سوره زمر

به نام خداى رحمت‌گستر بر عام و خاص

۱۹ - آيا کسي که كلمه (موجبات برانگيزنده) عذاب بر او تحقق يافته،۲۵ آيا تو مي‌تواني آن را که در آتش است۲۶ نجات دهي؟

۲۰ - اما کساني که (با تسلط بر نفس) از پروردگارشان پروا کردند، براي آنها دستاوردهايي۲۷ (از نيل به سعادت بهشتي) است که بر فرازش (محصول) دستاوردهايي (عالي‌تر) بنا شده است که از زير آن نهرها(ي مشروب کننده سبز و خرمي‌هاي مادي و معنوي) جاري است.۲۸ (اين) وعده خداست (که هرگز) خدا خلف وعده نمي‌کند.

۲۱ - آيا نديدي (در اين آيت نينديشيدي) که مسلماً اين خداست که از آسمان آبي فرو فرستاد، پس آن را به منابع (زير) زمين۲۹ (در سفره‌هاي محفوظ از تبخير و تغيير رنگ و طعم) نفوذ داد،۳۰ سپس (به تدريج در طول تابستان) به وسيله (جريان يافتن) آن، کِشت‌زارهاي متنوع (از دل خاک) برون آورد، سپس به پايان سبز و خرّمي مي‌رسد۳۱ و آن را زرد رنگ مي‌بيني، سپس آن را خس و خاشاکي مي‌کند، بي‌ترديد در اين (فرآيند و دگرگوني‌ها) براي وجدان‌هاي خدايي بس يادآوري (از ناپايداري دنيا و بازگشت به خدا) است.

۲۲ - آيا پس کسي که خدا سينه‌اش را براي (تنفس در هواي) تسليم (به خدا) گشوده۳۲ پس (از اين طريق) بر نوري از سوي خدا (رهسپار سعادت) گشته، (همچون نفس گرفتگان است؟) پس واي بر سخت‌دلانِ۳۳ از ياد خدا. آنها در گمراهي آشکاري هستند.

۲۳ - خداست که نيکوترين سخن نو را نازل کرد؛۳۴ کتابي همگون و هماهنگ۳۵ که (از تدبر در آياتش) پوست کساني که از پروردگارشان خشيّت۳۶ دارند بلرزد،۳۷ سپس پوست‌ها و دل‌هاشان به ياد خدا نرم شود،۳۸ اين چنين است هدايت خدا! که به وسيلة آن کسي را که خواهد (شايسته بداند) رهبري مي‌کند و آن را که خدا به گمراهي (انتخابي خودش) سپرده باشد،۳۹ هيچ رهبري (به سوي سعادت) براي او نيست.

۲۴ - پس، آيا کسي که با روي آوردنش۴۰ (به اهداف و اعمال نيکو) خود را از گزند عذاب روز قيامت مصون مي‌دارد۴۱ (همچون کسي است که به هواي نفس و ستم‌کاري روي مي‌آورد؟)، و به ستمکاران گفته مي‌شود: بچشيد (محصول) آنچه را که يکسره کسب مي‌کرديد.۴۲

۲۵ - پيشينيان ايشان (نيز حق را) دروغ شمردند، پس (در نتيجه انکارشان) از جايي‌که درک نمي‌کردند،۴۳ عذاب دامنشان را گرفت.

۲۶ - پس (درنتيجه انكارشان) خدا خواري (و شرمساري) در زندگي دنيا را به آنان چشاند۴۴ و بي‌ترديد عذاب آخرت بزرگتر (از عذاب دنيا) است،۴۵ اگر (واقعاً) مي‌دانستند!

۲۷ - ما براي (هدايت) مردم در اين قرآن از هر موضوعي نمونه (قابل فهم) آورده‌ايم،۴۶ باشد تا پند گيرند.

۲۸ - (اين کتاب) خواندني۴۷ رواني است،۴۸ بدون پيچيدگي و نارسايي،۴۹ تا (مردم با پيروي آن از انحرافات) پرهيز کنند.

۲۹ - خدا (براي مقايسه شرک و توحيد) مَثَلي (از مناسبات خودتان در دنيا) زده است؛ مردي (برده و مملوکي) که ارباباني بدخوي و ستيزه‌گر۵۰ (در مالکيت) بر خود دارد، و مردي که فقط فرمانبر يک نفر است، آيا اين دو در مَثَل برابرند؟ حمد و سپاس ويژه خداست (که ما را به بندگانش نسپرده و خود کفايت امورمان کرده است) ولي بيشترشان (حقيقت ربوبيت را) نمي‌دانند.

۳۰ - بي‌ترديد تو خواهي مُرد و آنها نيز بي‌ترديد خواهند مرد (بهره‌مندي‌هاي دنيا و عمر آدميان در گذراست).

۳۱ - سپس بي‌ترديد در روز قيامت نزد پروردگارتان با يکديگر (در فرافکني و به گردن هم انداختن بگو مگو) دشمني خواهيد کرد.۵۱

۳۲ - کيست ستمگرتر از آن که بر خدا دروغ بندد و (کلام) صدقي را که بر او عرضه شده دروغ شمارد؟ آيا در دوزخ جايگاهي براي حق پوشان نيست؟۵۲

۳۳ - اما آن که راستي آورد (مردم را به صداقت در گفتار و عمل دعوت کند و خود نيز با عملش) آن را تصديق کند، اينها همان پروا پيشگان‌اند.

۳۴ - براي ايشان است نزد پروردگارشان هر آنچه خواهند، اين است پاداش نيکوکاران.

۳۵ - تا خدا (به پاداش اين صداقت و احسان) بدترين کارهايي را که مرتکب شده‌اند، (به لطف مغفرتش) بپوشاند و پاداش آنان را به (معيار) بهترين کاري که مي‌کردند جزا دهد.۵۳


۲۵ - بيشتر مترجمان «كَلِمَهُ الْعَذَاب» را فرمان عذاب معنا کرده‌اند، البته اين برگردان مفهوم کلي آيه را منتقل مي‌کند، اما توجه به معناي اصلي واژه «کلمه»، بُعد ديگري از مسئله را آشکار مي‌سازد. کلمه از ريشه «کلم»، به گفته اهل لغت، «تاثيرگذاري» است. تأثيري که توسط ابزار سه گانه شناخت (سمع، بصر، و قلب) دريافت مي‌گردد. تأثير سخن در اذهان و انتقال معاني از طريق گوش را «کلام» مي‌گويند، همچنانکه زخم زدن به ديگري را، که با چشم ديده مي‌شود، «کلم» مي‌نامند، جسم و جان و روح و روان نيز مي‌تواند تأثيراتي را از بيرون بپذيرد.
قرآن تولد عيسي مسيح را ناشي از کلمه ويژه‌اي که خدا بر مريم(ع) القاء کرد، شمرده است (نساء ۱۷۱ و آل‌عمران ۴۵). چنين تولد غير متعارفي «تأثير گزاري» ويژه‌اي در ذهن و اندام توليد نسل مريم به شمار مي‌رود.
در قرآن آمده است که اگر درياها مرکب مي‌شدند، براي نوشتن کلمات ربوبي کافي نبود (کهف ۱۰۹ و لقمان ۲۷). مفسرين اين «کلمات» را همان مخلوقات خدا دانسته‌اند که هر کدام «اثري» از آفريدگار عالم است.
وقتي گفته مي‌شود ابراهيم(ع) را پروردگارش با «کلماتي» مبتلا کرد و آزمود، و يا آدم(ع) پس از هبوط از بهشت به «کلماتي» از پروردگارش دست يافت (بقره ۳۷)، نشانگر حقايق و ارزش‌هايي است که به آن دست يافتند، همچون: صبر، تقوا، حلم، احسان، ايمان، تسليم و... به همين دليل است که قرآن «تقوا» را «کلمه» ناميده است (فتح ۲۶) و همه اين صفات «تأثيراتي» در شخصيت آدمي مي‌گذارند.
با مقدمات فوق، آيا نمي‌توان گفت «كَلِمَهُ الْعَذَاب» همان تأثيرات منفي از آثار گناه باشد که وجود منکران را فرا مي‌گيرد؟ با اين توضيح، ذهن تلاوت کننده متوجه نقش عمل در عذاب مي‌شود، اما با ترجمه «فرمان عذاب» چنين القاء مي‌گردد که گويي اين خداست که خشمگينانه فرمان عذاب مي‌دهد! هر چند همه فعل و انفعالات به خدا برمي‌گردد، اما در بيان نخست تقصير بر گردن منکران مي‌افتد و در دومي به گردن خدا!

۲۶ - جمله «مَنْ فِي النَّارِ» بر اين حقيقت دلالت مي‌کند که در آتش بودن منکران «ذاتي» يعني وجودي است نه عارضي و بيروني که بتوان کسي را از آن خارج کرد.

۲۷ - مترجمان قرآن، تا جايي که اين قلم ديده است، کلمه «غرفه» را قسمت بلند مهمان‌خانه و مکان‌هاي ممتاز ترجمه كرده‌اند. از اين رو که گويا غرفه‌هاي بهشت، مکان‌هاي بلندتر آن براي مهمانان ويژه است. اما غرفه از ريشه «غَرْف»، معناي اخذ کردن و برداشتن با دست مي‌دهد و غرفه همان «برداشته شده» است که ما در اين جا «دستاورد» ترجمه کرده‌ايم. و اتفاقا آيه ۲۴۹ سوره بقره دقيقاً همين معنا را تبيين کرده است.
آيه مذكور مربوط به آزمايشي است که طالوت براي سپاهيانش تعيين کرده و گفته بود: هر کس از آن آب بنوشد از من نيست، مگر کسي که با دست خود مقداري بنوشد «إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِيَدِه». با اين توضيح، غرفه‌هاي ساخته شده بهشت «غُرَفٌ مَبْنِيَّهٌ» دستاوردهاي نيکوي دنيايي است که در آخرت در مقاماتي متعالي تحقق پيدا مي‌کند. در قرآن، هم وصف غرفات و غُرَف به صورت جمع يا غرفا (نکره) آمده است و هم الغرف (معرفه) که دلالت بر جايگاه ممتاز صابران مي‌کند (فرقان ۷۵).

۲۸ - در قرآن ۴۰ بار در وصف بهشت، جملة: «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» تکرار شده که نمادي است از جريان داشتن دائمي حيات و سبز و خرمي بهشت. بديهي است چنين وصفي براي ساکنين صحاري سوزان عربستان و مردمان حاشيه کوير بسيار مطبوع‌تر و دل‌انگيزتر از احساس مردمان ساکن در جنگل‌ها و سواحل درياها مي‌باشد. بنابراين به جاي توجه به باغ‌هايي که از زير آن نهرهاي آب جاري است، بايد به ظرف زماني و مکاني و قالب فرهنگ قومي اين آيات توجه كرد و پيام امروزي آن را، که دلالت بر سبز و خرمي زندگي بهشتيان و جريان داشتن دائمي عامل چنان خرمي مي‌کند، دريافت کرد. نهرهاي جاري محصول همان حَسَنات جاري و خير و خدمات مستمري است که مؤمنين در زندگي دنيا داشتند. طبق آية ۳۵ سورة رعد، چنين وصفي از بهشت براي فهم دنيايي ما به حالت «تمثيلي» آمده است.

۲۹ - ترجمه «يَنَابِيعَ فِي الْأَرْض» به چشمه‌ها درست نيست، چراکه خدا باران را به چشمه‌ها نمي‌برد! بلکه به «منابع» و سفره‌هاي زيرزميني سوق مي‌دهد و چشمه‌ها از آنها تغذيه مي‌کنند. از تنها مورد ديگري که اين کلمه در قرآن تکرار شده مي‌توان فهميد که «يَنَابِيعَ» منبع جوشش چشمه‌ها و قنوات است، نه خود چشمه: اسراء ۹۰ - «وَقَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّيٰ تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعًا» (منکران گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمي‌آوريم مگر آنکه براي ما با شکافتن زمين چشمه‌اي جاري سازي).
در اين آيه به منابع زيرزميني چشمه‌ها، در آيه ۱۸ سوره مؤمنون به سفره‌هاي زيرزميني، که مسکن و قرارگاه آب است (وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ) و در آيه ۲۲ سوره حجر، به «مخازن» زيرزميني آب اشاره شده است (...فَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنْتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ) ر.ک. به «اشارات قرآن به منابع زيرزميني آب» صفحه ۲۲۷ از کتاب «متدولوژي تدبّر در قرآن» از همين قلم.

۳۰ - مسلك، سالك و سلوك از يك ريشه‌اند به معناي: راه و روش، رهرو، شيوه رفتن. فعل سلوك در زمينه‌هاي مختلف در قرآن به كار رفته است؛ در نفوذ و جريان يافتن آب به سفره‌هاي زيرزميني (زمر ۲۱- ...فَسَلَكَهُ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ...)، رفتن زنور عسل در مسير شهد گل‌ها (نحل ۶۹- ...فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً...)، سوار كردن به كشتي نوح (مؤمنون ۲۷- ...فَاسْلُكْ فِيهَا مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ...)، دست از گريبان درآوردن (قصص ۳۲- اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ...)، كشاندن مجرمان به دوزخ (حاقه ۳۲- ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ)، راهيابي انسانها از خلال دره‌ها و كوه‌ها (طه ۵۳- ...وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً...)، روندي كه منجر به دوزخي شدن مي‌گردد (مدثر ۴۲- مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ)، دشواري رهيابي حقيقت به دل مجرمين ( شعراء ۲۰۰- كَذَٰلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ)، و بالاخره تعبيه و جريان دادن نيروي مراقبي بر صدور وحي، از مبدء الهي به رسول و از رسول به مردم در حصول اطمينان از عدم آميختگي پيام در مسير انتقال با ذهنيت واسطه‌ها.

۳۱ - فعل «يَهِيجُ» از ريشه «هاج» دلالت بر جنب و جوش و هيجان مي‌كند. مثل تلاطم و طوفاني شدن دريا، تحريك و برانگيخته شدن انسان در جنگ و غير آن، همچنين به رشد و شكوفايي رسيدن گياه تا انتهاي فصل تابستان و ميل به خشكي و پژمردگي عمر آن هيجان گفته مي‌شود. اين لفظ علاوه بر اين آيه در آية ۲۰ سوره حديد آمده است. هيجان گل و گياه مرحله نهايي قبل از زرد شدن آن است.

۳۲ - اصطلاح «شرح صدر» که نشانه گشادگي قفسه سينه در تنفس و تحمل سختي‌ها و صعود مي‌باشد، تمثيلي است براي گشودن‌ِ اختياري و با اشتياق سينه در هواي اهداف و تمايلات انساني، که مي‌تواند کفر باشد (...مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا...- نحل ۱۰۶) يا تسليم به خدا، آنچنان که در اين آيه، همچنين آيه ۱۲۵ انعام آمده است (کسي که خدا بخواهد رهبري‌اش کند، سينه‌اش را براي تسليم به حق گشاده مي‌دارد و کسي را خواهد به گمراهي رها سازد، سينه‌اش را تنگ و حق‌ناپذير مي‌گرداند، گويي به سختي به آسمان صعود مي‌کند! اين چنين خدا بار سنگين گناه را بر کساني که ايمان نمي‌آورند قرار مي‌دهد).
اولين درخواستي که حضرت موسي پس از دريافت مأموريت سخت به مصاف فرعون رفتن از خدا مي‌کند، همين «انشراح صدر» بوده است (قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي- طه ۲۵ و ۲۶)، قرآن تحقق چنين شرح صدري را نيز نسبت به پيامبر اسلام(ص) در سوره‌اي به همين نام اعلام کرده است: أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ و...

