سوره صافات
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۴۱ - آنانند که رزقي معلوم۱۸ (معيّن شده) دارند؛
۴۲ - انواع ميوهها (شادمانيها)۱۹ در حاليکه مورد اکرام (و احترام) قرار
ميگيرند.
۴۳ - در باغهاي سرشار از نعمت،
۴۴ - بر تكيهگاههاي شاديآوري۲۰ رو به روي يکديگر،۲۱
۴۵ - بر آنان جامي از چشمة جاري۲۲ (آثار اعمال نيکوشان) ميگردانند.
۴۶ - که بس زلال و لذتبخش نوشندگان است.
۴۷ - در آن جام (برخلاف شرابهاي دنيايي) نه عوارض و آسيبي وجود دارد۲۳ و نه (با
نوشيدنش) مست و از خود بيخود ميشوند.۲۴
۴۸ - و نزدشان (همسران) چشم به زير۲۵ است.
۴۹ - انگار (از شدت پاکي) همچون تخم مرغهاي پوشيده (زير پر و بال)اند.
۵۰ - پس (در آن شرايط) بعضي از آنها (بهشتيان) به يکديگر روي کرده (از كساني) پُرس
و جو ميکنند.
۵۱ - گويندهاي از آنان پرسد: همانا مرا (در زندگي دنيا) همنشيني بود،
۵۲ - که ميگفت: آيا تو واقعاً از تصديقکنندگان (رستاخيز) هستي؟
۵۳ - آيا وقتي مرديم و خاک و استخوان شديم، آيا (پس از آن) واقعاً جزا داده
ميشويم؟
۵۴ - (ميپرسد:) آيا شما اطلاعي (از او) داريد؟
۵۵ - آنگاه نگاهي به اطراف ميکند۲۶ پس او را در ميان دوزخ ميبيند!
۵۶ - (خطاب به او) ميگويد: به خدا سوگند نزديک بود مرا نيز به سقوط کشاني.۲۷
۵۷ - اگر نعمت (هدايت) پروردگارم نبود، بي شک من هم از احضارشدگان (به دوزخ) بودم،
۵۸ - (سپس روي به بهشتيان کرده و با شگفتي ميپرسد:) آيا ما (ديگر) مردني نيستيم؟
۵۹ - مگر همان مرگ نخستينمان (در دنيا)، و گرفتار عذاب هم نميشويم؟
۶۰ - مسلماً اين (سرانجام) همان به نجات و رهايي رسيدن۲۸ عظيم است.
۶۱ - پس اهل عمل بايد براي مثل اين (سعادت) تلاش کنند.۲۹
۶۲ - آيا اين (برخورداريها) در پيشکش بهتري است يا «شجره زقوم»!؟۳۰
۶۳ - ما آن را فتنهاي (آزموني سخت) براي ستمگران قرار دادهايم.۳۱
۶۴ - آن شجرهاي است که در بُن۳۲ (ريشه) دوزخ ميرويد.
۶۵ - نوبر (شکوفه يا ميوه) آن،۳۳ گويي سرهاي ديوان (زشت منظر) است،
۶۶ - ظالمين از چنين شجرهاي ميخورند۳۴ و شکمها را از آن انباشته ميسازند.۳۵
۶۷ - سپس برايشان (روي چنان طعامي) آميختهاي (تيره رنگ) از آب جوشان است.۳۶
۶۸ - سپس بيگمان بازگشتشان به دوزخ است.۳۷
۶۹ - چرا که آنها پدرانشان را گمراه يافتند؛۳۸
۷۰ - با اين حال در پي آثار آنها (بدون هيچ انديشهاي، کورکورانه) ميشتابند!۳۹
۷۱ - قبل از آنان نيز بيشتر پيشينيان گمراه شدند.
۷۲ - و هر آينه ما در ميان آنان هشداردهندگاني (از عواقب کردارشان) فرستاديم،
۷۳ - پس بنگر سرانجام بيم دادهشدگان (که اعتنايي به هشدار نکردند) چگونه بود.
