سوره سبا

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۰ - و ما به داود فضيلتي (بزرگ) از خود بخشيديم (از جمله اينکه به کوه‌ها فرمان داديم)؛ اي کوه‌ها با او (در بهره‌برداري و استخراج معادن) همراهي کنيد۱۹ و (نيز اي) پرندگان (در ارسال پيك‌هايش)، و (همچنين) آهن را براي او نرم کرديم (راهکار ذوب آهن را به او آموختيم).

۱۱- (و به او الهام کرديم) که زِره‌هاي بلند (تمام تنه و فراگير) بساز۲۰ و در بافتِ۲۱ (حلقه) آنها رعايت (تناسب و) اندازه کن۲۲ و (به سپاه او در پرهيز از فساد قدرت هشدار داديم كه) اصلاح‌گرانه عمل کنيد که مطمئناً من به آنچه مي‌کنيد بينايم.۲۳

۱۲ - و براي سليمان (علاوه بر معادن، نيروي) باد را (قابل بهره برداري ساختيم) که بامدادش يک ماه و شامگاهش يک ماه بود۲۴ (اين انرژي معادل يک ماه در هر رفت و برگشتي بود) و مس مذاب را براي او روان ساختيم۲۵ و گروهي از ديو صفتان (اشرار متجاوز وحشي) به اذن پروردگارش نزد او کار مي‌کردند (نيروهاي متجاوز و شرور را در خدمت آباداني کشور گرفته بود) و هر يک از آنها را که از فرمان ما سر مي‌تافت (از خدمات سازنده شانه خالي و فرار مي‌کرد) عذابي سوزان (تنبيهي سخت) مي‌چشانديم.

۱۳ - (آن‌ها) براي او آنچه مي‌خواست از محراب‌ها۲۶ (سنگرها يا برج‌ و باروهاي دفاعي)، مجسمه‌ها، ظروف بزرگ به اندازة حوض‌ها و ديگ‌هاي عظيم ثابت (حجاري شده در دل سنگ) مي‌ساختند۲۷ اي خاندان داود، عمل شاکرانه کنيد كه بندگان شاكرِ من اندك‌اند.

۱۴ – اما (با وجود اين امکانات و اقتدار حيرت‌انگيز) هنگامي که مرگ را بر او (سليمان) مقدّر ساختيم، بر مرگ او آگاهشان نکرد جز جنبنده‌اي (موريانه‌اي) که عصايش۲۸ را (به آهستگي) مي‌جويد. پس آنگاه که (پيکر سليمان) فرو افتاد، ديو‌صفتان (به بيگاري واداشته‌ شدگان) دريافتند که اگر از (مرگ او در) پنهاني خبر داشتند، در آن عذاب (اعمال شاقه= بيگاري) لحظه‌اي درنگ نمي‌کردند۲۹ (پا به فرار مي‌گذاشتند)!

۱۵ - براي (قوم) سبا در محل سکونت آن‌ها آيه‌اي (از لطف و نعمت خدا) بود؛ دو بوستان سبز و خرّم (گسترده) از راست و چپ.۳۰ (گفتيم:) از روزي پروردگارتان بخوريد و شکرگزار (نعمت) او باشيد؛ شهري پسنديده،۳۱ و پروردگاري آمرزنده!

۱۶ - اما آنها (از شکر نعمت) روي گرداندند، پس سيل ويرانگري بر آنها فرستاديم۳۲ و دو بوستان سبز و خرّم آن‌ها را مبدّل به دو باغ با گياهان تلخ و شوره گز۳۳ و مختصري (درخت) سدر ساختيم.

۱۷ - اين چنين آنان را به سزاي ناسپاسي (کفران نعمت) کيفر داديم و آيا جز ناسپاسان را کيفر مي‌دهيم؟

۱۸ - و (در مسير) ميان آنان و شهري که در آن برکت داده بوديم (بيت المقدس)، شهرهايي آشکار۳۴ (پر جلوه) پديد آورديم و سير و سفر (راحت و امن) را بين آنها مقدّر (به اندازه) ساختيم۳۵ (منزلگاهايي براي رفع خستگي در فواصل معين نهاديم و گفتيم) شب‌ها و روزها در امنيت کامل در اين مسيرها سفر کنيد.۳۶

۱۹ - اما (به جاي شکر نعمت) گفتند: پروردگارا، ميان سفرهاي ما فاصله بينداز۳۷ (از پيوستگي شهر‌ها به جدايي‌طلبي و تفرقه ميل کردند و با اين تنگ‌نظري) به خودشان ظلم کردند، در نتيجه (ماجراي فروپاشي) آنها را داستان‌هايي (عبرت‌انگيز براي ديگران) قرار داديم و در نهايت پراکندگي پراکنده‌شان ساختيم ۳۸ (جامعه‌اي يکپارچه و متحد را منقرض و متلاشي كرديم). بي‌ترديد در اين (تجربه تاريخي) بس نشانه‌هاست براي هر (انسان) پيوسته در صبر و شکر۳۹ (اين تجربه حاوي پندي از ضرورت استمرار صبر در سختي‌ها و شکر در نعمت‌هاست).

۲۰ - همانا ابليس پندار خويش درباره (فريب پذيري) آنان را درست يافت و جز گروهي از مؤمنان، همگي از او پيروي کردند.

۲۱ – (در حالي که) او هيچ تسلطي بر آنها نداشت،۴۰ (ما اختيار و حق انتخاب ميان دو قطب رحمن و شيطان را به آنان داده بوديم) تا كسي را که به آخرت ايمان دارد، از کسي که دربارة آن در شک است، باز شناسيم و پروردگارت بر همه چيز نگهبان است.


۱۹ - فعل «أَوِّبِي» (در: يا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ) فعل امر از ريشه «اَوب» به معناي بازگشت است. کما آنکه به زمان يا مکان بازگشت «مَأب» گفته مي‌شود و کساني را که پيوسته پس از هر گناهي توبه کرده و به اطاعت خدا بر‌مي‌گردند «اوّاب» مي‌نامند. و غروب خورشيد را نيز که بازگشتي محسوب مي‌شود «آبَتِ الشمس» مي‌گويند.
اما بازگشت کوه‌ها به داود چه معنايي دارد؟ غالب مترجمين اين فرمان را هم‌آوازي کوه‌ها با نغمه داود در تسبيح (دعا و مناجات) او ترجمه كرده‌اند که بسيار مُبهم است؛ درست است که به تصريح قرآن، همه موجودات خدا را تسبيح مي‌کنند و ما تسبيح آنان را درک نمي‌کنيم (اسراء ۴۴)، ولي در اين آيه فرمان خدا به کوه‌ها براي بازگشت همراه داود است!؟ اگر طنين صدا و انعکاس صوت مورد نظر باشد، چنين امري در بيشتر کوه‌ها و براي همه مقدور است و فضيلتي محسوب نمي‌شود، قصه ني‌نوازي و صوت زيباي داودي هم پايه‌اي قرآني ندارد. به نظر مي‌رسد چاره‌اي جز استمداد از خود قرآن و استفاده از ديگر آياتي که ارتباط داود با کوه‌ها را شرح بيشتري داده، نباشد.
در اين سوره از بازگشت کوه‌ها به همراه داود سخن گفته (يا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ) و در دو سوره ديگر از قابل تسخير (بهره‌برداري) بودن تسبيح کوه‌ها براي داود:
انبياء ۷۹ - «وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ...» ؛ ص ۱۸ - «إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ يُسَبِّحْنَ...»
تسبيح موجودات براي خدا، چيزي جز ايفاي نقش سازنده و مثبت آنها براي رفع عيب و نقص و نياز موجودات در نظام هستي (که تقديس و تنزيه آفريدگار محسوب مي‌شود) نمي‌باشد و مسخّر شدن کوهها براي داود، عرضه معادن خود براي استخراج و استفاده براي صنايع دفاعي و عمراني بوده است.
در سوره‌هاي ديگر قرآن به وضوح بهره‌برداري از معادن براي چنين مقاصدي را توضيح داده است از جمله:
انبياء ۸۰ - و ما به خاطر (حفاظت از) شما به او صنعت ساخت زره (جنگي) را آموختيم تا از آسيب جنگ مصونتان دارد...
در همين سوره آيه ۱۰ نيز ذوب آهن (أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ) را راهکاري براي ساخت زره‌هاي گشاد و فراگير شمرده و بر دقت نظر و رعايت اندازه حلقه‌هاي زره تأکيد شده است.
اما علت استفاده از کلمه «أَوِّبِي» در اين سوره، که معناي «بازگشت» مي‌دهد (به جاي استفاده از کلمات تسخير و تسبيح که در سوره‌هاي انبياء و ص آمده)؛ مي‌دانيم براي کشف معادن نفت و فلزات در دنياي امروز از امواج صوتي با طول موج معين استفاده مي‌کنند و از «بازگشت» امواج صوتي، به عمق و ميزان معادن و کيفيت و کميت آن پي مي‌برند.
از طرفي مي‌دانيم آشنايي داود و سليمان با صداي پرندگان و مورچگان، دلالت بر حساسيت و قدرت فوق‌العاده نيروي شنوايي آن‌ها، بيش از بقيه مردم، بوده است و چه بسا با علمي که خداوند به آنها آموخته بود مي‌توانستند از دريافت انعکاس اصوات، از لايه‌هاي زيرزميني آگاهي يابند (والله اعلم).

۲۰ - «سَابِغَاتٍ» از ريشه «سَبَغَ» تمام و كمال بودن چيزي را مي‌رساند، مثل نعمت‌هاي ظاهري و باطني خدا به بندگان «...وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً...» (لقمان ۲۰) و كامل و فراگير بودن زره جنگي در اين آيه.

۲۱ - «سَّرْدِ» بافتن منسوجات است كه وقتي در مورد زره به كار برده مي‌شود، دلالت بر منظم و رديف بودن بافت حلقه‌هاي آن مي‌كند.

۲۲ - رعايت تناسب و اندازه حلقه‌هاي زره در يقه و آستين و ساير قسمت‌ها، صنعتي دقيق است که خدا به داود الهام کرده بود (وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ). نکته ظريفي که در اين تعليم وجود دارد، آموزش ابزار دفاعي (زره) به جاي ابزار تهاجمي (همچون تير و نيزه) است. اين نكته تأکيد ديگري است که جنگ در اسلام فقط در شکل دفاعي آن مشروعيت دارد.

۲۳ - مخاطب نيمة اول سوره حضرت سليمان است، اما مخاطب نيمه دوم، به دليل افعال «اعملوا» و «تعملون»، جمع است. اين جمع ظاهرا ارتش سليمان مي‌باشد که با استفاده از صنعت زره‌سازي اقتدار بيشتري پيدا كرده بود. البته مخاطب هميشگي و عام هم دارد.

۲۴ - اين شرح و تفسير همگاني و معروف است و اغلب مفسرين نيز چنين گفته‌اند، اما در قرآن علاوه بر آيه ۱۲ همين سوره، دو اشاره ديگر در برخي سوره‌ها شده است که از مجموع آنها بهتر مي‌شود به موضوع پي برد:
انبياء ۸۱ – «وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَهً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ»
و ما تندباد (جريانات شديد طوفاني) را قابل بهره‌برداري سليمان قرار داديم که به فرمان او به سوي سرزميني که در آن برکت داديم (منطقه شامات) جريان مي‌يافت و ما به هر چيزي آگاه بوديم.
ص ۳۶ - «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ»
ما نيروي باد را قابل استفاده او کرديم که به فرمان (طبق برنامه عمراني) او به هر سو مي‌خواست به آرامي حرکت مي‌کرد.
همان‌طور که ملاحظه مي‌شود، در هيچ يک از اين آيات سخني از حرکت خود سليمان به نيروي باد (که در قصه‌پردازي‌هاي اساطيري از فرش سليمان که نشسته بر آن پرواز مي‌کرد!) خبري نيست، بلکه از توانايي سليمان در مهار تندبادهاي طوفاني که سرعت وزش آن معادل يک ماه حرکت باد ملايم (يا طي طريق يک فرد) بوده، سخن گفته است. ذکر جداگانه حرکت در بامداد و شامگاه، به نظر مي‌رسد نشانه حرکت دوّار و طوفاني (متناوب) جريان باد باشد و مي‌دانيم بادهاي محلي و منطقه‌اي (غير قاره‌اي) که از اختلاف انبساط هواي جوّ در اثر تابش خورشيد به وجود مي‌آيد، در صبح و شام مسيري معکوس دارند و اگر در بامدادان مسيري يکماهه را طي کنند، همان مسير را در جهت معکوس برمي‌گردند.
از هر دو آيه فوق‌الذکر استفاده مي‌شود که سليمان به الهام و آموزش الهي، توان مهار تندبادهاي وحشي را به توفيق پروردگار پيدا کرده و توانسته بود با بهره‌برداري از اين انرژي طبيعي، کاستن از سرعت و به آرامي روان ساختنش در مسير برنامه‌هاي عمراني خود، آباداني چشمگيري را در سرزمين برکت‌خيز بيت‌المقدس (يا شامات) پديد آورده بود. هر چند مکانيسم اين مهار براي ما معلوم نيست، اما در اصل آن ترديدي وجود ندارد.
اگر متوسط مسافتي را که رهروان با پاي پياده در طول يک روز مي‌توانستند طي کنند حدود ۳۰ الي ۴۰ کيلومتر (ماهيانه ۹۰۰ الي ۱۲۰۰ کيلومتر) فرض کرده و نيم روزِ جريان باد را ۶ ساعت در نظر بگيريم، سرعت اين تندباد ۱۵۰ تا ۲۰۰ کيلومتر در ساعت مي‌شود که با سرعت طوفان‌ها (بين ۱۰۰ تا ۴۰۰ کيلومتر در ساعت) هماهنگي دارد.
ممکن است ذکر جريان اين بادها هيچ ربطي به سير و سفر آدميان نداشته باشد و منظور فقط ذکر منطقه جريان اين بادها باشد. در سطح کره زمين بادهاي متنوعي مي‌وزد که معروف‌ترين آنها بادهاي «آليزه» در نيمکره شمالي و جنوبي مي‌باشد که در تمام سال مي‌وزند و با ثبات‌ترين بادهاي کره زمين را تشکيل مي‌دهند. وسعت نفوذ اين بادها در نيمکره شمالي حدود ۲۵۰۰ کيلومتر و در نيمکره جنوبي (که سرزمين سبا - ملک سليمان- يمن در آن واقع شده بود) حدود ۳۰۰۰ کيلومتر مي‌باشد.
علاوه بر آن، بادهاي موسمي (فصلي) هم که ضمن عبور از استوا با جهت جنوب غربي به آسيا کشيده مي‌شوند مي‌تواند مورد توجه باشد. بادهاي غربي نيز که با سيکلون‌هاي سيار از غرب به شرق حرکت کرده و در نيمکره جنوبي حالت کمربند جهاني دارد و بعضاً حالت طوفاني به خود مي‌گيرند، از جمله بادهايي است که ممکن است مهار آنها منظور اين آيه باشد (والله اعلم).

۲۵ - برخي «عين القطر» را چشمه مس تصور کرده‌اند! در حالي که مس فلز است و به صورت چشمه جاري نمي‌شود. اما «قِطر» به مس مذاب و گداخته گفته مي‌شود که همچون آب حالت قطره‌اي پيدا مي‌کند و در آبکاري مورد استفاده قرار مي‌گيرد. از آنجايي که مس مذاب همچون چشمه آب حالت جوشان و سيلان پيدا مي‌کند، تعبير «أَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ» در اين آيه به کار رفته است.
مس احتمالا قديمي‌ترين فلز شناخته شده توسط آدميان است که به دليل نرمي و قابليت چکش‌خواري در ابزار سازي‌هاي اوليه بشر مورد استفاده بوده و قدمت آن به ۸۷۰۰ سال قبل از ميلاد مسيح برمي‌گردد. از اين فلز که در ترکيب با ساير فلزات آلياژهاي متنوعي مثل برنز و برنج ساخته مي‌شود، در قرون گذشته براي ساخت مفتول‌ها و ورقه‌هاي مسي، ظروف پخت و پز، سکه، مجسمه‌سازي، پوشش بناها و امثالهم استفاده فراوان مي‌شده و امروز به دليل خاصيت هدايت الکتريکي و حرارتي در صنايع برقي کاربرد گسترده دارد.

۲۶ - «مَحَارِيبَ» جمع محراب از ريشه «حَربْ» (جنگ) است، به اين دليل به محل پيش‌نماز، يا تمام مسجد، محراب مي‌گويند که گويي محل حرب با شيطان است. به قلعه‌هاي نظامي و برج و باروها هم به دليل مصون و محفوظ نگه داشتن سربازان از جنگِ تهاجمي دشمن محاريب گفته مي‌شد.

۲۷ - با توجه به ملک سليمان، قدرت بي‌نظير سياسي و شوکت حکومت او، چنين مي‌نمايد که همه اين استحکامات براي ارتش او بوده باشد، ظروف و ديگ‌هاي عظيم نيز مي‌تواند ابزاري براي تغذيه ارتش عظيم او به شمار آيد. تماثيل نيز معلوم نيست حتما تنديس‌هاي هنري براي تزئين کاخ‌ها بوده باشد، تمثال مي‌تواند سرستون‌ها، مجسمه شير يا نمادهاي ديگر باشد.

۲۸ - «مِنْسَأَتَهُ» به عصا گفته مي‌شود، ريشه اين كلمه نسأ، به معناي به تأخير انداختن زماني دارد. در علت اين تسميه گفته شده است كه با عصا موانع راه را به كنار مي‌زنند كه نوعي تأخير مكاني است. ممكن است معناي مجازي عصا، تكيه‌گاه قدرت و مكنت مورد نظر باشد (والله اعلم).

۲۹ - گويا سليمان تکيه زده بر عصاي خود در بلندي کاخ يا کوه مشرف بر مزرعه يا عمليات عمراني ايستاده و بر جريان امور نظاره مي‌کرد و احتمالا ساعت‌ها، بلکه روزها در اين حالت بود و کسي مجاز نبود به محل فرماندهي او وارد گردد، تا وقتي که فرو افتاد و همه را متوجه مرگ او ساخت.
ذکر اين قضيه به ظاهر کوچک و بي‌اهميت در اين قصه بس عبرت‌آموز است. حکومت‌ها و قدرت‌هاي سياسي هر قدر نيرومند و شکست‌ناپذير باشند، بر عصايي (حق يا باطل) تکيه دارند که پس از مرگ رهبر، ساختار اداري، امنيتي، اطلاعاتي، ارتشي، و اقتصادي آن تا مدت‌ها مانع از سقوط رژيم مي‌گردد. همچنان که با افشاگري‌هاي خروشچف، مشروعيت نظام کمونيستي اتحاد جماهير شوروي سابق سلب گرديد و نظام مارکسيستي مُرد! اما عصاي کا. گ. ب و دستگاه‌هاي سرکوب امنيتي تا مدتها آن را سر پا نگه داشت. تا سرانجام موريانه آگاهي ملت شوروي تا زمان گورباچف و يلتسين کار را تمام کرد و مردماني با همان داس و چکش‌ها مجسمه‌هاي لنين و استالتين را به زير کشيدند «فاعتبروا يا اولي الابصار»!

۳۰ - اشاره به راست و چپ، آن هم به صورت نکره (يَمِينٍ وَشِمَالٍ) مسلماً حائز نکته‌اي است که براي اين قلم به درستي روشن نيست. همچنين ذکر دو باغ (به جاي بسنده کردن به خرمي کل سرزمين). شبيه اين دو باغ را در آيات ۳۲ به بعد سوره کهف مي‌بينيم که به ظاهر نمادي است از نسبت دو برابر بودن امکانات بر نياز و ضرورت انفاق به محرومان. واژه يمين نيز در قرآن علامت برکت و خجستگي و واژه شِمال نماد شومي است.

۳۱ - طيبات در اينجا وصفی برای مطبوع طبع آدمی بودن نعمات و دلپذيری آن است. واژه متضاد طيب، خبيث است (آل‌عمران ۷۹، نساء ۲، مائده ۱۰۰، انفال ۳۷). کلمه طيب يا طيبات در موارد مختلفی به کار رفته است. از جمله: مال، سرزمين، گفتار، کلام، خوردنی‌ها، خاک، رزق، همسر، فرزند، مسکن، حيات و...

۳۲ - جاري کردن سيل را در اين آيه به ضمير «ما» (به جاي من = خدا) نسبت داده است که دست اندر کاري همه نيروهاي طبيعت و نظامي را که خدا در جهان قرار داده نشان مي‌دهد. مي‌توان گفت طبق روال طبيعي (گويا با شکسته شدن سد عظيمي که گفته مي‌شود در زمان سليمان ساخته شده بود) سيل مهيبي به راه افتاده و همه خاک حاصلخيز زراعتي آن منطقه را با خود برده باشد (والله اعلم)، اما از آنجايي که خدا مسبب‌الاسباب و عامل محرک همه نيروهاست، اين حادثه به او نسبت داده شده است.

۳۳ – اهل لغت «أَثْلٍ» را نوعي گياه شوره گز گفته گفته‌اند كه در نواحي كويري و شوره زارها مي‌رويد و چوبي محكم دارد. اما «خَمْطٍ» به هر چيز تلخ يا ترش گفته مي‌شود، از جمله درختي كه بار اندكي دارد.

۳۴ – «قُرًى ظَاهِرَةً» اشاره به آبادي‌هاي پر جلوه و آشكار (از شدت و وسعت آبادي) دارد كه همچون شهرهاي شمال ايران با حومه خود به هم پيوسته بودند.

۳۵ - وجود استراحتگاه‌هاي بين راهي براي تهيه بنزين و مايحتاج ضروري و رفع خستگي در فواصل معين در روزگار ما امري طبيعي است، اما در قرون و هزاره‌هاي پيشين چنين پيش‌بيني و برنامه‌ريزي و اجرا، کاري فوق‌العاده پيشرفته محسوب مي‌شده است. فعل «قدّرنا» از ريشه قدر (اندازه) به نظر مي‌رسد به همين نظم و برنامه رفاهي اشاره داشته باشد.

۳۶ - اشاره به عامل «امنيت» شبانه‌روزي در روزگاري که جاده‌ها در ناامني مطلق بوده و شيطان‌صفتان راهزني مي‌کردند، نکته بسيار مهمي است که نبايد از ظرف زماني و مکاني آن غافل بود. در آيات قبل، از آبادي و شکوفايي اقتصادي سخن گفته و در اين آيه از «توسعه ارتباطات» (جاده‌سازي) و امنيت اياب و ذهاب، حتي شبانه، در جاده‌ها. اين سه اصل (آبادي، ارتباط، امنيت) پايه‌هاي اصلي رشد و توسعه اقتصادي در روزگار ما نيز محسوب مي‌شوند.
|
۳۷ - برخي از مترجمين قرآن دعاي آن مردم براي دور ساختن آبادي‌هاي پيوسته در مسيرشان را به حساب خستگي آنان از سبز و خرمي و هوس ديدن صحرا و هامون گذاشته‌اند که اگر هم چنين بوده باشد امري طبيعي براي همه انسان‌ها است و نمي‌تواند گناهي تلقي شود که موجب انقراض آن قوم شده باشد. به نظر مي‌رسد مسئله عميق‌تر از اين است؛ پيوسته شدن شهرها با يکديگر، هويت ملي و اشتراک منافعي را به وجود مي‌آورد که زائل کننده امتياز خواهي‌هاي خواص و جدايي‌طلبي‌هاي مستکبران مي‌باشد. در واقع اين خدا نبود که جامعه‌اي يکپارچه را متلاشي ساخت، بلکه تمايلات جدايي‌طلبانه خودشان که دعاي دورتر شدن شهرها‌شان از يکديگر را مي‌کردند به اجابت رسيد و به شدت متفرق و از هم دور شدند.

۳۸ - آيات ۲۸ تا ۳۰ سوره ابراهيم که با فاصله پنج سال بعد از آيات سوره سبا در سال ۱۲ بعثت نازل شده است، مردمي را مذمت مي‌کند که نعمت خدا را با ناسپاسي به کفران مبدل ساختند و قومشان را به نابودي کشاندند، ريشه اين انحراف را نيز در شرک و شريک قرار دادن براي خدا شمرده است.

۳۹ - جمله «إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» علاوه بر اين سوره، که از بُعد منفي درباره ناشکري قوم سبا آمده، از بُعد مثبت درباره «صبر» تاريخي قوم بني‌اسرائيل در دوران حضرت موسي(ع) مطرح شده است (ابراهيم ۵)، در دو سوره لقمان (آيه ۳۱) و شوري (آيه ۳۲) صبر و مقاومت کشتي(هاي بادي) در برابر توفان دريا و شکر نعمت «باد» را براي پيش روي به سوي مقصد (که هر دو در تمامي طول مسير کاربرد دارد) نماد قابل تجسم اين دو صفت شمرده است.

۴۰ - عدم تسلط ابليس بر آدمي را علاوه بر اين آيه در آيات ديگري از قرآن (ابراهيم ۲۲، حجر ۴۲، نحل ۹۹ و ۱۰۰، اسراء ۶۵، صافات ۳۰) مورد تأکيد قرار داده و خاطر نشان ساخته کار ابليس فقط «دعوت» است و تسلط او تنها بر کساني است که به ولايت او پيوسته و به خدا شرک مي‌ورزند.

ترجمه عبدالعلى بازرگان