به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۲۵ – آنهائی که کفر ورزیدند (حقایق را نادیده گرفته و انکار کردند) و مردم را از
راه خدا (گرایش به اسلام) و مسجدالحرام که آن را برای همه مردم، چه مقیم، چه مسافر
(دارای حقوقی) مساوی قرار دادهایم – باز میدارند، و (نیز) هر کس در آنجا ستمی
منحرف از حق مرتکب شود،۳۷ (همه را) از عذابی دردآور میچشانیم.۳۸
۲۶ – و (به یاد آر) آنگاه که محل استقرار خانه را برای ابراهیم معین کردیم۳۹
(تا آن را بازسازی و آماده سازد، و گفتیم) که هیچ چیز را شریک من قرار مده و خانه
مرا برای طواف کنندگان و (به عبادت) ایستادگان و راکعان و ساجدان پاکیزه گردان.۴۰
۲۷ – و (پس از بنای خانه) در میان مردم ندای حج کن۴۱ تا پیاده و (سوار)
بر هر شتر تکیدهای۴۲ از راههای دور۴۳ به سوی تو آیند.
۲۸ – تا منافع (مادی و معنوی، دنیائی و اخروی) خویش را مشاهده کنند۴۴ و
نام خدا را در روزهائی معین بر چارپایانی که روزیشان کرده است (به هنگام ذبح)
ببرند.۴۵ پس از (گوشت) آن بخورید و فقیر سختی کشیده را نیز اطعام کنید.
۲۹ – تا (پس از انجام مناسک) آلودگی (ظاهری و باطنی) خویش فرو نهند۴۶ و
به نذرهای خویش وفا کنند و بر آن خانه آزاد (از هر مالکیت) طواف کنند.۴۷
۳۰ – چنین است، و هر کس حرمتهای خدائی (حریم و حدودها و مناسک) را بزرگ شمارد، نزد
خدایش برای او بهتر است. و برای شما دامها- جز آنچه برایتان گفته شد- حلال است. پس
از پلیدی (قربانی کردن در آستانه) بُتها و گفتار بیپایه (در انتساب نقشی برای
آنها) کنارهگیری کنید.
۳۱ – حقگرایان خالص خدائی باشید،۴۸ نه مشرکان به او و هر کس به خدا شرک
بورزد، گوئی از آسمان (بلند خداپرستی موحدانه) سقوط کرده است، در اینصورت پرندگان
(عقابهای شکاری) او را خواهند ربود، یا طوفان (حوادث روزگار) او را به مکانی دور
خواهد افکند.۴۹
۳۲ – چنین است، و هر کس شعائر خدا (مناسک نمادین حج) را بزرگ شمارد،۵۰
این نشانه تقوای دلهاست (دلالت بر تسلط بر نفس و اراده مهار نفسانیات میکند).
۳۳ – برای شما در این (چارپایانی که برای قربانی به همراه آوردهاید) منافعی است
(همچون سواری یا دوشیدن شیر و غیره) تا مدتی معین (قبل از قربانی) سپس جایگاه (ذبح)
آنها به طرف آن خانه عتیق است.
۳۴ – ما برای هر امتی مناسکی (آدابی برای قربانی و ایثار) قرار دادهایم تا نام
خدای را به خاطر چارپایانی که روزی آنها کرده است یاد کنند. معبود شما معبودی
یکتاست. پس تنها در برابر (فرامین) او تسلیم باشید، و مخبتین (اهل تسلیم و تواضع و
نرم دلى) را بشارت ده؛۵۱
۳۵ – آنان که هر گاه خدا یاد شود، (از کوتاهیهای خود) دل نگران شوند،۵۲
و آنها که در برابر سختی مصیبتها پایدارند و نیز برپا دارندگان نماز و آنان که از
آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند.
۳۶ – و (قربانی کردن) شتران فربه را برای شما از نمادهای (سمبلیک) خدا قرار دادیم۵۳
که برایتان در آن خیری است. پس (به هنگام ذبح) نام خدا را بر آنها ببرید، در حالی
که به پای ایستادهاند، پس چون به پهلو افتادند (جان دادند)، از آنها بخورید و
مستمند (آبرودار ساکت) و درخواست کننده را نیز اطعام کنید.۵۴ ما این
چنین برای شما این (شتران فربه) را رام ساختیم باشد تا شکرگزار (نعمات خدا) باشید.
۳۷ – هرگز نه گوشت آن (قربانیها) به خدا میرسد و نه خون آنها، بلکه این تقوای
شماست که به او میرسد (شما را به خدا نزدیک میکند). بدینسان ما چارپایان را رام
(و در خدمت) شما قرار دادیم تا خدا را به پاس هدایتی که شما را کرده است بزرگ
شمارید و نیکوکاران را بشارت ده،
۳۸ – بیتردید خدا از کسانی که ایمان آوردند دفاع میکند، (چرا که) خدا خیانتکاران
ناسپاس را مسلماً دوست ندارد.۵۵
۳۹ – به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل شده (مورد حمله واقع شدهاند)، اجازه (دفاع)
داده شده است.۵۶ به این دلیل که مورد ستم قرار گرفتهاند و بیتردید خدا
بر یاری آنان تواناست.
۴۰ – همانهائی که به ناحق از دیارشان اخراج (آواره) شدهاند، تنها به این (گناه) که
میگویند: صاحب اختیار ما خداست (نه بُتها و متولیان بتکده).۵۷ و اگر
خدا (در نظام طبیعی و تشریعی خود) برخی مردم (ستمگر) را توسط برخی (مدافعان حقوق
مردم) دفع نمیکرد، بیتردید صومعهها و دِیرها و کنیسهها و مساجد، که نام خدا در
آنها فراوان یاد میشود، ویران میگردید، و خدا (در این نبرد تاریخی حق و باطل)
مسلماً کسانی را که او را (در دفاع از حقایق ایمانی و حقوق بندگان) یاری میکنند،
یاری خواهد کرد، مسلماً خدا بسیار نیرومند شکستناپذیر است.۵۸
۴۱ – همانهائی که اگر در زمین (دیارشان) به آنها تمکّن (امکانات و قدرت) بخشیم،۵۹
(به جای زورگوئی و تجاوز) نماز (رویکرد به خدا) را برپا میدارند و (دیگران را) به
امور شایسته فرا میخوانند و از ناپسند باز میدارند و (میدانند که) سرانجام امور
برای خداست.
۴۲ – اگر تو را (ای پیامبر) تکذیب میکنند (تازگی ندارد)، پیش از تو قوم نوح و عاد
و ثمود نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند.
۴۳ – و (نیز) قوم ابراهیم و قوم لوط.
۴۴ – و اهل مَدْیَن (قوم شعیب). موسی نیز مورد تکذیب قرار گرفت، با این حال به
منکران (برای اصلاح) مهلت دادم و سپس (چون به گمراهی و ستمگری ادامه دادند، به
عواقب اعمال) گرفتارشان کردم، پس دفع کردن من (ستمگران را) چگونه بود؟۶۰
۴۵ – چه بسیار شهرهائی (تمدّنهائی) که به دلیل ستمگری هلاکشان ساختیم و (اینک آن
خانهها و کاخهای مجلل) بر سقفهایش فرو ریخته است و چاههای (پر آبِ) رها شده و
قصرهای مرتفع مجلل (که همگی ویران گشتهاند).
۴۶ – آیا (این منکران) در زمین سیر (سیاحت و جهانگردی) نمیکنند۶۱ تا
دلهائی (عبرتآموز) برای آنان پدید آید که بدان تعقل کنند، یا گوشهائی که بدان
بشنوند؟ پس (اگر میبینید که عبرت نمیگیرند) این چشمها نیست که کور میشود، بلکه
دلهائی که در سینههاست کور میشود.۶۲
۴۷ – و (با وجود اینهمه نشانهها، منکران با لجبازی) از تو مطالبه عذاب زودرس
میکنند۶۳ (که اگر راست میگوئی، عذاب ما را برسان) با آنکه خدا هرگز
وعده خویش را (در کیفر ستمگران) خلاف نخواهد کرد، و (اگر برای آنها رستاخیز دور به
نظر میآید) یک روز نزد پروردگار تو (در حساب الهی) با هزار سال که شما میشمارید
برابر است.
۴۸ – چه بسیار شهرهائی (تمدّنهائی) که با وجود ستمگری مهلتشان دادم (تا عبرت
گیرند و تغییر کنند) سپس (چون اصلاح نشدند، به عواقب اعمال) گرفتارشان ساختم و
سرانجام (همه تحوّلات) به سوی من است.
۳۷ - «إِلْحَادٍ» از ریشه «لَحَدَ»، انحرافی از حد تعادل و مسیر مستقیم است که نوعی
بیعدالتی محسوب میشود.
۳۸ – ضمیر جمعی (متکلم مع الغیر) در «نُذِقْهُ»، دلالت بر عوامل متعددی در نظامات
الهی (از جمله بازتاب اعمال سوء فرد و نقش فرشتگان) میکند که موجب نابسامانیهائی
در جامعه میشود. بدیهی است وقتی زورمداران یک شهر، آزادی مردم را برای انتخاب آئین
خود سلب کنند و زائران را از ورود به شهر و مسجدی که تعلق به همگان دارد بازدارند،
علاوه بر آن، به شهروندان نیز ستم کنند، خیر و سعادت از جامعه رخت برمیبندد و با
اختلاف و دشمنی پدید آمده، نعمت تبدیل به نقمت شده و محرومیتها و معضلاتی حاصل
میشود که در اصطلاح قرآن «عذاب» نامیده میشود.
۳۹ – در این آیه، به جای آنکه گفته شود مکان خانه را به ابراهیم نشان دادیم، الهام
کردیم، راهنمائی کردیم و امثالهم، گفته شده است: «بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ
مَكَانَ الْبَيْتِ». مشتقات کلمه «بَوَّأْنَا» ۱۷ بار در قرآن آمده است که از بررسی
آنها مفهوم جایگیر شدن، اسکان دادن، قرین شدن با چیزی (مثل غضب خدا، گناه، و...)
به دست میآید، اما در اینجا اسکان دادن نه به انراهیم، بلکه به مکان خانه نسبت
داده شده است، گوئی این مکان فرودگاه و منزل و مقصودی است که دلهای مؤمنان باید به
آن فرود آید.
۴۰ – ظاهراً سادهتر به نظر میرسید اگر گفته میشد خانه را برای طوافکنندگان و
نمازگزاران پاکیزه گردان، اما ذکر جداگانه قیام، رکوع و سجود، در حالی که اجزاء
همان نمازند، جای تأمل و تدبّر دارد. آیا منظور متوجه ساختن ما به معانی عمیق این
کلمات در منظومه و معارف قرآنی نیست تا ذهن خود را از حرکات نشست و برخاست فراتر
آوریم؟
۴۱ – معنای «حج»، آهنگ و قصد کردن است که در اصطلاح شرعی، قصد خانه خدا کردن معنا
میدهد. (...وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ...، قصد خانه کردن حقی است
خدائی بر گردن مردم - آلعمران ۹۷). ما به عادت میگوئیم زیارت خانه خدا، قرآن
میگوید: قصد خانه خدا! زیارت، دیدن است و قصد، بر اراده و نیّت و همّت نیاز دارد.
۴۲ – در زبان عربی ظاهراً بیش از ۷۰ نام برای شتر وجود دارد که تعدادی از آنها در
قرآن یاد شده است: مثل: بقر (گاو نر)، عشار (گاو ده ماهه حامله)، بُدْن (شتر چاق)،
جَمَل (شتر نر بزرگ)، عِجل (گوساله) و اِبِل. ضامر به شتر تکیده و لاغری گفته
میشده که متناسب با طی طریق در صحاری سوزان و راههای طولانی بوده است، شاید هم
مَرکب ارزانتری محسوب میشده است.
۴۳ - «فَجٍّ»، همان شکاف و دره میان سلسله کوههاست که راه عبور انسانها از روزگار
گذشته، قبل از احداث راههای مواصلاتی، محسوب میشده است (انبیاء ۳۱، نوح ۲۰).
۴۴ – مناسک حج در روزگار گذشته، نوعی بازار مکاره و نمایشگاه کالاهای دستی و ارزاقی
بوده است که حجاج از سرزمینهای خود برای تأمین مخارج سفر همراه میآوردند و
میفروختند یا مبادله میکردند، بنابراین از نظر اقتصادی نیز برای آن مردم سودآور
بوده و مکه را مرکز تجارت و عامل رونق اقتصادی خود میدانستند.
۴۵ – البته نام خدا در همه مراحل و مناسک حج، از ابتدای احرام بستن تا طواف و سعی و
عرفات و مشعر برده میشود، اما از آنجائی که حج به صورت نمادین در قربانی به کمال و
تمام میرسد، یاد خدا در مرحله قربانی در منی اهمیت بیشتری پیدا میکند (بقره ۲۰۳).
۴۶ - «تَفَثَ» را اهل لغت چرک و آلودگیهای ظاهری، حاصل از گرد و غبار سفرهای
طولانی قدیم در راههای خاکی شمردهاند، که با کوتاه کردن ناخن و تراشیدن موی سر
(حلق و تقصیر) و شستشوی بدن باید زائل میشده است. حاجیان این عمل را پس از قربانی
و خروج از احرام انجام میدهند. آما از آنجائی که همه مناسک و شعائر حج جنبه نمادین
و پیام هدایتی دارد، به نظر میرسد توصیه به پاکیزگی ظاهری پس از پایان مراسم،
اشارهای است به فرو نهادن و از خود دور کردن همه آلودگیهای اخلاقی پس از نائل شدن
به منزلگاه قربانی و فنای در راه دوست. چرا که اگر منظور همین پاکیزگی ظاهری بود،
باید همچون مراسم و مهمانیها، قبل از رسیدن به خانه و شروع به مناسک انجام میشد،
نه در پایان آن به هنگام خداحافظی!
۴۷ – کلمه «عتیق» ۲ بار در قرآن و هر دو بار نیز در همین سوره (آیات ۲۹ و ۳۳) تکرار
شده است. عتیق را به دلیل قدمت خانه، که گویا از زمان آدم وجود داشته، کهن معنا
کردهاند، همانطور که اشیاء کهنه و قدیمی را عتیقهجات میگویند. برخی نیز مفهوم
نفیس و گرانبها، بزرگوار، کریم و ارجمند را برای آن قائل شدهاند، همچنانکه مردم
عتیقهجات را در ویترین میگذارند و نفیس میشمرند. آزادی را نیز «عُتْق» و برده و
غلام آزاد شده را عتیق میگویند. از طرفی در قرآن آمده است اولین خانهای که (آزاد
از مالکیتهای شخصی) برای مردم ساخته شد، همان است که در مکه مبارک است (آلعمران
۹۶). با این نشانه آیا نمیتوان گفت بیتالعتیق، خانه آزاد شده (از تعلقات دنیائی)
است؟
۴۸ - حنیف از ریشه «حَنَفَ»، بیانگر انگیزه و میل از گمراهی به هدایت و از کجی به
راستی و استقامت است. به بیان قرآن، حنیف بودن معادل مشرک نبودن است (حُنَفَاءَ
لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ – حج ۳۱) و یا اخلاص در عبادت (وَمَا أُمِرُوا
إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ - بینه ۵). واژه
مخالف حَنَفَ، جَنَفَ میباشد که نوعی تمایل معکوس را نشان میدهد.
بیشتر آدمیان در ارتباط با حق خونسرد و خنثی هستند و کمتر انگیزه و احساسی برای
جستجو و گرایش به آن دارند. اما «حنیف» صفت مشبهه است و دلالت بر ثبوت چنین حالتی
در شخص میکند. نمونه ممتازش در قرآن، ابراهیم خلیل(ع) است که چنین حالتی در شخصیت
او حالت ثابت و راسخ یافته بود و تغییر و تحول باورهایش از ستاره و ماه و خورشید
پرستی تا رویکرد به ربّ العالمین، نشانگر حق جوئی خالص او از همان دوران نوجوانی تا
اواخر عمر و تسلیم به خدا و ذبح فرزند میباشد. در دو مورد باقیمانده (روم ۳۰ و
یونس ۱۰۵)، واژه «حنیفاً»، هدفگیری حقگرایانه به سوی دین خدا را نشان میدهد:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا.
۴۹ – مرحوم دکتر محمد حسین بهشتی در یکی از جلسات انجمن اسلامی مهندسین در سالیانی
قبل از انقلاب، تبیین جالبی از این آیه عرضه میکرد که هنوز در ذهنم مانده است؛
میگفت کسی که از مقام بلند خداپرستی خالص سقوط کند، یا جذب ایسمها و
ایدئولوژیهای بشر ساخته (همچون مارکسیسم) میشود، که به هر حال از نظر فکری در افق
بالاتری از تودههای مردم قرار دارند و ارزشهائی همانند توزیع عادلانه ثروت، حقوق
زحمت کشان، آزادی و... را مطرح میکنند، و یا با کنار گذاشتن هر ایده و آرمان و
اوتوپیای ذهنی، به انباشتن ثروت و کسب لذت و ارضاء شهوت سقوط میکند.
۵۰ - «شَعَائِرَ» با شعار و شعور و شعر و... از «شَعْر» (موی نازک) منشعب شدهاند.
شاعر کسی است که با نازکبینی و «موی»سنجی میسراید، شعور نیز به درک ظرائف و نکات
پوشیده از فهم عوام گفته میشود و شعائر، اعمال و مناسکی است که شکل نمادین و
سمبلیک دارد و فهم آنها نیازمند نازکبینی و دیدی شاعرانه میباشد.
۵۱ - «مُخْبِتِينَ»، از ریشه «خُبْت» (نرم و هموار)، به اهل تواضع و خشوع در برابر
خدا گفته میشود. گوئی جاده وجودشان در برابر مَرکب حق صاف و هموار بوده و هیچ
مانعی و رادعی ندارد. این کلمه سه بار در قرآن آمده است (هود ۲۳، حج ۳۴ و ۵۴).
۵۲ - وَجَل را نیز ترس ترجمه میکنند. از پنج باری که این واژه در قرآن تکرار شده،
سه مورد آن با قلب آمده است: «وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» (انفال ۲، حج ۳۵، مؤمنون ۶۰) و
۲ مورد دیگر (حجر ۵۲ و ۵۳) نیز در توصیف دل نگرانی و اضطرابی که بر ابراهیم(ع) نسبت
به مهمانان ناشناخته (فرشتگانی که در قالب آدمی) بر او وارد شدند، دست داده بود. از
مجموعه این موارد چنین فهمیده میشود که وَجَل، ناآرامی و اضطرابی درونی نسبت به
خطری در آینده است. به تعبیر قرآن، کسانی به همه تکالیف خود عمل میکنند و همه حقوق
اجتماعی خود را به نیازمندان میپردازند، اما چون میدانند رهرو مسیری به سوی ربّ
وخیر مطلق هستند؛ مختصر انجام تکالیف راضی و قانع نمیشوند و اعمال کثیر خود را در
برابر پروردگار عظیم، قلیل و ناچیز میشمارند.
ن ک به: خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه بند ۵ (أنّ المؤمن لا يمسي ولا يصبح إلا ونفسه ظنون
عنده ، فلا يزال زاريا عليها ، ومستزيدا لها) و خطبه ۱۹۳ بند ۱۳ در وصف متقون (لا
یرضون من اعمالهم القلیل و لا یستکثرون الکثیر).
۵۳ – نمادین بودن شتر فربه برای قربانی، نشانی از حداکثری بودن انفاق در راه خدا تا
حد ممکن دارد. قربانی کردن یک بُز لاغر هم البته رفع تکلیف میکند، اما از آنجائی
که همه مناسک حج جنبه نمادین دارد، به مصداق آیه شریفه: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ
حَتَّىٰ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آلعمران ۹۲)، برای رسیدن به مرحله «بِرّ»،
باید از بهترین آنچه دوست داریم در راه خدا بگذریم.
۵۴ – گفتهاند که «قَانِعَ»، نیازمند آبرودار ساکتی است که به آنچه داده میشود
راضی است، و «مُعْتَرَّ» کسی است که در جستجوی کمک بر میآید و نیازش را مطرح
میکند.
۵۵ - دوست داشتن یا نداشتن ما امری قلبی است و معلوم نیست همیشه به عمل منتهی شود،
اما در مورد خدائی که منزه از احساسات دوستی و دشمنی بشری است، این اوصاف اولاً به
صورت مجازی برای فهم آدمیان به کار رفته، ثانیاً آثار عملی تکوینی و تأثیر مسلم
بیرونی دارد. فعل «یحب» جمعاً ۴۰ بار (عدد کمال) در قرآن به خدا نسبت داده شده است:
۱۷ بار «یُحِبُّ» (درباره: محسنین، متقین، مقسطین، صابرین، متوکلین، توابین،
مطهرین، الذین یقاتلون فی سبیله صفاً) و ۲۳ بار «لا یُحِبُّ» (درباره: ظالمین،
مسرفین، خائنین، مستکبرین، مفسدین، معتدین، کافرین، فرحین و...).
۵۶ – این آیه از صریحترین آیاتی است که به وضوح نشان میدهد جنگ و جهاد در اسلام
دفاعی است و مسلمانان موقعی مجاز به پیکار مسلحانه هستند که مورد حمله دشمن و مظلوم
واقع شدهاند. آیات ۳۱ تا ۴۱ این سوره (مطابق جدول شماره ۱۵ کتاب سیر تحول قرآن) در
سال سوم هجرت، یعنی در آستانه جنگ اُحُد نازل شده است که مسلمانان در مدینه مورد
حمله سپاه قریش قرار گرفته بودند.
۵۷ – منظور همان مهاجرانی است که به جرم ترک بُتپرستی و ایمان به خدای یکتا، از
مکه اخراج شده و در پناه انصار در مدینه اسکان یافته بودند.
۵۸ – دست قدرت خدا از آستین آزادگان ملتها بیرون میآید. این خود مردم هستند که
باید غیرت به خرج دهند و با اتهاد و همبستگی ملی، ستمگران را از مواضع قدرت برانند.
نسبت دادن امر دفاع به خدا (دَفْعُ اللهِ) در حالی که او دخالت مستقیم نمیکند،
دلالت بر ویژگیهائی در روح و روان ملتها میکند که اگر در معرض ظلم و ستم قرار
گیرند، همچون گیاهان و حیوانات، به تدریج، سیستم دفاعی مغزی آنان، غیرتها و
قدرتهای ذاتی خاموش شدهای را برمیانگیزد و به فعلیت و تحرک وا میدارد. این همان
یاری خدا به کسانی است که (بندگان) او را یاری میکنند. وقتی ملتی بیدار شد و به
حرکت درآمد، نظاماتی که خدا در جوامع انسانی مقدّر کرده، به یاری او میآیند.
۵۹ - فعل «نُمَكِّنَ»، از ریشه «مَکَنَ» معنای قدرت و تسلط و دسترسی به «امکانات»
برای رسیدن به خواستهها میباشد. بیش از همه سورهها، این کلمه در سوره یوسف آمده
است. یوسف را برادران در چاه، و زلیخا در زندان انداخت تا او را در تبعید و تنگنا
قرار داده و دست و بالش را ببندند، اما خدا با رساندنش به بالاترین مقامات حکومتی،
حداکثر «امکانات و میدان عمل» را در اختیار او گذاشت. «...وَكَذَٰلِكَ مَكَّنَّا
لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ...» (یوسف ۲۱).
۶۰ - کلمه «نکیر» را اغلب مترجمان «انکار» معنا کردهاند. با توجه به چهار مورد که
این کلمه با ضمیر متکلم وحده (کسره زیر راء = نکیرِ) به صورت: «فکیف کان نکیرِ» در
مورد خدا تکرار شده است، میتوان فهمید انکار خدا همان نپذیرفتن و پس زدن ستمگران
است.
۶۱ - در قرآن ۷ بار فعل امر «سیروا» (سیر و سفر کنید) آمده و ۷ بار (عدد کامل) نیز
با جمله: «افلم یسیروا» (چرا سیر و سفر نمیکنند) به زمینچسبیدگان بیهمت از سیاحت
مذمت شدهاند!
چنین سیر و سفری، نه صرفاً برای گردش و تفریح، بلکه برای نظاره در چگونگی سرنوشت
امتهای پیشین (کیف کان عاقبة الذین من قبلهم) است. یعنی بررسی تاریخ گذشتگان که ۱۲
بار تکرار شده است و یکبار نیز (عنکبوت آیه ۲۰) این سیر و سیاحت به منظور
زمینشناسی و دیرینهشناسی، برای کشف آثار اولیه پیدایش حیات در کره زمین توصیه شده
است.
۶۲ – دل آدمی همان شخصیت و مرکز عواطف و عقل و احساسات اوست که با کسب تجربه و
عبرتآموزی ساخته میشود و متحول میگردد، پس اگر دل بصیر و بیدار نشده و به اصطلاح
این آیه کور شده باشد، اطلاعات حاصله از ابزارهای چشم و گوش (دیدنها و شنیدنها)
را نمیتواند درست پردازش و نتیجهگیری کند و سیر و سیاحتها به تماشا و خوشگذرانی
خلاصه میگردد.
۶۳ - در مدرسه هستی کارنامه عمل هر کسی در پایان دوره مقرر داده میشود و در این
مهلت، آزادی و اختیار و امکان جبران و اصلاح گذشته وجود دارد. مشرکان همین بازتاب
فوری نداشتن شرک و بتپرستی و به اصطلاح سکوت خدا در برابر اعمالشان را دلیل رضایت
او و درستی کار خود میپنداشتند. قرآن بارها تصریح کرده است که اگر چنان مهلت و
مکانیسمی در تعویق بازتاب اعمال نبود، بلافاصله نتیجه و عذاب هر عمل ناشایستی دامن
شخص را میگرفت (از جمله: کهف ۵۸).
با چنین انتظار و بینشی بود که مشرکین معاصر پیامبران معمولا از آنان مطالبه
پیشاپیش عذاب را میکردند و قرآن ۱۹ بار در آیات مختلف چنان شتابی را نقل کرده است
(انعام ۵۷ و ۵۸، یونس ۵۰ و ۵۱، رعد ۶، نحل ۱، انبیاء ۳۷، نمل ۴۶ و ۷۲، حج ۴۷، شعراء
۲۰۴، عنکبوت ۵۳ و ۵۴، صافات ۱۷۶، ص ۱۶، شورا ۱۸، احقاف ۲۴، ذاریات ۱۴ و ۵۹).
شاید آیه ۳۰ سوره مدثر که موکلان بر دوزخ را «نوزده» فرشته شمرده (علیها تسعه عشر)
بی ارتباط به این موضوع نباشد (والله اعلم).
ترجمه عبدالعلى بازرگان