به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۴۵ – و همانا به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم۶۰ (برای ابلاغ
این پیام) که خدای یکتا را بندگی کنید، پس (در برخورد با این دعوت) آنها دو دسته
شدند که (برای محکوم کردن طرف مقابل) با یکدیگر چون و چرا میکردند.۶۱
۴۶ – (صالح) گفت: ای قوم من! چرا پیش از نیکی، زودتر رسیدن بدی را طلب میکنید
(میگوئید: اگر راست میگوئی کارهای ما عذابآور است، زودتر آن را بیاور)؟ چرا از
خدا طلب آمرزش (پاک شدن از عوارض گناه) نمیکنید تا مشمول رحمت قرار گیرید؟۶۲
۴۷ – گفتند: ما این سرنوشت شوم (مشکلات و نابسامانیهای پیش آمده در جامعه) را ناشی
از تو و پیروانت میدانیم۶۳ (که با ادعای رسالتت موجب این دو دستگیها
شدهای). گفت: سرنوشت (نیک و بد) شما نزد خداست (مطابق نظامات و قوانین او رقم
میخورد)، بلکه شما مردمی تحت آزمون هستید (این مشکلات امتحان شماست).
۴۸ – و در آن شهر نُه گروه بودند۶۴ که یکسره به تباهی میپرداختند و هیچ
اصلاحی نمیکردند (هرگز نقش مفید و مثبتی نداشتند).
۴۹ – با سوگند به خدا گفتند:۶۵ حتما به او (صالح) و کسانش شبیخون
میزنیم (آنها را دسته جمعی به قتل میرسانیم)۶۶ سپس به ولیّ او (بزرگ
خاندان و قبیلهاش) میگوئیم: ما به هیچ وجه در جریان قتل او و کسانش حضور نداشتیم
و ما صد درصد راست میگوئیم.۶۷
۵۰ – (علیه صالح و یارانش) برنامهریزی کردند، چه برنامهای (توطئهآمیز و
جنایتکارانه)، ما نیز برنامهای (علیه آنها در نظامات خود) ریختیم، چه برنامهای
(عقوبت آور)۶۸ در حالی که متوجه نبودند (که چاه کن خود در چاه میافتد).
۵۱ – پس بنگر که سرانجام برنامهریزیهای (خائنانه) آنها چگونه بود؛ ما آنها و
قومشان را به تمامه نابود کردیم.
۵۲ - (نشانهاش) این خانههای ایشان است که به سبب ستمشان (به مؤمنان) خالی از
سکنه شده. بیتردید در این (تجربه هلاکتبار تاریخی) برای مردمی که (بخواهند)
بدانند، بس نشانههاست.۶۹
۵۳ – و (البته ما) کسانی را که ایمان آورده و (در این دوران، از ارتکاب بدیها)
پرهیز کردند نجات دادیم.
۵۴ – و لوط را (نیز یاد کن) آنگاه که به قومش گفت: آیا با آنکه (خود بر پلیدی
کارتان) بصیرت دارید، مرتکب آن کار زشت میشوید؟
۵۵ – آیا (این منطقی و طبیعی است که) شما به جای زنان، از سر شهوت به سراغ مردان
میروید؟ خیر، شما مردمی هستید که جهالت میورزید (هوسهای خود را بر عقل و مصلحت
مسلط میسازید).۷۰
۵۶ – اما پاسخ قوم او جز این نبود که (خطاب به عوامالناس) گفتند: خاندان لوط را
از شهرتان بیرون کنید که آنها مردمانی پاکی طلبند (نمیخواهند همرنگ جماعت شوند).۷۱
۵۷ – پس او و اهلش را نجات دادیم، به استثنای همسرش که (به دلیل خیانتهایش) مقدر
ساختیم از بازماندگان باشد.۷۲
۵۸ – و بر آنها بارانی (از گدازههای آتشفشانی) باراندیم. پس چه بد است باران بیم
دادهشدگان.
۵۹ – (اینک با آگاهی از جریان تاریخی انتخاب اصلح در عالم انسانها) بگو: سپاس ویژه
خداست، و سلام بر آن بندگانش که (به رسالت) برگزید. (حال با شناخت سرنوشت مؤمنین و
مشرکین، از آنان بپرس) آیا خدای یکتا بهتر است یا آنچه با او (در عبادت) شریک
میگیرید؟۷۳
۶۰ – آیا آنکه آسمانها و زمین را آفرید و برای شما از آسمان آبی (پر برکت) فرستاد
و به لطف آن بوستانهای فرحبخشی رویانید که برای شما امکانپذیر نبود درختانش را
برویانید (شایسته پرستش انحصاری است، یا واسطهها و بُتهائی که کاری از آنها ساخته
نیست؟) آیا معبود دیگری با خدای یکتا هست؟۷۴ (مسلماً خیر!) مسئله این
است که آنها مردمانی هستند که عدول میکنند (با رویگردانی از حق، معادل دیگری
میگیرند).۷۵
۶۱ – آیا آنکه زمین را قرارگاهی (آرام و قابل زیست) گرداند و در خلال
(چینخوردگیهای پوسته) آن نهرهائی جریان داد و برای (مهار حرکت خشکیهای) آن،
کوههائی (به عنوان لنگرهای نگهدارنده کشتیِ قارهها در اقیانوس مواد مذاب طبقات
زمین) قرار داد و میان دو دریا(ی شور و شیرین، دو سیستم آبهای دریاها و
رودخانهها) حائلی گذاشت۷۶ (شایسته پرستش است یا واسطهها؟)، آیا معبودی
همراه خدای یکتا وجود دارد (مسلماً خیر!) واقعیت این است که اکثر آنها (از این
شگفتیهای طبیعت) خبر ندارند!۷۷
۶۲ – آنکه درمانده (به بنبست رسیده) را، چون او را بخواند، پاسخ میدهد۷۸
و بدی را برطرف میسازد و شما را جانشینان زمین (وارث بر نظام ستمگر پیشین) میسازد۷۹
(شایسته پرستش است یا واسطهها؟) آیا معبودی با خدای یکتا هست؟ چه کم پند
میپذیرند!
۶۳ – آیا آنکه شما را در تاریکیهای خشکی و دریا به مقصد میرساند۸۰ و
آنکه بادها را - پیشاپیش رحمتش - بشارت دهنده (به نزول باران) میفرستد۸۱
(شایسته پرستش است یا واسطهها؟)، آیا معبودی با خدای یکتا هست؟ خدای یکتا برتر است
از آنچه به او شرک میورزند.
۶۴ – آیا آنکه آفرینش را آغاز میکند (به موجودات زندگی میبخشد)، سپس آن را (پس از
مرگ) باز میگرداند۸۲ (مرتباً در هر بهاران این کار را تکرار میکند، و
در رستاخیز نیز) و از آسمان و زمین یکسره روزیتان میدهد (شایسته پرستش است یا
واسطهها؟) آیا معبودی با خدای یکتا هست؟ بگو: اگر راست میگوئید برهان خود را
بیاورید.
۶۰ – به کار بردن عنوان «برادر» در اینجا برای نشان
دادن موضع برادرانه و خیرخواهانه صالح نسبت به همشهریانش بود تا تأکید شود. او برای
سلطهجوئی بر آنها و ریاستطلبی و مالاندوزی تلاش نمیکرد.
۶۱ - کلمه خصم را برخی «دشمن» ترجمه کردهاند، که چندان درست نمیباشد. معنای عداوت
دشمنی است و کلمه دشمن برگردان مناسبتری برای «عدو» است. فرق عداوت با خصومت در
این است که در عداوت دشمنی قلبی غلبه دارد، و در خصومت دشمنی لفظی. این سخن را
میتوان از ۱۸ موردی که مشتقات کلمه خصم در قرآن آمده است، به روشنی دریافت کرد. در
واقع خصومت جدال لفظی و دعوای زبانی است.
۶۲ – استغفار از ریشه «غَفَرَ» (پوشاندن و پاک کردن)، باور و پذیرش خطای خود و
آمادگی و تمایل به پاک شدن و اصلاح است، وقتی تیرگیهای قلب با توبه زدوده شد،
آنگاه نور حق بر آن میتابد، این است ارتباط استغفار با مشمول رحمت واقع شدن.
۶۳ - «تطیُّر» باب تفعل طیر (پرنده) است. اعرابِ جاهلیت به فال و جادو و بختآزمائی
و سعد و نحس اشخاص و اوقات بسیار باور داشتند و برای تصمیمگیری در تردیدها، پرنده
دستآموزی را به هوا میفرستادند. اگر در بازگشت بر شانه راست مینشست، بر آن کار
اقدام میکرند و اگر بر شانه چپ مینشست، آن را به فال بد میگرفتند. به تدریج
پرنده به هوا انداختن (تطیّر) معنای سرنوشت یا شومی آن را یافت. معاصرین صالح،
مشکلات اجتماعی پیش آمده از عملکرد منحرفانه خویش را با فرافکنی خودفریبانهای به
حساب صالح و نظریات موحّدانهاش میگذاشتند.
آیات ۱۸ و ۱۹ سوری یاسین نیز همین فرافکنی را از ناحیه مردمانی دیگر نسبت به
رسولان الهی نشان میدهد.
۶۴ - «رهط» به تیرهها و طائفههای درونی یک شهر و قبیله گفته میشود که معمولا به
سرسلسله و خانواده معینی ختم میشدند. در روزگار ما عنوانهای: باند، دسته و گَنگ
قابل فهمتر است، باند تبهکاران و دسته اراذل و اوباش و چاقوکشانی که معمولا در
خدمت منافع قدرتمندان حاکم و مزدور آنان برای ساکت کردن مخالفین قرار میگیرند. عدد
ده در قرآن معنای سمبلیک «تمام» دارد. آیا ذکر نُه دسته بودن آنان نشانی از نقصان
ندارد؟ (والله اعلم)
۶۵ – خودفریبی را ببین که عدهای متعصب فریبخورده و تحریک شده به خدا سوگند
میخورند که پیامبر او و خاندانش را بکشند! به نام خدا چه جنایتهائی شده و میشود!
۶۶ – چرا شبیخون و نه در روز روشن!؟ اگر کاری مطابق حق و قانون و عرف و اخلاق جامعه
و مورد رضایت اکثریت مردم است، چرا در خاموشی و خفا و به هنگام خوابِ قربانی باید
انجام شود؟ اگر ضرب و شتمی قانونی و قابل دفاع است، چرا باید لباس شخصیها را به
جای مأموران رسمی، برای مأموریت فرستاد؟
۶۷ – وقاحت در دروغ را ببینید! ناجوانمردانهترین جنایتها را مرتکب شدن، آنگاه
هزار قسم و آیه برای اثبات بیگناهی خود خوردن! ادوات تأکید (لام، نون، انّا، فعل
حالیه لصادقون) که در این آیه به کار رفته است، همچون: لنبیتنه، لنقولن و
انالصادقون، دلالت بر همین اصرار و ابرام و انحراف میکند.
۶۸ - «مکر» همان چارهجوئی و تدابیری است که هر کس برای مقابله با دشمن یا حل
مشکلات خود به کار میبرد. این صفت از بُعد مثبت به خدا نیز، به دلیل نظاماتش در
مقابله و دفع و طرد عوامل ضد حق، اطلاق میگردد، ولی خدا «خیر الماکرین» است.
برعکس، مکر تبهکارانه منکران، در نظام حقمدار عالم، منفی است و به خودشان
برمیگردد.
۶۹ – منظور از «لقوم یعلمون»، نه مردمی که میدانند، بلکه مردمی است که علم خود را
به کار میبرند. یعلمون فعل است نه حالتی ثابت.
۷۰ - قرآن واژه «جهل» را در موارد زیادی مقابل «حلم» قرار داده است، نه «علم». از
نظر تئوری، جهل مقابل علم است، اما در عمل، غلبه غرایز خشم و شهوت و هوی و هوس بر
عقل را «جهل» و تسلط عقل بر احساسات را نشانه «حلم» میشمرند.
۷۱ – با واژگونه شدن ارزشها در یک جامعه، خاستگاه اخلاق از خدا، به خواهشهای
نفسانی تنزل میکند و همجنسگرائی تبدیل به یک ارزش و کنارهگیری از آن تقدّس مآبی
تلقی میشود.
۷۲ - همسر لوط با آنکه بیش از همه با آن مربی و معلم خدائی ارتباط داشت، دست از
عقاید شرکآمیز آباء و اجدادی خود دست برنداشت. لفظ «غابرین» که هفت بار در قرآن
درباره این زن تکرار شده، با غبار، که گرد و خاک هواست، هم ریشه میباشد. غابر کسی
است که از رفتن و رشد و از کاروان کمال باز ماند و همچون غبار هوا بنشیند.
۷۳ – این آیه با پرسش: «الله خیر امّا یشرکون» سرآغاز سلسله سؤالاتی است که در پنج
آیه بعدی با تکرار: «اَمَّن» (آیا کسی که ...) در پنج زمینه مختلف مطرح میگردد.
۷۴ – یعنی خدائی که باغچه و بوستان بشریت را یکسره با ریشهکن کردن علفهای هرزه و
آفاتِ آزار رسان، و میدان رشد و باروری دادن به گیاهان مفید و پر بهره مراقبت
میکند، باغبان بهتری است یا آن که باغ را به قانون جنگل میسپارد؟ پس همچون طبیعت
که با نزول باران پر برکت، سبز و خرّم شده، در عالم انسانها نیز این خداست که
مراقبت و انتخاب اصلح میکند.
۷۵ – همچنانکه امروزه نیز میان بسیاری از دینداران ظاهری، در مسیحیت و اسلام و
بسیاری از مذاهب به شرک آلوده شده، معمول است و گرفتاران به جای مستقیم رفتن به سوی
خدا ، به واسطههائی متوسل میشوند و به این ترتیب از خدا به بندگانش عدول میکنند.
عدول، چیزی را معادل دیگری و عدل او قرار دادن است.
۷۶ - «بحر» به آب وسیع گفته مىشود. رود نیل را هم قرآن بحر نامیده است؛ پس لازم
نیست حتماً دریا مورد نظر باشد. مفسرین برای پیدا کردن این دو دریا، به دنبال تلاقی
برخی جریانات آبی در نقاط مختلف جهان رفتهاند که با هم تفاوت رنگ و نوع املاح
دارند ولی در هم مخلوط نمىشوند. علم اقیانوسشناسی نیز برخی از این جریانات دریائی
را مشخص کرده است و حتی عکسهای هوائی خط فاصل میان این جریانها را نیز مىتوان
دید. اما همه این کشفیات مربوط به زمان ماست و بعید به نظر مىرسد اعراب از چنین
جریاناتی آگاه بوده باشند. اما اگر به معنای کلمه «بحر» که «آب کثير» است (و در لغت
به هر وسعت و گستردگی اطلاق شود) توجه کنیم، بدون آنکه خواسته باشیم عظمت آیات و
شگفتی این جریانات را انکار کنیم، با توجه به ۴ موردی که در قرآن از این پدیده سخن
گفته است (فرقان ۵۳، فاطر ۱۲، نمل ۶۱، و رحمن ۱۹) دو بحر (آب کثيری) که مردم در هر
دو ماهیگیری میکنند، درّ و مرجان صید میکنند و کشتی میرانند (و یکی تلخ و شور و
دیگری گوارا و شیرین است) دو سیستم آبهای روی زمین، یعنی آب شیرین رودخانهها و آب
شور دریاهاست که میلیاردها سال است در هم ادغام مىشوند (رودخانهها به درياها
میریزند و دریاها نیز در اثر تبخیر، آب رودخانهها را تشکیل میدهند). در حالیکه
بسیاری از این جریانات دریائی، که مثال میزنند، هر دو تلخ و شوراند. اگر قرار بود
بارانی که از ذرات رطوبت اقيانوسها تشکیل میشود عیناً ماهیت و مزه تلخ و شور آنها
را (با همه املاحش) با خود حمل میکرد، هیچکس هوس نمیکرد تشنگی خود را از آن سیراب
کند و گیاهان نیز از نمک و املاح دریائی میخشکيدند!
۷۷ – در آیه قبل سخن از رحمت خدا در آسمان بود و در این آیه از زمینی که به لطف او
۴ مرحله را طی کرده است: آرامش (از تکان و تحولات اولیه و بمباران شهاب سنگها و
آتشفشانها)، جریان یافتن آب در سطح زمین برای آبیاری، پیدایش کوهها برای تعادل
بخشیدن به پوسته جامد، و بالاخره دو سیستم بودن آبهای روی زمین (اقیانوسها و
دریاهای شور و تلخ، رودخانهها، چشمهها و قنوات شیرین). همه این تدابیر، که با ۴
بار تکرار فعل جَعَلَ به خدا نسبت داده شده است، البته برای کسانی آیه محسوب میشود
که بر آنها علم و آگاهی داشته باشند. وقتی بسیاری از مردم آنها را به طبیعت و حوادث
اتفاقی آن نسبت میدهند، معلوم میشود از طراح آن خبری ندارند.
۷۸ - معنای «اجابت» خواستهها، رفع موانع و برآوردن حاجات است که منحصرا در اختیار
خداست. ر.ک. به مقاله «اجابت دعا» در سه قسمت از همین قلم.
۷۹ – برخی مترجمان جمله «وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ» را مستقل از سخن قبل
از آن (اجابت دعای درمانده) گرفته و به تداوم و جانشینی هر نسلی به جای نسل قبلی
اشاره کردهاند، اما به نظر میرسد (والله اعلم) که این دو قسمت پیوند مستقیمی با
هم دارند؛ مردمان مضطری که همه راههای نجات را بر روی خود بسته میبینند، گویا
همان ملتهائی باشند که تحت سلطه نظامهای سرکوبگر، امنیت و آزادی و اقتصاد خود را
از دست داده و در حال ضرر و زیان (مضطر از ریشه ضرر) و باختن همه چیز، خدا را برای
نجات میخوانند.
آنگاه بنا به اراده همیشگی خدا که به ضعف و زبونی کشیدهشدگان توسط ستمگران را منت
آزادی و رهائی میبخشد (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي
الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ – قصص ۵) آنها را
جانشین نظام حاکم و مسلط بر سرنوشت خویش میسازد، و مگر تاریخ خود گواه فروپاشی
نظامهای استبدادی و پیروزی ملتهای حقطلب نبوده، هر چند این بازی باز هم تکرار
شده باشد؟
۸۰ – معنای هدایت، نه راهنمائی، بلکه راهبری و ایصال به مقصد و مقصود است. ماه و
ستارگان چراغهائی آسمانی هستند که از هزارههای پیشین، آدمیان در پرتو نور ماه و
نحوه قرار گرفتن ستارگان، طی مسیر کرده و به مقصد میرسیدند.
۸۱ – تابش خورشید بر پهنه اقیانوسها و جذب گرما، اختلاف درجه میان آب و خشکی را
پدید میآورد، این اختلاف موجب به هم خوردن تعادل هوا و ایجاد باد میشود، باد نیز
هوای رطوبت گرفته سطح اقیانوسها را به بالا میبرد و ابرها را برمیانگیزد و به
سوی خشکیها سوق میدهد. گرچه در جوامع متمدن امروز، مردم کاری به این تحولات
ندارند، اما در روزگار پیشین، در سرزمینهای محروم از بارانِ کافی، مثل عربستان،
وقتی باد میوزید، همه خوشحال و امیدوار میشدند بلکه بارانی ببارد. پس باد همواره
بشارتی بوده است.
۸۲ – درست است که قیامت نوعی بازگرداندن و اعاده حیات است و از این نظر معاد نامید
شده، اما هر اعادهای قیامت نیست، بلکه هر سال این قیامت در طبیعت تکرار میگردد.
در قرآن ۷ بار جمله «يُبْدِئُ اللهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» تکرار شده است، که
به خصوص از آیات یونس ۳۴، عنکبوت ۱۹ (أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللهُ
الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ) و روم ۱۱ (اللهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ
ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) به وضوح معلوم میشود همین تجدید حیات بهاری که قابل
رؤیت مردم و پیش از رستاخیز نهائی است، خود معادی عبرتانگیز است.
کدام دانه در زمین فرو رفت و نرُست
چرا به دانه انسانت این گمان باشد؟
ترجمه عبدالعلى بازرگان