سوره صافات
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱۳۳ - و بيگمان لوط (نيز) از فرستادگان (ما) بود.
۱۳۴ - آنگاه که او و همه خاندانش را نجات داديم.
۱۳۵ - مگر پير زني (همسرش) در ميان بازماندگان.۶۲
۱۳۶ - سپس ديگران را نابود کرديم.۶۳
۱۳۷ - و شما بامدادان بر (ويرانههاي سرزمين) آنان گذر ميکنيد.۶۴
۱۳۸ - و شب هنگام (نيز)، پس چرا آگاهي خود را به کار نميبنديد؟۶۵
۱۳۹ - و بيگمان يونس (نيز) از فرستادگان (ما) بود.۶۶
۱۴۰ - آنگاه که به حالت قهر۶۷ (از مخاطبان دعوتش) به سوي کشتي انباشته (از بار و
مسافر) گريخت.۶۸
۱۴۱ - پس (در ميان مسافران طوفان زده) قرعه انداخت۶۹ و از بازندگان۷۰
(که براي سَبُک کردن کشتي به دريا افکنده ميشدند) گشت.
۱۴۲ - پس (در ميان امواج دريا) نهنگ او را بلعيد،۷۱ در حالي که (از
بيصبري و ترک رسالت) ملامت شده بود.
۱۴۳ - و اگر از تسبيح کنندگان۷۲ (مصلحين) خدا نبود،
۱۴۴ - تا روزي که (مردم) برانگيخته ميشوند در شکم ماهي ميماند.۷۳
۱۴۵ - اما (به پاس ايمان پاکش) او را، در حالي که بيمار بود، به ساحل افکنديم.۷۴
۱۴۶ - و بر او بوتهاي از کدو رويانديم.۷۵
۱۴۷ - سپس او را (پس از بهبودي) به سوي صد هزار نفر بلکه بيشتر فرستاديم.
۱۴۸ - که ايمان آوردند و تا مدتي (از مواهب زندگي) بهرهمندشان کرديم.
۱۴۹ - پس (اي پيامبر، از مشرکين) بپرس:۷۶ آيا براي پروردگارت دختران و براي آنان
پسران است!؟۷۷
۱۵۰ - آيا ما فرشتگان را مؤنث آفريدهايم و آنها (در اين تعيين جنسيت) شاهد
بودهاند؟
۱۵۱ - آگاه باشيد که آنها از واژگونه پنداريشان است که به جدّ ميگويند:
۱۵۲ - خدا فرزند آورده است! و آنها مسلماً دروغ پردازند.
۱۵۳ - آيا خدا دختران را بر پسران برگزيده است (که ميپندارند فرشتگان مؤنثاند)؟
۱۵۴ - شما را چه ميشود!؟ اين چه حکمي است که ميکنيد؟
۱۵۵ - آيا پند نميگيريد (از خواب گران بيدار نميشويد)؟
۱۵۶ - آيا دليل محكم۷۸ روشني (بر اين ادعا) داريد؟
۱۵۷ - اگر راست ميگوييد، کتاب خود (قوانين علمي خود) را بياوريد.۷۹
۱۵۸ - آنها ميان خدا و جنها (ناشناختههاي عالم، فرشتگان) نسبتي برقرار کردند،۸۰ در
حالي که جنيان به خوبي آگاهند که (در قيامت) احضار خواهند شد.
۱۵۹ - منزه است خدا از آنچه وصف ميکنند،
۱۶۰ - مگر بندگان خالص شدة خدا.
۱۶۱ - پس شما و آنچه (به باطل) ميپرستيد،
۱۶۲ - نميتوانيد به اتكاء آن (ادّعا) کسي را بفريبيد،۸۱
۱۶۳ - مگر آن که خود (با تمايلات و انتخابش) به دوزخ درآمدني باشد.۸۲
۱۶۴ - هيچيک از ما (فرشتگان) نيست مگر آن كه براي او مقامي مشخص است۸۳
(نقش هر کدام متفاوت است).
۱۶۵ - و ما به جد (براي دفع عوامل مضرّ حيات در زمين) به صف درآمدگانيم.
۱۶۶ - و بيگمان ماييم كه به جدّ (براي اصلاح و پاکسازي جهان) تسبيح کنندگانيم.۸۴
۱۶۷ - و البته (مشرکان) همواره ادعا ميكنند:
۱۶۸ - اگر نزد ما ذكري (كتاب و هدايتي) از پيشينيان بود،۸۵
۱۶۹ - بيترديد بندگان خالصشده خدا ميگشتيم.
۱۷۰ - ولي (به رغم چنين ادعايي) آن را انکار کردند، و به زودي (نتيجه انکارشان را)
خواهند دانست.
۱۷۱ - هرآينه کلمه (وعده ياري) ما بر بندگان فرستادهمان از پيش صادر شده است.۸۶
۱۷۲ - که بيترديد آنها (از سوي خدا) ياري شدگاناند.
۱۷۳ - و اين که سپاه ما قطعاً همان پيروز شوندگاناند.
۱۷۴ - پس تا مدتي معين (فراهم شدن امكان دفاع و جهاد) از آنان روي برتاب (کاري به کارشان نداشته
باش).
۱۷۵ - و بنگر (مكر و حيلهشان) که آنها هم به زودي (کيفرشان را) خواهند ديد.
۱۷۶ - آيا به عذاب ما شتاب ميورزند.
۱۷۷ - پس آنگاه که بر ميدان قدرت نماييشان فرود آيد،۸۷ پس چه بد است
بامداد (پس از شب ظلم و ستم) بيم دادهشدگان؟
۱۷۸ - تا مدتي (از مهلت عمرشان که باقي مانده) از آنان روي برتاب (به حال خود
رهاشان کن).
۱۷۹ - و بنگر (به سرانجام کارشان در آخرت) که آنها نيز به زودي خواهند ديد.
۱۸۰ - منزه است پروردگارت، (همان) پروردگار عزّتمند، از آنچه (مشرکان) وصف ميكنند.
۱۸۱ - سلام بر همه فرستادگان خدا!
۱۸۲ - و تمامي ستايش و سپاس، ويژه خداوند يكتايي است که صاحب اختيار جهانيان است.
۶۲ - همسر لوط با آنکه بيش از همه
با آن مربي و معلم خدايي ارتباط داشت، از عقايد شرکآميز آباء و اجدادي خود دست
برنداشت. لفظ «غابرين» که هفت بار در قرآن درباره اين زن تکرار شده، با غبار که
گرد و خاک هواست، همريشه است. غابر کسي است که از رفتن و رشد و از کاروان کمال
باز ماند و همچون غبار هوا بنشيند.
۶۳ - «دَمَر» هلاك شدن و «دَمَّرَ» (در باب فَعَّلَ) هلاك كردن است. اين كلمه
۱۰ بار در قرآن و همواره در ابواب تفعّل و تفعيل آمده است (دَمَّرنا،
تَدمِيراً).
۶۴ - گويا خرابههاي قوم لوط در مسير چوپانان مردم مكه قرار داشته كه صبحگاهان
و شب هنگام در بازگشت از كنار آن عبور ميكردند.
۶۵ - معناي عقل، حفظ دانش و تجربه است. محصول تفکر علم است و به کار بستن علم
را عقل مينامند.
۶۶ - داستان يونس در سورههاي ديگري نيز آمده است: يونس ۹۸، انبياء ۸۷ و ۸۸،
قلم ۴۸ تا ۵۰.
۶۷ - «مَشْحُون»به انباشته بودن كِشتي از مسافر يا بار گفته ميشود. «فُلْكِ
الْمَشْحُون» دو بار ديگر در شعراء ۱۱۹ و ياسين ۴۱ آمده است.
۶۸ - رفتن از نزد کسي به حالت قهر و غضب را «اَباق» گويند، همچون قهر کودکان از
والدين و ترک خانه. در آيه ۸۷ سوره انبياء از رفتن خشمگينانه يونس از ميان قومش
سخن گفته است: «وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا». اما در اينجا به جاي
«ذهب»، فعل «ابق» را به کار برده است که مفهوم قهر را به غضب پيوند ميدهد.
گويي ترک مأموريت معناي قهر از خانه دارد و از پيامبري همچون يونس انتظار نبوده
منکران و ميدان رسالت را ترک کند.
۶۹ - «سهم» به تير و كمان گفته ميشود، و فعل «سَاهَمَ» اشاره به تير قرعهكشي
در آن زمان دارد. مثل تيري در تاريكي رها كردن كه اصابتش به شانس بستگي دارد.
۷۰ - «مُدْحَضِينَ» از ريشة «دَحَضَ»، در اصل به لغزيدن گام و سقوط گفته ميشود
و اين فعل در معناي باختن و باطل شدن يك منطق و انديشه نيز آمده است. مثل: شوري
۱۶، كهف ۵۶ و غافر ۵.
۷۱ - «حُوت» اسم عامي است براي ماهي، ولي گويا ماهي عظيمي كه يونس را بلعيده
نوعي نهنگ غيرگوشتخوار كه از پلانكتونهاي دريا تغذيه ميكنند بوده است.
۷۲ - «مُسَبِّحِين» فقط يك بار در قرآن آمده است. تسبيح خدا، تقديس و تنزيه او
با عمل مثبت و اصلاحي خويش در مُلك اوست.
۷۳ - مسلم است که نه يونس و نه ماهي تا قيامت زنده نميماندند، شايد منظور اين
باشد که طعمه نهنگ و جذب بدن او ميشد و چيزي از او باقي نميماند. (والله
اعلم)
۷۴ - «عراء» که با عريان همريشه است، به مکاني که عاري از درخت و نبات باشد
گفته ميشود. سواحل ماسهاي دريا نيز به دليل نفوذ آب شور دريا عراء شمرده
ميشود.
۷۵ - شايد رشد سريع و برگهاي بزرگ بوته کدو، همچون چتر، محافظ او از تابش شديد
خورشيد و باد و سرماي شبانه بوده است. شايد هم ذکر اين نام اشاره به خواصي
داشته باشد. (والله اعلم)
۷۶ - در آيه ۶ سوره جن آمده است: «وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ
يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا». اگر جريان تاريخي
پناه بردن تودههاي فرصتطلب مردم به اربابان زر و زور و تزوير را در نظر داشته
باشيم، مفهوم پنهاني و پوشيدگي را كه در معناي كلمه «جن» نهفته است، در نفاق و
رياكاري و ادّعاي خدمت و خيرخواهي آن اربابان جن صفت در مييابيم.
۷۷ - مشرکان معاصر پيامبر اسلام(ص) چنين ميپنداشتند که خدا ربّ
الارباب است و اداره جهان و عالم انسانها را به فرشتگان، که ميگفتند دختران
او هستند! سپرده است و بندگان بايد براي تقرّب به خدا، در دفع بلايا و جلب
منافع، به بُتها، که آنها را نماد فرشتگان و شفيع درگاه خداوند ميپنداشتند،
متوسل شوند. ن ک به: نجم ۲۶ و ۳۷، صافات ۱۵۰، زخرف ۱۹، مريم ۸۸ تا ۹۲، انبياء
۲۶، زمر ۴، يونس ۱۸ و انعام ۹۴.
مشركين حتي سه بُت معروف خود را: لات، عُزّي و مَنات ميناميدند كه هر سه كلمه
از نظر لغوي مؤنث مجازي هستند.
واژة «إِنثي» (مفرد، جمع و تثنيه) جمعاً ۳۰ بار در قرآن تكرار شده كه در بيش از
نيمي از موارد مذكر را در كنار مؤنث (ذكر و انثي) قرار گرفته است. شگفت آن كه
مشركين در عين آن كه داشتن دختر را ننگ ميپنداشتند و پسران را به خود اختصاص
ميدادند، فرشتگان را دختران خدا ميشمردند. شگفتتر آنكه ظاهراً در همة
فرهنگها فرشتهها، آن كه فارغ از جنسيت هستند، به صورت زن به تصوير كشيده
شدهاند!
۷۸ - کلمة سلطان (به صورت نکره و با ضمير) ۴۰ بار در قرآن تکرار شده است.
مردماني که به قدرت مستبدين خو گرفتهاند، تسلط را ناشي از زور ميبينند و به
همين دليل پادشاهان را سلطان مينامند (حال آنکه چنين عنواني در قرآن نيامده
است). اما قرآن تسلط را در برتري منطق، و سلطان را در علم و دانشِ برتريبخش
سراغ داده است: «فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ» (اگر راست ميگوييد دلايلي
روشن به ما عرضه کنيد - ابراهيم ۱۰). درضمن از اين ۴۰ مورد ۱۲ بار «سلطان مبين»
و يكبار «سلطان بيّن» ميباشد كه بر آشكار بودن آن دليل تأكيد ميكند.
۷۹ - منظور از كتاب الزاماً اوراقي ميان دو جلد نيست، مردم مكه هرگز پيامبر و
كتابي نداشتند، احتمالا منظور اصول و نظاماتي ثابت و قطعي است (والله اعلم).
۸۰ - منظور از جنيّان، که مشرکين نسبتي ميان خدا و آنها برقرار ميکردند، چيست
و کيست؟ آيا جز فرشتگان، که آنها را دختران خدا ميپنداشتند، نسبتي با خدا براي
ديگران قائل ميشدند؟ در سوره انعام (آيه ۱۰۰) آمده است که: «براي خدا
شريکهايي از جن قرار دادند، در حالي که آنها را خدا آفريده است! و براي خدا به
دروغ دختران و پسراني از پيش خود ساختند! چقدر منزه است خدا از اين اوصاف.»
برخي از مفسرين براي تشخيص اين شريکان سراغ استثناهايي از جن پرستي در ميان
قبايلي نادر از اعراب جاهليت رفتهاند، غافل از آن که اين همه نسبتهاي پسر
خدا، سايه خدا، نظر کرده خدا، مؤيد خدا و امثالهم که در باور پيروان مذاهب
مختلف در طول تاريخ وارد شده و مشارکتي که در امر خدا براي آنها قائل شدهاند،
مگر غير از اين است؟ مگر پشت اين بُتخانهها امثال ابوسفيانها وجوهات به نام
بُتها را به حساب منافع شخصي و طبقاتي خود نميريختند و نميريزند!؟ همه اينها
جن، به معناي غريبه و نامأنوس با حقيقت بوده و هستند.
۸۱ - «مفتون» اسم مفعول و «فاتن» اسم فاعل آن كسي است كه ديگران را ميفريبد و
به فتنه مياندازد.
۸۲ - «صلي» ملازمت و يکي شدن با چيزي است که شخص با آن خو گرفته و از جنس آن
شده باشد، کساني که در دنيا آتش به پا کردند و دلهايي را سوزاندند، به همان
آتشي در ميآيند که خود روشن کننده آن بودهاند. همچنانکه کشاورز به بوستاني در
ميآيد که خود کاشته باشد و آنچه درو ميکند حاصل عمل خودش است.
۸۳ - در آية ۱۱ سوره جن نيز آمده است: «وَأَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَمِنَّا
دُونَ ذَٰلِكَ كُنَّا طَرَائِقَ قِدَدًا».
۸۴ - همچنين در آيات ۱۴ و ۱۵ سوره جن از زبان همان نيروهاي پوشيده و پنهان از
درك و دانش ما آمده است: «وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا
الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَٰئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا وَأَمَّا
الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا».
۸۵ - در همين سوره آمده است كه ابراهيم از شيعيان نوح بود، حال آنكه ميان آن
دو پيامبر بزرگ قرنها يا هزارههافاصله بوده است، با اينحال آثار و
انديشههاي توحيدي نوح به ابراهيم رسيده بود. همانطور كه گفته شد پيامبر
اسلام(ص) با افرادي كه اهل رسيدگي به يتيمان و مساكين بودند و خود را حنيف
ميشمردند همكاري داشته است. پس مشركين نميتوانستند خود را بيخبر از آثار
اخلاقي پيشينيان بدانند.
۸۶ - کلمه از ريشة «کَلمْ»، در اصل به معناي «تأثير» است. به زخم ناشي از شمشير
و نيزه، کَلْمْ، و به آنچه با چشم يا گوش درک ميشود و در شنونده «تأثير»
ميگذارد، کلام ميگويند. قرآن حضرت عيسي را کلمه خدا (کلمه من الله) ناميده
است (آلعمران ۳۹ و ۴۵، نساء ۱۷۱)، که مادرش مريم(س) تحت تأثير
القاي فرشتهاي حامله شد و تأثيري عظيم در تاريخ گذاشت. خداوند ابراهيم(ع)
را نيز با «کلماتي» مبتلا ساخت. کلمات خدا همان قوانين و نظامات «مؤثري» است که
خداوند در جهان مقدّر فرموده و نيز كلماتي كه آدم از پروردگارش دريافت، شناخت
حقايقي از هدايت پس از توبه بود.
۸۷ - «سَاحَت» از ريشة «سَوَحَ»، به سمت و سو و نواحي اطراف خانه گفته ميشود.
منظور نزولِ بلا بر حريم شخص يا ميدان جولان اوست. مساحت هر خانهاي تمامي
زميني است كه حريم اَمن يك شخص محسوب ميشود و اختصاص به او دارد. نزول بلا بر
ساحت شخص؛ احاطه ناشي از آثار و عواقب اعمالش ميباشد. (والله اعلم).
ترجمه عبدالعلى بازرگان