به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۱۰۰ – در آن روز دوزخ را بر کافران (منکران توحید و رستاخیز) عرضه می‌کنیم عرضه کردنی (متناسب با اعمال‌شان).۱۱۱

۱۰۱ – همان‌ها که دیدگان (چشم دل) آنان از یاد من در پرده (هوس‌های دنیائی)۱۱۲ بود و توان (تمایل و تحمّل) شنیدن (حرف حقّ) را نداشتند.۱۱۳

۱۰۲ – آیا آنهائی که کافر شدند پنداشته‌اند ( که موجب شرک و ناسپاسی نخواهد بود اگر) بندگان مرا به جای من به ولایت (در برآوردن حاجات و کارگزاری امور خود) بگیرند؟ (مسلماً چنین نیست) ما منزلگاه دوزخ را برای کافران آماده کرده‌ایم.۱۱۴

۱۰۳ – بگو (ای پیامبر): آیا (می‌خواهید) شما را به زیان‌کارترین (مردم) از نظر اعمال آگاه کنیم؟۱۱۵

۱۰۴ – (آنها) کسانی‌اند که تلاش‌هاشان در (اهداف مادّی) زندگی دنیا گم شده (به هدر رفته)۱۱۶ و با این حال می‌پندارند بهترین کار را هم می‌کنند.۱۱۷

۱۰۵ – آنها همان کسانی‌اند که آیات پروردگارشان و لقای او را (در عمر دنیائی) انکار کردند، در نتیجه تلاش‌شان تباه شده است۱۱۸ پس روز قیامت وزنی (ارزشی) برای آنها قائل نمی‌شویم۱۱۹ (کاری برای آخرت‌شان نکرده‌اند که آن را منظور کنیم)

۱۰۶ – این است جزای ایشان؛ دوزخ! به خاطر آنچه انکار کردند و آیات من و فرستادگانم را به استهزاء گرفتند.۱۲۰

۱۰۷ – (اما در جهت مقابل) کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، بهشت برین منزلگاه آنهاست.۱۲۱

۱۰۸ – (که) جاودانه در آن خواهند زیست و تغییر شرایطی را هم طلب نکنند.۱۲۲

۱۰۹ – بگو: اگر دریا برای (نوشتن) کلمات پروردگارم (آثار آفرینش او) مُرَکب شود،۱۲۳ مسلماً پیش از آن که کلمات پروردگارم تمام شود دریا به انتها می‌رسد، حتی اگر همانند آن (دریائی دیگر) را به کمک آورده باشیم.۱۲۴

۱۱۰ – بگو: من فقط بشری همانند شما هستم که به من وحی می‌شود، جز این نیست که معبود (حقیقی) شما معبودی یگانه است (شرک مغایر توحید است)، پس هر که امیدوار لقای پروردگار خویش است، باید عمل کند، عملی شایسته و در بندگی پروردگارش احدی را شریک نسازد.


۱۱۱ – عرضه کردن دوزخ به منکران در قیامت، در معرض قرار دادن آن است، در زندگی دنیا، گناهانی که می‌کنیم، چون در پناه خداوند حلیم و علیم ستارالعیوب و مکانیسم «مهلت و میدان عمل دادن» (امهال و املاء) او قرار داریم، از عوارض آن مصون می‌مانیم، اما در آخرت که صحنه ظهور و بروز اعمال است، این مانع برداشته می‌شود و هر کسی با دستاوردش مواجه می‌شود و در «معرض» آثار نیک و بد اعمالش قرار می‌گیرد. در این آیه (و آیه ۴۶ غافر) از عرضه آتش بر کافران یاد می‌شود و در آیات دیگری (احقاف ۲۰ و ۳۴ و سوره شوری ۴۵) از عرضه کافران بر آتش، که چنین تفاوتی حالت جذب و انجذاب کفر و آتش را می‌رساند.

۱۱۲ - «ِغطَاء» و غشاوه، پرده پوششی است که روی چیزی را می‌گیرد، از آنجائی که دنیاپرستی و خودخواهی، چشم دل را تیره و تار می‌کند، این کلمات به عنوان استعاره برای بیان علت و چرائی نادیده گرفتن حقیقت به کار رفته می‌شود.
کلمه غِطاء در آیه ۲۲ سوره ق (لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ) نیز آمده است.

۱۱۳ – سمع و بصر، همچون دو شاخک حشرات یا دو بال پرندگان، ابزار شناخت حقیقت و پروازند. همه مردم می‌بینند و می‌شنوند، اما اگر دل که ستاد فرماندهی بدن و مرکز تجربه و تحلیل داده‌های سمع و بصر و تصمیم‌گیری است، پردازش و عبرت‌گیری لازم را انجام ندهند، ره به جائی برده نمی‌شود و هدایتی حاصل نمی‌گردد. کفر که پوشاندن حق و نادیده گرفتن آیات است، گوئی پرده‌ای بر چشم دل می‌افکند و گوش قلب را سنگین و نیازمند سمعک می‌کند. در اینصورت دل کور، و چشم کَر می‌شود و استطاعت شنوائی را از دست می‌دهند. این حالت را قرآن «وقر» (سنگینی گوش) نامیده است (فصلت ۴ و ۴۴، انعام ۲۵، کهف ۵۷، لقمان ۷).

۱۱۴ – سوره زمر (۳۹)، به خصوص آیات ابتدائی آن، با تأکید به ضرورت اخلاص در عبادت، مُهر باطلی بر ادعاهای واسطگی در تقرّب به خدا، که با توجیهاتی بشری عنوان می‌شود، می‌زند.

۱۱۵ – کسی که به رستاخیزی باور نداشته و حساب و کتاب و مسئولیتی بر اعمال خود قائل نباشد، مِلاک ارزشی او همان خواسته‌های مادّی دنیائی خواهد گشت و از سرمایه عمر و امکانات دنیائی خرجی برای آینده و آخرتش که سودی انتظار داشته باشد نخواهد کرد. این همان زیان‌کاری آشکار است که آدمی ابدیت‌اش را به دو روزه دنیا بفروشد (نمل ۵- أُولَٰئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ).

۱۱۶ – گُم شدن سعی و تلاش آدمی در زندگی (ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا)، به نتیجه نیکو و پایدار نرسیدن آن است. درست است که دنیاداران به دارائی‌های کلان می‌رسند و خود را از لذّات دنیا ارضاء و اشباع می‌کنند، ولی همه این تمتّعات موقت و منقطع است و تماماً مصرف می‌شود و همچون گرد هوا گُم می‌گردد (فرقان ۲۳، ابراهیم ۱۸).

۱۱۷ – نیکی و بدی تابع نظام فکری و جهان‌بینی اشخاص است، وقتی خدائی و آخرتی در کار نباشد، معیار ارزشی تابع تمایلات شخص یا تراوشات ذهنی انسان‌های دیگر می‌گردد. از خود راضی بودن‌ها و احساس زرنگی و زیرکی را در آیات دیگری نیز (از جمله: فاطر ۸، نساء ۶۲، بقره ۱۱) مطرح کرده است. در کلمه «یصنعون» نوعی هنرمندی و زرنگی نهفته است.

۱۱۸ - اصطلاح «حبط اعمال» كه ۱۶ بار در قرآن تكرار شده، دلالت بر باطل و بى‌اثر شدن اعمال مى‌كند. هر كسى هر عملى مى‌كند، به خاطر نتيجه و فايده‌اى است كه از آن اراده كرده، عمل شرط لازم است، اما كافى نيست، مگر آنكه متناسب با مقصود و منطبق با قواعدى باشد كه لازمه دستيابى به آن است. همچنانكه در تجارت اگر از قواعد علم اقتصاد و تجربيات كسب شده استفاده نكنيم، همه تلاشها‌مان «حبط» مى‌شود و سود مورد انتظار به باد مى‌رود.

۱۱۹ – در اینجا کلمه وزن در معنای مجازی آن به کار رفته و برپا داشتن آن، ارزش قائل شدن و به حساب آوردن آن است. استعاره وزن درباره اعمال انسان در قرآن فراوان به کار رفته است (از جمله: اعراف ۹، مؤمنون ۱۰۲، قارعه ۶ و ۷، ...)

۱۲۰ – استهزاء از ریشه «هزء»، سبک شمردن، بهاء قائل نشدن و اهمیت ندادن به اشخاص یا موضوعات است که در ۳۴ آیه قرآن از ناحیه کافران به: خدا، آیات او، آخرت، رسولان، دین، نماز، سبیل‌الله، و مؤمنین نسبت داده شده است. این کلمه را معمولاً ریشخند گرفتن و مسخره کردن ترجمه می‌کنند، اما ریشخند لفظی است که از نوعی نگاه و ارزیابی اشخاص نسبت به دیگران، یا باورهای آنها ناشی می‌شود که موجب خوار شمردن و بی‌اعتنائی نسبت به آن می‌گردد. اما ریشخند و تمسخر دیگران امری عادی است، ولی موضوعاتی مثل: خدا و آیات و آخرتش را بیشتر انکار می‌کنند و سبک می‌شمارند.
از طرفی در آیه ۱۵ سوره بقره در مورد منافقینی که مؤمنین را به استهزاء می‌گرفتند، گفته شده است که خدا نیز آنها را به استهزاء می‌گیرد (اللهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ) و می‌دانیم که استهزاء خدا، نه ریشخند لفظی، بلکه همان سبک شمردن و پاداشی قائل نشدن برای آنان است، همچنانکه معلم برای شاگردی که سهل‌انگاری کرده، نمره‌ای به سبکی همان سعی و تلاش او خواهد داد.
این واژه در زبان عربی در مورد ساربانی که شترهایش را با سهل‌انگاری در سرما به کشتن داده و بیابان سخت و صعب العبوری که پیاده را خسته و فرسوده کرده باشد نیز به کار برده می‌شود. خلاصه آن که مفهوم سهل‌انگاری و سبک شمردن در این واژه، که حتی در مورد مؤمنین و موضوعاتی همچون نماز (مائده ۵۸) و آزار زنان مطلقه (بقره ۲۳۱) نیز استهزای آیات خدا شمرده شده، مغفول واقع گشته است.

۱۲۱ – کلمه فردوس که مُعرب شده همان پردیس در زبان فارسی است، در آیه ۱۱ سوره مؤمنون نیز آمده است که گویا جایگاهی ممتاز در بهشت باشد.

۱۲۲ - «حِوَل» از ریشه حُول (تغییر و جدائی)، اسم فعل به معنای انتقال است. بهشتیان از جائی که هستند خسته و ملول نمی‌شوند تا خواستار تغییر مکان به جائی دیگر شوند.

۱۲۳ - معنای «کلمه» به طور کلی عامل مؤثر است. کلمه از ریشه «کـَلمْ»، در اصل به معنای تأثیر است. به زخم ناشی از تأثیر شمشیر و نیزه، کـَلمْ و به آنچه با چشم یا گوش درک مى‌شود و در شنونده تأثیر می‌گذارد کلام می‌گويند. در قرآن حضرت عیسی را کلمه خدا (کلمة من الله) نامیده است، زیرا تحت تأثیر القای نیروی فرشته‌ای حامله شد و تأثیری عظیم در تاریخ بنی‌اسرائيل گذاشت. خداوند ابراهیم(ع) را نیز با «کلماتی» مبتلا ساخت. منظور از «کلمات الله» در این آیه به نظر می‌رسد آثار تحقق یافته اراده و امر خدا در آفرینش جهان هستی باشد.

۱۲۴ – در آیه ۲۷ سوره لقمان، از اضافه شدن هفت دریای دیگر به عنوان مُرَکب، و تبدیل همه درختان زمین به قلم، برای نگارش کلمات خدا مثال آورده است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان