به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۱۱۵ – و ما پیش از آن (در آغازِ آزمون انسان، برای پرهیز از پیروی شیطان)، از آدم پیمانی گرفتیم۹۵ که به فراموشی سپرد و اراده استواری (در پایبندی به پیمان) در او نیافتیم.۹۶

۱۱۶ – و (به یاد آر) زمانی را که به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده کنید (در خدمت رشد و کمال او باشید)،۹۷ پس همه سجده کردند مگر ابلیس که (از این کار) سر باز زد.۹۸

۱۱۷ – پس گفتیم: ای آدم! بی‌گمان این (موجود) دشمن تو و همسر توست، پس مبادا (با وسوسه و فریب‌هایش) شما را از بهشت براند که به سختی و رنج افتی.۹۹

۱۱۸ – برای تو در بهشت (این مزیّت) مسلم است که نه گرسنه می‌مانی و نه برهنه می‌شوی (نیازی به پوشش نخواهی داشت).۱۰۰

۱۱۹ – و بی‌تردید نه تشنه خواهی شد و نه آفتاب‌زده،۱۰۱

۱۲۰ – پس (با وجود این توصیه) شیطان وسوسه‌اش کرد و گفت: ای آدم، آیا (می‌خواهی) تو را به شجره جاودانگی۱۰۲ و فرمانروائی زوال‌ناپذیر راهنمائی کنم؟۱۰۳ (تا عمری ابدی و ثروتی تمام نشدنی داشته باشی).

۱۲۱ – پس (با فریب‌ شیطان) هر دو از آن خوردند،۱۰۴ درنتیجه (با ظهور اختیار و انتخاب خیر و شرّ) شرمگاه‌شان بر آنها آشکار شد و شروع کردند از برگ آن باغ بر آن پوشاندن۱۰۵ و (به این ترتیب) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و به راه تباهی افتاد.۱۰۶

۱۲۲ – پس (با ندامت و توبه) پروردگارش او را برگزید۱۰۷ و بر او (با رحمتش) بازگشت و هدایت کرد.

۱۲۳ – (آنگاه خدا به آن دو و بقیه آدمیان) گفت: همگی از آنجا هبوط کنید (نزول موقعیت و مقامی کنید و در شرایط جدید)۱۰۸ برخی با یکدیگر دشمنی خواهید داشت،۱۰۹ پس هرگاه هدایتی از جانب من (برای رفع اختلافات و دشمنی‌هاتان) آمد، هر کس از هدایت من پیروی کند، گمراه و بدبخت نخواهد شد.

۱۲۴ – و هر کس از یاد من روی بگرداند، مسلماً زندگی سختی خواهد داشت و روز قیامت او را کور محشور خواهیم کرد.

۱۲۵ – (در آن روز) گوید: صاحب اختیارا، چرا مرا کور محشور کردی؟ من که همواره بینا بودم.۱۱۰

۱۲۶ – (خدا) گوید: همانطور که نشانه‌های ما را که برای تو می‌آمد نادیده گرفتی، امروز نادیده گرفته می‌شوی۱۱۱ (این محرومیت بازتاب بی‌توجهی‌های خودت است).

۱۲۷ – و ما کسی را که زیاده‌روی کرده۱۱۲ و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد این چنین جزا می‌دهیم و مسلماً عذاب آخرت سخت‌تر و پاینده‌تر است.

۱۲۸ – آیا این (تجربه عبرت آموز تاریخی) موجب هدایت‌شان نشده است که نسل‌های بسیاری پیس از ایشان را، که اینک در مکان سکونت آنان گام می‌نهند، (به دلیل عوارض کفر و ستمکاری) هلاک کردیم؟ بی‌تردید در این (سرگذشت‌ها) بس نشانه‌هاست برای صاحبان وجدان بازدارنده (از گناه)؟۱۱۳

۱۲۹ – و اگر نبود کلمه‌ای (مهلتی) از جانب پروردگارت که (بر نظام علت و معلولی و جزای فوری گناه) پیشی گرفته، و سرآمدی که (تا روز قیامت) دارد، حتماً (عوارض گناه بی درنگ) دامن‌گیر می‌شد.

۱۳۰ – پس (تو نیز) در برابر آنچه (از کفر و عناد) می‌گویند صبور باش و پیش از برآمدن آفتاب و قبل از غروب آن و (همینطور) در پاره‌ای از شب و اطراف روز پروردگارت را (در بی‌عیب و نقص بودن نظاماتش) ستایش کن تا راضی شوی.۱۱۴

۱۳۱ – و (نه تنها از آزادی مخالفین راضی باش، بلکه) به بهره‌مندی‌هائی از تجملات زندگی دنیائی (نیز) که به برخی منکران بخشیده‌ایم، چشم (نارضایتی و مخالفت) مدوز، ما خواسته‌ایم در این (تجملات) آنها را بیازمائیم. (مطمئن باش) روزیِ پروردگار تو بهتر و پاینده‌تر است.

۱۳۲ – و خانواده خود را به نماز (رویکرد به خدا) سفارش کن۱۱۵ و بر اینکار صابر باش (مداومت و پیگیری داشته باش)، ما از تو (در قبال نماز) رزقی نمی‌خواهیم، (بلکه) ما خود تو را روزی می‌دهیم و سرانجام (پیروزی) در پرهیزکاری (تسلط بر نفس) است.

۱۳۳ – و (منکران) گفتند: چرا (محمدص اگر راست می‌گوید) معجزه‌ای از سوی پروردگارش برای ما نمی‌آورد؟ آیا دلیل روشنی از آنچه در کتب گذشته است، برای آنها نیامده است؟۱۱۶

۱۳۴ – و اگر ما آنها را به عذابی پیش از این (پیامبر) هلاک کرده بودیم، (روز قیامت) می‌گفتند: پروردگارا، چرا رسولی بر ما نفرستادی تا پیش از آنکه خوار و رسوا شویم، آیات تو را پیروی کنیم؟

۱۳۵ – بگو: همه منتظریم (ما منتظر یاری خدا و شما منتظر نابودی ما)، پس منتظر باشید؛ به زودی خواهید دانست اهل میانه‌روی (در تعادل) و هدایت پذیری کیانند.۱۱۷


۹۵ – معنای عهد، پایبندی پیوسته به پیمانی است که با کسی بسته می‌شود. آنچه در عهد، تعهد و معاهده اهمیت دارد، همین مراعات مستمری است که باید حفظ شود. حرف الی (در: لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ) ابلاغ تعهد پروردگار به آدم را برای نگهداری دائمی این توصیه می‌رساند.

۹۶ – عزم، قصد، اراده و قدرت تصمیم‌گیری با ثباتی است که به شخص تسلط بر نفس و استقامت می‌دهد.

۹۷ – سجده فرشتگان بر آدم را می‌توان با نقش معلمین در مدرسه مقایسه کرد؛ دانش آموز در آغاز جز استعداد آموزش و فراگیری هیچ دانشی ندارد، این آموزگارانند که ظرف ذهنی او را در زمینه‌های مختلف علوم، به تدریج در طول سالیان تحصیل پُر می‌کنند و سرانجام همه معلومات خود را در راه رشد و کمال دانش‌آموزان به آخر می‌رسانند. معنای سجده، همین در خدمت پدیده مافوق و برتر درآمدن است، و اگر در قرآن به دفعات به سجده ماه و خورشید و کوه و درخت و سایر موجودات در آستان پروردگار اشاره شده، معنایش رام و تسلیم و در خدمت مشیّت خدا بودن است. نقش فرشتگان نسبت به انسان، همچون نقش معلمان، خارج کردن آدمیان از انواع تاریکی‌ها به سوی نور است. به این منظور وقتی سیر تکاملی حیات از نظر مادی به اوج رسید، خداوند با دمیدن از روح خود در وجود انسان (نَفَخَت فیهِ مِن رُوحی) و اختیار و استعدادی که در نهاد آدمی قرار داد، فرشتگان را، که حامل نیروها و کارگزاران جهان هستی‌اند، فرمان داد در خدمت رُشد و کمال این تازه به عرصه وجود درآمده باشند.

۹۸ – نام ابلیس ۱۱ بار در قرآن تکرار شده است. این نام از «بَلَسَ‌» مشتق شده و اِبلاس، یأس و تحیّر ناشی از نومیدی و اندوه است. فرشته‌ای که سجده بر آدم بر او سخت آمد و از فرمان خدا سرپیچید، خود بزرگ‌بینی کرد و با تکیه بر برتری آتش بر خاک (یا انرژی بر مادّه)، تعصب نژادی ورزید، اما نه تنها به بزرگی نرسید، بلکه به خاطر «منیّت»، از مقام خود ساقط و از رحمت ربّ محروم و «مأیوس» شد. نام ابلیس نمایانگر همین محرومیت از رحمت ربوبی است.

۹۹ – محیط بهشت، محیط فراوانی و رفاه است که رزق همگان در آن به وفور و بی‌دریغ از پیش آماده گشته است، این آدمیان‌اند که با استعمار و استثمار و بهره‌کشی از دیگران و تجاوز به حقوق ضعیفان، تعادل و توزیع عادلانه امکانات را به هم می‌زنند و موجب انباشته شدن ثروت از یک سو و فقر و محرومیت از سوئی دیگر می‌شوند. حیوانات جنگل هرچند در تنازع بقاء با یکدیگراند، اما چون به حریم و حدود و حوائج غریزی خود قانع‌اند، توسعه طلبی و تمامیت خواهی ندارند، از زمانی که «اختیار» و امکان عبور از غرائز پدید آمد، محیط بهشتی، که چه بسا در همین زمین بوده باشد، میدان تنازع و تخاصم بنی‌آدم گردید.

۱۰۰ – در محیط بهشتی که همه چیز به وفور و دسترس همگان قرار دارد، هیچکس نه گرسته می‌ماند و نه بی‌لباس و عریان می‌ماند. به هم زدن نظم و تعادل و توزیع عادلانه ثروت است که اختلاف طبقاتی و تضاد منافع و تنازع توده‌ها را موجب می‌شود.

۱۰۱ – آب و آفتاب نیز نعمات رایگان و مقدّر پروردگارند، اما آب را که عامل و آبادانی مزارع و باغات است و خاک را که خشت خانه‌هاست، فرعون‌های روزگار در کنترل خود می‌گیرند تا سلطه خویش را محکم سازند (...أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي...- زخرف ۵۱)

۱۰۲ - درباره ميوه ممنوعه‌ای كه آدم و همسرش از آن خوردند ، سخن‌های بسیار گفته شده است. عده‌ای گفته‌اند سیب بوده، كسانی هم گفته‌اند گندم بوده است:
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت      ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
اما در قرآن فقط گفته شده است: «به این شجره نزدیك نشوید» ( فلاتقرباهذه الشجره....)
منظور از نزدیك شدن به شجره‌ای كه موجب ظلم می‌شود چیست؟ البته معنای متعارف «شجره»، همان درخت قابل فهم همگان است. اما این كلمه به معانی غیر مادّی هم در قرآن به كار رفته است. همچون: «شجره طیبه» و «شجره خبیثه» (در تمثیل كلام توحیدی و كلام شرك آمیز)، «شجره ملعونه» كه مفسرین به سلسله بنی‌امیه نسبت داده‌اند، «شجره زقوم» در قعر جهنم، و مواردی دیگر. اتفاقاً ابلیس نیز آدم و همسرش را به «شجره خلد» (شجره جاودانگی) فریب داد!
به طور كلی در زبان عربی به هر چیزی كه همچون درخت دارای ریشه و اساس، تنه اصلی، شاخ و برگ و میوه و محصول باشد، شجره می‌گویند. یعنی هر چیزی كه نظام و شبكه و شاخه و شعبه داشته باشد و سیستم و سلسله مراتبی همچون درخت در آن قابل مشاهده باشد. سیستم‌های حكومتی نیز ریشه در فرهنگ و عقاید مردم، تنه اصلی (زمامدار)، سلسله مراتبی همچون شاخ و برگ و عملكرد منفی یا مثبتی همچون میوه تلخ و شیرین دارند. آیا نمی‌توان شجره‌ای را كه نزدیك شدن به آن موجب ظلم می‌گردد، در زبان نمادین و به گونه سمبلیك، همان پیروی از شیطان در نافرمانی از رحمان دانست كه سرآغاز سلسله انحرافات بعدی می‌گردد؟

۱۰۳ – بزرگترین ترس و نگرانی آدمی دو چیز است: ۱- پیر شدن و ترس از مرگ، ۲- از دست دادن مالکیت‌های اعتباری و قدرت. این که ۱۴ بار در قرآن به مؤمنان وعده داده شده است که در بهشت نه ترسی خواهند داشت و نه حُزنی (لا خوف علیهم و لاهم یحزنون)، عطف به همین نیاز ذاتی آدمی است که تنها در بهشت تأمین می‌گردد و اتفاقاً شیطان آدم و همسرش را در دنیا به چنین فریبی وسوسه کرد (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ...وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَٰذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ- اعراف ۲۰). مَلک شدن آدمی، همان فرشته صفت شدن اکتسابی اوست که شایسته جایگاه بهشتی‌اش می‌کند، او باید در بهشتی ساختن زمین مشارکت نماید تا در رستاخیز، از میراث‌بران بهشتی باشد که در بنایش سهیم بوده است.

۱۰۴ – در این آیه، خوردن از آن درخت (فَأَكَلاَ مِنْهَا) و در اعراف ۲۲ (فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ)، چشیدن آن را مطرح کرده است. تفاسیر سنتی عموماً از خوردن گندم یا سیب سخن گفته‌اند، اما قرآن از خوردن‌های دیگری که در آن نه دست به کار برده می‌شود و نه دهان، شواهدی آورده است، مثل: خوردن مال مردم (توبه ۳۴، نساء ۱۶۱، مائده ۶۲، بقره ۱۸۸)، رشوه خواری (مائده ۶۳، ۴۲)، خوردن مال یتیم (نساء ۴، ۶، ۱۰)، مصرف نامناسب اموال خود در زندگی (نساء ۲۹، بقره ۱۸۸)، میراث‌خواری (فجر ۱۹)، رباخواری (بقره ۲۸۵، آل‌عمران ۱۳۰)، دین فروشی و ارتزاق از آن (بقره ۱۷۴). آیا نهی از نزدیک نشدن به آن شجره، نهی از ارتکاب این اعمال نیست؟
اما از میان ۶۳ مورد مشتقات کلمه ذائقه که در قرآن آمده است، تنها یک مورد (اعراف ۲۲) به چشیدن از این شجره اشاره شده و بقیه موارد تماماً از چشیدن‌های دیگری مثال زده است. مثل: چشیدن عذاب (۳۰ بار)، چشیدن رحمت (۷ بار)، چشیدن نتیجه اعمال بد (۵ بار)، وبال اعمال (۴ بار)، چشیدن مرگ (۴ بار) و همچنین چشیدن‌های: نعمت، نتیجه فراموشی، سرما، سوء، خشم و خشونت، خزی در دنیا و...
چرا با وجود چنین تعمیم و تنوعی در موضوع خوردن و چشیدن وجود دارد، همه اذهان متوجه خوردن میوه ممنوعه شده است؟ جز اسرائیلیاتی که از طریق یهودیان مسلمان شده یا نسخه برداری از مطالب بعضاً تحریف شده توارت از قرون گذشته وارد تفاسیر نخستین شده است؟

۱۰۵ - این را همه شنیده‌ایم كه آدم و حوا برای پوشاندن اندام‌های جنسی خود از برگ درختان بهشتی استفاده می‌كردند. این تصور را نقاشان نیز در تابلوهای فراوانی، به اتکاء آنكه در دوران اولیه (دوران غارنشینی)، آدمیان مشابه حیوانات عریان بوده‌اند، به تصویر كشیده‌اند.اما در قرآن نه تنها اثری از برهنگی آدم و همسرش به چشم نمی‌خورد، بلكه از نشانه های بهشت آنان «هرگز گرسنه و برهنه نشدن» را بر شمرده است:
طه ۱۱۸- إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَى - در آنجا نه گرسنه می شوی و نه عریان
از آن مهم‌تر، به بیان قرآن؛ هدف شیطان از فریب آدم و همسرش ، اصلا كندن همین لباس آنان بوده است!!
اعراف ۲۷ - یا بَنِی آدَمَ لاَ یفْتِنَنَّكُمُ الشَّیطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیكُم مِّنَ الْجَنَّةِ ینزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیرِیهُمَا سَوْءَاتِهِمَا....
ای فرزندان آدم ، شیطان فریبتان ندهد ، چنانچه پدر و مادرتان را فریفت و از بهشت بیرون راند؛ او جامه آنها را بر می‌كند تا بدی‌های (سوآه) آنان را به آنها بنمایاند....
صرفنظر از معنای برهنگی و ابعاد درونی و بیرونی ( جسمی و روحی) آن، آنها بر خلاف تصور عمومی برهنه نبوده‌اند كه پس از خوردن از شجره اقدام به پوشاندن خود كرده باشند.آنچه در قرآن چندین بار ذكر شده است، آشكار شدن بدی‌ها (سوآه)ی آنها پس از چشیدن از شجره بوده است. آیا منظور از آشكار شدن «سواه»، اندام‌های جنسی است، یا به گونه نمادین، هر آنچه را كه آشكار شدنش موجب شرم و حیا گردد، از جمله معایب و مفاسد اخلاقی، شامل می‌شود و مفهوم برملا شدن و ظهور و بروز بدی‌ها دارد؟ به طور كلی، حیوانات با نیروی غریزه محافظت می‌شوند و در برابر خطرات خارجی عریان و بی‌پناه نمی‌مانند. به عنوان مثال، حیوانات هرگز گرفتار سوء هاضمه ناشی از پُرخوری یا اسراف در غریزه جنسی و سایر غرایز نمی‌شوند، ولی آدمی با اختیاری كه در اسراف و زیاده روی دارد، گرفتار بیماری‌های گوارشی و جنسی می‌گردد و بدی‌هایش (سواه) آشكار می‌گردد. در واقع این شیطان است كه لباس حفاظت و كنترل (تقوا) را از تن‌ها در می‌آورد . نگاه كنید به نکات زیر:
الف- فریب شیطان اصلا به قصد آشكار كردن بدی های نهفته در آدم و همسرش بوده است (اعراف ۲۰):
پس شیطان آن دو را وسوسه كرد تا آنچه از بدی‌هاشان بر آنها پوشیده و نهان بود، بر ایشان آشكار سازد.
ب- آشكار شدن بدی ها بلافاصله پس از خوردن از "شجره" اتفاق افتاده است (اعراف ۲۲):
پس شیطان آن دو را دلالتی فریب كارانه كرد. پس همین كه شجره را چشیدند، بدی‌هاشان بر آنها آشكار شد و شروع به پوشاندن خود از برگ درختان بهشتی كردند.
ج- هدف شیطان چیزى جز برهنه ساختن آدم از پوشش( ها ی درونی و بیرونی) نبوده است (اعراف ۲۷):
ای فرزندان آدم، شیطان فریب‌تان ندهد، چنانچه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند او لباس آنها را از تن‌شان بر می‌كند تا بدی‌هاشان را به آنها بنمایاند.
خیر و شر، خدمت و خیانت، نیك و بد و به طور كلی زیبایی و زشتی یا جاذبه رحمانی و شیطانی در جان همه ما زمینه ظهور و بروز دارد. ما در واقع مجموعه‌ای از استعدادهای متضاد هستیم كه بر حسب نوع زندگی خود، آنها را از قوه به فعلیت رسانده و صفاتی را كه در ضمیر و نهادمان نهان است آشكار می‌كنیم. خوب و بد برای موجودی مطرح است كه اختیار انتخاب و خود آگاهی داشته، ارزش و ضد ارزش را بشناسد. بر هیچ حیوانی نمی‌توان خرده گرفت كه چرا بر حیوانی دیگر حمله كرده است! آنها جز به فرمان غریزه و تبعیت از ژن‌های خود عمل نمی‌كنند. اما با اختیاری كه به آدمی داده شده است، برای اولین بار امكان اشتباه و آشكار شدن خودخواهی‌ها (به جای خداخواهی‌ها) در زمینه جاودانگی و مالكیت مطلق پیدا شد. به این ترتیب آدم با «نسیان» (فراموشی)، اولین تجربه ناموفق عزم و اراده را تحقق داد.
از آنجائی كه ارزش‌های اخلاقی اموری ذهنی و قراردادی هستند، درك و فهم آنان برای توده‌های مردم، به خصوص انسان‌های اولیه چندان آسان نبوده است. اما شكم و شهوت را كه قوی‌ترین غرایز اولیه به شمار می‌روند، آدمیان در هر سطح و سن و سوادی عمیقاً احساس می‌كنند . بنابراین در سناریوی سكونت آدم در بهشت، به گونه سمبلیك، از «خوردن» و آشكار شدن «بدی ها» (سوآه) یاد شده است تا هر كسی در هر زمان و مكانی آن را به فراخور فهم و فراست خود دریابد.
با چنین نگاهی، چه بسا معانی نمادهای به كار رفته در این قصه برای ما روشن تر شود . آیا نمی‌توان برگ بهشت را، كه بدی‌ها را می‌پوشاند، همان تقوای اخلاقی دانست؟ مگر در قرآن نیامده است كه «لباس تقوا بهترین لباس هاست»: اعراف ۲۶- ای فرزندان آدم، ما برای شما لباسی قرار دادیم تا بدی‌هایتان را بپوشاند و لباسی برای زیبایی و آرایش و لباس تقوا، كه این بهترین است. این از نشانه‌های خداست، باشد تا یادآور شوید.
البته نمیتوان نادیده گرفت كه در قرآن (بقره ۱۲۱) آمده است كه آدم و همسرش به محض چشیدن از شجره و آشكار شدن «سوآه»شان، اقدام به پوشاندن خود با برگ‌های بهشت كردند. اگر معنای «سوآه» را شرمگاه یعنی اندام جنسی بگیریم، این برداشت با آیاتی كه تصریح می‌كند آنها در بهشت پوشیده بودند، و سعی ابلیس در برهنه ساختن آنها بود، تناقض پیدا می‌كند. مگر آنكه بگوییم آشكار شدن اندام‌های جنسی یكی از موارد و مصادیق «سوآه» است و از آنجا كه غریزه جنسی قوی‌ترین و محسوس‌ترین غرایز است، احساس شرم و گناه از خطای در آن آشكارتر و قابل فهم‌تر بوده است. هیچ حیوانی اندام جنسی خود را نمی‌پوشاند، در عالم حیوانات كه تحت فرمان غریزه هدایت شده الهی هستند، خطا و خیانت و گناهی واقع نمی‌شود. احساس «شرم» و «گناه» آنگاه آغاز شد كه اختیار و انتخاب بر آدم و همسرش (نوع آدمی) عرضه گردید. اتفاقا در تورات نیز خوردن از میوه ممنوعه رمز آگاهی از ارزش‌های نیك و بد شمرده شده است.
سفر پیدایش، فصل۳ بند ۴ - ...خدا خوب می داند زمانی كه از میوه آن درخت بخورید چشمان شما باز می شود و مانند خدا می شوید و می توانید خوب را از بد تشخیص دهید ( همچنین در بند ۲۰).
نكته فوق برای فهم مسئله است وگرنه در هیچ آیه قرآن، در ارتباط با داستان آدم، مطلقاً ذكری از كلمه «عورات»، كه مفسرین بجای كلمه «سوآه» به كار برده‌اند، نشده است و معلوم نیست این قضیه خیالی از كجا وارد ذهنیت مسلمانان شده است! چه بسا این برداشت را هم مفسرین از تورات گرفته باشند.
در قرآن همه جا از آشكار شدن «سوآه» یاد كرده است. سوآه كه از كلمه سوء (بدی) مشتق می‌شود، به چیزی گفته می‌شود كه ظاهر شدنش شرم آور باشد. گویا به این خاطر، شارحین این قصه سراغ اندام‌های جنسی رفته‌اند كه شرم آشكار شدن‌شان بدیهی‌تر است!؟
معنای دقیق كلمه «سوآه» را، كه پنج بار در قرآن و تماماً در داستان آدم بكار رفته است، در داستان اختلاف دو فرزند آدم، كه تجربه پدر را تكرار كردند، به روشن‌ترین وجه می‌توان دریافت. وقتی یكی از آن دو(قابیل) برادر خود (هابیل) را به قتل رساند، جنازه مقتول آشكاركننده جنایت و عداوت ناشی از حسادت در نفس قاتل گردید. او كه نمی‌دانست با مدرك جنایت چه كند، با مشاهده كلاغی كه چیزی را در خاك مخفی می‌كرد، جنازه برادر را در خاك پنهان نمود! وصف جنازه مقتول در قرآن، با همان كلمه «سوآه»، می‌تواند راهنمایی باشد برای تبیین این كلمه؛ وقتی جسم عزیزترین وابستگان هم باید به سرعت در خاك پوشیده شود، وگرنه بوی منزجركننده‌اش همگان را فراری می‌دهد، فساد اخلاقی انسان و عصیان پروردگار بیشتر آشكار كننده زشتی‌های نفس می‌گردد. اگر مفارقت روح حیاتی از جسم انزجار می‌آورد، مفارقت روح خدایی از آن چه می كند؟

۱۰۶ – غی و غوایه مقابل رشد است (قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ)، اولی به تباهی و سقوط می‌کشد و دومی به رشد و تعالی.

۱۰۷ - معناى «اجتباء» همچون جبايت خراج (جمع‌آورى ماليات)، نوعى سامان دادن به پراكندگى سرمايه‌هاى روحى و جمع و جور كردن روانِ از تمركز و توجه خارج شده است. اجتباء رسولان، هدف منسجم و واحد بخشيدن به شخصيت آنان است.

۱۰۸ - در آیات مربوط به گزینش آدم، همه جا مسئله هبوط او از بهشت مطرح شده است. تصور عمومی از هبوط، فرود آمدن مكانی است. در حالیكه فرود مقامی و كاهش موقعیت و منزلت، باتوجه به موارد دیگری كه این كلمه در قرآن به كار رفته است (از جمله هبوط بنی اسراییل از زندگی ساده و سرفرازانه در صحرا به زندگی مصرفی در شهر- بقره ۶۱۹) مناسب‌تر می‌باشد. اتفاقاً هم ابلیس پس از امتناع از سجده به آدم، از جایگاه منزلتی فرشتگان هبوط كرد (اعراف ۱۳) و هم كشتی نوح نیز پس از فروكش كردن آب به سطح زمین هبوط كرد (هود۴۸).

۱۰۹ - در هر سه سوره بلندی كه به ماجرای هبوط آدم و آدمیان پرداخته است، به مسئله عداوت بعضی ازانسان‌ها نسبت به بعضی دیگر پس از هبوط از موقعیت بهشتی اشاره شده است:
بقره ۳۸ و اعراف ۲۵- قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ...
طه۱۲۳- قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ....
به راستی چه ارتباطی میان هبوط از بهشت و پدیدار شدن دشمنی موجود است؟ به نظر می‌رسد رمز مسئله در همان موضوع «اختیار» و امكان گرایش به تحریكات ابلیس در دو راهی رحمان یا شیطان نهفته باشد. در عالم حیوانی، هر چند جنگ و كشتار وجود دارد، اما همه این تحركات ناشی از تنازع بقاء و اصل انتخاب اصلح است كه به فرمان غرایز و ژن‌ها عمل می‌كند و كوچك‌ترین عداوت و عنادی در آن نقش ندارد. اما در عالم انسان‌ها، وسوسه‌های شیطانی زمینه‌های بالقوه حرص و حسد، بخل و كینه و عصبیت و عناد را به فعلیت و ظهور و بروز می‌رساند و آتش‌ها به پا می‌كند. این همان شجره‌ای است كه آدم با اولین عصیان در برابر خدا، با فریب شیطان آثار آنرا چشید (فاكلامنها) و فرزندان او این شجره را آبیاری كردند و همچنان می‌كنند.

۱۱۰ – می‌گویند: بی‌سواد کور است! در کشورهای پیشرفته امروزی و در آینده‌ای نه چندان دور، اگر کسی با کامپیوتر آشنا نباشد و نتواند به شبکه اینترنت متصل شود، عملاً همچون بی‌سوادان کور خواهد بود. کسانی که به دنیا چسبیده و خود را به شبکه معنوی الهی وصل نکرده باشند، چشم بصیرتی برای ادامه راه و تکامل در آینده ندارند.

۱۱۱ – بدیهی است که هیچکس از چشم خدا دور نمی‌ماند، منظور بی‌توجهی و محرومیت است. همچنانکه در بازار به کسی که پولی ندارد اعتنائی نمی‌کنند.

۱۱۲ - اسراف، مقابل میانه‌روی و اعتدال است و در هر کاری می‌تواند صدق کند. مسرفین از حدّ گذرند‌گان در انحراف هستند.

۱۱۳ – پاورقی ۳۵ همین سوره

۱۱۴ – تغییر نگاه از زمین به آسمان و از مناسبات مخالفت‌آمیز جوامع بشری به نظام حکیمانه الهی در طلوع و غروب خورشید، کسی را که از آزادی مشرکین و کفار در انکار توحید، قیامت و نبوّت ناراضی و دلتنگ است، در نمازهای پنج‌گانه‌اش در اوقات متنوع شب و روز به این حقیقت می‌رساند که در تداخل نور و تاریکی و در تناوب و تداوم شب و روز، خیر و برکتی نهفته است که دلالت بر مشیّت حکیمانه الهی می‌کند. در این نظام بی‌عیب و نقص، وجود مخالف، نه تنها عیب و ایرادی محسوب نمی‌شود، بلکه باید از میدان دادن به آنان استقبال کرد و از آن «راضی» بود.

۱۱۵ – معنای امر همه جا فرمان یک جانبه رسمی نیست که باید پذیرفته گردد، به خصوص در مورد نماز که امری قلبی است، این امر معنای سفارش و توصیه و آموزش دارد.

۱۱۶ – معجزه برای باوراندن یک حقیقت به مردمی بوده که تنها از طریق حواس ظاهری چیزی را می‌پذیرفتند. ظاهراً این آیه حاوی این پرسش است که اگر شما کتاب‌های پیشین (صحف الاولی) را باور کرده‌اید، قرآن نیز بینائی را برای شما عرضه کرده است که در آنها وجود دارد؟ و اگر هم کتاب‌های پیشین را قبول ندارید (که نداشتند) نشان می‌دهد درخواست معجزه بهانه است؟

۱۱۷ – تربّص و ترقّب و انتظار معنائی نزدیک به هم دارند؛ با این تفاوت که در «تربّص»، سرانجام و نهایت یک مسئله مورد انتظار است، در «ترقّب»، مراقبت و حفاظت از چیزی که باید منتظر نتیجه‌اش بود و بالاخره در «انتظار»، نفسِ نظر کردن و شتاب نداشتن در آن.

ترجمه عبدالعلى بازرگان