سوره صاد

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۶۷ - بگو: آن۶۷ (قرآن حاوي اخبار عوالم غيب و قيامت و بهشت و دوزخ) خبري بس بزرگ است؛

۶۸ - که شما از آن روي گردانيد.

۶۹ - من هيچ اطلاعي از عوالم بالا،۶۸ هنگامي که (دوزخيان با يکديگر) بگو مگوي ستيزه‌گرانه مي‌کردند نداشتم۶۹ (تنها از طريق وحي است که بر آن مطلع شده‌ام).

۷۰ - (اين حقايق) بر من وحي نمي‌شود جز آن‌كه هشدار‌دهنده‌اي آشکار باشم (هدفم هشدار است نه پيشگويي و جلب عوام).

۷۱ - (به ياد آر) آنگاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من آفريننده (در کار آفرينش) بشري از گِل هستم.۷۰

۷۲ - پس آنگاه که او را به سامان آورده۷۱ (به کمال جسمي رساندم) و از روح خود در آن دميدم (استعداد کمال روحي و اختيار به او بخشيدم) به حالت سجده بر او درآييد۷۲ (در خدمت رشد و کمال او قرار گيريد).

۷۳ - فرشتگان تماماً به سجده (در خدمت آدم) آمدند.

۷۴ - مگر ابليس که خود را برتر (از سجده بر آدم) شمرد و از ناسپاسان بود.۷۳

۷۵ - (خدا) گفت: اي ابليس، چه عاملي مانع سجدة تو (خدمتگزاري‌ات) به آنچه به دو دست (قدرت) خويش آفريدم شد؟۷۴ آيا خود را برتر پنداشتي، يا از گردن‌کشان بودي؟۷۵

۷۶ - گفت: من بهتر از اويم؛ مرا از آتش (انرژي) آفريده‌اي و او را از خاک (ماده).

۷۷ - (خدا) گفت: از آن (بهشت) برون شو که مسلماً تو (با عصيانت، از رحمت ما) رانده شده‌اي.

۷۸ - و مسلماً لعنت (دوري از رحمت) من تا روز جزا بر تو خواهد بود.

۷۹ - (ابليس) گفت: پروردگارا، پس مرا تا روزي که (بندگانت) برانگيخته مي‌شوند مهلت ده.

۸۰ - گفت: تو از مهلت داده شده گاني.

۸۱ - تا روزي که زمانش معلوم است.

۸۲ - (ابليس) گفت: به عزّتت سوگند که بي‌گمان (در اين مهلت) همة آنها را به تباهي۷۶ خواهم کشاند.

۸۳ - مگر بندگان خالص شده‌ات را از ميان آنها.

۸۴ - (خدا) گفت: حق همين است۷۷ (که نجات تنها با اخلاص است) و به حق مي‌گويم؛

۸۵ - که بي‌ترديد دوزخ را از تو و همه کساني که از تو پيروي کرده‌اند انباشته خواهم کرد.

۸۶ - (اي پيامبر) بگو: من بر اين (رسالتم) هيچ مزدي از شما نمي‌خواهم و من از تکليف‌کنندگان۷۸ (تحميل‌کنندگان بيش از توان) نيستم.

۸۷ - اين (قرآن) جز يادآوري براي جهانيان نيست.

۸۸ - و بي‌ترديد خبر (عظمت آيات آن را) پس از مدتي خواهيد شناخت۷۹ (با رشد علمي بشر، آيندگان به حقايقش آگاه خواهند شد).


۶۷ - ضمير «هُوَ» را (در: قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظِيمٌ)، بسياري از مفسرين به قيامت، توحيد و رسالت ارجاع داده‌اند و جمعي نيز به «قرآن». به نظر اين قلم دو آيه آخر اين سوره (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ) با تکرار کلمه نبأ و ضمير «هو»، نشان مي‌دهد که منظور از خبر عظيم همين قرآن است که مشتمل بر خبر قيامت، بهشت و جهنم و فرمان سجدة فرشتگان به انسان مختار (كه در آيات بعد به آن اشاره شده) نيز مي‌باشد. در ضمن سياق سوره و اولين آيه آن (ص والقرآن ذي الذکر) نيز مؤکد اين سخن مي‌باشد.

