سوره صاد

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۴۱ - و بندة ما ايوب را ياد کن، آنگاه که پروردگارش را خواند که شيطان۵۵ (بيماري و درد) مرا به سختي و رنج دچار كرده است.

۴۲ - (گفتيم) به پاي خويش به تندي حرکت کن۵۶ (برخيز و خود را به دويدن وادار)، اين (چشمه آب) شستن‌گاهي است خنک و خوردني.۵۷

۴۳ - و خانواده‌اش را (که گويا گم شده بودند) به او بخشيديم و به همان تعداد (نيز بر آنها افزوديم). به عنوان رحمتي از جانب خويش و مايه پندي براي خردمندان (با وجدان خدايي).

۴۴ - و (نيز در تکميل آب درماني)، به او گفتيم، با دست خويش مخلوطي۵۸ (از گياهان درماني يا دسته علف) برگير و به آن بزن (يا مخلوط و مصرف کن) و (با نوميدي در درمان) ترک مداوا مکن.۵۹ ما او را شکيبا يافتيم، چه بنده خوبي، او به راستي بازگشت کننده (از هر خطا و خلافي) بود.

۴۵ - و به ياد آر بندگان ما ابراهيم و اسحق و يعقوب (سه نسل موحد) را که نيرومند (در تحمل سختي‌ها) و داراي بصيرت بودند.

۴۶ - ما آنها را با خلوص‌شان در ياد خانه (آخرت) خالص ساختيم.

۴۷ - و مسلماً آنها نزد ما از برگزيدگان نيکان بودند.

۴۸ - و (نيز) ياد کن اسمعيل و اليسع و ذاالکفل۶۰ را که تماماً از نيکان بودند.

۴۹ - اين(ها تماماً براي) يادآوري است و بي‌ترديد پرهيزکاران را فرجامي نيکوست.

۵۰ - بهشت‌هاي جاويدي که درهاي آن بر ايشان گشوده است.

۵۱ - تکيه زده در آنجا، ميوه‌هاي فراوان و نوشيدني‌ها مي‌طلبند.۶۱

۵۲ - و نزد آنان چشم به زيران نرم‌خويي۶۲ است (که مختص آنان بوده و به ديگري توجهي ندارند).

۵۳ - اين است آنچه براي روز حساب به شما وعده داده شده است.

۵۴ - اين است روزيِ ما که مسلماً تمامي ندارد.

۵۵ - اين است (سرنوشت بهشتيان) و مسلماً طغيانگران را بازگشتگاه بدي است؛

۵۶ - جهنمي که به آن در مي‌آيند، و چه بد مکان جايگاهي است.

۵۷ - اين است (کيفر دوزخيان) پس مي‌چشند آن را، آبي داغ و آلوده۶۳ (چرکابه)!

۵۸ - و کيفرهاي مشابه ديگري (نيز براي آنها وجود دارد).

۵۹ - (به سرکردگان آنها گفته مي‌شود) اين گروه انبوه (از پيروانتان) نيز همراه شما به سختي‌ها(ي دوزخ) وارد مي‌شوند.۶۴ (آنها به جاي استقبال، پاسخ مي‌دهند) خوش آمدي بر آنان مباد که به آتش درآيند.۶۵

۶۰ - (پيروان) گويند: بر شما خوش آمد مباد. اين شما بوديد که پيش‌تر (در دنيا) چنين سرنوشتي را براي ما رقم زديد و چه بد قرارگاهي است.

۶۱ - (و به حالت نفرين) گويند: پروردگارا: هر که از پيش (در دنيا) موجب اين عذاب بر ما شده، دو چندان بر عذابش در آتش بيفزاي.

۶۲ - و (دوزخيان با تعجب مي‌پرسند) چرا ما کساني (از مؤمنين) را که همواره از اشرار به حساب‌شان مي‌آوريم (در اينجا) نمي‌بينيم؟

۶۳ - (همان‌ها که) آنان را به استهزاء مي‌گرفتيم؟ يا (هستند ولي به خاطر قابل توجه نبودن) چشم‌ها از آنها برتافته است؟

۶۴ - مسلماً اين (ماجراي) بگو مگوي ستيزه‌گرانه دوزخيان حقيقتي (تحقّق يافتني) است.

۶۵ - بگو: من فقط هشدار دهنده‌اي (از چنين سرنوشتي) هستم و هيچ معبودي جز خداوند يكتاي چيره (بر عالم هستي) نيست.۶۶

۶۶ - (همان) صاحب اختيار (گرداننده) آسمان‌ها (ستاره‌ها) و زمين و هر آنچه ميان آندوست؛ ابرقدرتي آمرزنده.


۵۵ - همانطور که در پاورقي شماره ۵۰ ذکر گرديد، شيطان كلمه‌اي عام است كه مصاديق مختلفي دارد. از جمله عوامل بيماري‌زايي که قبل از کشف ميکروب و ويروس ناشناخته بوده است و شيطان (مقابل رحمن) را عامل شرّ مي‌دانستند (مثل اهريمن در برابر اهورامزدا) و امراض را به آن نسبت مي‌دادند. ديدگاه مسلمانان اوليه نسبت به واژه‌هاي قرآني جامع‌تر از امروز بود و روايات بسياري دربارة جن و شيطان وجود دارد که نشان مي‌دهد، از جمله آب‌ها يا آلودگي‌هاي خاک را حاوي شيطان (ميکروب) مي‌دانستند (ر.ک. به کتاب «آدم در قرآن»، ج ۲ نوشته مرحوم آيت الله سيد محمد جواد غروي اصفهاني).

۵۶ - فعل امر «ارْكُض» را بسياري از مترجمان «پا بر زمين كوفتن» ترجمه و چنين تصور کرده‌اند که گويا با اين كار چشمه‌اي براي ايّوب به اعجاز ظاهر شده است! اگر چنين بود، بايد فعل «اِضرب» (بزن) گفته مي‌شد. معناي ارکض در تنها آيه ديگري که در قرآن آمده است (انبياء ۱۲، ۱۳) دويدن به سرعت (پا به فرار گذاشتن) است. اين واژه يکبار نيز در نهج‌البلاغه (نامه ۳۶) آمده است که آن نيز معناي تاختن دارد (فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي اَلضَّلاَلِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي اَلشِّقَاقِ). کتاب لغت المنجد نيز اين معاني را براي مشتقات کلمه «رَکَضَ» ذکر کرده است: دويدن، به شتاب تاختنِ اسب با زدن پا به رکاب، به سرعت گريختن، به سرعت بال زدن پرنده، مسابقه دو. مرکاض: دونده، رکوض: سريع و تندرو، مرکضه: کماني که تير را با فشار رها سازد و اسبي که هنگام تاختن پا بر زمين بکوبد.
از مجموعه معاني که براي فعل رکض ذکر شده، مي‌توان تصور کرد ايوب به سختي بيمار و زمين‌گير شده بود، خداوند در اجابت دعايش و براي درمان او توصيه مي‌کند به پاي خود (نه با عصا يا تکيه بر ديگران) حرکت کند و (به تدريج) شتاب گيرد و تندتر رود (تا خون در عروق بسته‌اش به جريان بيفتد و سلول‌هايش تغذيه گردد) والله اعلم.

۵۷ - استفاده از کلمه «مُغْتَسَل» که معناي شستن‌گاه مي‌دهد (به جاي عين= چشمه) اشاره‌اي است به ضرورت شستشوي خود در اين درمان. ذکر کلمات «خنک و خوردني»، با توجه به اين که هيچ لفظ زائدي در کلام باري‌تعالي وجود ندارد، نشان مي‌دهد، حرکت کردن تند (عضلات را به کار انداختن) و داخل آب سرد شدن، اعصاب را بيشتر تحريک کرده و با جريان يافتن خون نشاط بيشتري حاصل مي‌گردد. نوشيدن آن آب نيز، هم علامتي است بر فوائد «آب درماني» و هم نشانه‌اي است بر ضرورت تميز بودن آب استحمام (آنچنان که پيامبر مکرم نيز توصيه فرمود: آب استحمام‌تان بايد آشاميدني باشد)!

۵۸ - واژه «ضِغْث» علاوه بر اين سوره، در سوره يوسف نيز ۲ بار به معناي خواب‌هاي پراکنده و مخلوط (بدون محور مشخص) آمده است. ضغث به سخنان در هم، به هم ماليدن لباس در رختشويي، مخلوط کردن گياه تر و خشک هم آمده است. در اين آيه گفته نشده چه مخلوط پراکنده‌اي را بر‌گير، اما بيشتر مفسرين و مترجمان، دسته‌اي گياه را (براي زدن همسري که مي‌گويند نافرماني کرده بود) بيان مصداق شمرده‌اند و برخي نيز مخلوط کردن برخي گياهان دارويي براي زدن به زخم‌هاي خود. اما در اينجا نه سخني از همسر در ميان آمده است نه زخمي بر بدن! شايد ذکر کلمه «بِيَدِك» (در مقايسه با «بِرِجْلِكَ» آيه ۴۲) راهنمايي براي فهم آيه باشد و گرنه «وَخُذْ ضِغْثًا» کفايت مي‌کرد و نيازي به ذکر «يَدِکَ» نبود، چه بسا به کار انداختن ماهيچه‌هاي دست (علاوه بر پا) نيز از طريق زدن آهسته شاخه‌هاي نرم، براي تحريک پوستي و عضلاني به بدن يا محل بيماري مورد نظر باشد. والله اعلم.

۵۹ - «حَنَثْ» را پيمان‌شکني، نقض عهد، کنار گذاشتن و ترک تعهد و... گفته‌اند، به نظر مي‌رسد کوتاهي کردن در درمان و تن دادن و تسليم شدن به بيماري، ناديده گرفتن اين توصيه درماني خداوند و گناه محسوب شود.

۶۰ - نام «الْيَسَع» علاوه بر اينجا، در آيه ۸۶ سوره انعام نيز آمده است. ذواالکفل (داراي نصيب و بهره يا کفالت کننده محرومين) گويا لقب يکي از پيامبران بني‌اسرائيل بوده که نامش در آيه ۸۵ سوره انبياء نيز آمده است.

۶۱ - روشن است، اين اشارات متناسب با علايق و اشتياق‌هاي مخاطبان آيات نازل شده است و گرنه نکره آمدن اين نشانه‌ها دلالت بر نامشخص بودنش در چشم دل امروزي ما مي‌کند.

۶۲ - کلمه «أَتْرَاب» که سه بار در وصف همسران بهشتي در قرآن آمده است، با کلمه «تُراب» هم ريشه است و با توجه به متضاد بودن کلمه ترائب با صلب (در آيه ۷ سوره طارق) معناي نرمي در آن مورد نظر است، به اين ترتيب به نظر مي‌رسد همسران «خاکي صفت» و نرم‌خو مورد نظر باشد.

۶۳ - اوصاف داغ و کثيف «حَمِيمٌ وَغَسَّاق» را مقايسه کنيد با آب خنک و نوشيدني شفا‌بخشي (بارد و شراب) که به ايوب براي درمانش توصيه شد. آيا اين تضاد روشنگر علت کيفر طغيان‌گران نيست؟

۶۴ - «اِقْتِحَام» (در باب افتعال از ريشة قَحَمَ) به وارد شدن در دشواري‌ها و کارهاي ناخوشايند گفته مي‌شود.

۶۵ - «مَرْحَبًا» واژه‌اي است که مفهوم آفرين و تحسين دارد، اما ريشه آن «رَحَبَ»، به معناي گشادگي و وسعت (در مقابل تنگناي سختي) است و دلالت بر راحتي و آسايش مي‌کند. «لا مَرْحَبًا بِهِمْ» يعني هيچ گشايشي بر شما مباد.

۶۶ - قهر غلبه کردن با توانايي است، آنچنانکه فرعون ادعا مي‌کرد: «...وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ» (ما بر فرازشان مسلط هستيم- اعراف ۱۲۷) «قَهَّارُ» صيغه مبالغه قهر و از اسماء الحسني مي‌باشد که شش بار در قرآن آمده و نهايت توانايي و تسلط را مي‌رساند. با اين تفاوت كه قاهر بودن خدا بر بندگان، رحمت رساني و حفظ آنهاست و قاهر بودن فرعون‌ها، به خدمت خود درآوردن توده‌هاي مردم.

ترجمه عبدالعلى بازرگان