۷۴ - (همگي گرفتار عذاب شدند) مگر بندگان خالص شدة خدا،
۷۵ - (اينک بنگر به اين تجربه و عبرت تاريخي) و هرآينه نوح ما را (براي نجات از شرّ
ستمگران) ندا داد، پس چه نيکو اجابت کنندهاي (است پروردگار مجيب).
۷۶ - ما، او و اهلش۴۰ (هم باورانش) را از اندوه بزرگ۴۱ نجات بخشيديم.
۷۷ - و نسل (صالح) او، همانها را همان باقيماندگان قرار داديم.
۷۸ - و بر او، در آيندگان (اين تجربيات توحيدي را) باقي گذاشتيم.
۷۹ - سلام بر نوح در ميان جهانيان.
۸۰ - ما اين چنين نيکوکاران را پاداش ميدهيم.
۸۱ - او به راستي از بندگان مؤمن ما بود.
۸۲ - سپس ديگران (بي اعتنايان به انذار) را غرق کرديم.
۱۸ - معلوم يعني به علم و آگاهي درآمده
و معين و مشخص شده. اين فعل ۱۱ بار در قرآن در موارد زير آمده است:
کتاب معلوم، قدر معلوم، وقت معلوم، يوم معلوم، مقام معلوم، حق معلوم، رزق معلوم
۱۹ - منظور از «فاکِهه» همين ميوههاي معمولي دنيايي، که کم و بيش همه از آن
بهرهمند هستند، نميباشد، اين تمثيلها براي فهم آدميان است، فاکهه و فکاهي، دلالت
بر چيزي ميکند که نشاط آور است. و گرنه از ميوه به عنوان چشم روشني و پيشکش بهشتي
مثال زدن، در حالي که در دنيا هم انواع آن وجود دارد، وعدهاي در شأن بهشت نيست. از
آيات زير به خوبي معلوم ميشود که معناي اصلي اين کلمه همان شادي و خوشحالي است، که
البته ميوه نيز مصداقي از آن به شمار ميروند:
طور ۱۷ و ۱۸ - «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَعِيمٍ فَاكِهِينَ بِمَا
آتَاهُمْ رَبُّهُمْ...»
ياسين ۵۵ - «إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّهِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ»
دخان ۲۷ - «وَنَعْمَهٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ»
۲۰ - «سُرُر» (جمع سرير) را تخت گفتهاند، اما اين کلمه از ريشه «سِرّ» (امر نهان و
پوشيده) ناشي شده است. شادي دروني خالص را نيز، به اين دليل که نهان در قلب است،
«سرور» گويند. پس سرير، نه هر تخت و نشيمنگاهي، بلکه موضع و مکاني شاديآور است،
به تخت پادشاهان نيز از اين جهت سرير گفته شده که نمادي است از شادي در قدرت تحقّق
بخشيدن به خواستهها.
۲۱ - وصف «متقابلين» (متضاد مدبرين: پشت کرده به هم) نشاني است از حُسن روابط
بهشتيان با يکديگر و رو به روي هم نشستن. اين وصف که ۴ بار در قرآن تکرار شده (حجر
۴۷، صافات ۴۴، دخان ۵۳، و واقعه ۱۶) متضمن اين اشاره است که مؤمنان همچنان که در
دنيا دشمني و کينهاي به دل نداشتند و به هم پشت نکرده بودند، در آخرت نيز برادروار
رو به روي هم خواهند نشست.
۲۲ - کلمه «معين» جمعاً ۴ بار در قرآن به کار رفته است که ۲ مورد آن به همين
چشمههاي آشکار دنيايي اشاره دارد (ملک ۳۰ و مؤمنون ۵) و ۲ مورد ديگر که با کلمه
جام (کأس) همراه شده است، به چشمه جاري اعمال نيکوي آدمي در آخرت مرتبط ميباشد.
(به آيات ۵ تا ۸ سوره انسان مراجعه کنيد)
۲۳ - «غَولٌ» را سردرد و آسيب ترجمه کردهاند، اين البته مصداق درستي است، اما غول
از ريشه «غَيلَ» به هر عارضه و فسادي گفته ميشود که پنهاني و نامحسوس اثر تخريبي
خود را وارد ميکند، الکلي که در مشروبات متعارف وجود دارد، هر چند موقتا
سرخوشيآور است، اما آثار و عوارض آسيبزننده آن، به خصوص بر مغز انسان، بر کسي
پوشيده نيست. به نظر ميرسد صفت «غول» بر عوارض باطني، و «يُنْزَفُونَ» بر عوارض
ظاهري ناشي از مستي اشاره داشته باشد.
۲۴ - «نَزَفَ» خارج شدن يا خارج كردن است. مثل كشيدن آب چاه. به شخص مست از اين جهت
نزيف ميگويند كه گويي عقلش از دست رفته و كنترل خود را ندارد.
۲۵ - «قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ» که سه بار (در: صافات ۴۸، ص ۵۲، و رحمن ۵۶) تکرار شده،
وصفي است از چشم به زير بودن و نظري جز به همسر خود نداشتن که اختصاص و انحصار را
ميرساند.
۲۶ - «فَاطَّلَعَ» همچون طلوع خورشيد، سر کشيدن از پشت افق و نور بصيرت افکندن و
مطالعه براي شناخت است.
۲۷ - «رَديٰ»، هلاكت با سقوط از بلندي است، به حيوان ساقط شده از بلندي
«مُتَرَدّيِه» گفته ميشود كه خوردن گوشت آن در اسلام حرام است (مائده ۳). اما سقوط
از مقام انساني، كه در فرهنگ قرآن «هوي» (در مقابل هُدي) ناميده شده، موجب هلاكت
روح و روان ميگردد. «فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَنْ لا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ
هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ» (طه ۱۶).
بيشترين مواردي كه مشتقات كلمة «رَديٰ» در قرآن آمده است، ناظر به هلاكت شخصيتي
انسان است (ر ك به فصلت ۲۳، صافات ۵۶، انعام ۱۳۷). مال اندوزان دنيادار ميپندارند
كه «پول، حلال همة مشكلات است»، اما وقتي عوارض سقوط ناشي از پيروي هواي نفس، يا
مصائب و بيماريهاي ناعلاج فرا رسيد، كاري از پول ساخته نخواهد بود.
۲۸ - فوز و فلاح را رستگاري معنا ميکنند، ولي تفاوتي اساسي در ميان اين دو واژه
وجود دارد؛ فلاح از ريشة «فَلَحَ» شکفتن و شکوفا شدن استعدادهاي بالقوه معنوي در
نفس آدمي است. اما فوز، سلامت رسيدن به مقصود و نجات يافتن از خطرات مسير ميباشد.
اعراب به بيابان و صحاري کويري «مفازه» ميگفتند و عبورِ به سلامت از چنين صحاري
سوزاني را «فوز» ميدانستند. «رضايت خدا» همان فوز عظيم، بالاتر از بهشت و
عاليترين مرتبهاي است كه انسان ميتواند به آن نايل شود.
۲۹ - حرف زدن و ادّعا كردن آسان است، صداقت در عمل كردن به ادّعاست. در قرآن سه بار
جمله «فنعم اجر العالمين» (چه نيكوست پاداش عمل كنندگان) آمده است: آلعمران ۱۳۶،
عنكبوت ۵۸ و زمر ۷۴.
۳۰ - عنوان «شجرة زقوم» علاوه بر اين آيه، دو بار ديگر در قرآن تکرار شده است
(واقعه ۵۲ و دخان ۴۳). کتابهاي لغت زقوم را بلعيدن لقمه بسيار تلخ و كـُشنده ترجمه
كردهاند، اما قرآن هيچ وصفي از آن جز آن که زقوم طعام گناهکاران خودپرست است و در
شکم آنها همچون آب جوش غليان ميكند (دخان ۴۳) نكرده است. در سوره صافات نيز اين
شجره را، که ريشه در قعر جهنم دارد، فتنهاي براي ظالمان شمرده که شكوفههاي آن
همچون سر ديوان زشت و هراسناک است. ظاهر اين اوصاف، تصويري است ترسناک متناسب با
روح و روان آدمي، اما نه معناي «شجر» در قرآن هميشه درخت است، و نه هر طعامي از راه
دهان وارد بطن انسان ميشود. شجره همان (Network) و سيستم ارتباطي پيچيدهاي است که
همچون درخت، ريشه (زمينه)، بدنه (تنه اصلي)، شاخ و برگ (زير مجموعه و اعضاء) و ميوه
و محصولي دارد.
در قرآن از شجره طيبه و شجره خبيثه و شجره ملعونه نيز ياد کرده است که سلسله مراتبي
در جريانات فکري، فرهنگي، ديني و سياسي در هر جامعهاي را نشان ميدهد.
در سورههاي فوقالذكر اين شجره و شبکه را در وصف ظالمان مطرح کرده است که زمينه آن
عملکردهاي عميقاً جهنمي است و محصول و بازتاب آن در جامعه، ظهور شيطان صفتان
ميباشد. اين ستمگران همچنان که در دنيا آتش افروختند و دلهاي مردم را سوزاندند،
خود به بازتاب اعمالشان گرفتار ميآيند.
۳۱ - معناي فتنه در قرآن آزمايش در سختيهاست. محل آزمايش نيز دنياست و گفته ميشود
دنيا دار بلاء، و آخرت دار جزاست. بنابراين به نظر ميرسد «شجره زقوم» برخلاف تصور
و ظواهر آيات بعد، در همين دنياست. همچون شجرة ملعونه (اسراء ۶۰)، شجرة مبارکه (نور
۳۵)، شجرة طيبه (ابراهيم ۲۴) و شجرة خبيثه (ابراهيم ۲۶). البته آثار عذابآور آن در
آخرت ظاهر ميگردد.
۳۲ - در سه موردي که کلمه «اصل» در قرآن تکرار شده (صافات ۶۴، ابراهيم ۲۴، و حشر
۵۹) همواره معناي ريشه (در برابر شاخ و برگ) و در واقع پايه و اساس در برابر فرع
دارد. اگر شجر را به معناي دقيقتر آن که شبکه (Network) و نظام و سيستم داراي
سلسله مراتب (شجره مانند) است تعريف کنيم، در اينصورت معلوم ميشود آنچه موجب دوزخي
شدن آدمي ميگردد، اصل و فرع و شبکه و ارتباطات پيچيده دارد.
شجره زقوم نه «از» اصل جحيم (مِنْ أَصْلِ الْجَحِيمِ)، بلکه «در» اصل جحيم (فِي
أَصْلِ الْجَحِيمِ) ميرويد، يعني در زيربناي انديشههاي انحرافي (شرک و ناخالصي در
توحيد) است که شکل ميگيرد. ما در زندگي دنيا در معرض اين شجره زقوم هستيم و در
آخرت نتيجهاش را ميچشيم.
۳۳ - «طَلْعُ»هر درخت، شکوفه يا نوبر ميوهاي است که همچون طلوع خورشيد سر ميزند و
چشم باغدار را روشن ميکند، واي به درختي که شکوفهاش نفرتانگيز همچون چهره ديو
باشد. در اين تمثيل، وقتي ريشه و اساس انديشهاي دوزخي باشد، محصول عمل و آثار
بيروني آن شيطاني و ديو و ددگونه خواهد بود.
۳۴ - خوردن الزاماً با دهان نيست، خوردن مال يتيم (نساء ۱۰)، رشوه خواري (مائده
۶۲)، مال مردم خواري (توبه ۳۴)، رباخواري (بقره ۲۷۵ و نساء ۱۶۱)، ارتزاق حرام از
طريق دين (بقره ۱۷۴) و ميراث خواري (فجر ۱۹) نيز نوعي خوردن است. آنهايي که در دنيا
اين چنين ارتزاق ميکنند، در آخرت نيز از نتيجه همين خوردنهاي باطل تغذيه خواهند
کرد.
۳۵ - مشابه اين وصف در سوره واقعه آيه ۵۶ آمده است. انباشته کردن شکمهاي خود از
چنين طعامي، انعکاسي از سيريناپذيري آنان از مال مردم خوريهاي دنيايي است. از
ظاهر آيات چنين به نظر ميرسد که اين اوصاف مربوط به جهنم است، در حاليکه در آيات
مشابهي، از جمله آيه ۱۰ سوره نساء گفته شده است: «کساني که ستمگرانه اموال يتيمان
را ميخورند جز اين نيست که آتشي را در بطن (روح و روان) خود ميخورند كه به زودي
(در آخرت) به آتشي زبانه کشيده در خواهند آمد». به اين ترتيب معلوم ميشود خوردن
شجره زقوم و آتش در همين دنياست که عوارض عظيمش در آخرت ظاهر ميگردد.
۳۶ - نوشابه را براي راحتي پايين بردن غذا و لذت مضاعف مينوشند، اين اصطلاحي
متعارف است که فلاني با بيشرمي و با خيال راحت مال مردم ميخورد و يک آب هم رويش!
انگار نه انگار حساب و کتابي در کار است و بيحيايي هم حدي دارد! آنهايي که قبح
رشوهخواري، رباخواري، مال يتيم خواري و مال مردمخواري در دنيا از آنها ريخته
باشد، در اين تمثيل به سزاي دلهايي که سوزاندند و داغي که بر دل يتيمان گذاشتند،
چنين آب جوشان کثيفي مينوشند.
۳۷ - در قرآن همواره «مرجعکم» يا «مرجعهم» (جمعاً ۱۶ بار) همراه جمله «الي الله»
(يا: الينا، الي ربّهم، الي، اليه) آمده است. همينطور فعل ترجعون (۱۹ بار)، به
استثناي همين آيه ۶۸ صافات که «الي الجحيم» ذکر شده است. به نظر ميرسد حرف «الي»
که سرانجام و سمت و سوي هدف و حرکت آدمي را نشان ميدهد، بيانگر اين حقيقت باشد که
سمت و سوي زندگي آنان در دنيا به جاي الي الله، به سوي اهدافي است که به جهنم منتهي
ميگردد. در ضمن، اين آيه که با حرف تراخي «ثم»، که مربوط به آينده است آمده، نشان
ميدهد آيات قبل مربوط به همين دنيا ميباشد. (والله اعلم)
۳۸ - «أَلْفَوْا» از ريشة اَلْفَي، مفهوم يافتن و ديدن كسي را ميدهد. تلافي كردن
نيز از همين ريشه است كه نوعي مقابله به مثل و عملكرد مشابه ميباشد.
۳۹ - «يهْرَعُونَ» از ريشة «هَرَعَ»، دلالت بر شتاب و شيفتگی در رسيدن به چيزی يا
پيروی از عقايدی میکند. شدّت تمايلات شهوانی قوم لوط، آنان را شتابان به سوی خانه
لوط میراند (هود ۷۸).
۴۰ - برحسب آيات قرآن ميدانيم پسر نوح از غرق شدگان و همسرش نيز از دوزخيان گرديد
(تحريم ۱۰) بنابراين به نظر ميرسد، همانطور که در آيه ۴۶ سوره هود ذکر شده است،
اهليت را بايد همسنخي و همفکري تعبير کرد.
۴۱ - اصطلاح «كَرْبِ الْعَظِيم» در اين سوره و سورة انبياء آيه ۷۶ دربارة طوفان
و سيلاب عظيم آمده و در آية ۱۱۵ سوره صافات دربارة امواج عظيمي كه قوم فرعون را
غرق كرد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان