سوره روم
به نام خداى رحمت گستر بر عام و خاص
۲۸ – (خدا برای نشان دادن بطلان شرک) مثالی از (روابط) خودتان زده است؛ آیا از میان
آنها (اسیران جنگی) که در تسلط شمایند، شریکانی در آنچه ما به شما روزی دادهایم
دارید که با هم حقوقی برابر داشته باشید و از آنها (در رقابت یا تجاوز به اموالتان)
همانقدر بیم داشته باشید که از یکدیگر (افراد آزاد مثل خودتان) بیم دارید؟۳۲
ما این گونه آیات را برای مردمی که تعقل میکنند آشکارا بیان میکنیم.۳۳
۲۹ – (آنها نه تنها پیرو این منطق نیستند) بلکه آنهایی که ستم میکنند بی هیچ دانشی
از هوسهای خویش پیروی میکنند.۳۴
۳۰ – پس (بی اعتنا به راه آنها) تو رویکرد خویش به دین (قانون خدایی) را حقگرایانه۳۵
به پا دار.۳۶ (این دین) همان فطرت (سرشت) خداست که مردم را بر اساس آن
(از عدم) آفریده است، آفرینش خدا هم دستخوش دگرگونی نخواهد شد۳۷ (سرشت
انسان ثابت است)، این است دین بپا دارنده (رشد دهنده)۳۸ اما بیشتر مردم
نمیدانند (که راه رشد و کمال در گرویدن به قانون خدایی است).
۳۱ – بازگشت کننده (از انواع شرک و کفر و نفاق) به سوی او باشید۳۹ و از
(نافرمانی) او پروا پیشه سازید و نماز را برپا دارید۴۰ (ارتباط با خدا
را جدی بگیرید) و از مشرکین مباشید،
۳۲ – از کسانی که دین خود را فرقه فرقه کردند و پیروانی (نسبت به اشخاص و ایسمهای
مختلف) شدند،۴۱ (به گونهای که) هر گروهی به آنچه (از حقیقت) نزد خود
دارد دلخوش است.۴۲
۳۳ – هر گاه مردم را گزندی رسد، پروردگارشان را به حال توبه (بازگشت به سویش)
میخوانند، اما همین که (خدا) از رحمتش (در رفع گرفتاری) به آنها بچشاند،۴۳
آن گاه بعضی از آنها نسبت به پروردگارشان شرک میورزند (رفع مشکلات خود را به حساب
اشخاص و عوامل دیگر میگذارند).۴۴
۳۴ – (و همین ناخالصی و شرک موجب میشود) تا نسبت به آنچه ما به آنها دادهایم
ناسپاس گردند. پس (حال که دنیا را بر آخرت برگزیدهاید) بهرهمند شوید که به زودی
(نتیجه چنین گزینشی) را خواهید فهمید.
۳۵ – آیا بر آنان دلیلی (قانع کننده) فرو فرستادهایم۴۵ که به آنچه نسبت
به خدا شرک میورزند توجیه کننده باشد؟۴۶
۳۶ – ما همین که به مردم رحمتی بچشانیم، بدان سرمست (مغرور و فراموشکار) میگردند،
و اگر به خاطر دستاورد (نامطلوب) خودشان دچار ناخوشایندی شوند، در آن حال (به کلی)
نومید میگردند.
۳۷ – آیا نمیبینند (توجه نمیکنند) که مسلماً این خداست که روزی را برای هر که
خواهد (مطابق نظاماتش شایسته بداند)، گشایش میدهد یا به اندازه میگرداند؟ مسلماً
در این (تنوع استعدادها و تواناییها) بس نشانههاست برای مردمی که (به حقایق)
ایمان میآورند.
۳۸ – پس (حال که استعداد و توانایی آدمیان در کسب مال یکسان نیست) حق خویشاوندان را
بپرداز،۴۷ همچنین (حق) مسکین و فرزند راه (خدا) را،۴۸ چنین
(سخاوتمندی و کرامت) برای کسانی که وجه خدا (اهداف خدایی) را اراده میکنند، بهتر
است و چنین کسانی همان رستگارانند۴۹ (که استعدادهاشان به شکوفایی
میرسد).
۳۹ – هر ربايی که دادهاید (در صد اضافی که بر وام خویش گرفتهاید) تا در اموال
مردم (نه با کار خودتان) افزایش یابد،۵۰ (چنین افزایشی) نزد خدا افزوده
نمیشود (برکتی ندارد)، ولی هر زکاتی که به انگیزه راه (هدف) خدایی میپردازید،۵۱
چنین کسانی (با رشد شخصیت انسانی) همان افزون شدگانند.۵۲
۴۰ – خداست آنکه شما را آفرید و سپس (بعد از تولد) روزی داد، سپس (در پایان عمر)
میمیراند، سپس (در رستاخیز) زنده میکند. آیا از معبودان شما (کسانی که در برآوردن
حاجات شریک خدا پنداشتهاید) کسی هست که ذرهای از چنین اموری را انجام دهد؟ خدا از
آنچه شرک میورزید منزه و متعالی است.
۴۱ – به خاطر دستاورد (آثار و نتایج شرکآمیز) مردم فساد (آلودگی و به هم خوردن
تعادل طبیعت و محیط زیست) در خشکی و دریا ظاهر (پدیدار) شده است۵۳ تا
(آثار و نتایج) برخی از آنچه را کردهاند به آنها بچشاند،۵۴ باشد تا
برگردند۵۵ (این هشدارها همچون چراغ قرمز از الطاف خفیه خداست).
۴۲ – (ای پیامبر به منکران) بگو: در زمین سیر و سفر کنید و بنگرید سرانجام پیشینیان
چگونه بود؟۵۶ (کسانی که به عذاب گرفتار شدند) اکثرشان مشرک بودند.
۴۳ – پس پیش از آنکه روز بازگشت ناپذیری (قیامت) از جانب خدا فرا رسد، روی خویش را
به سوی دین برپا دارنده به پا دار (به آیین خالص توحیدی گرای و آن را رهنمای زندگی
خود قرار ده).۵۷
۴۴ – هر کس (این حقایق را) انکار کند، انکارش به زیان خویش است و هر که به شایستگی
عمل کند، پس (چنین کسانی) برای خود بستر سازی (زمینه سازی سعادت) میکنند.۵۸
۴۵ – (این نظامات مقرر شده است) تا خدا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته
انجام دادهاند، از فضل خویش پاداش دهد،۵۹ مسلماً او انکارورزان را دوست
ندارد۶۰ (از رحمتش به دور میمانند).
۳۲ – در این مثال، جمله «من انفسکم» (از خودتان) بیانگر
مناسبات بردهداری در جامعه قبیلهای زمان نزول قرآن است. اگر چنین جملهای نیامده
بود، به نظر میرسید تبعیض میان برده و آزاد مورد تأیید ضمنی قرآن است.
۳۳ – تفصیل دادن آیات، در مقابل مجمل و مختصر بیان کردن آن است. تفصیل آیات از جانب
خدا، با کلیگوییهای فلسفی و تشبیهات غلوآمیز ادبی فرق بسیار دارد. تفصیل از ریشه
«فَصَلَ»، دلالت بر جدایی و استقلال اجزاء هر کلی میکند، همچون دوربینی که آنچنان
تصاویر دقیق بر میدارد که جزئیات موی و خطوط پوست را نشان میدهد.
۳۴ – ظلم در تلقی اکثر مردم، ستم کردن به دیگری و پایمال کردن حقوق است، اما اصل
این کلمه به معنی کاستن از حق یا گذاشتن چیزی در غیر مکان آن است که مغایر تعادل
میباشد. مناسبات انسان با خدا، خلق او و نفس خود باید متناسب و معادل با حق باشد،
در غیر این صورت موجب ظلم و به هم خوردن تعادل میگردد. قرآن شرک ورزیدن به خدا را
که قرار دادن معبودانی در مکان او و کاستن از حق ربوبیّت است، «ظلم عظیم» شمرده
است.
لقمان ۱۳ - «...يَا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ
عَظِيمٌ».
۳۵ – حنیف از ریشه «حَنَفَ»، بیانگر انگیزه و میل از گمراهی به هدایت و از کجی به
راستی و استقامت است. به بیان قرآن، حنیف بودن معادل مشرک نبودن است («حُنَفَاءَ
لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» – حج ۳۱) و یا اخلاص در عبادت («وَمَا أُمِرُوا
إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ» - بینه ۵). واژه
مخالف حَنَفَ، جَنَفَ میباشد که نوعی تمایل معکوس را نشان میدهد.
بیشتر آدمیان در ارتباط با حق خونسرد و خنثی هستند و کمتر انگیزه و احساسی برای
جستجوی حق و گرایش به آن دارند، اما «حنیف» صفت مشبهه است و دلالت بر ثبوت چنین
حالتی در شخص میکند. نمونه ممتازش در قرآن ابراهیم خلیل(ع) است که چنین حالتی در
شخصیت او حالت ثابت و راسخ یافته بود و تغییر و تحول باورهایش از پرستش ستاره و ماه
و خورشید تا رویکرد به ربّ العالمین، نشانگر حق جویی خالص او از همان دوران نوجوانی
تا اواخر عمر و تسلیم به خدا و ذبح فرزند میباشد. در دو مورد باقیمانده (روم ۳۰ و
یونس ۱۰۵) واژه «حنیفاً»، هدفگیری حقگرایانه به سوی دین خدا را نشان میدهد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا».
۳۶ – در فرمان: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا»، وجه در اینجا نماد توجه
قبلی، رویکرد دل و اقبال به هدف متعالی است، و اقامه آن، معنای برپایی (مقابل
افتادگی) و جدی گرفتن آن دارد. منظور این است بنده تسلیم شده به خدا باید مصمّم و
جدی، تمام توجه خود را خالصانه و خالی از شرک به سوی دین او معطوف دارد.
۳۷ – تبدیل نوعی تغییر و تعویض و جابجایی است. اصطلاح «تبدیل کلمات الله» چهار بار
در قرآن آمده است (یونس ۶۴، انعام ۳۴ و ۱۱۵، و کهف ۲۷)، اما «تبدیل خلق الله» فقط
در همین آیه آمده است.
۳۸ – قیام، برخاستنی مقابل نشستن است که میتواند حقیقی یا مجازی باشد. «دین قیّم»
همچون شخص قیّم برای یتیمان، متولی هدایت و مصلحت بندگان و موجب برپایی و شکوفایی
استعدادهای معنوی آنها میگردد.
۳۹ - «منیب» اسم فاعل «انابه» یعنی بازگشت مکرر به خدا پس از انجام هر خلاف و خطایی
است و تکرار این توجه و توبه، دلالت بر مراقبت مستمر از گفتار و کردار خود میكند
که بیداری نفس محسوب مىگردد.
۴۰ – اقامه (برپا داشتن) در: اقیموا الصلوة، جدّی گرفتن ارتباط با خدا، اهمیت و
اولویت دادن به آن و مراقب بر حُسن انجام آن است. مثل: اقامه وزن (عدالت در
معاملات)، اقامه شهادت برای خدا، اقامه وجوه و...
۴۱ – یاران و پیروان هر رهبری (در حق یا باطل) را «شیعه» او مینامند. مثل
ابراهیم(ع) که شیعه افکار و اندیشههای توحیدی نوح(ع) بود (صافات ۸۳) و شیعه حضرت
موسی(ع) در دوران فرعون (قصص ۱۵).
اما کلمه شیعه در قرآن عمدتاً معنای منفی داشته و دلالت بر تفرقهای میکند که عامل
آن پیروی از اشخاص و نظریات فرقهگرایانه غیر توحیدی است. فرعون با استفاده از
حیله: «تفرقه بینداز و حکومت کن»، مانع از تجمع و وحدت مردم میشد و آنها را شیعه
(پراکنده) میساخت. قصص ۴: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ
أَهْلَهَا شِيَعًا...».
در قرآن خطاب به پیامبر اسلام آمده است: «آنهایی که آئین خود را تکه تکه کرده و به
پیروانی (نسبت به مراجع دینی) تبدیل شدهاند، تو هیچ پیوندی با آنان نداری، تکلیف
آنها با خداست و در قیامت به این اختلافات خبرشان خواهد داد» (انعام ۱۵۹).
آفت یک ملت موحّد، انحراف از اتحاد حول محور کتاب خدا و تمایل به پیروی از اشخاص
است که موجب تفرقه، تضاد، تخاصم و خشم و خشونت در جامعه میشود: انعام ۶۵ -
«...أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ...».
۴۲ – اصطلاح معروفی است که: «حقیقت را همگان مىدانند». یعنی آدمیان برحسب ذوقیات و
زمینههای گوناگون وراثتی، تربیتی، و آموزشی، از زاویه و با نگاهی متفاوت به حقیقتی
واحد مینگرند و در تبادل آراء و تضارب اندیشههاست که نظریات جدید متولد میشوند و
جامعه رشد میکند. با گسترش تفرقه و شیعه شیعه شدن یک جامعه، دین همچون گوشت
قربانی، که به چنگ قومی غارتگر افتاده باشد، قطعه قطعه میشود و هر کدام به سهمی که
به چنگ آوردهاند دلخوش میشوند.
۴۳ – ذائقه در: «اذاقهم»، چشیدن مزه و حداقل بهره بردن از آن است، در واقع نعمات
دنیا در مقایسه با نعمات آخرت، در حدّ چشیدن و مزه کردن آن است.
۴۴ – اینکه انسان در هنگام سختی و مصیبت به خدا پناه میبرد، اما با رفع بلا، علت
آن را به تدبیر خود یا دیگران نسبت میدهد، بسیار مورد تذکر قرآن واقع شده است. از
جمله در انعام ۴۱ و ۶۴، نحل ۵۴، و عنکبوت ۶۵.
۴۵ - کلمه سلطان (به صورت نکره و با ضمیر) ۴۰ بار در قرآن تکرار شده است. مردمانی
که به قدرت مستبدین خو گرفتهاند، تسلط را ناشی از زور میبینند و به همین دلیل
پادشاهان را سلطان مینامند. اما قرآن تسلط را در برتری منطق و سلطان را در علم و
دانشِ برتریبخش سراغ داده است. فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ (اگر راست میگويید
مرا دلایلی روشن عرضه کنید - ابراهیم ۱۰).
۴۶ – تکلّم متعارف، انتقال منظور با لب و دهان و ایجاد ارتعاش در هواست، اما تکلم
ابزار متنوع و متعددی دارد و مختص به آدمی نمیباشد. قرآن از تکلم دست و پا و پوست
بدن در روز قیامت یا شهادت آنها سخن گفته است (یاسین ۶۵، نور ۲۴، فصلت ۲۰ و...)
منظور در این موارد وصف حال و ارائه حقایق است.
۴۷ – قرآن احسان و انفاق به خویشاوندان را، نه برای صدقه سری و رفع بلا، بلکه
پرداخت حق آنها، که در اموال دیگر خویشاوندان وجود دارد، ذکر کرده است. از جمله آیه
۲۶ سوره اسراء.
۴۸ - «ابنالسبيل» را عموماً در راه ماندگان ترجمه كردهاند، ولی در دوران قدیم در
عربستان، به دلیل سختیهای سفر، شرایط منطقه استوایی و فقدان امکانات حمل و نقل،
بعید به نظر میرسد تعداد در راه ماندگان به حدّی بوده باشد که یکی از تقسیمات
ششگانه غنایم تلقی گردد. به نظر این قلم، با توجه به معنای «سبیل الله» در قرآن، که
غالباً در متن آیات جهادی آمده و در مقابله با «سبیل الطاغوت» قرار گرفته، باید
خانواده شهیدان یا فرزندان سبیل الله، یعنی جانسپاران جهادگر فقیر بوده باشد.
(توضیحات بیشتر در کتاب کلماتی از قرآن، مقاله سبیل الله، از همین قلم).
۴۹ – «مفلحون» از ریشه «فَلَحَ» (شکافت) دلالت بر نوعی شکفتن یا شکوفایی میکند.
کشاورز را از آن جهت فلاّح میگویند که زمین را میشکافد و با شخم زدن امکان باروری
خاک و برآمدن دانه را فراهم میسازد. هر انسانی نیز در درون دانهای قُدسی دارد که
باید از دل تیره خاک خودخواهیها خارجش کرده و در معرض تابش خورشید حق و هوای پاک
قرار دهد: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (کسی که نفس
خویش را تزکیه کرد، آن را شکوفا ساخت و آن که پوشاندش، ضایع کرد).
۵۰ – معنای اصلی رِبا زیادت است؛ مثل: ربای در مال و ثروت، در قدرت و تسلط بر
دیگران (نحل ۹۲)، بزرگ کردن فرزند (اسراء ۲۴)، زمین یا تپهای که نسبت به زمینهای
مجاور بلندتر باشد (مؤمنون ۵۰، بقره ۲۶۵) وعقوبتی که شدت یافته باشد (رعد ۱۷).
۵۱ – زکات، انفاق خالصانهای است که موجب تزکیه نفس از آلودگیهای دنیاپرستی
میشود. اراده کردن وجه خدا (تریدون وجه الله) بر انگیزه خالص و هدف خدایی داشتن در
این عمل تأکید میکند که در سورههای دیگری نیز ذکر شده است. از جمله: بقره ۲۷۲،
رعد ۲۲، انسان ۹، و لیل ۲۰.
۵۲ – معمولا «مضعفون» را «دارندگان پاداش مضاعف» ترجمه میکنند. اما مضعفون در
اینجا فاعل است (نه صفت مشبهه) و در این آیه هم سخنی از پاداش نیست که چند برابر
دریافت کنند. مفهوم آیه این است که عدهای با رباخواری میخواهند ثروتشان در
سرمایه و اموال مردم افزایش یابد، اما کسانی هم با پرداخت ایثارگونه زکات، گرچه به
ظاهر کاهش مالی پیدا میکنند، اما در باطن، شخصیت و ارزشهای انسانی خود را رشد و
توسعه میدهند. اینها همان مضعفوناند. افزایش ابعاد شخصیت و رشد و نمو آن را در
آیات زیر میتوان یافت:
ابراهیم ۷ - «...لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ...» (اگر شکر کنید، مسلماً
زیادتان میکنم - توسعه شخصیتی پیدا میکنید)
لیل ۵ تا ۱۰ - «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ
فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَىٰ وَكَذَّبَ
بِالْحُسْنَىٰ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَىٰ» (هر کس عطا کند، نفس خویش مهار نماید
و نیکیها را (قولاً و عملاً) تصدیق کند، پس به زودی (نفس) او را برای آسانیها،
آسان (هموار) خواهیم کرد؛ و (برعکس) هر کسی بخل بورزد، خود را بینیاز از مهار نفس
بپندارد و نیکیها را تکذیب کند، پس به زودی (نفس) او را برای سختیها، آسان
(هموار) میکنیم.
۵۳ – فساد، به هم خوردن نظم و تعادل در امور مختلف است. در اینجا سخن از فساد
اخلاقی، اقتصادی و سیاسی انسانها نیست، خبر از ظهور فساد در خشکیها و دریاها
میدهد، آن هم در ۱۴ قرن قبل که هنوز نه محیط زیست با انواع آلایندهها و مصرف
جمعیتهای میلیونی آلوده شده بود و نه دریاها به مواد نفتی، فضولات کارخانهها و
زبالههای شهری آغشته شده بود. اگر سخنی از فساد در آسمانها، آلودگی جوّی و پارگی
لایه اُزن در این آیه به میان نیامده است، شاید دلیلش غیر ممکن بودن تصور آن برای
نسلهای قبل از انقلاب صنعتی بوده باشد (والله اعلم). همه این مفاسد محصول دستاورد
انسانها (بما کسبت ایدی الناس) و نتیجه خودخواهیهای فردی و جمعی و بیاعتنایی به
مصلحت بلند مدت خود و نسلهای بعد و تخریب محیط زیست برای منافع فوری خود است.
۵۴ – آثار مخربی که مصرف بیرویه و اسرافی مواد فسیلی (همچون نفت و بنزین)، استعمال
دخانیات و شُرب خمر و امثال آنها در توسعه بیماریها و صدمه به سلامت آدمیان پدید
آورده، همچون چراغ قرمز هشداردهندهای است که جوامع پیشرفته امروزی را که به علم و
تحقیق و عقلانیت بهای جدّیتری میدهند، به تجدید نظر و اصلاح آب و خاک و هوا ناچار
ساخته است. دریغ و افسوس بر کشورهایی که هنوز متوجه فسادی که در زمین پدید میآورند
نیستند!
۵۵ – هدف از این هشدارها چیزی نیست جز همین که از چنین فساد آفرینیهایی دست بر
دارند. قرآن در مواردی ظهور چنین عوارضی را «عذاب» نامیده است که آزار دهنده مردم،
موجب محرومیت آنان از زندگی سالم و مخرّب محیط زیست میشود. ن ک: اعراف ۱۶۸، سجده
۲۱ و زخرف ۴۸.
۵۶ - در قرآن ۷ بار فعل امر «سیروا» (سیر و سفر کنید) آمده و ۷ بار (عدد کامل) نیز
با جمله: «افلم یسیروا» (چرا سیر و سفر نمیکنند) به زمینچسبیدگان بیهمت از سیاحت
مذمت شدهاند!
چنین سیر و سفری، نه صرفاً برای گردش و تفریح، بلکه برای نظاره در چگونگی سرنوشت
امتهای پیشین (کیف کان عاقبة الذین من قبلهم) است. یعنی بررسی تاریخ گذشتگان که ۱۲
بار در قرآن تکرار شده است و یکبار نیز (عنکبوت آیه ۲۰) این سیر و سیاحت به منظور
دیرینهشناسی، برای کشف آثار اولیه پیدایش حیات در کره زمین است.
۵۷ – اقامه وجه برای دین قیّم، جدّی گرفتن آئین خدایی، راهنمای عمل خود قرار دادن و
رو آوردن به آن در همه برنامههای فردی و اجتماعی است، آنچنان که پیامبر اسلام
فرمود: هر گاه فتنهها همچون ابرهای تیره شما را فرا گرفت، بر شما باد پناه به
قرآن.
۵۸ – مهد را گهواره گفتهاند به دلیل آماده شدن آن پیش از تولد نوزاد. زمین نیز
همچون گهواره در طول میلیونها سال برای زیست آدمیان آماده شده است (الذی جعل لکم
الارض مهداً). مِهاد، آماده شده و تمهید، از پیش آماده کردن است. کسانی که در زندگی
دنیایی کار شایسته میکنند، در واقع جایگاه آخرت خود را آماده میسازند و گهواره
خود را قبل از تولّدی دیگر تدارک میبینند.
۵۹ – فضل خدا همان فزون بخشیها و عنایتهای بیکران اوست که به تناسب شایستگی به
بندگان عطا میکند.
۶۰ – دوست داشتن یا نداشتن ما امری قلبی است و معلوم نیست همیشه به عمل منتهی شود،
اما در مورد خدایی که منزه از احساسات دوستی و دشمنی بشری است، این اوصاف اولاً به
صورت مجازی برای فهم آدمیان به کار رفته، ثانیاً آثار عملی تکوینی و تأثیر مسلم
بیرونی دارد. فعل «یحب» جمعاً ۴۰ بار (عدد کمال) در قرآن به خدا نسبت داده شده است:
۱۷ بار «یُحِبُّ» (درباره: محسنین، متقین، مقسطین، صابرین، متوکلین، توابین،
مطهرین، الذین یقاتلون فی سبیله صفاً) و ۲۳ بار «لا یُحِبُّ» (درباره: ظالمین،
مسرفین، خائنین، مستکبرین، مفسدین، معتدین، کافرین، فرحین و...).
ترجمه عبدالعلى بازرگان