به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۶۳ – (با وجود این حقایق روشن) دلهای آنها از این (نظام حسابگر) در غرقاب (غفلت)
است۴۶ و به اعمالی غیر از این مبادرت میکنند که برای چنان کارهائی شوق
عمل دارند.۴۷
۶۴ – (به غفلت و تبهکاری همچنان ادامه میدهند) تا آنگاه که (طبقه) عیّاشان آنها
را به عذاب گرفتار کنیم،۴۸ در این حال به گریه و زاری (التماس و عجز و
لابه) خواهند افتاد.۴۹
۶۵ – امروز زاری نکنید، که از سوی ما یاری نخواهید شد.۵۰
۶۶ – (چرا که) آیات من مرتباً بر شما تلاوت میشد، اما شما (به جای آنکه به آن روی
آورید) واپس میرفتید!۵۱
۶۷ – در حالی که متکبرانه نسبت به آن (آیات) در شب نشینیها یاوه سرائی میکردید.۵۲
۶۸ – آیا (یاوه سرایان) درباره گفتار (قرآن) تدبر نمیکنند؟ یا (انکار آنها به این
دلیل است که) چیزی به آنها رسیده که برای پدرانشان نیامده بود؟ (چون اعتماد به نفس
ندارند، نمیتوانند مستقل از پدرانشان بیندیشند).
۶۹ – یا آنکه رسولشان را نشناختهاند که نسبت به او موضع انکار گرفتهاند؟۵۳
۷۰ – یا میگویند: او جنزده (دیوانه) شده؟ بلکه حقیقتی را به آنها عرضه کرده است
(این سخنان نه نشانه پریشان ذهنی، که دلیل کمال عقل اوست) ولی بیشتر آنها نسبت به
حق کراهت دارند (که زیر بار آن نمیروند).
۷۱ – در حالیکه اگر حق تابع خواستههای آنها میشد، (نظام) آسمانها و زمین و هر که
در آنهاست، به تباهی میرفت.۵۴ ولی ما (وسیله) یادآوریشان (قرآن) را
برای آنها آوردهایم و آنها از ذکر خود (که به نفع دنیا و آخرت خودشان است) روی
گردانند.
۷۲ – یا (مگر) تو از آنان هزینهای (پاداشی برای تبلیغ رسالت) میخواهی (که از آن
سر باز میزنند)؟ پاداش پروردگارت (از هر پاداشی) بهتر است و او بهترین روزی
دهندگان است.۵۵
۷۳ – و مسلماً تو آنها را به راه راست دعوت میکنی.
۷۴ – و کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، مطمئناً از این راه منحرفاند.۵۶
۷۵ – (به حدّی که) اگر بر آنها رحمت آوریم و گرفتاری(های ناشی از تبهکاریهاشان)
را از آنها برداریم (نه تنها متنبه نمیشوند، بلکه) مطمئناً در سرگردانی (گمراهی)،
با لجاجت به طغیانشان ادامه میدهند.
۷۶ – و (لذا برای بیدار ساختنشان از غفلت و غرور) آنها را به عذاب (عوارض و
گرفتاریهای ناشی از طغیان خودشان) گرفتار ساختیم. با این حال، نه در مقابل
پروردگارشان تسلیم شدند، و نه تضرّع کردند.۵۷
۷۷ – تا آنکه (در نتیجه بیاعتنائی به عذابهای هشدار دهنده) دری از عذاب شدید به
رویشان گشودیم (آزادشان گذاشتیم تا اسب عصیان بتازند) که ناگاه (در مواجهه با
عواقب نهائی عصیان) به کلی نومید شدند.۵۸
۷۸ – و اوست که برای شما گوش و دیدگان و دلها (ابزار سه گانه شناخت) پدید آورد،
(اما) اندکی شکر میگزارید (بهره کمی از این نعمات در مسیر رضایت ربّ میبردید).۵۹
۷۹ – و اوست آنکه شما را در زمین به ظهور رساند (آفرید و آشکار کرد)۶۰ و
به سوی او محشور میشوید.
۸۰ – و اوست آنکه حیات میبخشد و میمیراند و گردش پیاپی شب و روز از (تدبیر) اوست،
آیا پس تعقل نمیکنید؟ (با چنین شناختی به اصلاح خود نمیپردازید).
۸۱ – (آنها نه تنها اندیشه نکردند) بلکه همان سخن پیشینیان را تکرار کردند.
۸۲ – گفتند: آیا وقتی مُردیم و (تبدیل به) خاک و استخوان شدیم، آیا (واقعاً)
برانگیخته میشویم؟
۸۳ – چنین وعدهای قبلا نیز به ما و پدرانمان داده شده است؛ اینها جز افسانههای
کهن نیست.
۸۴ – بگو: زمین و ساکنان آن متعلق به کیست، اگر واقعاً میدانید؟
۸۵ – خواهند گفت: متعلق به خدا؛ بگو: (شما که این را قبول دارید) پس چرا پند
نمیگیرید (از خواب غفلت بیدار نمیشوید)؟
۸۶ – بگو: صاحب اختیار (گرداننده و ارباب) آسمانهای هفت گانه و صاحب اختیار عرش
عظیم (نظام دهنده جهان هستی) کیست؟
۸۷ – خواهند گفت: خدا؛ بگو: پس چرا (از عصیان) پروا نمیکنید؟
۸۸ – بگو: اگر واقعاً میدانید، سررشته همه چیز (نظام حیات و حرکت اشیاء) به دست
کیست که (فقط) اوست که پناه میدهد و کسی (مجرمان را) در برابر (عذاب) او پناه
نتوان داد؟۶۱
۸۹ – خواهند گفت: به دست خدا؛ بگو: پس چگونه مسحور (قدرتهای غیر خدائی و دنیا)
شدهاید؟
۹۰ – (ما آنها را بیخبر نگذاشتهایم) بلکه حق را برایشان آوردهایم (قوانین زندگی
درست را برایشان عرضه کردهایم)، ولی آنها کاذباند.۶۲
۴۸ – مترفین از ریشه «تَرَفَ»، به طبقه عیاش و کامجو و
به اصطلاح مرفهین بی درد و مسئولیت اطلاق میگردد. «تَرَفُّه»، رفاه زدگی است که به
طغیان و سرکشی شخص منجر شده باشد، و گرنه داشتن مال و امکانات وسیع الزاماً بد نیست
و این سخن از پیامبر اسلام نقل شده که: «چه نیکوست مال کسب شده از راه پاک و حلال
نزد بنده صالح» (نعم مال صالح عند عبد صالح)، و به گفته مولوی: مال را چون بهر حق
باشی حمول نعم مالٌ صالح گفت آن رسول
مشتقات این واژه ۸ بار در قرآن تکرار شده که تماماً بیانگر رفاهزدگی و سرکشی ثروت
است. از جمله: اسراء ۱۶و سبا ۳۴.
۴۹ - «يَجْرُونَ» از «جأر»، به گریه و زاری و استغاثه و التماس افتادن و نشانگر
حالتی است که متکبران با سقوط از قله غرور بیصبری وجزع و فزع میکنند. چنین است
ویژگی آدمهای بیظرفیت که ثبات و سکونشان را با دارائی و ثروت یا مصیبت و محرومیت
از دست میدهند.
۵۰ – در این آیه و آیه قبل، خدا عذاب رفاه زدگان و یاری نشدنشان را با ضمیر «ما»
(متکلم معالغیر) بیان کرده است تا نقش عوامل متعدد؛ از عملکرد خودشان در زندگی، تا
نقش فرشتگان (نیروهای مؤثر در جهان هستی) را در چارچوب مشیت الهی و مقررارت او نشان
دهد.
۵۱ - «أَعْقَاب» به پاشنه پا گفته میشود که همچون لولا میتوان روی آن چرخید.
«نَکَصَ»، امتناع و خودداری کردن است. این تعبیر نشانه بیرغبتی دل است که با
رویگردانی و پشت کردن بدنی جلوه پیدا میکند.
۵۲ - «سَامِر» اسم جمع، و «سَامِرًا» حال است از فاعل «تَهْجُرُونَ». در این آیه گپ
و گفتگوهای شبانه محافل و مهمانیهای رفاه زدگان را، که به هذیانگوئی و یاوهسرائی
علیه پیامبر (هجر: دور شدن از حق) کشیده میشد، با جمله «سَامِرًا تَهْجُرُونَ»
توصیف کرده است.
۵۳ – قرآن روی این مطلب که محمد(ص) غریبهای از قبیلهای دیگر نبوده که از سوابقش
بیخبر باشند، فراوان تأکید و بارها تصریح کرده است که یک عمر مصاحب و همدم او
بودهاند (اعراف ۱۸۴، تکویر ۲۲، نجم ۲، سبا ۴۶...).
۵۴ – معنای دقیق حق را در این آیه به خوبی میتوان شناخت. حق همان حساب و کتاب و
نظم و تعادل است که میلیاردها ستاره آسمان را در مدار خود قرار داده و جهان را به
شگفتی حیرتآوری میگرداند. قرآن نیز حق است، حقی برای آدمیان تا نظم مناسبات با
خالق و خلق او را بشناسند و به مقررات آن گردن نهند.
۵۵ – قرآن همواره (۱۵ بار) این سخن رسولان به مردم را نقل کرده که ما از شما «اجری»
نمیخواهیم، استثناءً در آیه ۲۹ سوره هود آمده است: من از شما «مالی» نمیخواهم و
در این آیه: تو از آنها «خرجی» نمیخواهی. خرج کردن، همان معنای پاداش دادن و از
مال خود صرف کردن است.
۵۶ – ریشه و عامل رویگردانی از ذکر قرآن، ناباوری به آخرت است، کسی که زندگی را در
همین دنیا خلاصه ببیند و باوری به حساب و کتاب اعمال و پیوستگی زندگی آینده خود به
اعمال امروزش نداشته باشد، طبیعی است که سعی میکند این چند صباح را هر چه بیشتر
خوش بگذراند و لذت ببرد.
۵۷ – عذاب مورد نظر این آیه، نه عذاب اخروی، بلکه همین نابسامانیها، ناملایمات و
عوارض فردی و اجتماعی است که دامنگیر جوامع منحرف از حق و عدالت میشود. معنای
عذاب، همان درد و رنجی است که از تأمین نشدن خواستههای مادی و معنوی، فردی و
اجتماعی ناشی میشود و چون در نظام خدا و طبق قوانین او چنین عواقبی عارض میشود،
این عذاب را به خود و مجموعه عواملی که مقدر کرده (ما، نجعلهم) نسبت داده است. این
عذاب موقت و مختصر (در مقایسه با عذاب آخرت) همچون چراغ قرمز هشداردهنده ماشینها،
رحمتی به شمار میآید تا راننده بیاحتیاط را متوجه خطر سازد، اما اگر کسی هشدار
کمربند ایمنی یا سرعت غیرمجاز را نادیده گرفت و آن را از کار انداخت، به حال خود و
خطرات هلاکتبار رها میسازد.
«فَمَا اسْتَكَانُوا» از ریشه «سَکَنَ» (در باب استفعال) عدم آمادگی به فروتنی و
خضوع و خشوع قلبی در برابر عظمت مقام ربّ و عدم سکون و آرامش از طغیان و عصیان را
میرساند، و «مَا يَتَضَرَّعُونَ»، عدم تذلل یا طلب حاجت به پیشگاه مقام برتر ربوبی
را. «ضرع» به پستان گفته میشود که به راحتی و مهر سرازیر میشود و کودک را سیراب
میکند. انسان در برابر پروردگار نیز باید همچون کودک طلب نیاز کند تا شیر رحمت او
بجوشد. به قول مولوی:
کی روان گردد زپستان شیر او | تا نگرید طفلک نازک گلو | |
تا نگرید طفل کی نوشد لبن | تا نگرید ابرکی خندد چمن | |
که بگریم تا رسد دایه شفیق | طفل یکروزه همی داند طریق | |
کم دهد بی گریه شیرت رایگان | تو نمیدانی که دایه دایگان | |
تا بریزد شیر فضل کردگار | گفت «ولیبکوا کثیراً» گوشدار | |
اُستُن دنیا همین دو رشته یاب | گریه ابر است و سوز آفتاب |
در ضمن آیات ۴۲ تا ۴۵ سوره انعام و ۹۴ تا ۹۵ اعراف نیز در همین زمینه میباشد. در
دعا کردن هم خدا توصیه کرده است او را در خِفا و به حالت خوف و تضرّع بخوانیم
(انعام ۶۳، اعراف ۵۵ و ۲۰۵).
۵۸ – گشودن دری از عذاب را در آیه ۴۴ سوره انعام (فَلَمَّا نَسُوا ... فَإِذَا هُمْ
مُبْلِسُونَ) چراغ سبز دادن برای ورود به هر خلاف و خیانتی، بیهیچ هشدار و تذکری،
وصف کرده است، تا جائی که منکران مست و مغرور دستاورد تباه خود شدند و در این
سراشیبی سقوط، سرانجام سرشان به سنگ سرنوشت سیاهشان خورد.
۵۹ - قرآن در ۶ آیه ۷ بار این ابزار سه گانه شناخت را در کنار هم ذکر کرده است (نحل
۷۸، اسراء ۳۶، مؤمنون ۷۸، سجده ۹، ملک ۲۳، و احقاف ۲۶). منظور از فؤاد، ظاهراً همان
قلب یا مرکز و ستادی است که اطلاعات دریافت شده از دو ابزار چشم و گوش را پردازش و
از آن برداشت میکند.
۶۰ – در این آیه به جای خلقکم یا انشأکم، فعل «ذَرَأَكُمْ» و به جای من الارض، «فِي
الأَرْضِ» آمده است. «ذرء» را آفریدن گفتهاند، آفریدنی نوظهور و بدیع و بیسابقه.
اصل این کلمه ظهور است. جمله «ذَرَأَكُمْ فِي الأَرْضِ» نشانگر پیدایش نوظهور آدمی
در زمین میباشد. در این آیه (و عیناً آیه ۲۴ سوره ملک) به پیدایش انسان از خاک
اشاره کرده و در آیه ۱۱ سوره شوری به پیدایش آن از درون مبادلات ژنتیکی زوجین
(...جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا
يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ...).
۶۱ - واژه «ملکوت» از ریشه «ملک»، ۴ بار در قرآن تکرار شده است. به قول علمای لغت،
حروف «و» و «ت» برای مبالغه در مُلک (مالکیت و فرمانروایی) است. شاید برگردان فارسی
«ساختار و نظام» تا حدودی بیانگر معنای این واژه باشد. به سه مورد کاربرد این کلمه
در قرآن توجه کنید:
انعام ۷۵ – ما ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم. (وَكَذَٰلِكَ نُرِي
إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...)
اعراف ۱۸۵ – آیا منکران در ملکوت آسمانها و زمین نمینگرند؟ (أَوَلَمْ يَنْظُرُوا
فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...)
مؤمنین ۸۸ – (به منکران) بگو: ملکوت همه چیز به دست کیست؟ (قُلْ مَنْ بِيَدِهِ
مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ...)
۶۲ – صدق و کذب دو مقوله متضادند: صدق بر انطباق شناخت با عمل دلالت دارد و کذب
برخلاف آن. آنها میدانند ولی به خاطر منافعشان خلاف آن عمل میکنند. این کذب است.
ترجمه عبدالعلى بازرگان