سوره فاطر

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۳۲ – سپس (به دنبال انبیاء و اُمت‌های پیشین) ما کتاب (هدایت و راهنمای عمل) را به کسانی از بندگان خود که برگزیدیم۳۸ (اُمت اسلام) به میراث دادیم،۳۹ (اما) بعضی از آنان به نفس خویش ستمگرند۴۰ و بعضی میانه‌رو، و بعضی به اذن (توفیق) خدا پیشتاز در کارهای خیرند،۴۱ که این همان برتری بس بزرگ است.

۳۳ – (آنها) به بهشت جاویدی۴۲ درمی‌آیند که در آن به دستبندهایی از طلا و مروارید آراسته می‌گردند۴۳ و لباس‌شان در آنجا حریر است.۴۴

۳۴ – و گویند: سپاس ‌سزاوار خدایی است که اندوه (دوزخی شدن را) از ما بزدود، به راستی پروردگارمان بس آمرزنده و افزون کننده (پاداش نیکوکاری بندگان) است.۴۵

۳۵ – همو که به فضل خویش ما را در سرای جاودان جای داد که در آن نه رنجی به ما رسد و نه خسته (ملول) می‌شویم.۴۶

۳۶ – و (اما) برای کسانی که کفر ورزیدند (با حق درافتادند) آتش دوزخ است، که نه بر آنها می‌گذرد (تمام می‌شود) تا بمیرند و نه از عذاب‌شان کاسته می‌گردد. این چنین هر کفر‌پیشه‌ای را کیفر می‌دهیم.۴۷

۳۷ – و آنها در دوزخ فریاد بر می‌آورند که: پروردگارا! ما را برون آر تا کاری شایسته، غیر از آن چه می‌کردیم، انجام دهیم.۴۸ (اما پاسخ می‌شنوند) مگر ما عمر کافی به شما ندادیم تا هر کس پند پذیر است در آن (مدت و مهلت) پند پذیرد؟ و هشدار‌دهنده‌ای نیز (در بیم دادن از چنین روزی) برای شما آمد. اکنون بچشید (عواقب اعمالتان را) که برای ستمگران یاوری نیست.

۳۸ – مسلماً خدا(وندی که) دانای پنهان‌های آسمان‌ها و زمین است، بی‌تردید از درون دل‌ها کاملا آگاهی دارد.

۳۹ – اوست آن که شما را در زمین جانشین (نسل‌های پیشین) کرد، پس هر که کفر ورزد، کفرش به زیان خودش است و کفر کافران نزد پروردگارشان جز خشم نمی‌افزاید۴۹ و کافران را کفرشان جز زیان نمی‌افزاید.۵۰

۴۰ – (به مشرکین) بگو: آیا به معبودهای خود که به جای خدا (برای برآوردن حاجات) می‌خوانید، هیچ اندیشیده‌اید؟ نشانم دهید که آن‌ها چه چیزی از زمین را آفریده‌اند؟ یا چه همکاری در (آفرینش یا اداره) آسمان‌ها داشته‌اند؟ آیا به آنها کتابی داده‌ایم که بر دلیل روشنی از آن استناد می‌کنند؟ (نه) بلکه این ستمگران جز فریب به هم وعده نمی‌دهند (متولیان نظام‌های شرک توده‌های مردم را می‌فریبند).

۴۱ – مسلماً این خداست که آسمان‌ها و زمین را از این که زائل (از مدار خود منحرف و متلاشی) شوند نگه می‌دارد۵۱ و اگر منحرف شدند جز او هیچکس قادر به نگهداری آن‌ها (در نظام جاذبه‌ای تعیین شده) نیست. به راستی خدا بردبار آمرزنده است.۵۲

۴۲ – و (مشرکان) با تمام وجود۵۳ سوگند یاد کردند که اگر هشدار‌دهنده‌ای (از جانب خدا) برای ایشان بیاید، حتماً از هر امتی هدایت یافته‌تر خواهند شد. اما (با وجود چنین ادعایی) اکنون که بیم‌دهنده‌ای برای آنها آمده، جز گریزشان (از حقیقت) زیادتر نشده است!

۴۳ – (گریز ناشی از) خود بزرگ‌بینی در زمین (شهر و یار خود) و مکر تبه‌کارانه،۵۴ و مکر تبه‌کارانه جز دامن اهلش را نمی‌گیرد.۵۵ آیا (آن‌ها) جز سرنوشت پیشینیان (هلاکت شده) را انتظار می‌کشند؟ و برای سنت خدا۵۶ هرگز تبدیلی نمی‌یابی و برای سنت خدا هرگز دگرگونی نخواهی یافت.۵۷

۴۴ – آیا (منکران) سیر در زمین نکرده‌اند۵۸ تا (با مشاهده آثار ویران شده گذشتگان) ببینند سرنوشت کسانی که پیش از آن‌ها می‌زیستند چگونه بود؟ همان‌ها که بس نیرومندتر از اینان بودند. (آری) ممکن نیست (نظامات) خدا را نه چیزی در آسمان‌ها به عجز آورد، و نه در زمین! مسلماً او بس دانا و توانا (اندازه‌گذار بر هر چیزی) است.

۴۵ – و اگر خدا مردم را به خاطر عملکردشان مؤاخذه می‌کرد (در دنیا کیفر می‌داد)، جنبنده‌ای در روی زمین باقی نمی‌گذاشت!۵۹ اما (با وجود گناهان بسیار) تا مدتی معین آن‌ها را مهلت می‌دهد. پس چون سرآمدشان فرا رسید، مسلماً خدا به (عملکرد) بندگانش بیناست.


۳۸ – تفاوت اصطفاء با اجتباء (یا: مصطفی با مجتبی)، همچنین با اختیار، در ریشه این کلمه است که دلالت بر صاف و خالص شدن می‌کند. گویا در سیر تکاملی نوع بشر و تصفیه تدریجی بنی‌آدم، اینک نوبت پیامبر اسلام(ص) و اُمت او رسیده است. این برداشت را آیه ۱۱۰ سوره آل‌عمران تأیید می‌کند (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ...).

۳۹ – همچنان که بنی‌اسرائیل تورات را از موسی(ع) به میراث گرفتند «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَىٰ وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ» (غافر ۵۳).

۴۰ – ظلم بر نفس در آیات قرآن مجموعاً ۴۰ بار تکرار شده است که ۱۷ بار آن در نفی ظلم خدا به انسان‌هاست. مثل: «وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» یا «وَمَا ظَلَمَهُمُ اللهُ وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ».

۴۱ – «اذن الله» که به ناچاری «اجازه خدا» ترجمه می‌شود، همان نظامات و سنت‌هایى است که به رهرو مسیر حق، چراغ سبز و اجازه عبور مى‌دهد.

۴۲ – «عدن» استقرار دائمی است، همچنان‌که معدن جایگاه دائمی عناصر مفید است. این کلمه که ۱۱ بار در قرآن تکرار شده، مانند خلود دلالت بر جاودانگی می‌کند.

۴۳ – اوصاف: ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا و حَرِيرٌ در این آیه تماماً نکره و ناشناخته می‌باشد و به عنوان مثال در تشبیه با نمونه‌های دنیایی ذکر شده است.

۴۴ - «حریر» را مترجمان و مفسرین، پارچه حریر تلقی کرده‌اند، در حالی‌که پس از وعده‌های کلی بهشت، اشاره به پارچه حریر، به عنوان مصداقی از نعمات بهشت، دور از ذهن مى‌نمايد. نگارنده تعبیر «آزادی» را که ترجمه فارسی حُرّ و حریت است، برای اولین بار از مرحوم مهندس عباس تاج در تفسیر ایشان فرا گرفتم (رحمة الله عليه). در این آیه و نیز آیه ۲۳ سوره حج، لباس بهشتیان را با کلمه حریر وصف کرده است. از طرفی در قرآن تقوا را لباس پروا پیشگان شمرده است که محافظ آنها از هر گزندی است (اعراف ۲۶). آیا پوشش آزادی از هر عقوبتی نمی‌تواند بیانی از وصف «لِبَاسُهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ» باشد؟

۴۵ – به پاورقی ۳۶ همین سوره مراجعه کنید.

۴۶ – وصف لغوب که در آیه ۳۸ سوره ق نیز در نفی خسته شدن خدا از آفرینش و اداره جهان هستی آمده، شاید در این آیه معنای خستگی ناشی از تکرار و یکنواختی داشته باشد.

۴۷ - «کفّار» (مبالغه کفر) نهایت ناسپاسی و استمرار کفر را نشان می‌دهد. در باب «فعّال» آمدن هر فعل بیانگر تکرار یک عمل است، مثل کفّاش، عطّار، بقّال و...

۴۸ – ناممکن بودن خروج از محیط دوزخی را به دلیل موجبات ذاتی آن در آیات دیگر نیز می‌توانید ببینید، از جمله: مائده ۳۷، حج ۲۲، سجده ۲، و بقره ۱۶۷. جالب این‌که در مورد بهشتیان نیز آمده است که از آن محیط اخراج نمی‌شوند (وَمَا هُمْ مِنْهَا بِمُخْرَجِينَ- حجر ۴۸) ولی در مورد دوزخیان آمده‌ از آنجا می‌خواهند خارج شوند، اما خارج شدنی نیستند.

۴۹ - «مَقْتًا» بغض شدید نسبت به کسی است که مرتکب کار زشت گردیده. نگاه کنید به: نساء ۲۲، صف ۳ و غافر ۱۰.

۵۰ – در همین یک آیه شش بار مشتقات «کفر» تکرار شده که به نظر می‌رسد چنین تمرکزی در قرآن بی‌نظیر باشد.

۵۱ – زوال، نابودی ناشی از انتقال از مقام و موقعیت است. در قرآن آمده است که کافران قبل از عذاب سوگند یاد می‌کردند که هیچ زوالی برای آنان نیست (ابراهیم ۴۴). منظور از زوال در این مورد انتقال از قدرت و ثروت است، اما در این آیه، منظور زوال زمین و ستارگان از نظم مقدّر شده در مدارات کهکشانی است.

۵۲ - در فرهنگ قرآن، «حليم» به كسى گفته مى‌شود كه عكس‌العمل فورى ناشى از خشم و غضب نشان نمى‌دهد، بلكه با علم و تسلطى كه بر خود دارد، به طرف مقابل فرصت جبران مى‌دهد. خدا حليم است زيرا ما را به خاطر گناه به سرعت عذاب نمى‌كند بلكه يك عمر برای توبه و اصلاح فرصت مى‌دهد.

۵۳ - «جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ» اَیمان به سوگند گفته می‌شود و جهد اَیمان (همریشه با جهاد) به جدّیت و تلاش برای قانع کردن طرف مقابل به درستیِ ادّعای خود.

۵۴ - «مکر السوء» همان نیرنگ‌ها و نقشه‌های توطئه‌آمیزی است که با خودمحوری مستکبرانه علیه حق‌طلبان طراحی می‌شود، و گرنه کلمه «مکر» بدون پسوند «سوء» فاقد بار معنایی منفی است. خداوند نیز از جهت مثبت، خیرالماکرین است.

۵۵ - «يَحِيقُ» از ریشه حق، به تحقق یافتن و دامنگیر شدن بازتاب مکر و حیله به فاعل آن گفته می‌شود.

۵۶ – منظور از «سنت» رویه و طریقه است، سنت خدا یا سنت رسول یعنی رویه و شیوه خدا و رسول. سنت خدا را می‌توان همان نظاماتی که در جوامع انسانی جاری کرده شمرد. کلمه سنت ۹ بار در قرآن به خدا نسبت داده شده است (احزاب ۲۸ و ۶۲، فاطر ۴۳، غافر ۸۵، فتح ۲۳، و اسراء ۷۷).

۵۷ - «تَبْدِيل» هر چیز، جایگزینی با چیزی دیگر، چه بسا مخالف آن است، اما «تحویل» تغییر حالت است.

۵۸ – در قرآن ۷ بار فرمان «سیروا» (سیر کنید)، و ۷ بار هشدار توبیخی «افلم یسیروا» (چرا سیر نمی‌کنند) تکرار شده که عمدتاً سیر در زمین را بررسی تاریخ و سرانجام گذشتگان شمرده است.

۵۹ – سراسر جهان را نظمی فرا گرفته که کوچکترین بی‌نظمی را بی‌درنگ دفع و طرد می‌کند، به استثنای عالم آدمیان که به دلیل اختیار و مهلت و مدتی که خداوند در زندگی دنیا به انسان عنایت داده، عکس‌العمل و بازتاب رفتار منفی او طبق مکانیسمی تا روز قیامت به تعویق می‌افتد. این مکانیسم را قرآن در آیات متعددی «کلمه پیشی گرفته» (کلمة سبقت من ربک) یا کلمه جداکننده (کلمة الفصل) نامیده است (یونس ۱۹، هود ۱۱۰، طه ۱۲۹، فصلت ۴۵، شوری ۱۴ و ۲۱).
اما در آیه انتهایی این سوره (که در آیه ۶۱ سوره نحل و آیه ۵۸ سوره کهف به وضوح و تفصیل بیشتری آمده) مسئله تعویق «اخذ» (گرفتار شدن به نتیجه عمل) را تا سرآمد معین (پایان عمر) به لطف و رحمت خدا مطرح ساخته است.

ترجمه عبدالعلى بازرگان