۳۳ - قساوت را سنگدلي گفته‌اند، که مقابل لينت (نرمي و انعطاف پذيري) دل است. اين واژه که هفت بار در قرآن تکرار شده، حکايت از بيماري و مرضي مي‌کند که قابليت تغيير و دگرگوني را از دل آدمي زائل کرده و تعصّب و تصلب را جايگزين آن مي‌سازد. اين تعبير تمثيلي است براي فهم ما و شناختي که از سختي سنگ داريم. از نظر پزشکي نيز از دست دادن انعطاف رگ‌هاي قلب را نيز «تصلب شرائين» مي‌گويند که موجب سکته مي‌شود ر. ک. به مقاله «اشارات قرآن به بيماري‌هاي قلبي» در کتاب «پژوهشي در پرتو قرآن» ج ۱، ص ۱۲۱ از همين قلم.

۳۴ - «حَدِيثِ» به هر آنچه تازه و نو باشد گفته مي‌شود چه قول، چه فعل. حادثه و حوادث نيز اتفاقات تازه است. خواب را نيز که دائماً تکرار مي‌شود «احاديث» مي‌گويند. کافران، قرآن را سخناني قديمي و کهنه، که از زمان نوح و ابراهيم تکرار شده، مي‌شمردند، ولي قرآن آن را پيام‌هاي همواره نو و تازه شونده (بر حسب درک و دانش تلاوت و تدبّر کننده) مي‌نامد. اين کتابي نيست که با يکبار خواندن، همچون کتاب‌هاي قصه، تمام شود، معدني است که هر چند کنده و کاويده شود گنج بيشتري عايد مي‌گردد. از ۲۸ باري که اين واژه در قرآن آمده، ۱۰ بار آن وصف اين کتاب است.

۳۵ - متشابه از ريشه «شَبَهَ» دلالت بر شبيه و مثل و مانند بودن مي‌کند. متشابه بودن قرآن، همگوني و نظير هم بودن آيات آن، و مبرا بودنش از اختلاف و تضاد را نشان مي‌دهد. مثاني بودن قرآن، همچون عدد ثاني (۲) که به عدد واحد (۱) برمي‌گردد و بر آن بنا مي‌شود، هماهنگي و ارتباط تمامي اجزاء (آيات) قرآن با يکديگر را، همچون ارتباط اعضاء و جوارح بدن انسان، نشان مي‌دهد. با اين تعبير، قرآن بدنه‌اي است که آياتش مرتبط و مفسر يکديگر بوده، هر عضوي از آن در بيان مقصود همگون عضوي ديگر است و تماماً به سوي صراط مستقيم هدايت مي‌کند.

۳۶ - خشيّت را ترس معنا مي‌کنند، اما اين چه ترسي است که به تعبير قرآن، تنها دانشمندان پيدا مي‌کنند!؟ (...إِنَّمَا يَخْشَي اللهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ...- فاطر ۲۸) آيا خشيّت جز احساس حيرت در برابر عظمت و ابهت آفريدگار و نگراني از ناهماهنگي با نظام حکيمانه اوست؟ ...شاگردان تنبل و تن‌پرور به فکر آخر سال نيستند، آنکه هوشمند‌تر است از رد شدن و عقب ماندن هراس مي‌کند!

۳۷ - «تَقْشَعِرُّ» از «قَشْعَرَ» به انقباض و لرزش پوست بدن، که موي را بر اندام راست مي‌کند، گفته مي‌شود، گاهي عوامل مادي همچون سوزِ سرما و ترس موجب آن مي‌گردد و گاهي احساس عميق و دروني که قلب او را تحت تأثير قرار مي‌دهد.

۳۸ - قرآن در ذوب فلزات از واژه لينت استفاده کرده (...وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ- براي داوود آهن را نرم کرديم- سبا ۱۰)، نرم گويي در گفتار (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَيِّنًا...- طه ۴۴) و نرمي در اخلاق (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ...- آل‌عمران ۱۵۹) را نيز «لينت» شمرده است. نرم شدن پوست (در برابر خشکي) دلالت بر انعطاف آن مي‌کند و نرم شدن دل مقابل قساوت و نشانه‌اي است از آمادگي براي پذيرش حق.

۳۹ - قبلا گفته شد که خدا کسي را گمراه نمي‌کند، اما از آنجايي که همه فعل و انفعالات به نظاماتي برمي‌گردد که خدا مقرر کرده، گمراه شدن منکران نيز در همين نظام و ناشي از مشيت اوست، ولي عملا خودشان مقصر هستند. همچنانکه معلم شاگرد را تجديد يا رفوزه مي‌کند، اما اين رفتار ناشي از عملکرد خود دانش‌آموز است.

۴۰ - معناي ظاهري «وجه»، همان چهره و روي است، اما از آنجايي که روي آوردن به هر چيز نشانه رويکرد دل به آن است، معناي باطني اين کلمه اهداف و آرمان‌هايي است که به آن روي مي‌آوريم. آنگاه که ابراهيم(ع) پس از روي آوردن به ستاره و ماه و خورشيد و مشاهده افول آنان، به آفريدگار آنها روي مي‌آورد، مي‌گويد: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ...» (انعام ۷۹)، مسلماً متوجه کردن وجه خود، همان نگاه دل و هدفگيري خدايي در زندگي است. اصطلاحات: «ابتغاء وجه الله» (پي‌جوئي وجه خدا) و «يريدون وجه الله» (خواستن وجه خدا) که به کرّات در قرآن تکرار شده (از جمله: بقره ۱۱۵ و ۲۷۲، رعد ۲۲، روم ۳۸ و ۳۹، رحمن ۲۷، انسان ۹، ليل ۲۰، و...) همان جهت و هدف خدايي است که مؤمن به آن روي مي‌آورد. چنين است تسليم کردن وجه خود به خدا (...أَسْلَمْتُ وَجْهِيَ لِلَّهِ...- آل‌عمران ۲۰). اين که در قرآن گفته شده در قيامت کساني با وجه خود به آتش مي‌افتند، منظور همين اهدافي است که به آن روي آورده‌اند (از جمله اسراء ۹۷، فرقان ۳۴، قمر ۴۸).

۴۱ - معناي «يَتَّقِي بِوَجْهِه» محافظت خويش از خطر عذاب، با روي آوردن به کارهاي خير است. «يَتَّقِي» فعل مضارع از تقوا، به معناي ترمز و خويشتن‌داري است. وقتي دعا مي‌کنيم: «فقنا عذاب النار» (ما را از آتش مصون دار)، حرف «قاف» فعل امر از تقواست. چراکه خدا نگهدارنده بندگان است (...هُوَ أَهْلُ التَّقْوَيٰ وَأَهْلُ الْمَغْفِرَه- مدثر ۵۶).

۴۲ - «كُنْتُمْ» (در: مَا كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ) دلالت بر تکوين شخصيتي، به خاطر تکرار و استمرار عمل مي‌کند.

۴۳ - در اينجا فعل «لا يَشْعُرُون» در مورد ناآگاهي از عذاب به کار رفته است. شعور از ريشه «شَعْر» (موي سر) به هر آنچه ظريف و نازک باشد و درک و فهمش دقت بخواهد گفته مي‌شود. شاعر نکته‌سنج و ظريف سخن است و شعور به درک ظرايف و نکاتي گفته مي‌شود که در ظاهر آشکار نيست. کافران در دنيا به ظرافت ارتباط عمل با سرنوشت ابدي توجه نداشتند و مغرور انکار‌هاي به ظاهر بي‌عقوبت دنيايي بودند.

۴۴ - «خِزْيَ» شرمساري و احساس خواري، در قرآن به دنبال و ناشي از ذلّت آمده است: طه ۱۳۴: «...مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزَىٰ»
كسي كه با نفي هدفداري و حكمت آميز بودن جهان، به بيهوده‌گرايي عمر مي‌گذراند، از هماهنگي با آفرينش و رشد و كمال باز مي‌ماند و استعدادهاي خود را صرف تأمين خواسته‌هاي دنيايي مي‌گرداند و درنتيجه به خود و ديگران ستم مي‌كند. معناي ظلم عدم تعادل و نبودن در جايگاه خود است. آنكه براي آخرت كاري نكرده، دستِ خالي و بي‌يار و ياور است.

۴۵ - جمله «وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» در آيه ۳۳ سوره قلم نيز آمده است که تدبّر در آن، براي پي بردن به معناي عذاب و درک ارتباط عذاب دنيا با عذاب آخرت بسيار مؤثر است.

۴۶ - منظور قرآن از «ضرب المثل»، آنچنان که در زبان فارسي مي‌فهميم نيست. کلمه «مَثَل» ۴۱ بار در قرآن تکرار شده و به صورت نکره (مثلا يا امثال و امثالهم) همراه با فعل «ضَرَبَ» نيز ۲۵ بار تکرار شده است. منظور از مثل زدن، ارائه نمونه و مدل و ذکر حالات مختلف يک موضوع است تا هر کس به تناسب درک و فهم و ذوق و سليقه خود آن را دريابد.

۴۷ - «قُرْآن» در اصل مصدر است، به معني خواندن، از ريشه «قَرَءَ»، به آنچه بر پيامبر مکرم اسلام(ص) نازل شده، به اعتبار آن که متني خواندني است قرآن گفته مي‌شود (به سوره قيامه آيات ۱۷ و ۱۸ نگاه کنيد).

۴۸ - «عَرَبِي» نيز وصفي است براي قرآن به معناي فصيح و روشن که مقابل واژه «عجمي» به معناي گنگ و نامفهوم است. اِعراب گذاري کلمات نيز براي روشن کردن آنها در تلفظ با حرکت گذاري علامات مي‌باشد.

۴۹ - «عِوَج» به طور کلي به کجي و انحراف گفته مي‌شود، چه انحراف محسوس و مادّي، يعني ناهمواري و پست و بلندي در زمين (طه ۱۰۷)، چه انحراف نامحسوس مجازي، مثل انحراف در سبيل‌الله (آل‌عمران ۹۹، اعراف ۴۵ و ۸۶، هود ۱۹، ابراهيم ۳)، و چه انحراف در قرآن، به معناي غير سر راست و نامفهوم بودن آيات آن، که در آيه اول اين سوره (...وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا) و آيه ۲۸ سوره زمر (قُرْآنًا عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ...) آمده است.

۵۰ - «مُتَشَاكِسُون» از ريشه «شَكَسَ»، اسم فاعل تشاكس (تشاجر و تنازع) نشانگر رقابت و بدخلقي ارباباب او با هم است.

۵۱ - تخاصم دوزخيان حقيقتي است که قرآن از آن خبر داده (إِنَّ ذَٰلِكَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ أَهْلِ النَّارِ- ص ۶۴) و در سوره‌هاي متعددي به آن اشاره کرده است، از جمله ق ۲۸ و شعراء ۹۶.

۵۲ - در اين آيه به جاي آن که گفته شود: «آيا جاي کافران در جهنم نيست»، جمله: «آيا در جهنم جايگاهي براي کافران نيست» آمده است. گر چه هر دو به يک معنا است، اما در حالت اول توجه روي اشخاص است و در حالت دوم روي نظامات. مثل آنکه بگوييم، آيا سزاي شاگرد تنبل رفوزگي نيست؟ يا آنکه: آيا براي درس نخواندن هيچ سرافکندگي و رسوايي وجود ندارد؟

۵۳ - همچنانکه هر ورزشکار را به رکوردي که آورده و مهمترين مدالي که کسب کرده، مورد ارزيابي قرار مي‌دهند، خداي غفور و رحيم، هم بدترين اعمال آدميان را (مشروط به تقوا و صداقت) مي‌بخشد و هم پاداش بهترين اعمال را مي‌دهد.

ترجمه عبدالعلى بازرگان