به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۴۵ – آیا به (تدبیر و تقدیر) پروردگارت توجه نکرده‌ای که چگونه سایه را گسترد (امتداد داد)۴۶ و اگر می‌خواست (و مشیّت و نظامش به گونه‌ای دیگر بود) آن را ساکن می‌کرد،۴۷ سپس خورشید را دلیل (نشان دهنده و عامل پیدایش آن) گرداندیم.۴۸

۴۶ – سپس آن (سایه) را (با بالا آمدن آفتاب) به آرامی به سوی خود (در مسیری دوّار که برای آن مقدر کرده‌ایم) برچیدیم.۴۹

۴۷ – و اوست آن که شب را برای شما پوششی (پناهی برای استراحت)۵۰ و خواب را تعطیل (توقف موقت فعالیت‌های خستگی‌آور روز و موجب تجدید قوا)۵۱ و روز را (هنگام) پراکنده شدن (در زمین در پرتو نور برای کسب و کار) قرار داد.۵۲

۴۸ – و اوست آن که بادها را پیشاپیش بشارت دهنده باران رحمتش فرستاد۵۳ و از آسمان آبی پاک (و پاک کننده) نازل کردیم.۵۴

۴۹ – تا به لطف آن، سرزمینی را که مرده (خشک و افسرده) است زنده کنیم و دام‌ها و مردمان بسیاری را که آفریدیم سیراب گردانیم.

۵۰ – و ما آن (قرآنِ زنده کننده مرده دلان، همچون آبِ زنده کننده زمین‌های مرده) را میان آنها به شیوه‌های گوناگون (مطابق درک و فهم و ذوقیات مردم) بیان کردیم۵۵ تا پند پذیرند (از خواب غفلت بیدار شوند) ولی بیشتر مردم جز ناسپاسی، (از هر سخن حقی) سر باز زدند.

۵۱ – اگر می‌خواستیم (مشیّت‌مان به گونه‌ای دیگر بود) در هر شهری هشدار دهنده‌ای برمی‌انگیختیم.

۵۲ – پس کافران را اطاعت مکن و با (منطق) قرآن با آنان جهادی (آموزشی و تربیتی) به پا کن.۵۶

۵۳ – اوست آنکه دو دریا (دو آب متفاوت) را به هم آمیخت، یکی شیرین و گوارا و دیگری شور و تلخ و میانشان حائلی قرار داد و عامل جداکننده.۵۷

۵۴ – و اوست آنکه از آب بشری آفرید، پس او را منسوب و وابسته (به سلسله موجودات زنده پیش از خود)۵۸ قرار داد و پروردگار تو همواره توانا (اندازه گذار) است.

۵۵ – و (با همه آیاتی که دلالت بر تدبیر انحصاری خدا می‌کند، کافران) چیزهائی را به جای خدا بندگی می‌کنند که نه سودی بر ایشان دارند و نه زیانی (در صورت رویگردانی می‌توانند به آنها برسانند) و کافر همواره در برابر پروردگار خویش (به جای شکر نعمت) پشتیبان (شیطان صفتانی امثال خویش) است.

۵۶ – و (با همه این ناسپاسی‌ها) ما تو را جز بشارت دهنده (برای مؤمنین) و هشدار دهنده (به کافرین) نفرستاده‌ایم.

۵۷ – بگو: من هیچ مزدی بر آن (رسالتی که بر دوش دارم) از شما نمی‌خواهم، جز این (هدف و منظور) که هر کس خواهد (آزادانه و با عشق و ایمان) راهی به سوی پروردگار خویش در پیش گیرد.

۵۸ – و (در برابر توطئه‌های مخالفان) بر آن (خدای) زندهِ جاویدی که هرگز نمی‌میرد توکل کن و به ستایش او (با ایفای نقش مثبت و اصلاحی) بکوش۵۹ و (حسابرسی) خدا نسبت به (آثار و عوارض) گناهان بندگانش کافی است (نیازی نیست کسی دخالت کند).

۵۹ – همان (خدائی) که آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آندوست، در شش دوران آفرید،۶۰ سپس بر عرش (تدبیر جهان) مستقر گشت،۶۱ پس از او بخواه که خبیر (به احوال بندگان) است.۶۲

۶۰ – و چون به آنها (مشرکان) گفته می‌شود برای (خدای) رحمان سجده کنید۶۳ (در خدمت رحمت عام او قرار گیرید) گویند: رحمان چیست!؟۶۴ آیا به چیزی که تو ما را فرمان می‌دهی سجده کنیم؟ و (این دعوت) جز به گریزشان (از حق) نمی‌افزاید.


۴۶ – در آغاز این آیه، برای شناخت یکی از آثار «ربوبیّت» خداوندگار عالم، به «کیفیت» امتداد یافتن و گسترش سایه در پهنه زمین، که شگفتی ماهیّت آن به ذهن کمتر کسی می‌رسد، اشاره می‌کند. اغلب مفسرین در شرح این آیه به گردش زمین به دور خورشید که موجب چنین تحول و تنوعی می‌شود اشاره کرده‌اند که البته به جای خود صحیح است و قابل فهم‌تر برای عموم مردم، اما آنها که مقدمات فیزیک نور را در مدرسه خوانده‌اند و با «خاصیت موجی و ذره‌ای» نور آشنا هستند، می‌دانند اگر چنین خواصی وجود نداشت، سایه‌ای پدید نمی‌آمد. فرضاً اگر امواج نوری همچون امواج صوتی بود، شما در پشت دیوار و زیر درخت هم سایه‌ای نداشتید و اگر نور انعکاسی نداشت، فقط آنچه مستقیم در برابر خورشید قرار می‌گرفت آشکار می‌شد و بقیه اشیاء در روز روشن، در تاریکی مطلق قرار می‌گرفتند.
قرآن «ظلمات» (تاریکی‌ها) را در برابر «نور»، و «ظِلّ» (سایه) را در برابر «حرور» (حرارت آفتاب) قرار داده است، پس سایه مفهوم ساتر و حفاظی در برابر حرارت سوزنده آفتاب دارد و نور خورشید را لطیف و مطبوع و ملایم می‌سازد. نگاه کنید به این تقابل و تضاد:
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَىٰ وَالْبَصِيرُ وَلا الظُّلُمَاتُ وَلا النُّورُ وَلا الظِّلُّ وَلا الْحَرُورُ (فاطر ۱۹ - ۲۱)
امتداد یافتن سایه موجب تعدیل حرارت تابش خورشید و تغییر تدریجی سیستم حرارتی سطح زمین می‌گردد، وگرنه تغییرات ناگهانیِ طلوع و غروب خورشید و شدت و سرعت جابجائی سرما و گرما، حیات را نابود می‌ساخت. شگفت آنکه قرآن سایه را «سجده» اشیاء در پرتو نور آفتاب شمرده است! با توجه به مفهوم عمومی سجده که رام و در خدمت بودن مطلق همه موجودات در آستان آفریدگار عالم است، می‌توان دریافت که سایه یکی از خدمتگزاران بسیار مفید و نادیده گرفته شده جهان است. نگاه کنید به آیات زیر:
نحل ۴۸ - أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَىٰ مَا خَلَقَ اللهُ مِنْ شَيْءٍ يَتَفَيَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْيَمِينِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ
آیا به آنچه خدا آفریده نمی‌نگرند که (چگونه) سایه‌های آنها از راست و چپ سجده کنان (در برابر نظامات مقدر) خاضعانه می‌گردند؟
رعد ۱۵ - وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ
هر که (و هر چه) در آسمان‌ها و زمین است، (خود با) سایه‌هاشان، خواه ناخواه، بامداد و شامگاه (با تبعیت ذاتی از قوانین جهان) در مقابل خدا خاضع‌اند.

۴۷ – آفتاب وقتی پشت کوه یا مانعی قرار می‌گیرد، شما صدها کیلومتر دورتر از آن هم باز در سایه هستید، این خاصیت فیزیکی نور است، که سایه آن «ساکن» نمی‌ماند و امتداد پیدا می‌کند، آیا امواج مغناطیسی، حرارتی و صوتی و... چنین‌اند؟

۴۸ – از نظر فیزیک نجومی آشکارست که خورشیدِ منظومه شمسی، میلیاردها سال پس از پدید آمدن نور در جهان هستی (حدود سی هزار سال پس از انفجار بزرگ Big Bang) به وجود آمده است، پس پیدایش تاریکی و پرتو نور، که سایه نیز مرتبط به آن است، متعلق به پیش از تولد زمین می‌باشد (ن ک: نازعات ۲۷ تا ۳۰). ‌خداوند ابتدا خواص نور و سایه را مقدر ساخت و فعل و انفعالات هسته‌ای مواد و انرژی‌ها را سامان داد، آنگاه خورشید را عامل و راهبر سایه قرار داد.
دو مرحله بودن این تحولات را، با حرف «ثم» (که دلالت بر ترتّب زمانی معمولا طولانی می‌کند) نیز می‌توان فهمید که آیه را به دو نیمه تقسیم کرده است؛ در مرحله اول، غائبانه از خدا سخن گفته (أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ...) سپس خداوند با صیغه جمع (ما) حضور خود را در طبیعت و همه فعل و انفعالات جهان هستی نشان داده است (ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ...) چنین شیوه‌ای را از نظر ادبی صنعت «التفات» می‌گویند.

۴۹ – قبض و بسط، دو واژه مقابل هم هستند، «بسط» (گسترش) سایه را در آیه قبل با «مَدَّ الظِّلَّ»، و برچیدن و بازگرفتن آن را در این آیه با واژه «قبض» بیان کرده است.
در ضمن منظور از به سوی خود برچیدن سایه، به خصوص با توجه به ضمیر متکلم مع‌الغیر «ما» (قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا)، به سوی نظام مقدر الهی است، نه به سوی خدا در آسمان‌ها یا قیامت.

۵۰ – قرآن شب را عمدتاً وسیله‌ای برای سکون و آرامش شمرده، اما در این آیه، و آیه ۱۰ سوره نباء، پرده شب را همچون «لباسی» که شخص را می‌پوشاند و در بر می‌گیرد توصیف نموده است.

۵۱ – معنای اصلی «سبت» و «سبات»، تعطیل موقت است، مثل زنگ تفریح مدارس یا تعطیلات آخر هفته و آخر سال و غیره که فرصتی برای رفع خستگی و تجدید انرژی به شمار می‌رود. از نظر فیزیولوژی، همه می‌دانند که کار مداوم و خسته کننده روز و فعل و انفعالات اعضاء و جوارح، تغییراتی در ترکیب شیمیائی خون به وجود می‌آورد که وقتی نسبت آن به حدّ معینی رسید، سمومات ناشی از خستگی به صورت اتوماتیک مغز و اعصاب و عضلات را به توقف و تعطیلی می‌کشاند، و گرنه رقابت بر سر درآمد بیشتر ممکن بود کسانی را تا سرحدّ مرگ به کار و کثرت مال مشغول سازد.

۵۲ – نشور، با نشر و انتشار و منتشر و... همریشه است. قیامت نیز به دلیل برخاستن آدمیان از خاک و پراکنده و روان شدن به سوی سرنوشت «نشور» نامیده شده است.

۵۳ - تابش خورشید بر پهنه اقیانوس‌ها و جذب گرما، اختلاف درجه میان آب و خشکی را پدید می‌آورد، این اختلاف موجب به هم خوردن تعادل هوا و ایجاد باد می‌شود، باد نیز هوای مرطوب سطح اقیانوس‌ها را بالا می‌برد و ابرها را برمی‌انگیزد و به سوی خشکی‌ها سوق می‌دهد. گرچه در جوامع متمدن امروز، مردم کاری به این تحولات ندارند، اما در روزگار پیشین، در سرزمین‌های محروم از بارانِ کافی، مثل عربستان، وقتی باد می‌وزید، همه خوشحال و امیدوار می‌شدند بلکه بارانی ببارد. پس باد همواره بشارتی بوده است.

۵۴ – در این آیه نیز، همچون آیه ۴۵، صنعت التفات به کار رفته و پروردگار از سوم شخص غائبِ مفرد (هوالذی)، به اول شخص جمع (انزلنا) تغییر ضمیر داده است. گوئی در آغاز غائبانه نقش او را در هستی نشان می‌دهد، آنگاه که آگاهی حاصل گردید، خود به صحنه می‌آید و با ضمیر جمع، که دلالت بر همه نیروهای دست اندرکار طبیعت می‌کند، چگونگی آن را توضیح می‌دهد.

۵۵ – در شرح این آیه میان مفسرین اختلاف است، بیشتر آنها ضمیر «ه» (در: صَرَّفْنَاهُ بَيْنَهُمْ) را به گردش باد و باران در میان مردم و مناطق مختلف زمین، که بر حسب اقلیم متفاوت می‌باشد، برگردانده‌اند و ناسپاسی مردم را نسبت به بارانِ رحمت الهی، که زنده کننده طبیعت می‌باشد، گرفته‌اند. هر چند چنین برداشتی منطقی جلوه می‌کند و با سیاق آیات قبلی نیز هماهنگ است و فعل «تصریف» هم دو بار در قرآن به گردش بادها نسبت داده شده است (بقره ۱۶۴ و جاثیه ۵)؛ با اینحال این قلم نظر اقلیتی را که ضمیر «ه» را به قرآن نسبت داده‌اند، به دلایل زیر ترجیح می‌دهد:
سه آیه ۵۰ تا ۵۲ را باید «جمله معترضه‌ای» در وسط آیات تکوینی (۴۵ تا ۵۴) شمرد که حواس‌ها را از طبیعت به شریعت و شباهت میان آندو معطوف می‌دارد.
فعل «تصریف» اگر در قرآن دو بار به جریان گردش باد نسبت داده شده، در عوض ۴ بار نیز به تنوع موضوعات و مطالب قرآن که متناسب با تنوع ذوقیات و عقول آدمیان می‌باشد (اسراء ۴۱ و ۸۹، کهف ۵۴، طه ۱۱۳) و پنج بار هم به «تصریف الایات» (احقاف ۲۷، انعام ۴۶ و ۶۵ و ۱۰۵، اعراف ۵۸) نسبت داده شده است که جامعیت به مراتب بیشتری دارد.
با اینحال به نظر می‌رسد این آیه پذیرای هر دو تفسیر باشد و به گونه‌ای از مشابهت فعل و انفعالاتی که در طبیعت می‌گذرد، نشانه‌ای برای طبیعی بودن شریعت ارائه می‌دهد و نزول قرآن از سرچشمه رحمت، برای زنده کردن بندگان را، همچون نزول باران رحمت، برای زنده کردن زمین مرده می‌شمارد.

۵۶ – جهاد، تلاش سخت و طاقت فرسا، با قبول مشقّت و محرومیت است، شناخته شده‌ترین وجوه جهاد، همان جهاد نظامی با جان و مال است، اما جهاد ابعاد متنوعی دارد که جهاد فرهنگی و آموزشی یکی از مهم‌ترین آنهاست. از پیامبر اسلام(ص) نقل شده که: «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء» (مُرکب دانشمندان از خون شهیدان برتر است). در اینصورت، در مقابله علمی با منکران و متجاوزان به حریم توحید، همانطور باید مجاهدت کرد که در مقابله با دشمن متجاوز به سرزمین، اما با اسلحه منطق و مهربانی و استدلال و جدال احسن.

۵۷ - «بحر» به آب وسیع گفته می‌شود. رود نیل را هم قرآن بحر نامیده است؛ پس لازم نیست حتماً دریا مورد نظر باشد. مفسرین برای پیدا کردن این دو دریا، به دنبال تلاقی برخی دریاها در نقاط مختلف جهان رفته‌‌اند که با هم تفاوت رنگ و نوع املاح دارند، ولی در هم مخلوط نمی‌شوند. علم اقیانوس شناسی نیز برخی از این جریانات دریائی را مشخص کرده است و حتی عکس هوايی خط فاصل میان این جریان را نیز می‌توان دید. اما همه این کشفیات مربوط به زمان ماست و بعید به نظر می‌رسد اعراب ۱۴ قرن قبل از چنین جریاناتی آگاه بوده باشند.
اگر به معنای کلمه «بحر» که «آب کثیر» است، و در لغت به هر وسعت و گستردگی اطلاق شود، توجه کنیم، بدون آنکه خواسته باشیم عظمت آیات و شگفتی این جریانات را انکار کنیم، با توجه به ۴ موردی که در قرآن از این پدیده سخن گفته است (فرقان ۵۳، فاطر ۱۲، نمل ۶۱، و رحمن ۱۹) دو بحر (آب کثیری) که مردم در هر دو ماهیگیری می‌کنند، درّ و مرجان صید می‌کنند و کشتی می‌رانند (و یکی تلخ و شور و دیگری گوارا و شیرین است) دو سیستم آبهای روی زمین، یعنی آب شیرین رودخانه‌ها و آب شور دریاهاست که میلیاردها سال است در هم ادغام می‌شوند (رودخانه‌ها به دريا‌ها می‌ريزند و دریاها نيز در اثر تبخیر، آب رودخانه‌ها را تشکیل می‌دهند).
بسیاری از این جریانات دریائی، که مثال می‌زنند، هر دو تلخ و شوراند. اگر قرار بود بارانی که از ذرات رطوبت اقيانوس‌ها تشکیل می‌شود، عیناً ماهیت و مزه تلخ و شور آنها را (با همه املاحش) با خود حمل می‌کرد، هیچکس هوس نمی‌کرد تشنگی خود را سیراب کند و گیاهان نیز از نمک و املاح دریائی می‌خشکیدند!

۵۸ – مفسرین «نَسَب» را پیوستگی نسلی به والدین یا خواهر و برادر دانسته‌اند و «صهر» را خویشاوندی سببی، که از طریق ازدواج حاصل می‌شود (مثل عروس و داماد و مانند آن). اما مرحوم دکتر یدالله سحابی در کتاب «قرآن مجید، تکامل و خلقت انسان» (ص ۱۸۱)، با توجه به تفاوت معنائی کلمه «بشر» با کلمات: انسان، ناس، اناسی، آدم، با مستندات فراوان از کتاب الهی نشان داده است که قرآن با ذکر کلمه بشر، جسم انسانی را در نسبت و صهر سایر موجودات جاندار قرار داده و عوالم روحی و معنوی او را در این بستگی وارد نکرده است. ذیلا اصل مطلب را ملاحظه می‌کنید:
«در قرآن از کلمه بشر، جسم و هیکل انسانی مورد نظر است و چون در اینجا کلمه مزبور به طور نامشخص استعمال شده پس ممکن است به تمام افراد بشر و حتی اولین آنها اطلاق و معطوف گردد. همه افراد بشر در هر دوره و زمان، اعقاب و وابستگان یکدیگرند؛ اما اولین بشر که خلقت یافت «نسب» و «صهر» کیست؟ با خاک و گِل که بستگی سببی و نسبی حاصل نمی‌شود آیا این نسبت جز با ذوی‌الحیات می‌تواند باشد؟ نکته بزرگ و دقیقی که از بیان آیه کریمه دریافت می‌شود این است که با ذکر کلمه «بشر»، جسم انسانی را در نسبت و صهر سایر موجودات جاندار قرار داده و عوالم روحی و معنوی او را در این بستگی وارد نساخته است. استعمال کلمه بشر در این کلام حکیم، برای تفهیم و تأکید بستگی جسمی انسان به سایر زندگان است نه برای اندیشه و انسانیت او، زیرا علم و اختیار عطای خاص الهی است که به آدم و به نسل او رسیده است و ریشه‌ای در سایر موجودات ندارد.»

۵۹ - تسبیح به حمد، همانطور که قبلا نیز گفته شده، انجام وظیفه و کار مثبت اصلاحی برای رشد و کمال بخشیدن به هستی؛ نه به اجبار و اکراه، بلکه با میل و رغبت و به انگیزه حمد و سپاس است.

۶۰ - آفرینش آسمان‌ها و زمین در شش روز (دوران)، جمعاً در ۷ آیه قرآن مطرح شده است (اعراف ۵۴، یونس ۳، هود ۷، فرقان ۵۹، سجده ۴، ق ۳۸، حدید ۴). این آیات به آفرینش کل جهان اشاره دارند، و آیات ۹ تا ۱۲ سوره فصلت، به عنوان زیر مجموعه‌ای از آن کل، مراحل آفرینش زمین را در دو مرحله، پیدایش کوهها (چین و چروک‌های پوسته خارجی) و تقویت خاک آن در چهار مرحله و پیدایش جوّ زمین (۷ آسمان) را در دو مرحله (جمعاً هشت مرحله) بیان می‌کند.

۶۱ – اصطلاح «ثم استوى على العرش» كه ۶ بار در قرآن تکرار شده، تعبیری است از به کمال رسیدن خلق و راه‌اندازى و کارکرد آن. مثل اتومبیل که پس از ساخت و خروج از کارخانه، آماده بهره‌بردارى مى‌شود و راننده پشت فرمان قرار مى‌گيرد (ثم استوى على العرش). یا مثل میوه که پس از رسیدن قابل مصرف مى‌شود. سوار کشتی یا چارپایان شدن و مسلط گشتن و راندن آنان را قرآن با همین اصطلاح بیان کرده است (زخرف ۱۳).

۶۲ – بسیاری از مفسرین و مترجمین قرآن، جمله «فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا» را پرسیدن درباره خدا از شخصی خبیر و آگاه معنا کرده‌اند. در حالی که خبیر فقط خداست و در ۴۵ باری که این صفت در قرآن تکرار شده، این نام جز خدا به هیچ مخلوقی نسبت داده نشده است. از آن گذشته، پیامبر باید از چه کسی آگاه‌تر از خود سؤال می‌کرد!؟ این عبارت مشابه جمله «وَلا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ» (فاطر ۱۴) می‌باشد که تأکید می‌کند هیچکس همانند خداوند خبیر تو را (از حقیقت توحید و مذمّت شرک) آگاه نخواهد کرد. علاوه بر آن، درست در یک آیه قبل (وَكَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا) بر خبیر بودن خدا تصریح کرده است، پس با چنین قرینه‌ای، در این آیه نیز خبیر همان خداست.
اما معنای «فَاسْأَلْ» (در: فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا) را که پرسیدن گرفته‌اند، می‌توان خواندن و درخواست کردن دانست که چنین مفهومی در قرآن عام‌تر از پرسش زبانی است. مثل: وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ... (ابراهیم ۳۴)، يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ... (رحمن ۲۹)، ...وَاسْأَلُوا اللهَ مِنْ فَضْلِهِ... (نساء ۳۲).

۶۳ - منظور از سجده، تنها سر به زمین رساندن نیست. سجدهِ همه موجودات جهان برای خدا، همان تسلیم شدن به قوانین الهی و در خدمت نظام آفرینش بودن است. همه موجودات به صورت تکوینی سجده کننده آفریدگارند، مگر انسان که با اختیار و آگاهی چنین می‌کند (یا نمی‌کند).

۶۴ – مشرکین معاصر پیامبر در عین آنکه به صراحتِ آیات متعددی از قرآن، به وجود «الله» به عنوان خالق و رازق و... باور داشتند، با اینحال ربوبیّت او را، که مستلزم دوری جستن از ارباب‌های دنیائی بود، و رحمانیّت او را، که در پرتو رحمت عامش هرگونه تبعیض نژادی و طبقاتی و... را منتفی می‌ساخت، انکار می‌کردند. به این آیات نگاه کنید: رعد ۳۰، اسراء ۱۱۰، مریم ۶۹، انبیاء ۳۶، زخرف ۳۳.
در ضمن نام نیکوی «رحمن» در این سوره ۵ بار تکرار شده که پس از سوره‌های مریم (۱۶ بار) و زخرف (۷ بار) از سایر سوره‌ها بیشتر است. نام رحمن دلالت بر رحمت عام و گسترده خدا می‌کند که جهان هستی را زیر چتر خود گرفته است، ایمان عملی به این نام و در پرتو آن قرار گرفتن، شخص را واجد چنین صفتی می‌کند. آیات ۶۳ تا انتهای سوره در وصف همین «عبادالرحمن» می‌باشد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان