سوره سبا
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۳۹ – بگو: مسلماً پروردگارم (اوست که) روزي را براي هر که از بندگانش كه بخواهد
(طبق مشيّت و نظاماتي) فراخي ميبخشد يا به اندازه (محدود) ميگرداند و (اگر شما
نيز) از هر چه (خدا روزي شما گردانده) انفاق کنيد، همو جايگزينش ميسازد و او
بهترين روزيدهندگان است.
۴۰ – روزي که خدا همه آنها را (که براي حاجات خود به شفاعت بُتها- نماد فرشتگان-
متوسل ميشدند) گِرد آورد، در آن روز به فرشتگان گويد: آيا اينها (واقعاً) شما را
عبادت ميكردند؟۵۳
۴۱ – (فرشتگان) گويند: منزهي تو (از اينکه شريکي داشته باشي)، مولاي ما فقط تويي نه
آنها، بلکه آنان جن (ناشناخته) را بندگي ميکردند (مطيع رؤساي ستمگر خود با اوهام
شرکآميز بودند)،۵۴ بيشترشان به آنان باور داشتند.
۴۲ – اما (برخلاف چنان تصوراتي) امروز هيچ از شما سود و زياني براي يکديگر نخواهيد
داشت۵۵ (سرنوشت هر کسي تابع عمل خودش است) و به ستمگران خواهيم گفت:
بچشيد عذاب آتشي را که يكسره (تمام عمر) دروغ ميشمرديد.
۴۳ – و (اما امروز) وقتي آيات روشنگر ما بر آنها خوانده ميشود، گويند: اين (محمدص)
جز مردي۵۶ که ميخواهد شما را از آنچه پدرانتان هميشه ميپرستيدند منصرف
کند بيش نيست، و (نيز) گفتند: اين (سخنان) جز دروغ۵۷ از خود ساختهاي۵۸
بيش نيست، و کساني که کافر شدند هنگامي که حق بر آنها عرضه شد، گفتند: اين جز سِحر
آشکاري نيست.
۴۴ – و ما قبل از تو به آنها از کتابهايي که بدان درس (هدايت) گيرند نداده بوديم و
از هشدار دهندهگان هم (در پرهيز از شرک) براي ايشان نفرستاده بوديم (اين رحمت و حکمت ما
بود كه آنان را آگاه سازيم).
۴۵ – کساني که پيش از اينها بودند نيز (پيامبرانشان را) دروغپرداز شمردند، و
اينان به يکدهم آنچه به آنان داده بوديم هم نرسيدهاند، با اين حال فرستادگان مرا
دروغپرداز شمردند، پس (بنگر) کيفر من چگونه بود؟۵۹
۴۶ – بگو: من شما را فقط يک پند ميدهم؛ اينکه (براي رسيدن به حقيقت) دو نفره يا به
تنهايي براي خدا به پا خيزيد و (آنگاه با آزاد شدن از جوّ شرکآميز جامعه، در تبادل
نظر يا با تأمل شخصي) بينديشيد. (تا بدانيد اين) دوست همدم شما۶۰ جنزده
(پريشانگو)۶۱ نيست. او جز هشداردهندهاي پيش از وقوع عذابي سخت
نميباشد.
۴۷ – بگو: هر پاداشي از شما خواستم، آن نيز براي خودتان است (رعايت تقوا به سود
خودتان است)۶۲ پاداش من جز بر خدا نيست و او بر هر چيزي گواه است.
۴۸ – بگو: قطعاً پروردگار من (که) داناي رازهاي نهان است، حق را (بر دل باطل)
ميافکند.۶۳
۴۹ – بگو: حق آمد و باطل نه آغازگر است و نه (به موقعيت گذشتهاش) باز ميگردد.۶۴
۵۰ – بگو: من اگر گمراه شوم، جز اين نيست که به زيان خويش گمراه شدهام و اگر هم
رهبري شوم به سبب وحياي است که پروردگارم به من ميفرستد؛ مسلماً او بسيار شنوا(ي
نياز هدايتي بندگان)، بسيار نزديک (براي اجابت دعاي آنان) است.۶۵
۵۱ – اي کاش (کافران را) ميديدي آنگاه که به وحشتي ميافتند كه رفتني نيست۶۶
و از جاي نزديکي گرفتار ميشوند (عامل عذابشان ذاتي است).
۵۲ – و (در چنان حالي) گويند: به آن (قرآن) ايمان آورديم! و چگونه ميتوانند (به
حقيقت ايمان) از مکاني دور۶۷ دست يابند؟۶۸
۵۳ – در حالي که پيشتر (در زندگي دنيا) آن را انکار کردند و از دور۶۹
تيري در تاريکي رها ميکردند (ندانسته هر حقيقتي را انکار ميکردند).
۵۴ – و (در روز قيامت) ميان آنان و آرزوهايشان حائلي (فاصلهاي) افکنده شود،
همانطور که در گذشته با امثال آنان عمل شده (که هيچکدام به آرزوهاي خام خود
نرسيدند)، به راستي آنها همواره (نسبت به رستاخيز) در شكّي بدبينانه بودند.۷۰
۵۳ - مشرکين فرشتگان را دختران خدا، که به تصورشان
اداره عالم انسانها به آنها سپرده شده، ميدانستند و با قرباني کردن در آستانه
بُتها، که آنها را نيز نشانه و نمادي از فرشتگان ميپنداشتند، حاجات خود را، در
دفع ضرر يا جلب منفعت طلب ميکردند. در واقع فرشتگان را در خدمت تأمين منافع خود
گرفته وآنها را خرج خود ميکردند، نه آنکه شيفته و عبادت کننده واقعي فرشتگان
باشند. همچنانکه امروز نيز بسياري از توسلها و تشفعها به پيامبران و اولياء دين
از همين قبيل است.
معناي عبادت، نه پرستش، که ترجمه مصطلح است، بلکه دلباخته و تسليم معبودي شدن و
هموار کردن وجود خود براي پذيرش فرامين اوست.
۵۴ - منظور از عبادت جن چيست؟ آيا واقعاً (صرفنظر از استثناهاي نادري که به برخي
افراد يا قبائل عرب نسبت دادهاند) مشرکين معاصر پيامبر جنيان را ميپرستيدند!؟
تاريخ که چنين تصوري را تأييد نميکند. پس مشرکين سرسپرده و مطيع (عابد) چه
انديشهها و کساني بودند که در اين آيه جن ناميده شده است؟ آيا جز همان اوهام و
خرافات ناشناخته (جن) و پاسداران فريبکار پنهان در پشت اين پندارهاي شرکآميز مثل
ابوسفيانها و ابوجهلها بوده است؟ و مگر معناي جن چيزي جز پوشيده و پنهان و غريبه
و نامتعارف بودن است؟
قرآن در يک تقسيمبندي کلي، جبهه مقابل پيامبران را به دو دسته جن و انس تقسيم کرده
است؛ آنها که مواضعي پوشيده و پنهان (جن) دارند و منافقانه عمل ميکنند و آنها که
شناخته (مأنوس)اند و مواضعي علني و آشکار دارند:
ميفرمايد براي هر پيامبري شيطان صفتاني از جن و انس (با ماسک يا آشکار) قرار داديم
(انعام ۱۱۲).
تأکيد ميکند اگر جن و انس (متخصصين غريبه و آشنا) هم جمع شوند نميتوانند مشابه
اين قرآن را بياورند (اسراء ۸۸).
روز قيامت دوزخيان از خدا ميخواهند همه کساني از جن و انس (ناشناخته و شناخته شده)
را که موجب گمراهي آنان شدهاند نشانشان دهد تا لگدکوبشان کنند (فصلت ۲۹). آيا جز
اين است که لگدکوب کردن مربوط به آدميان خاکي است!؟
اين آيات تنها مربوط به مشرکين معاصر پيامبر نيست، مخاطب قرآن همه آدميان در همه
ادوارند. به فرض هم اگر کساني در آن زمان جنپرست (به معناي مصطلح) آن) بودند، آيا
در روزگار ما و تاريخي که خواندهايم، جامعهاي را سراغ داريد که جنپرست بوده
باشند!؟
در قرآن آمده است که در دنيا رجالي از انس به رجالي از جن پناه ميبرند (سوره جن
آيه ۶)، ما در دنيا از پناه بردن هموطناني (مأنوس) به بيگانگان (به دليل
خودباختگيهاي فرهنگي يا جلب منافع در پناه آنها) شنيدهايم، اما هرگز شاهد پناه
بردن آدميان به موجودات نامريي نبودهايم.
براي بررسي بيشتر در مفهوم دوگانه جن و انس به اين آيات نيز ميتوانيد رجوع کنيد:
انعام ۱۲۸ و ۱۳۰، اعراف ۳۸ و ۱۷۹، فصلت ۲۵، احقاف ۱۸، رحمن ۳۳، جن ۵، هود ۱۱۹، سجده
۱۳، و ناس ۶.
۵۵ - پناه بردن آدميان به غير خدا، يا از ترس خشم و غضب قدرتمندان و خدايان دروغين
است، يا به طمع برخورداري از خوان نعمت و ثروت آنان. در اين آيه تأکيد ميشود که در
آخرت آن پشتيبانان دنيايي، نه قدرت ضرر رساندن به شما را دارند و نه ميتوانند سودي
به شما برسانند.
۵۶ - قرآن به دفعات اين موضوع را مطرح کرده است که مشرکين ميپنداشتند اگر خدا
بخواهد کسي را براي هدايت آنان بفرستد، حتماً بايد موجودي غيربشري، يعني فرشته
باشد. در باورهاي بيپايه آنان، آدمي نميتواند به قرب خدا و مأموريت از جانب او
نائل گردد.
۵۷ - «افک» بازگرداندن است. بازگرداني واژگونه و منحرفانه، به دروغ نيز افک
گفتهاند چون حقيقت را وارونه جلوه ميدهد.
۵۸ - «افتري» از ريشه «فَرَي»، سخناني من درآوردي و بيپايه و اساس و بافته شده
است.
۵۹ - «نکير» با کلمات انکار و منکر همريشه است. نسبت دادن آن به خدا (با کسره
نکيرِ که به جاي حرف ي نشسته) انکار و دست رَد زدن خدا به سينه منکران را، براي
ورود به سعادت و بهشت است که کيفر و مجازات تلقي ميشود.
۶۰ - منظور اين است که مصاحب و همدم شما که از کودکي با اخلاق و کمالاتش آشنا
بودهايد، آيا چنين اتهاماتي به او ميچسبد؟
۶۱ - مشرکين چون از روانشناسي و بيماريهاي اعصاب و روان اطلاعي نداشتند، هر گونه
مشکلات روحي و اختلالات رواني را به عوالمي ناشناخته و موجوداتي خيالي (جن) نسبت
ميدادند و چون سخنان پيامبر اسلام از قيامت و رستاخيز و بهشت و جهنم براي آنان به
کلي غريبه و نامأنوس بود، او را «جنزده» يعني گرفتار ماليخوليا و پريشانگويي تصور
ميکردند.
۶۲ - بر حسب مفاد آيه ۲۳ سوره شوري «بگو: من جز موّدت ميان نزديکان اجري از شما
نميخواهم» (قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي
الْقُرْبَى)، همانطور که پاداش واقعي والدين و معلمين، همان تعليم و تربيت فرزندان
و محصلان است، پاداش مورد انتظار پيامبر نيز چيزي جز ايجاد برادري و دوستي (ميان)
قبائلي که به رغم خويشاوندي، قرنها با يکديگر ستيزه ميكردند، نبوده است. (نگاه
کنيد به: آلعمران ۱۰۳، انفال ۶۳، و قريش ۱ و ۲)
۶۳ - «قذف بالحق» در آيه ۱۸ سوره انبياء «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى
الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ...» نيز آمده است که از مقايسه آنها ميتوان فهميد منظور
مواجهه و برخورد دادن حق به باطل و به مصاف آن رفتن است تا همچون نور که با طلوعش،
تاريکي را برميچيند، باطل را زائل سازد (جاء الحق و زهق الباطل).
۶۴ - در مثال نور و تاريکي، نور حقيقت وجودي دارد و تاريکي از فقدان آن ناشي
ميشود. پس آغاز و ابتدا با نور است نه تاريکي، و تاريکي مادام که روشنايي باشد
برنميگردد (مگر منبع نور خاموش گردد). در جوامع بشري نيز وجود ظلم و ظلمت، ناشي از
سکوت و خاموشي مردم محافظهکار و ترسو است. پس همين که مؤمنيني متوکل و مجاهد قيام
کنند، بساط ظلم برچيده ميشود.
۶۵ - صفات سميع و قريب هر دو مبالغه و در نهايت است، خدا شنواي دعاهاي به زبان آمده
يا در ضمير نهان شده است و از همه نيازهاي جسمي و روحي ما مطلع است و چون از خودمان
بر ما نزديکتر است، هر گاه گامي به سوي او پيش رويم، به همان نسبت وصال حاصل
ميشود، اجابت همان برداشتن فاصله و مانع و حجاب است. (رك به اجابت دعا از همين
قلم)
۶۶ - «فزع» فرو ريختن دل و ترس و وحشت شديدي است که آرامش را زائل ميکند. اين كلمه
دو بار در آيات ۲۳ و ۵۱ اين سوره تکرار شده است. از ۶ باري که اين واژه در قرآن
تکرار شده، ۴ مورد آن مربوط به وحشت قيامت است که آن را «فزع اکبر» ناميده است
(انبياء ۱۰۳).
۶۷ - تقابل جملات: مکان قريب و مکان بعيد در آيات ۵۱ تا ۵۳ و تکرار دوباره کلمات
قريب و بعيد (در آيات ۵۰ تا ۵۳) نزديکي و دوري را از منظرهاي متفاوتي در دنيا و
آخرت مطرح ميسازد؛ خدا بسيار نزديک به بندگان است، آنها که او را دور ميبينند،
عواقب اين دور ديدن را از نزديک خواهند چشيد. آنهايي كه در دنيا با ديدي دور، حقايق
را انکار ميکردند، در آخرت نيز که چشمشان باز ميشود و اظهار ايمان ميکنند،
فاصلهاي بس دور با عالم دنيا و امكان عمل صالح دارند.
۶۸ - واژة «تناوش»به معناي نائل شدن و دسترسي پيدا کردن از ريشه «نَوَشَ» فقط يک
بار در قرآن آمده است.
۶۹ - «قذف بالغيب» همچون رها کردن تير در تاريکي، اظهار نظرهاي نسنجيده و حدس و
گمانهاي بيپايه است.
۷۰ - گاهي وقتها شک مثبت و سازنده به آدمي دست ميدهد که ممکن است موجب رشد و
تعالي او گردد، اين شکي عالمانه و صادقانه است، اما «شَكٍّ مُرِيبٍ» شکي است که از
بدبيني و بهانهجويي و فرار از حقيقت ناشي ميگردد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان