاهده کنید. در زبان عربی به شیپور نیز «صور» می‌گویند و در تورات و انجیل و نقاشی‌ها و مجسمه‌های یهودیان و مسیحیان نیز از شیپورِ دمیدن در حیات، نشانه‌های فراوانی می‌توان یافت. پروردگار عالم برای فهم عموم، از این وسیله قابل مشاهده و فهم، که برای احضار و جمع کردن سربازان استفاده می‌شود، مدلی برای تفهیم دمیدن حیات و حشر نهائی به مثال آورده است. صور در واقع نشانی از «صورت»های عالم هستی می‌باشد که به اراده خدا شکل گرفته است. برای توضیحات کامل‌تر به مقاله «دمیدن در صور» از همین قلم مراجعه کنید. (پژوهشی در پرتو قرآن جلد ۵).

ترجمه عبدالعلى بازرگان