به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص

۱ – طاء، سین، ميم.۱

۲ – اين است آيات كتاب روشن (و روشنگر).

۳ – تو (از شدّت اندوه) از اينكه (مشركان ايمان نمي‌آورند، جان خود را به (خطر) هلاكت انداخته‌اي.۲

۴ – ما اگر بخواهيم (كه بندگان را به ايمان مجبور سازيم)، از آسمان نشانه‌اي (معجزه‌اي) بر آنها نازل مي‌كنيم كه در برابر آن خاضعانه سر فرود آرند.۳

۵ – و(لي با اختيار و مهلتي كه در مدّت عمر به آنها داده‌ايم) پيام تازه‌اي از خداي رحمان بر آنها نيامد، جز آنكه يكسره از آن رويگرداندند.

۶ – پس (در نتيجه رويگرداني) تكذيب كردند، اما به زودي خبرهاي (عواقب) آنچه به استهزايش مي‌گرفتند، به آنان خواهد رسيد.

۷ – آيا به زمين (اطرافشان) نمي‌نگرند كه چه بسيار از گونه‌هاي نيكوئي (از گياهان) در آن رويانديم؟۴

۸ – مسلماً در اين (پديده‌هاي گياهي) نشانه‌اي است (از خلقت و تدبير خدا) اما بيشتر آنها ايمان نمي‌آورند.

۹ – و مسلماً پروردگار تو (در برابر اين تكذيب و انكارها) شكست‌ناپذير (و براي مؤمنين) بس مهربان است.

۱۰ – (به ياد آر) آنگاه كه پروردگارت به موسي ندا داد كه (براي ابلاغ پيام من) به سوي آن مردم ستمگر برو؛

۱۱ – همان قوم فرعون؛ (با اين هشدار كه) چرا (از ستمگري) دست برنمي‌دارند؟

۱۲ – (موسي) گفت: پروردگارا، بيم دارم كه تكذيبم كنند.

۱۳ – و سينه‌ام (در تحمل اين رسالت سنگين) تنگي مي‌كند۵ و زبانم (براي ابلاغ فرمانت) نمي‌گردد،۶ پس به سوي هارون فرست (او را به دستياري من گمار).

۱۴ – و (علاوه بر آن) آنها عليه من (پرونده) تعقيب كيفري۷ (در ماجراي قتل آن قبطي) دارند كه مي‌ترسم مرا بكشند!

۱۵ – (خداوند) گفت: چنين نيست (نترس)، هر دو با نشانه‌هاي (معجزات) ما برويد! كه ما به همراه شما شنوائيم.

۱۶ – برويد نزد فرعون و بگوئيد: ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم.

۱۷ – (با اين پيام كه) بني‌اسرائيل را (از اسارت آزاد كرده و) به همراه ما بفرست.

۱۸ – (فرعون با پيش كشيدن سوابق گذشته و از موضع منّت گذاري و محكوم كردن) گفت: آيا تو را از كودكي در ميان (خانواده) خود نپرورديم و سالياني از عمرت را در ميان ما (برخوردار از امكانات ما) نگذراندي؟

۱۹ – (با اينحال) كردي آن كارت (قتل مأمور مرا) را كه كردي و (به راستي) تو از ناسپاسان بودي!۸

۲۰ – (موسي با صداقت و صراحت) گفت: من آن كار را هنگامي مرتكب شدم كه از گمراهان بودم.۹

۲۱ – پس چون از شما مي‌ترسيدم، از چنگ‌تان گريختم، آنگاه پروردگارم مرا حكمت (اخلاق و رفتار پسنديده) بخشيد و از رسولانم قرار داد.

۲۲ – و اين (چه) نعمتي است كه منتش را بر من مي‌نهي؟ (من در نوزادي ناخواسته به كاخ تو كشيده شدم) وقتي تو بني‌اسرائيل را برده ساخته‌اي.

۲۳ – فرعون گفت: پروردگار جهانيان (ديگر) چيست؟۱۰

۲۴ – (موسي) پاسخ داد: (همان) صاحب اختيار (گرداننده) آسمان‌ها و زمين و هر آنچه ميان آن دو است، اگر اهل يقين (شناخت عميق) باشيد.

۲۵ – (فرعون با تعجب) به اطرافيان خود گفت: نمي‌شنويد چه (اباطيلي) مي‌گويد؟

۲۶ – (موسي) اضافه كرد: (همان) پروردگار شما و نياكان شما.

۲۷ – (فرعون با تمسخر) گفت: اين رسولتان كه (براي هدايت) به سوي شما فرستاده شده، كاملا ديوانه است!

۲۸ – (موسي باز هم) ادامه داد: (همان) پروردگار مشرق و مغرب (موجودات در شرق و غرب عالم) و هر آنچه ميان آن دو است. اگر عقل خود به كار بنديد.۱۱

۲۹ – (فرعون با تهديد) گفت: اگر جز من معبودي برگزيني،۱۲ قطعاً تو را از (جمله) زندانيان خواهم ساخت.

۳۰ – (موسي) پرسيد: حتي اگر چيزي روشن (نشانه آشكاري) براي تو آورده باشم؟

۳۱ – (فرعون) گفت: اگر راست مي‌گوئي، بيار آن را.

۳۲ – آنگاه عصاي خود را افكند كه ناگهان اژدهائي آشكار شد.۱۳

۳۳ – و دست خويش (از گريبان) برون آورد كه ناگاه براي ناظران سفيد (درخشان) جلوه كرد.۱۴

۳۴ – (فرعون با شگفتي) به اطرافيان خود گفت: اين به راستي جادوگري كاركشته است.۱۵

۳۵ – كه مي‌خواهد با جادوگري‌اش شما را از سرزمين‌تان بيرون راند (با براندازي نظام، بني‌اسرائيل را حاكم سازد)؛ پس (در برابر چنين توطئه‌اي) شما چه نظري داريد؟۱۶

۳۶ – (درباريان) گفتند: (تكليف) موسي و برادرش را به بعد موكول كن (به تأخير بينداز) و مأموراني به شهرها بفرست.

۳۷ – تا همه ساحران كاركشته را نزد تو آرند.۱۷

۳۸ – سرانجام ساحران براي وعده‌گاه روزي معلوم گردآوري شدند.۱۸

۳۹ – و به مردم (نيز) اعلام شد: آيا شما هم مجتمع (يكپارچه و متحد) هستيد؟

۴۰ – كه اگر ساحران پيروز شدند، ما آنان را دنبال (تشويق) كنيم؟۱۹

۴۱ – و چون ساحران آمدند، به فرعون گفتند: آيا پاداشي هم براي ما هست، اگر ما پيروز شديم؟۲۰

۴۲ – گفت: آري، در آن صورت حتماً از مقربان (دربار من) خواهيد بود.۲۱

۴۳ – (وقتي زمان روياروئي فرا رسيد) موسي به آنها گفت: بيفكنيد، آنچه را كه مي‌خواهيد بيفكنيد.۲۲

۴۴ – پس ريسمان‌ها و عصاهاشان در افكندند و گفتند: به عزّت فرعون (سوگند) كه ما مسلماً پيروز شدگانيم.۲۳

۴۵ – آنگاه موسي عصاي خويش افكند كه ناگهان (اژدهائي شد و) ساخته‌هاي تقلبي آنان را بلعيد.۲۴

۴۶ – ساحران (با مشاهده اين صحنه حيرت‌آور، بي‌اختيار) به سجده درافتادند.۲۵

۴۷ – گفتند: ما به ربّ‌العالمين ايمان آورديم.۲۶

۴۸ – (همان) پروردگار موسي و هارون.۲۷

۴۹ – (فرعون) گفت: به او ايمان آورديد، پيش از آنكه من به شما اجازه دهم!؟۲۸ بي‌ترديد او بزرگ (استاد) شماست كه (همو) شما را سحر آموخته است؛۲۹ پس به زودي (كيفر اين توطئه) را خواهيد دانست؛ بي‌ترديد دست و پاي شما را در جهت معكوس خواهم بريد و همه شما را به دار خواهم آويخت!۳۰

۵۰ – (ساحران با ايماني استوار) گفتند: زياني نيست،۳۱ مسلماً ما به سوي پروردگارمان باز مي‌گرديم.۳۲

۵۱ – (در عوض) اميدواريم پروردگارمان خطاهاي ما را ببخشد كه نخستين ايمان آورندگان (از قوم فرعون) هستيم.۳۳

۵۲ – و (سرانجام پس از دوراني طولاني از مبارزه و مقاومت) به موسي وحي كرديم كه: بندگان مرا شبانه (براي فرار از مصر) كوچ بده (و آگاه باش) كه مورد تعقيب قرار خواهيد گرفت.۳۴

۵۳ – پس (از ماجراي ايمان آوردن ساحران و انتشار خبر آن) فرعون مأموراني گردآورنده (براي جلوگيري از پراكندگي طرفداران خود) به شهرها فرستاد.۳۵

۵۴ – (براي خنثي كردن تأثيرات نهضت توحيدي موسي و اين پيام كه) مسلماً اينها گروهكي ناچيزند.۳۶

۵۵ – و (در ضمن) مسلماً مورد خشم و غضب ما هستند (به زودي به حساب‌شان خواهيم رسيد).

۵۶ – و ما كاملا يكپارچه و مراقب اوضاع هستيم۳۷ (كسي فكر نكند رخنه‌اي در اركان نظام پديد آمده است).

۵۷ – پس (با همه اين قدرت نمائي‌ها) ما آنها را از باغ‌ها و چشمه‌ساران بيرون رانديم،

۵۸ – و از گنجينه‌ها(ي جواهرات) و اقامتگاه‌هاي نيكو (كاخ‌هاي مجلل و اشرافي).

۵۹ – اين چنين بود (سرنوشت ستمگران)، و همه آنها را به بني‌اسرائيل ميراث داديم.

۶۰ – پس (سپاهيان فرعون) با طلوع آفتان، به تعقيب آنان پرداختند.۳۸

۶۱ – پس چون آن دو گروه يكديگر را (از دور) مشاهده كردند، ياران موسي (از وحشت) گفتند: ما دستگير شديم (كارمان تمام است)!!۳۹

۶۲ – (موسي) گفت: هرگز، بي‌ترديد پروردگار من با من است، به زودي مرا رهبري خواهد كرد!۴۰

۶۳ – پس (از اين توكل) به موسي وحي كرديم كه: عصاي خويش به دريا (رود نيل) بزن، پس (دريا) از هم شكافت و هر پاره‌اي چون كوهي عظيم گرديد.

۶۴ – و ديگران (فرعونيان) را به آنجا نزديك ساختيم.

۶۵ – و موسي را با همه همراهانش نجات داديم.

۶۶ – و سپس ديگران (فرعونيان) را غرق كرديم.

۶۷ – مسلماً در اين (رويداد شگفت‌انگيز تاريخي) نشانه‌اي است (از ربوبيّت الهي) ولي بيشترشان ايمان نمي‌آورند.

۶۸ – و مسلماً پروردگار تو هموست شكست‌ناپذير (در برابر منكران)، مهربان (براي مؤمنان).


۱ – میان سه سوره پشت سرهم: شعراء (۲۶)، نمل (۲۷) و قصص (۲۸)، که با «طس» یا «طسم» شروع شده‌‏اند، با سوره طه (۲۰) ارتباطی موضوعی برقرار می‌باشد. مهم‌ترین موضوع هر چهار سوره، شرح زندگی و رسالت حضرت موسی(ع) است و این داستان محور اساسی سوره‌‏های مذکور را تشکیل می‏‌دهد. شگفت اینکه کلماتی که در این سوره‌‏ها، به خصوص در داستان حضرت موسی(ع) به کار رفته، بیش از سوره‌های دیگر قرآن حرف «ط» در آن به کار رفته است. مثل: طور، طوى، طود، طغیان، طریقه، طین، طیبات و غیره.
اگر خواسته باشیم به کمک محاسبات آماری رابطه‌ای بین حرف «ط» در این سوره‌ها پیدا کنیم را به ارقامی می‌‏رسیم، که تماماً مضربی از عدد «۹» يا «۱۹» می‌باشد.
تعداد آیاتی که در بخشی از سوره طه (۲۰) به حضرت موسی اختصاص یافته ۹۰ آیه (۱۰×۹) از ۱۳۵ آیه (۹×۱۵) می‌باشد و حرف «ط» در این آیات ۱۹ بار به کار رفته است. مثل: طه، طوى، طغى (۲ بار)، اصطنعتک، اعطى، طریقتکم، فلاقطعن، فطرنا، خطایانا، طریقا، طور، طیبات، تطغوا، افطال، اطیعوا، خطبک، یفرط، یطغى.
در کل سوره، ۲۷ کلمه (۹×۳) با حرف «ط» به ‌کار رفته است.
تعداد کلماتی که در بخشی از سوره‏‌های شعراء (۲۶)، نمل (۲۷) و قصص (۲۸) به حضرت موسی(ع) اختصاص یافته و در آنها حرف «ط» به کار رفته است ۱۹ کلمه می‌‏باشد: در سوره شعراء (۲۶): ینطلق، لاقطعن، خطایانا، کالطود ؛ در سوره نمل (۲۷): تصطلون ؛ در سوره قصص (۲۸): طائفه، فالتقطه، خاطئین، ربطنا، شیطان، یبطش، خطبکما، طور، تصطلون، شاطى، سلطانا، طین، فاطلع، فتطاول.
اگر مجموع کلماتی را که در هر چهار سوره شامل حرف «ط» می‌‏باشد (بدون احتساب حروف مقطعه) در نظر بگیریم، ۳۸ کلمه (۲×۱۹) می‌‏باشد. همچنین، تعداد کلماتی که در هر چهار سوره، ریشه آنها با حرف «ط» آغاز می‌‏شود، دقیقاً ۱۹ کلمه است مثل: طوى، طغى (۲ بار)، طریقتکم، طریقاً، طور (۳ بار)، طیبات، تطغوا، طال، اطیعوا، یطغى، ینطلق، طود، طائفه، طین، فاطلع، فتطاول
با توجه به ارتباط دقیق موضوعی در چهار سوره مورد نظر و کاربرد حساب شده حرف «ط» در این چهار سوره (در ارتباط با رسالت حضرت موسی) چنین به نظر می‌رسد که حرف «ط» رمزی است برای یاد‌آورى رسالتی که حضرت موسی در رابطه با امّت بنی‏‌اسرائیل به عهده داشته است.

۲ – معنای «بَخَعَ»، جان باختن از شدت خوشحالی یا دق کردن از غم و غصه و تأسف است. وصف چنین حالتی از رسول مکرم اسلام(ص)، که دلالت بر نهایت دردمندی می‌کند و احساس مسئولیت عاطفی او را در قبول سرنوشت مردم می‌رساند، علاوه بر این مورد، در آیه ۶ سوره کهف (فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَىٰ آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَٰذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا) نیز آمده است. دردمندی، تأسف، جانبازی و حزن و اندوه پیامبر برای مردم و حرص او بر ایمانشان را در سوره‌های دیگر نیز می‌توان یافت (از جمله: توبه ۱۲۸، کهف ۶، فاطر ۸، یوسف ۱۰۳، نحل ۳۷، حجر ۸۸، نحل ۱۲۷ و...).

۳ – گردن خم کردن و سر به زیر فرو بردن حالتی است مخالف گردن‌کشی و گردن فرازی متکبرانه آنان.

۴ - منظور از زوج، ظاهراً گونه‌های نر و ماده گیاهان است که هزاران نوع حیرت‌آور دارند. این ازواج را در قرآن دو بار با صفت: «زَوْجٍ كَرِيمٍ» (شعراء ۷ و همین آیه) و دو بار نیز با صفت: «زَوْجٍ بَهِيجٍ» (از هر گونه زیبا و نشاط آور) یاد کرده است ( ق ۷ و حج ۵).

۵ – ضیق صدر مقابل انشراح صدر است. کسی که تنگی نفس داشته باشد، توانائی بالا رفتن و حمل بارهای سنگین را ندارد، برعکس، فراخ سینه‌ها به سادگی آن را تحمل می‌کند. این استعاره‌ای است از امور حقیقی برای فهم امور مجازی معنوی.

۶ – مشتقات کلمه طلاق دلالت بر جدا شدن و رفتن می‌کند. این واژه وقتی به زبان نسبت داده می‌شود، گوئی بند آمده و از حرکت بازمانده است و نمی‌تواند روان و مسلط سخن گوید.

۷ – معنای اصلی «ذنب»، دُم یا دنباله و یا عوارض و عقوبتی است که در پی و عقب گناه می‌آید. اگر به گناه ذنب گفته شده است، به خاطر همین پی‌آمدهای ناگوار آن در دنیا یا آخرت می‌باشد. منظور حضرت موسی از ذنبی که آنها علیه او داشتند، نه گناه مصطلح در نظام دینی، بلکه خلاف قانونی قابل تعقیب در نظام حکومتی بوده است.

۸ – در این آیه کوتاه نیم خطی، فرعون چهار بار ضمیر مخاطب (تو) به کار برده و سه بار نیز بر «فعل» موسی، یعنی قتل آن قبطی، تأکید کرده است تا کاملا او را در موضع محکومیت قرار داده باشد.

۹ – هدایت و گمراهی امری نسبی است. مسلماً موقعیت ایمانی حضرت موسی در آغاز حرکت توحیدی خود، با سنین پختگی فکری پس از ده سال زندگی با شعیب و دریافت رسالت در کوه طور قابل مقایسه نبود، شبیه همین سخن را خداوند در مورد پیامبر اسلام در سوره ضحی آیه۶ و ۷ فرموده است: «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَىٰ وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَىٰ».

۱۰ – فرعون به جای آنکه با ضمیر «مَن» که درباره صاحبان شعور به کار می‌رود، از ربّ‌العالمین با ضمیر «ما» که درباره اشیاء به کار می‌رود، سراغ می‌گیرد!

۱۱ - یعقلون نیز همچون یوقنون فعل است و دلالت بر کاربرد عقل در امور می‌کند، در اینجا نیز ترجمه «عاقلان» یا «اهل خرد» و خردمندان برگردان رسایی نیست. در ضمن معنای «عقل» هم در بُعد ذهنی آن، یعنی اندیشیدنِ صِرف خلاصه نمی‌شود. معنای عقل به فرمایش حضرت علی(ع) (در نامه ۳۱ نهج البلاغه) حفظ تجربه‌هاست. یعنی با تفکر در امور «علم» حاصل می‌شود و کاربرد علم (از طریق تئوری یا تجربه عملی) را در زندگی تعقل می‌گویند. پس عاقل کسی است که به علمش عمل می‌کند. چنین معنائی البته با فهم امروزی ما از عقل، که فرسنگ‌ها از سرچشمه اصلی فاصله گرفته، فرق دارد.

۱۲ – معاصرین فرعون به خدایان متعددی باور داشتند و برای هر کدام نقش مستقلی قائل بودند. خدای بزرگ آنان «آمون» بود که فرعون نیز بر آن آئین ایمان داشت، با این حال، خود نیز در باور مردم دارای تقدّس و موقعیتی معنوی بود و الهه‌ای محسوب می‌شد. منظور از این که اگر الهه‌ای غیر از من بگیری زندانی خواهی شد، مسلماً انتظار از موسی برای عبادت او به عنوان خالق نبوده است، هدف او همین سرسپردگی و اطاعت مطلق به مقام خودش بوده است.

۱۳ – تبدیل به مار شدن عصای موسی را قرآن با سه واژه مختلف وصف کرده است: حَیّه، جانّ، ثعبان! گویا هر یک از این اوصاف به تناسب موقعیت مطرح شده است؛ در کلمه «حیّه» ظاهراً به همین زنده و متحرک بودن آن اکتفا شده است (طور ۲۰) اما آنگاه که می‌خواهد ترس موسی را از تبدیل عصایش به مار وصف کند، لفظ «جانّ» را به کار برده است (فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّىٰ مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ - نمل ۱۰ و قصص ۳۱).
جانّ در فرهنگ مردم عرب مفهوم غریبگی و ترسناکی (مقابل انسان = مأنوس) دارد و اعراب قدیم مار و همه موجودات ترسناک و پنهان در لانه را جان می‌نامیدند.
لفظ «ثعبان» که دو بار در این ماجرا آمده است (اعراف ۱۰۷و شعراء ۳۲)، به اژدها، یعنی مار طویلی که به سرعت حرکت می‌کند، گفته می‌شود و اتفاقاً این لفظ فقط در مصاف ساحران فرعون به کار رفته است. تنوع این اوصاف، تنوع تبدیل عصا را بر حسب موقعیت‌ها نشان می‌دهد، همچنان که عملکردهای ایجابی آن عصا، از شکافتن رود نیل برای نجات بنی‌اسرائیل، تا شکافتن کوه برای جاری شدن آب برای تشنگان (بقره ۶۰) متنوع بود.

۱۴ - آیا می‌توان از معجزه «ید بیضاء» (دست روشن) پند و پیامی به صورت نمادین دریافت کرد؟ مشتقات واژه «بَیَضَ» نیز (همچون واژه عصا) ۱۲ بار در قرآن آمده است که ۵ مورد آن مرتبط با همین معجزه می‌باشد (اعراف ۱۰۸، طه ۲۲، شعراء ۳۳، نمل ۱۲، قصص ۳۲).
معنای این واژه همان سپیدی و درخشندگی است که قرآن آن را در وصف: پوست تخم مرغ، سنگ‌های سفید، خطوط روشن طلوع فجر، سپید روئی (در برابر سیه روئی عمل) و... به کار برده است، اما روشن و درخشنده بودن دست موسی(ع) نه ناشی از بیماری پوستی و نه ذاتی و جسمی بود، بلکه به تعبیر قرآن، برای ناظرین چنین نمودی پیدا می‌کرد (هی بیضاء للناظرین – اعراف ۱۰۸، شعراء ۳۳) و در ارتباط با مردم معنا می‌داد.
از طرفی «ید» (دست)، نماد قدرت و انجام کار و خدمت است و «جَیْب» به سینه و قلب و گریبان (بالای سینه) گفته می‌شود، همچنانکه توصیه شده است بانوان روسری خود را بر سینه خود بپوشانند.
از طرفی می‌دانیم واژه «صدر» (سینه) در قرآن جایگاه قلب (حج ۴۶) می‌باشد و هر دو واژه سینه و قلب، به معنای مجازی خود در این کتاب به کار رفته است، آنچنانکه در ادبیات ما آمده است:
خدایا سینه‌ای ده آتش افروز           در آن سینه دلی وان دل همه سوز
آیا نمی‌توان معجزه «ید بیضاء» را، نمادی از نورانیتی شمرد که موسی از سینه پر سوز و نورانی شده خود از پرتو وحی برای «ناظرین» عرضه می‌کرد؟ کسی که در عرصه آتش کوه طور درآمده، اینک باید به دست توانای همتش، تاریکی‌های نظام فرعونی را به نور حق بزداید.

۱۵ – نسبت دادن صفت علیم به ساحران، دلالت بر خبرگی و کار‌کشته بودن آنان در سِحر دارد.

۱۶ – در هیچ کجای قرآن حتی اشاره‌ای هم به اینکه رسالت حضرت موسی فرعون ستیزی و سرنگونی نظام او بوده، نشده است. تنها درخواست موسی از فرعون، آزاد ساختن قوم به بردگی گرفته شده بنی‌اسرائیل و آزار نرساندن به آنان بوده است (طه ۴۷). اما این شیوه همیشگی دیکتاتورهاست که برای تحریک مردم علیه معترضان، آنها را به «براندازی» و قصد قبضه کردن قدرت و آواره ساختن مردم متهم می‌سازند.

۱۷ – لفظ جادوگر برگردان دقیقی برای کلمه ساحر نیست، جادوگر در زمانه و ذهن ما، تداعی کننده رمال‌های بی‌سواد و حقه‌بازی است که از سادگی عوام سوء استفاده می‌کنند و ترس و طمع آنان را سرمایه کار خود قرار می‌دهند، اما ساحران زمان فرعون، متخصصان زیرکی بودند که با شناخت نسبی خود از خواص عناصر (در شیمی و فیزیک) چشم‌بندی می‌کردند و مردم را فریب می‌دادند.

۱۸ – در آیه ۵۹ سور طور، این روز را که برای همه مردم شناخته (معلوم) بوده، «یوم الزینه» (روز جشن، نمایش و تزئینات) نامیده است.

۱۹ – منظور از «نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ» پیروی از افکار و آراء ساحران نیست، چراکه خود آنها پیرو فرعون بودند. به نظر می‌رسد منظور از تبعیت، همان پیگیری، تشویق کردن و حمایت از آنان باشد.

۲۰ – وقتی آرمان و انگیزه حقی در کار نباشد، هر کاری به امید پاداش و منافعی مادّی انجام می‌شود.

۲۱ – مؤمنان برای «تقرّب» به پروردگار عالم تلاش می‌کنند و فرعون نیز «تقرّب» به خودش را بالاترین پاداش می‌شمارد، تقرّب به او یعنی نزدیک شدن به مرکز قدرت و ثروت و بالا رفتن از نردبان پُست و مقام - تقابل این مفاهیم در این داستان نشانگر اوج انحطاط نظام‌های مطلقه شرک‌آمیز است.

۲۲ – در این سوره (و سوره یونس آیه ۸۰) موسی به ساحران می‌گوید: ریسمان‌ها و عصاهای خود را بیندازید، اما در دو سوره دیگر (اعراف ۱۱۵ و طه ۶۵) این سخن را در پاسخ به پرسش ساحران که تو ابتدا می‌اندازی یا ما؟ بیان کرده است.

۲۳ – در آیات ۴۰ تا ۴۴، سه بار از زبان فرعون و ساحران سخن از «غلبه» آمده است و هر سه بار نیز جمله‌بندی به گونه‌ای است که اطمینان کامل آنها را به پیروزی نشان می‌دهد.
در جملات: ان کانوا هم الغالبین، ان کنّا نحن الغالبین، و انا لنحن الغالبون، تکرار ضمائر: هُم و نحن، ادوات تأکید: اِنّ و لام، وصف غالبین، به جای نغلب و افعال کانوا و کنّا، تماماً دلالت بر چنین اطمینانی می‌کند.

۲۴ – تاکنون دیده نشده که ماری ریسمان و عصای چوبی را ببلعد! اما اگر عصا را استعاره‌ای برای فهم پیام داستان و تکیه‌گاه (عصای) توحیدی موسی تلقی کنیم، در اینصورت می‌توان تصور کرد حقیقت و منطق برتر او، پندارهای واژگونه و ذهنیات دور از واقع (اِفک) آنگا را بلعید (در پرتو سخن حق، ابطال کرد).

۲۵ - «اُلِقَی» فعل مجهول است. ساحران به اراده و تصمیم خود و با تأمل و تأنی سجده نکردند، عظمت واقعه آنچنان بود که تمام وجودشان را تسخیر کرد و تحت تأثیر قرار داد و بی‌اختیار در همان لحظه به زمین سجده افتادند.

۲۶ – تمامی جدال و مناظره موسی و فرعون، بر سر «ربوبیّت» بود، نه «الوهیت». او ادعای خالقیت نمی‌کرد و در آئین آنها نیز چنین ادعائی مطرح نبود، معنای ربوبیت، صاحب اختیاری و «ارباب» بودن است که واژه‌ای آشنا در فرهنگ ما و نظام ریشه‌دار «ارباب رعیتی» می‌باشد.
در این داستان (آیات ۱۰ تا ۶۸) ۱۵ بار نام ربّ (ربک، ربکم، ربی، ربنا، رب) تکرار شده و همه استدلال‌های موسی در جهت اثبات ربّ (در گردانندگی آسمان‌ها و زمین، نسل آدمیان و پهنه هستی از شرق تا غرب عالم) می‌باشد (آیات ۲۳ تا ۲۹). ساحران نیز پس از مشاهده چنین معجزه‌ای، با عدول از ربوبیت فرعون، به چنین ربوبیتی ایمان آوردند.

۲۷ – تأکید آنها به ربّ موسی و هارون، تأیید رسالت و تبعیت از آن دو بود.

۲۸ – در نظام‌های استبدادی، تنها مخالفت جُرم محسوب نمی‌شود، عقیده مخالف داشتن نیز جُرم است، و سانسور و پلیس حکومتی، بر ایمان هم، که امری قلبی است، حکومت می‌کند و بدون اجازه سلطان فکر هم نباید کرد!

۲۹ – داوری دیکتاتورها و اتهام وارد کردن آنها، به همین سادگی و بدون هیچ دلیل و مدرک، فقط به اتکاء گمان و سوء ظن است.

۳۰ – این شدیدترین تهدید در آن دوره بوده است، بریدن یک دست و یک پا در جهت معکوس، نوعی از تحرک انداختن دائمی و شکنجه وحشتناک به شمار می‌آمده، و دار زدن اعدام بوده است.

۳۱ – در جمله «لا ضیر»، گویا ضیر معنای ضرر دارد، یعنی باکی نیست، با ایمان به خدا و سود و سعادت ابدی، جان ارزشی ندارد!

۳۲ - بازگشت به خدا با جمله: «الیه ترجعون» (یا‌: الی الله، الینا، الی ربکم) ۱۹ بار در قرآن تکرار شده است. ۹ بار نیز جمله «الیه تحشرون» (یا: الی الله و الی جهنم) آمده است. اما جمله «وَإِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ» ۳ بار (در آیات اعراف ۱۲۵، زخرف ۱۴ و این آیه) به کار رفته است. معنای منقلبون از ریشه قلب، دگرگونی و تغییر حالت و سرنوشت است، آنچنانکه در آیه ۲۲۷ شعراء فرمود: «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ». ساحران پس از ایمان آوردن در پاسخ به تهدیدهای شکنجه و قتل گفتند: باکی نیست، ما به سوی پروردگارمان منقلب (دگرگون و متحول) شده‌ایم.

۳۳ – اول مؤمن یا اول کافر شدن به یک حقیقت، هم دلیری و استقلال رأی می‌طلبد، و هم نوعی پیشگامی و تشویق و تحریک دیگران محسوب می‌شود، بنابراین پاداش و کیفری به مراتب بیشتر دارد. اول مؤمن بودن ۲ بار (اعراف ۱۴۳، شعراء ۵۱)، اول مسلمان (تسلیم حق) بودن ۳ بار (انعام ۱۴ و ۱۶۳ و زمر ۱۲)، اول عابد بودن یکبار (زخرف ۸۱)، و اول کافر بودن یکبار (بقره ۴۱) در قرآن مطرح شده است.

۳۴ – این آگاهی برای هشدار و مراقبت موسی در پیش‌بینی و آمادگی لازم بوده است.

۳۵ – وصف «حاشرین» (گردآوری کنندگان) مأموریت آنان را می‌رساند تا پراکندگی ناشی از تأثیر پیام توحیدی موسی را ترمیم کنند و صفوف طرفداران خود را سامان دهند. در آیه ۳۶ نیز درباریان به فرعون پیشنهاد فرستادن مأموران به شهرها برای بسیج ساحران متخصص کرده بودند (وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ) اما در این مرحله چنان بسیجی صورت گرفته بود.

۳۶ - کلمه «شرذمه» که تنها یکبار در قرآن به کار رفته است، دلالت بر نفراتی اندک، بی‌طرفدار و بریده از جمع می‌کند. خود این کلمه معنای قلیل دارد، اضافه کردن لفظ قلیل (شرذمه قلیلیون) به آن، تأکیدی است بر اندک و ناچیز بودن آنان. در روزگار ما نیز نظام‌های استبدادی مخالفان خود را، هر چند اکثریت ملت هم باشند، «گروهک» و «خس و خاشاک» می‌نامند.

۳۷ – همه این تأکیدات برای حفظ ظاهر و نمایش یکپارچگی و استحکام است و گرنه نظامی که نیرومند است، نیازی ندارد اینهمه از قدرت و تسلط خود دم بزند.

۳۸ – آیات ۵۷ تا ۵۹، که شکست نهائی فرعونیان را رقم می‌زند، (به عنوان جمله‌ای معترضه) پیش از آنکه داستان به انتها برسد، جلوتر آمده است تا تهدیدات فرعون و مکر توطئه‌های او را زودتر پاسخ داده باشد. (والله اعلم)

۳۹ – این همان پیش آگهی است که خداوند به موسی داده بود (آیه ۵۲)، آنها شب هجرت کردند، ولی فرعونیان فقط وقتی خورشید طلوع کرد، در پرتو نور آفتاب متوجه شدند و به تعقیب بنی‌اسرائیل پرداختند. در این تقابل نکاتی آموزنده وجود دارد.

۴۰ - «مدرکون» از «دَرَکَ» (رسیدن به چیزی)، عمق نومیدی و ترس بنی‌اسرائیل را نشان می‌دهد. نگفتند ما را دستگیر می‌کنند، گفتند ما دستگیر شده‌ایم!! آنها کار خود را تمام شده می‌دیدند.

۴۱ – این هم نشانه استواریِ ایمان و توکل موسی بود که با خونسردی کامل، به همراهی و حمایت پروردگار و به راهبری او در همه مراحل باوری یقینی داشت.

ترجمه عبدالعلى بازرگان