۶۸ - «مَلإَ» به طور كلي به جماعت گفته مي‌شود. اين كلمه به صورت تنها يا همراه با ضماير جمعاً ۳۰ بار در قرآن تكرار شده است كه عمدتاً دربارة اشراف يك قوم و بزرگان كشوري و لشكري آنها مي‌باشد. مثل: مَلإَ قوم فرعون. به نظر مي‌رسد منظور از «مَلإِ الْأَعْلَى» در اينجا فرشتگان عالم بالا باشند (والله اعلم).

۶۹ - بگو مگوي ستيزه‌گرانه در ملإ اعلي (عوالم برين) را بسياري از مترجمان (تا جايي که اين قلم اطلاع دارد) به گفتگوي فرشتگان در مورد سجده به آدم و ماجرايي که از آيه بعد مي‌آيد مربوط دانسته‌اند. اما فرشتگان بر اين فرمان گردن اطاعت سپردند و جز ابليس هيچکدام خصومتي نورزيدند، ابليس فرد بود و در اينجا فعل جمع «تَخَاصُمُ» آمده است! منطقي‌تر مي‌نمايد که اين بگو مگوها را به همان فرافکني‌هاي دوزخيان مربوط بدانيم که درست پنج آيه قبل (إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ) آمده است. در ضمن جمله «بِالْمَلإِ الْأَعْلَيٰ» علاوه بر اين سوره، تنها در آيه ۸ سوره صافات (لا يَسَّمَّعُونَ إِلَي الْمَلإِ الْأَعْلَيٰ) آمده است که از هيچ کدام مفهوم فرشتگان استنباط نمي‌شود.

۷۰ - در قرآن جمعاً ۱۲ بار از «طين» سخن گفته است كه ۸ بار آن دربارة مبدأ پيدايش انسان است؛ طين شبيه همان گِل رُسي است كه براي ساخت آجر در كوره‌پزخانه‌ها مورد استفاده قرار مي‌گيرد و كوزه‌گران و مجسمه‌سازان به گونه‌اي آن را ورز مي‌دهند و به اشكال مختلف درمي‌آورند. قرآن تصريح كرده است كه مبدأ پيدايش شما (و به طور كلي حيات در كرة زمين) از گِل بوده است (سجده ۷)، البته نه همين گِل معمولي، بلكه گِلي چسبنده (صافات ۱۱- طِينٍ لَازِبٍ) و به تعبير ديگر، عصاره‌اي از گِل (مؤمنون ۱۲ - وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِينٍ).
معلوم مي‌شود قبل از پيدايش حيات و اولين موجود زنده، تغييري در ماهيت بعضي گِل‌ها روي داده تا تدريجاً آمادة تبديل به ماده آلي و پذيرش حيات گردد.
بررسي‌هاي علمي نشان مي‌دهد که ميليون‌ها سال طول کشيده تا در آب‌هاي کم عمق دوران ديرين، از گِل و مواد خاکي، اجسام آلي (کربن‌دار) حاصل شوند و از اين اجسام، ماده زنده، ويروس‌ها و بعداً موجودات زنده پديد آيند. به اين ترتيب با ضميمه شدن کربن و ازت به گِل‌هاي مرداب‌هاي اوليه، مقدمه پيدايش جسم آلي و سپس ماده زنده فراهم شد. ن ک به کتاب «قرآن مجيد، تکامل و خلقت انسان» نوشته دکتر يدالله سحابي ص ۱۹۱، ۱۹۹.

۷۱ - «سَوَّيْتُهُ» به نهايت كمال جسمي و تعادل عضوي در آوردن است. مشابه اين آيه در سورة حجر آيات ۲۸ و ۲۹ آمده است: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَهِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِين».

۷۲ - در معناي سجده، که در خدمت خاضعانه و تسليم مطلق‌ِ فرمان تکويني يا تشريعي خدا در آمدن است، قبلا به تفصيل سخن گفته‌ايم. نقش فرشتگان نسبت به آدمي، همچون نقش معلمين مدرسه نسبت به دانش آموزان است که به تدريج در طول سال، معلومات خود را مطابق نظامات آموزشي در اختيار آنان قرار مي‌دهند. وقتي حيات در کره زمين به تفصيل و تکامل مادي خود رسيد، آفريدگار عالم با دميدن از روح خود در اين آفريدة برتر، فرشتگان را در خدمت کمال روحي او قرار داد.
در اينجا به جاي «فاسجدوا له» (بر او سجده کنيد)، جمله «فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» آمده است. فقعوا از ريشه «وَقَعَ» از بالا به پايين آمدن است، همچون سقوط آسمان به زمين (حج ۶۵ و اعراف ۱۷۱). واقع شدن هر حادثه‌اي نيز مفهوم سقوط و ثبوت دارد. در اينجا گويي فرشتگان بايد متواضعانه در خدمت رشد و كمال آدم درآييد. «سَاجِدِينَ» نيز حاليه است و دلالت بر تداوم و پيوستگي مي‌کند.

۷۳ - منظور از عنوان «كافرين» در اين مشركين منكر اسلام نيست. در اينجا معناي اصلي «كفر»، يعني حق‌پوشي و نديده گرفتن آن، مورد نظر مي‌باشد. هر مسلماني نيز اگر احكام خالق خود را نديده بگيرد، مرتكب كفر، يعني انكار عملي حق شده (هر چند زباناً ادعاي ايمان كرده باشد). عذاب همان محروميت از نعمت و درد محروميت است كه برحسب نوع گناه، صفات: اليم، مُهين، شديد و غيره پيدا مي‌كند.

۷۴ - دو دست خويش ظاهراً نهايت توانايي را نشان مي‌دهد. دو دستي كار كردن تسلط و تقدير بالاتري را نشان مي‌دهد.

۷۵ - «عَالِين» صفت فرعون‌ها و درباريان و مقامات بالاي كشوري و لشكري مستكبرين است. آنچنان كه در آية ۴۵ و ۴۶ سوره مؤمنون آمده است: «ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ».

۷۶ - «لاَغْوِيَنَّهُمْ» از ريشه «غَوَي»، و غوايه به راه تباهي و هلاکت رفتن است، درست مقابل رشد که به راه سعادت منتهي شدن مي‌باشد. قرآن واژه «غوايه» را مقابل رشد قرار داده است. مثل: بقره ۲۵۶: «لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ». (همچنين اعراف ۱۴۶). و اطاعت از حق، آدمي را به رشد مي‌رساند و عصيان در برابر آن، به غَي (وَعَصَيٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَي- طه ۱۲۱).

۷۷ - حرف فاء تفريع بر سرِ «فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ» نتيجه‌گيري از آيه قبل دربارة اخلاص در بندگي است كه حقيقت عبادت مي‌باشد.

۷۸ - تکليف از ريشه «کَلَفَ» به کار سختي گفته مي‌شود که به کسي تحميل شود (مثل کُلفَت که کارهاي سخت خانه را انجام مي‌دهد). در هشت موردي که اين کلمه در قرآن آمده است، هفت مورد آن سخن از تکليف به «نفس» بيش از «وُسع» آن است. مثل: «لا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» (انعام ۱۵۲). سخن پيامبر همين است که من نمي‌خواهم چيزي را به زور بر شما تحميل کنم.

۷۹ - مشابه اين سخن را در آيات ۶ سوره سبا (وَيَرَي الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...)، نمل ۹۳ (وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ...) و فصلت ۵۳ (سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ...) ملاحظه مي‌کنيد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان