به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۱۹۲ – و بیتردید این (قرآن) نازل شده پروردگار جهانیان (در سطح درک و فهم آدمیان)
است.۸۸
۱۹۳ – (که) روح الامین آن را نازل کرده.۸۹
۱۹۴ – بر قلب تو، تا از هشدار دهندگان (به منکران، از آثار و عواقب اعمالشان)
باشی.۹۰
۱۹۵ – به زبان عربی آشکار،۹۱
۱۹۶ – و بیشک (بشارت) آن در کتب (پیامبران) پیشین نیز آمده است.۹۲
۱۹۷ – آیا برای آنها نشانهای (از آمدن پیامبر اسلام در تورات) نیست که علمای
بنیاسرائیل آن را به خوبی میشناسند؟۹۳
۱۹۸ – و اگر ما آن (قرآن) را به یک غیر عرب نازل کرده بودیم،
۱۹۹ – و او آن را بر آنها میخواند، (مسلم است که) هرگز به آن ایمان نمیآوردند.۹۴
۲۰۰ – این گونه ما آن (قرآن) را در دلهای مجرمین داخل میکنیم.۹۵
۲۰۱ – (آنها) تا عذاب دردناک را (به چشم خود) نبینند، به آن ایمان نمیآورند.
۲۰۲ – (عذابی) که به صورت ناگهانی، بیآنکه متوجه باشند، بر آنان فرا میرسد،۹۶
۲۰۳ – (در آن شرایط خواهند گفت) آیا مهلت خواهیم داشت؟۹۷
۲۰۴ – آیا در عذاب ما شتابی در کار است (آیا عمر مجددی برای جبران گذشته به ما داده
نمیشود)؟
۲۰۵ – آیا توجه (تجربه) نکردهای که اگر سالیانی (دیگر) هم آنها را (از مواهب
زندگی) برخوردار سازیم،
۲۰۶ – سپس عذابی که از آن بیم داده میشوند به سراغشان آید،
۲۰۷ – آنچه (در این مهلت اضافی نیز) بهرهمند شدهاند، (برای دفع عذاب) به کارشان
نخواهد آمد.۹۸
۲۰۸ – و ما (ساکنان) هیچ شهری را هلاک نکردیم، مگر آنکه برای آنها هشدار دهندگانی
(به عواقب عذابآور اعمالشان) بوده باشد،
۲۰۹ – (به همراه) یادآوری کنندهای (نسبت به فراموشی فطرت خدائیشان)۹۹
و ما هرگز ستمکار نبودهایم (عذاب نتیجه طبیعی عمل خودشان است).۱۰۰
۲۱۰ – این (قرآن) را شیاطین نازل نکردهاند.۱۰۱
۲۱۱ – نه شایستگی چنین کاری را دارند و نه توانائی آن را.
۲۱۲ – آنها از شنیدن (دریافت و فهم و انتقال وحی) برکنارند.
۲۱۳ – پس، با خدا معبود دیگری را مخوان که از عذاب شدگان خواهی شد.
۲۱۴ – و (در آغاز) خویشان نزدیکت را هشدار ده.۱۰۲
۲۱۵ – و بال (مهربانی و حمایت) خود را برای مؤمنینی که پیرویات میکنند بگستران.۱۰۳
۲۱۶ – و اگر (هشدارت) نپذیرفتند، بگو: من از آنچه میکنید تبری میجویم.۱۰۴
۲۱۷ – و بر (خداوند) شکست ناپذیر مهربان توکل کن.۱۰۵
۲۱۸ – همانکه تو را هنگامی که (به نماز) بر میخیزی میبیند.۱۰۶
۲۱۹ – و (نیز) حرکاتت را در میان سجدهکنندگان.۱۰۷
۲۲۰ – بیتردید او همان بسیار شنوای بس داناست.
۲۲۱ – آیا (میخواهید) آگاهتان سازم که بر چه کسانی شیاطین نازل میشوند؟۱۰۸
۲۲۲ – (شیاطین) بر هر دروغ پرداز (واژگون شخصیت)۱۰۹ خودپرست نازل
میشوند.۱۱۰
۲۲۳ – (همانها که به ظاهر و برای خبرگیری) گوش فرا میدارند و بیشترشان دروغ
پردازند.۱۱۱
۲۲۴ – (و پیامبر شاعر نیست) شاعران را، پندارگرایان (نه عملگرایان) پیروی میکنند.۱۱۲
۲۲۵ – آیا نمیبینی که در چه عوالم خیالی سیر میکنند؟۱۱۳
۲۲۶ – و سخنانی (احساس برانگیز) میگویند که (به آن) عمل نمیکنند،
۲۲۷ – مگر کسانی (شاعرانی) که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دهند و خدا را
بسیار یاد کنند و پس از آنکه (مردم) مورد ستم واقع شدند (با هنر حماسی خود)، یاری
(ملت را) برانگیزند.۱۱۴ و به زودی ستمگران خواهند فهمید به کدام
بازگشتگاه برمیگردند.۱۱۵
۸۸ - تنزیل در باب تفعیل، به نزول تدریجی قرآن در طول
۲۳ سال گفته میشود. منظور از نازل شدن کتاب؛ در دسترس درک و فهم و هضم و جذب
آدمیان قرار گرفتن است. همچون ریاضیات که برای دانش آموز ابتدائی ساده و نازل
میشود.
۸۹ – در قرآن آمده است که خدا بر پیامبران «روحی از امر خویش» (الرُّوحَ مِنْ
أَمْرِهِ) را نازل و القاء کرده است (نحل ۲ و مؤمنین ۱۵)، این روح (انرژی، استعداد،
بیداری...؟) را در مورد پیامبر اسلام(ص)، هم با صفت قداست و پاکی (از هر نوع
آمیختگی با کلام غیر خدائی) توصیف کرده (نحل ۱۰۲ - قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ
مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ...) و هم، در این سوره، با صفت امانت (در انتقال پیام خدا
به بندگان) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ.
از طرفی در سورههای دیگر، «روح الامین» را جبرئیل نامیده است (قُلْ مَنْ كَانَ
عَدُوًّا لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللهِ... –
بقره ۹۷) جبرئیلی که هم کریم است، هم نیرومند و برخوردار از امکانات بسیار در عرش
هستی و هم مورد اطاعت (سایر فرشتگان) و «امین وحی» (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ
كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ - تکویر
۱۹ تا ۲۳).
آیات ۵۱ و ۵۲ سوره شورا، تأکید میکند که برای هیچ بشری ممکن نیست مخاطب خدا واقع
شود مگر به یکی از سه حالت: ۱- وحی (آنچنان که بر مادر موسی هم پیش آمد)، ۲- از پشت
پرده (واسطه انتقال – مثل موسی در کوه طور)، و بالاخره از طریق فرشته وحی (جبرئیل –
در مورد پیامبر اسلام).
وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ
حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّهُ
عَلِيٌّ حَكِيمٌ ؛ وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا...
۹۰ – پرتو این پدیده درخشان در چارچوب نظامات الهی (اذن الله)، نه بر ذهنیات مجرد،
بلکه بر قلب پاک پیامبر اسلام تابیده است: بقره ۹۷ - ...فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ
قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللهِ...
نزول قرآن بر قلب پیامبر (نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ)، بر مرکز عواطف و احساسات او
بوده و تمام وجودش را تسخیر و از خود بی خود کرده است. به تعبیر سوره نجم، فؤاد
(قلب و نیروهای درونی – مغز) او آن را به جای فهمیدن، دیده است! بصیرت و دیدنی با
تمام دل. در این آیات ۴ بار بر دیدن حقایق اشاره میکند:
فَأَوْحَىٰ إِلَىٰ عَبْدِهِ مَا أَوْحَىٰ مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ
أَفَتُمَارُونَهُ عَلَىٰ مَا يَرَىٰ وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَىٰ عِنْدَ
سِدْرَةِ الْمُنْتَهَىٰ عِنْدَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَىٰ إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ
مَا يَغْشَىٰ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ لَقَدْ رَأَىٰ مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ
الْكُبْرَىٰ (نجم ۱۰ تا ۱۸)
۹۱ – در مورد آنچه به پیامبر اسلام(ص) نازل شده، جمعاً ده بار صفت «عربی» در قرآن
به کار برده شده است: مثل: قرآنا عربیاً و حکما عربیاً، درست است که معنای کلمه
عربی (مخالف عجمی)، آشکار و بی ابهام و روان بودن یک متن است، اما علاوه بر این
سوره، در دو سوره دیگر نیز بر «لسان عربی مبین» (زبان عربی آشکار) بودن آن نیز
تأکید کرده است (نحل ۱۰۳ و احقاف ۱۲). آیا این تأکیدات نمیتواند اثبات کننده این
امر باشد که هم زبان (لسان) قرآن و هم متن (خواندنی آن – قرآن)، یعنی الفاظش از
جانب خدا نازل شده و پیامبر اسلام، نه روایت کننده آنچه بر او وحی شد (بر حسب حافظه
و برداشت بشری خود)، بلکه منقل کننده امین این امانت، با تمام الفاظش، به بندگان
بوده است؟ برای عظمت مقام او همین بس که توانست گیرنده و رؤیت کننده امین آن پیام
باشد و پیامبری را با امانت به اتمام برساند.
۹۲ - زُبُر (جمع زیور) را پندهای حکمتآمیز اخلاقی و عقلانی شمردهاند و کتاب، به
احکام و مقررات اطلاق میشود و گرنه در روزگار انبیاء پیشین، کتاب به معنای امروز
(اوراقی در میان دو جلد) وجود نداشته است.
۹۳ – برحسب آنچه در آیات ۱۴۶ سوره بقره و ۲۰ سوره انعام آمده است، یهودیان به همان
وضوحی که فرزندان خود را میشناختند، از نشانههائی که در کتابشان آمده بود، پیامبر
اسلام را نیز میشناختند، اما به خاطر تصورات و تعصبات قومی و نژادی، که گویا این
پیامبر از نسل اسحاق، و نه اسمعیل، باید باشد، آگاهانه او را انکار میکردند. در
ترجمه فعلی تورات نیز این شفافیت را با تغییر و تحریفاتی پوشاندهاند.
۹۴ – آیه قبل بر تعصب قومی و نژادی اشاره میکند و در این آیه بر تعصب زبانی. آنچه
در این وسط قربانی منیّتهای بشری میشود، حقیقت بی رنگ این وابستگی است.
۹۵ – ظاهر این آیه: «ما این چنین قرآن را در دل مجرمین وارد میکنیم» چنین مینماید
که خدا نخواسته است مجرمین به آن ایمان بیاورند!! اگر چنین بود جبر و تحمیلی محسوب
میشد و حساب و کتاب و مؤاخذه معنا پیدا نمیکرد. اما آیات قبل و بعد (که مشابه آن
را در آیات ۱۰ تا ۱۳ سوره حجر مییابید) نشان میدهد ایمان امری اختیاری، عاشقانه و
قلبی است و تا شخص نخواهد و انگیزه و علاقهای پیدا نکند، تحقق نمییابد. بسیاری از
مبلغین مذهبی گمان میکنند همین که معلوماتی دینی را به مردم منتقل سازند، همچون
آموزشهای متعارف مدارس، کار تمام است و ایمان تحقق مییابد. اما به تعبیر قرآن،
همین کتابی که مایه شفا و رحمتی برای مؤمنین است، جز خسارت برای ظالمین سودی ندارد
(اسراء ۸۲). شاید با تکیه بر همین حقیقت است که درباره مثنوی مولوی گفته شده است:
مثنوی او چو قرآنِ مدل هادی بعضی و بعضی را مضل
معنای سلوک راه یافتن، جریان پیدا کردن و نفوذ است، مثل مسیرهای عبور آدمی در میان
کوه و درهها (طه ۵۳ و نوح ۲۰)، نفوذ تدریجی آب باران در طبقات و منابع زیرزمینی
(زمر ۲۱)، راهیابی زنبور عسل به سوی گُل و گیاهها به الهام الهی (نحل ۶۹)، سوار
کشتی نوح شدن (مؤمنون ۲۷)، دست در گریبان خود بردن (قصص ۳۲) و... با توجه به این
موراد، سلوک قرآن در دل مجرمین، چگونگی برخورد و عکسالعمل آنان را در برابر این
کتاب بیان میکند که محصولی جز انکار و استهزاء ندارد (ن ک به: حجر ۱۲، جن ۱۷ و
حاقه ۳۲). در ضمن مجموعه آیات مربوط به سلوک نشان میدهد روگردانی از یاد خدا و قطع
ارتباط با او، که در مفهوم لغوی کلمه مجرم وجود دارد، موجب انکار حقایق معنوی
میگردد. به کار بردن ضمیر «ما» (در: سلکناه) به جای ضمیر «من»، دست اندرکاری
قوانین و نظامات الهی را در ارتباط با عمل خود شخص را نشان میدهد.
۹۶ – هر چند موجبات عذاب به تدریج در طول عمر در اثر تکرار اعمال زشت و تراکم آن
پدید میآید، اما وقوع آن همچون سقفی که به تدریج با ریزش برف سنگینتر شده و
ناگهان فرود میآید، به تعبیری که ۱۳ بار در قرآن در مورد قیامت و عذابهای دنیائی
تکرار شده، «بغتةً» واحده میباشد.
۹۷ – این پرسش که مخاطب آن معلوم نیست، و شاید هم از نفس خود باشد، گویای روحیه
روزمره زیستن و بیبرنامه زندگی کردن کسانی است که همواره کار امروز را به فردا
میاندازند و وقتی مواجه با شکست میشوند، طلب مهلت میکنند، مهلتی که باز هم آن را
به باد میدهند!
۹۸ – آنچه موجب تغییر و تحول در شیوه رفتار و زندگی میشود، تغییر دیدگاه و شخصیت
آدمی است، مادام که تغییر عمیق و بنیادی حاصل نشده باشد، هزار بار هم مهلت داده
شود، باز همان روال ادامه پیدا میکند.
۹۹ – ذکر، مقابل نسیان (فراموشی)، بیانگر حالتی از هوشیاری، بیداری و خودآگاهی است.
واژه «ذکری» که ۲۱ مرتبه در قرآن تکرار شده، تذکر و تلنگر و تکان دادنی به خواب
رفتگان غفلت است. قرآن، و تورات نیز، به طور کلی یا آیات و اجزاءاش «ذکری» محسوب
میشوند (انعام ۹۰، غافر ۵۴ و...)
ذکری، مفهوم تذکر و پند گرفتن از هر پیام و تجربهای را هم دارد، آیه ۲۰۹ این سوره
این تذکر نسبت به عملکرد عذاب آور امتهای پیشین تعلق گرفته است.
۱۰۰ – تأکید بر اینکه در ماجرای هلاک اقوام مجرم، خدا بیتقصیر است و او هرگز ظالم
نسبت به بندگان نیست، بلکه آنها به خودشان ظلم کردهاند، بارها در قرآن تکرار شده
است (از جمله: هود ۱۰۱، نحل ۳۳ و ۱۱۸، زخرف ۷۶، آلعمران ۱۱۷ و ۱۸۲، انفال ۵۱، حج
۱۰، فصلت ۴۶، ق ۲۹، و اسراء ۳۳).
۱۰۱ – مشرکین سخنان پیامبر را، از آنجائی که در تضاد با بتپرستی بود، از القائات
شیاطین، آثار جنزدگی و افکاری شرورانه میشمردند، در این آیه به تصور جاهلانه آنها
جواب میدهد. قبلا (در آیه ۱۹۲) تصریح کرده بود که این کتاب تنزیل ربّالعالمین به
واسطه روحالامین میباشد.
۱۰۲ – این آیات در سومین سال بعثت در مکه نازل شده است، در این شرایط پیامبر اسلام
مأمور بود رسالت خود را از نزدیکان عشیرهاش آغاز نماید. عدد ده را عَشرْگویند که
عدد تمام شمرده میشود، ممکن است عشیره، حلقهای از خواص خانواده و دوستان باشد که
شخص به آنها اعتماد و تکیه بیشتر دارد. پیامبر اسلام پس از این مرحله، به تدریج
رسالت خود را از مکه و پیرامون آن (اُمالقری و حولها) به سراسر شبه جزیره و
سرانجام به همه جهان گسترش داد.
۱۰۳ - «خْفِضْ جَنَاحَ» (بال فرو نشاندن) اظهار محبت و حمایتی است در تشبیه به مرغ،
که جوجههای خود را زیر پر و بال حمایت خویش حفظ و نگهداری میکند. این تمثیل در
مورد احسان به والدین و زیر بال تواضع و محبت گرفتن آنها در سنین پیری در قرآن به
مسلمانان توصیه مؤکد شده است (شعراء ۲۱۵).
۱۰۴ – بری بودن از کاری یا کسی، بیش از آنکه مفهوم بیزاری و تنفر داشته باشد، مفهوم
برکناری، اعلام عدم موافقت و مبری بودن از عواقب و آثار آن است. همچنانکه گفته
میشود فلان شخص از اتهامات وارده «تبرئه» شد و «برائت» یافت، این کلمه به معنای
بهبودی از بیماری (بری شدن از مرض) و شفا یافتن نیز در قرآن آمده است. کاری که حضرت
عیسی(ع) به اذن خدا میکرد (...وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي
الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِ اللهِ... – آلعمران ۴۹).
۱۰۵ – توصیه توکل به خدا، هنگامی مطرح میگردد که شخص نگران عواقب خطرناک و
خسرانآور مخالفتش با اهل باطل و ستمکاران باشد، در این حالت آرامبخشترین شیوه،
انجام وظیفه، ترک نگرانی و اضطراب و سپردن نتیجه کار به پروردگار عالمین است.
۱۰۶ – ظاهر آیه همان قیام در نماز را تداعی میکند، اما مفهوم قیام بسی فراتر از
برخاستن در نماز است و هر ایستادگی و قیامی در راه حق را شامل میشود که در برابر
دشواریهایش باید توکل کرد. اصولا رسالت پیامبر جز قیام و ایستادگی در برابر نظام
شرک و مأموریتش جز «قم فانذر» (برخیز و هشدار ده) نبود.
۱۰۷ – معنای تقلب در میان ساجدین، در ظاهر همان سر بر زمین سجده گذاشتن و
برداشتنهای حین نمازهای دسته جمعی است، که همبستگی و اتحادی را در خاکساری برای
خدا و تسلیم به او نشان میدهد. اما همچون واژه قیام، تقلب و سجود نیز معنائی بس
عامتر از حالت نشست و برخاست نماز دارد. در واقع فرم نماز ظرفی است برای محتوائی
عظیمتر از دریاها که هر کس به قدر ظرفیتش از آن پیمانه برمیگیرد.
در قرآن بارها تکرار شده که همه آسمانها و زمین، کوهها و درختان و... خدا را سجده
میکنند، سجده آنها تکوینی است و از طبیعت آنان در تسلیم به نظام هستی و انجام مطلق
آنچه از آفرینش آنها اراده شده، ناشی میشود. تنها انسان است که بنا به موهبت
اختیار، میتواند به سلسله سجدهکنندگان هستی بپیوندد و آمد و شد و همه تحرکاتش در
تسلیم به حق باشد (و تقلبک فی الساجدین) یا از سجده سر باز زند و عصیان نماید.
منکران حق دائماً در تقلب میان شهرها، در تلاش و تحرک برای ازدیاد ثروت و قدرت
هستند. قرآن به پیامبر دستور داده است مبادا چنین تحرکاتی تو را بفریبد دستاورد
اینان ناچیز و فانی و عاقبتسوز است (آلعمران ۱۹۶ و غافر ۴).
۱۰۸ – نزول شیاطین، همان القای افکار انحرافی و انگیزههای شریرانه است.
۱۰۹ - «يؤفكون» از ماده «اِفـْكْ»، دلالت بر واژگونگی رفتار مىكند. یعنی کاری
کاملاً خلاف آدمیت و اخلاق و قانون شرع و عرف انجام دادن. امروز مىگويند صد و
هشتاد درجه وارونه عمل کردن. «افاک» مبالغه «اِفک» است و شدت آن را نشان میدهد.
۱۱۰ - «اثم» به گناهانی اطلاق مىگردد که ریشه و زمینه آن تنگنظرى و خودپرستی است.
مخالف اثم، بِرّ است که دلالت بر وسعت نظر، گشادگی و خیر رسانی به دیگران میکند.
کلمه «اثم» را گناه ترجمه میکنند، ولی با توجه به معنای اصلی کلمه، که دلالت بر
تنگنظرى و محدودیت ذهن و ظرفیت روحی میکند، میتوان گفت «اثم» گناهی است که از
«خودپرستی» ناشی میشود. «اثیم» نیز همانند افّاک، شدت و غلیان خودپرستی و تنگنظری
را نشان میدهد.
۱۱۱ – گوش دادن به سخن حق میتواند به قصد درک و فهم و عمل به آن باشد، یا سر
درآوردن و خبرگیری از آن به قصد تجسّس و تبانی. «القای سمع» با استماع کمی فرق
دارد؛ معنای القاء، افکندن است، گوئی شخص گوش تیز میکند و به اصطلاح، گیرنده خود
را مقابل گوینده میافکند و با دقت تمام میخواهد از سخنان او سر درآورد. چنین
استماعی دو حالت دارد؛ حالت منفی آن همان است که در این آیه آمده، حالت مثبت را در
آیه ۳۷ سوره ق میبینیم: إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ
أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ.
۱۱۲ – مشرکین، پیامبر را به دلیل شعرگونه بودن قرآن شاعر مینامیدند، در این آیه به
نشانه بسیار ساده و سرراستی اشاره میکنند؛ پیروان شاعران معمولا عاشقان الفاظ و
ادبیات، از طبقات مرفه و اشراف قریش بودند، در حالی که پیروان پیامبر، در آغاز
عمدتاً محرومان جامعه و طبقات تحت ستم بودند.
«غیّ» مقابل رشد است (...قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ... – بقره ۲۵۶)
رونده راه «رشد»، به مقصد سلامت و نجات میرسد و رونده راه غیّ، سرگشته و حیران در
بیابان زندگی به هلاکت میرسد. اسم فاعل غیّ، غوی، و جمع آن غاوین است.
هدفداری در زندگی، مقصد معین و کتاب روشن داشتن، گام گذاشتن در مسیر و طی طریق، شرط
وصول به مقصد است، اما عدهای عاشق پرواز بر بال اوهام و خیالات شاعرانه هستند و به
جای عمل، پندارگرائی، خیالبافی و اوهامپرستی میکنند و ترجیح میدهند به جای حقایق
زیبای نجاتبخش، که دسترسی به آن البته زحمت دارد، به دنبال سجع و قافیههای زیبا
بروند و هنر را نه برای رسیدن به هدف، بلکه برای خود هنر طلب کنند.
۱۱۳ – سرگردانی شاعران یا شیفتگان شعر و شاعری، ناشی از بیحد و مرز بودن زمینه و
بستر اوهام و خیالات آدمی است و ذهنیات هر شاعر بر حسب ذوق و سلیقه و سبک و سیاق
سخنش در عوالمی غیرواقعی سیر میکند. وادی، بستری است که چیزی در آن جریان مییابد،
وادی شمردن دره، به دلیل جاری شدن سیل در آن و تنها مصداقی از این کلمه است.
«يَهِيمُونَ» از ریشه «هیم»، انجام دادن کاری بیقصد و هدف، تنها از روی عشق و
علاقه و از خود بیخودی است، هر چند به ضرر او باشد. این کلمه وصف خیالبافانی است
که در مدح و ثنای اربابان یا ذم و سبّ دشمنان، بیتوجه به معنای واقعی کلمات، راه
غلو و زیادهروی میپیمایند و افسار کلام را نه به عقل و مصلحت، که به احساس
ناخودآگاه میسپارند.
۱۱۴ – استثنای مورد نظر، شامل شاعران متعهد و شعر دوستان مسئولی میشود که اولا
هدفدار و اهل عملاند، یعنی ایمان به خدا دارند و کار شایسته میکنند، ثانیاً قریحه
شاعری و قدرت کلام را به مثابه حربهای علیه ستمگران به کار میگیرند و مردم را با
اشعار حماسی و احساسی خود در دفاع از حق و یاری مظلومان برمیانگیزد.
۱۱۵ – آخرین جمله این سوره، در جمعبندی بخش تاریخی آن، که هشتاد درصد سوره را
تشکیل داده و سرنوشت هفت پیامبر و پیروانشان را در برابر فرعونهای زمانه را شرح
میدهد، تهدیدی برای ستمگران گذشته و حال به شمار میرود که به زودی در دنیا، یا
قیامت، خواهند فهمید چگونه وضعیتشان زیر و رو و منقلب خواهد شد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان