سوره فصلت۱
به نام خداى رحمتگستر بر عام و خاص
۱ - حاء، ميم.۲
۲ - (اين کتاب) نازل شدهاي۳ (است تدريجي در سطح درك و فهم بندگان) از
سوي رحمن و رحيم (خداوند رحمت گستر بر عام و خاص).
۳ - کتابي است که آياتش تفصيل يافته، خواندنيِ۴ رواني است۵
براي مردماني که ميدانند۶ (در جستجوي شناخت هستند).
۴ - مژده دهندهاي (به نيکوکاران) و هشدار دهندهاي است (به بدکاران)، ولي بيشتر
آنها (از آن) روي گرداندند، بنابراين (حقايق آن را) در نمييابند.۷
۵ - و (به پيامبر) گفتند دلهاي ما نسبت به آنچه ما را بدان ميخواني در پوششهايي
است۸ (رغبتي به آن در خود احساس نميکنيم) و در گوشهاي ما سنگيني است۹
و بين ما و تو پردهاي است،۱۰ پس تو کار خود كن كه ما كنندة کار خويشيم.۱۱
۶ - بگو: من تنها بشري همانند شما هستم که به من وحي ميشود كه: معبود شما جز خداي
يکتا نيست (باور به خدايان متعدد باطل است) پس مستقيم (بدون واسطه) بدو روي آوريد۱۲
و از او طلب پاکي (از آثار گناه) کنيد و واي بر مشرکين.
۷ - همان کساني كه زکات نميپردازند۱۳ و منكران آخرتاند.۱۴
۸ - بيترديد کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردند، براي آنها اجري بيپايان
است.۱۵
۹ - بگو آيا شما (ربوبيّت) کسي را که زمين را در دو روز (دوران) آفريد ناديده
ميگيريد و براي او شريکاني قائل ميشويد؟ اين (خدا همان) صاحب اختيار جهانيان است۱۶
(گردانندة امور آدميان همان آفريننده زمين در دو روز است).
۱۰ - و در زمين (براي مهار حرکت خشکيها) کوههايي (همچون لنگر کشتيها) از فراز آن
(در پوسته جامد بيروني) قرار داد۱۷ و (همچنين) بدان برکت بخشيد و قوّت
غذايي۱۸ (خاک) آنرا در چهار دوران به قدر نياز خواستاران (گياهان،
حيوانات، انسانها) تقدير کرد۱۹ (عناصر عالي درون خاک را اندازه دقيق
گذاشت).
۱۱ - سپس به آسمان (جوّ زمين) پرداخت۲۰ در حالي که (هنوز گازي شكل و)
دودي بود،۲۱ پس به آسمان و زمين گفت خواه ناخواه (به فرمان) آييد. گفتند
به طوع و رغبت آمديم.۲۲
۱۲ - پس آن تودة گازي (شکل) را در دو روز (دوران) به صورت هفت آسمان۲۳
سامان داديم و به هر (لايهاي از) آسمان نقش آن را وحي کرديم و آسمان پايينتر
(نزديکتر به زمين) را با نورافشانيهايي بياراستيم۲۴ و (عاملي) حفاظتي
(در برابر اجرام و اشعههاي مخل حيات زميني) قرار داديم.۲۵ اين است
تقدير (نظام بخشيدن خداي) ابر قدرت بسيار دانا.
۱۳ - اگر (از آيات الهي) روي گرداندند، بگو شما را به صاعقهاي همانند صاعقه عاد و
ثمود (که آن دو قوم را نابود ساخت) بيم ميدهم.
۱۴ - آنگاه که رسولاني از پيش رو (معاصر خودشان) و از پس آنها (نسلهاي پيشين، با
اين پيام) به سراغشان آمدند که جز خداي يکتا نپرستيد، (اما در انکار رسالت آنها)
گفتند: اگر پروردگار ما ميخواست، حتما فرشتگاني (از طرف خود) نازل ميکرد، پس (به
اين دليل) ما به آنچه بر آن (رسالت) فرستاده شدهايد منکريم.
۱۵ - و اما (قوم) عاد، به ناحق در زمين بزرگي طلبيدند و (با غرور و تکبّر) گفتند:
کيست نيرومندتر از ما!؟ آيا نديدهاند خدايي که آنها را آفريده است مسلماً
نيرومندتر از آنهاست و (با اين غرور) يکسره نشانههاي ما را با لجبازي انکار
ميکردند.۲۶
۱۶ - پس (در بازتاب اعمالشان) بر آنها تندبادي سرد و سخت در روزهايي شوم فرستاديم
تا عذاب ذلتباري را (به رغم عزتنماييشان در دنيا) بر آنها بچشانيم.۲۷
و مسلماً عذاب آخرت ذلّتبارتر است و ياري هم نخواهند شد.
۱۷ - و اما (قوم) ثمود، آنها را (نيز) هدايت کرديم، ولي کوري را بر هدايت ترجيح
دادند۲۸ و به خاطر آنچه ميكردند آنها را صاعقه عذاب خوارکنندهاي فرا
گرفت.
۱۸ - و ما کساني را که ايمان آورده و خويشتنداري (از گناه) ميکردند نجات داديم.
۱ - «فُصّلت» از ريشة «فَصَلَ» است
و مشتقات اين فعل تماماً دلالت بر نوعي جدايي، تجزيه، تمايز و فاصله ميان دو يا
چند چيز ميکند، مثل فصول سال، فصول کتاب، ترک يک محل و جدا شدن از آن، گرفتن
طفل از شير و... غذايي که ميخوريم ترکيبي پيوسته و يکپارچه است و دستگاه گوارش
ما با تجزيه فيزيکي و شيميايي آن به عناصر کوچک، قابليت هضم و جذب آنرا فراهم
ميسازد. حقايق هدايتي نيز در اصل چنيناند و براي جذب شدن در ذهن و ضمير آدمي
بايد از حالت محکم و يکپارچه، تفصيل يابد (هود ۱). در آيه ۴۴ همين سوره نيز به
روشني تفصيل يافتن مطلب را در مقابل گنگ و مبهم بودن آن قرار داده است. برخي
دوربينها آنچنان دقيق تصويربرداري ميکنند که جزئيات موي سر و صورت را نشان
ميدهند و برخي کاملا مات و مبهم. آنچه از جانب خدا نازل شده تمام جزئيات مورد
نياز هدايتي را بيان ميکند و با کلي گوييهاي فلسفي و ادبي فرق دارد.
۲ - حروف مقطعه «حم» اشارهاي است به دو نام نيكوي «رحيم» و «حكيم»، كه نزول
تدريجي قرآن از آن دو سرچشمه ميباشد. در متن هفت سورهاي كه با اين حروف
افتتاح شدهاند، تنها مشتقات برگرفته از دو كلمه «رحمت و حكمت» (با دو حرف ح و
م) در همة آنها تكرار شده و مضمون مشترك ميان اين مجموعه به شمار ميرود. كلمه
مشترك ديگري مشتمل بر اين دو حرف در اين مجموعه يافت نميشود. براي شرح بيشتر
رك به كتاب «حروف مقطعه در قرآن» صفحات ۶۰ تا ۸۱ از همين قلم. درضمن مجموع حروف
«ح» و «م» در اين هفت سوره مضربي از عدد ۱۹ ميباشد ۱۹ x ۱۱۳ = ۲۱۴۷.
۳ - تنزيل در باب تفعيل، به نزول تدريجي قرآن در طول ۲۳ سال گفته ميشود. منظور
از نازل شدن کتاب؛ در دسترس درک و فهم و هضم و جذب آدميان قرار گرفتن است.
همچون رياضيات که براي دانش آموز ابتدايي ساده و نازل ميشود.
شش سورهاي كه با حروف مقطعة «الر» آغاز ميشوند، عمدتاً به نام انبياء يا
سرزمين آنان است (يونس، هود، يوسف، ابراهيم و احقاف) و دربارة پديدة وحي به
پيامبران و «نزول» قرآن سخن ميگويد، اما هفت سورهاي كه با حروف مقطعة «حم»
افتتاح شدهاند (سورههاي ۴۰ تا ۴۶) «تنزيل» قرآن را، كه دلالت بر تدريجي بودن
نزول آن است، مورد نظر قرار ميدهند. اين موضوع در همان آيه يا آيات ابتداي
سوره به نام خداوند عزيز الحكيم/ العليم يا الرحمن الرحيم، كه در عزّت و رحمت و
حكمت مشترك هستند، ديده ميشود و سورة فصلت در اين مجموعه تمركز بيشتري بر
رحمانيت عام و خاص دارد:
«تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيم» غافر (۴۰)، «تَنْزِيلٌ
مِنَ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيم» فصّلت (۴۱)، «كَذَٰلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى
الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيم» شوري (۴۲)، «وَإِنَّهُ
فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيم» زخرف (۴۳)، «فِيهَا يُفْرَقُ
كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم... رَحْمَهً مِنْ رَبِّكَ...» دخان (۴۴)، «تَنْزِيلُ
الْكِتَابِ مِنَ اللهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم» جاثيه (۴۵)، «تَنْزِيلُ
الْكِتَابِ مِنَ اللهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم» احقاف (۴۶).
۴ - واژه قرآن در اصل مصدر است، به معني خواندن، از ريشه «قَرَءَ»، و به آنچه
بر پيامبر مکرم اسلام(ص) نازل شده، به اعتبار آن که متني خواندني
است، قرآن گفته ميشود (به سوره قيامه آيات ۱۷ و ۱۸ نگاه کنيد). چهار آية
ابتداي اين سوره از هفت ويژگي قرآن ياد ميكند: نزول تدريجي، كتاب بودن، تفصيل
يافتگي، متن خواندني بودن، روان بودن، نقش بشارت و انذار داشتن.
۵ - «عربي» وصفي است براي قرآن به معناي فصيح و روشن. واژه مقابل آن «عجمي» به
معناي گنگ و نامفهوم است. اِعراب گذاري کلمات نيز براي روشن کردن آنها در تلفظ
از طريق حرکت گذاري بر كلمات ميباشد.
۶ - «يعملون» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار علم آموزي و تلاش براي شناخت
ميکند. يعني قرآن براي مردمي مفيد است که خودشان به دنبال فهم و شناخت باشند،
بنابراين ترجمه «براي کساني که ميدانند» نارساي به اين نکته ظريف ميباشد.
۷ - معنای استماع، بيش از شنيدن ظاهري است. استماع، شنيدن به جان و فهميدن و
درک است.
۸ - «اکّنه» جمع «کِن» به معني غلاف و ساتر است که چيزي را بپوشاند و احاطه
کند. همچون پرده تيره و ضخيم که مانع تابش نور خورشيد به اتاق ميگردد. آنچه دل
منکران را از فهم حقايق توحيدي باز ميدارد، اعتقادات خرافي آباء و اجدادي است
که همچون غلافي زنگار بر قلب آنان بسته و آينه دلشان را تيره کرده است. اين
همان تعبيري است که در آيه ۴۱ سوره مطففين آمده است: «كَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَىٰ
قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ كَلاَّ إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ
يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ» (چنين نيست، بلکه تبهکاريهاي آنها بر دلشان زنگار
بسته، چنين نيست، بيترديد آنها در آن روز از پروردگارشان در حجاباند).
۹ - وقار سنگيني است و «وِقْر» به سنگيني گوش گفته ميشود، مؤمن حقايق را به
سبکي نسيم ميپذيرد و منکر، آنرا بار سنگيني بر دوش درک و فهمش احساس ميکند.
کسي که گوش سنگين دارد، خود را از منبع صوت بسيار دور تصور ميکند. اين تمثيلي
است از دور بودن ذهن منکران به نداي دعوت ربوبي.
۱۰ - حجاب همان پرده و پوشش است، وقتي دنياپرستي بر دل حاکم گردد، معيار متفاوت
ميشود و ارزشها واژگونه ميگردد. در اينصورت زيباييها زشت و زشتي زيبا جلوه
ميکند.
۱۱ - در اينجا به جاي نفعَل، «فَاعْمَل» آمده است كه دلالت بر وضع حال و كننده
بودن چنين كاري دارد. مشكل اصلي منكران به دليل حجاب و پرده دلهاشان، بشر بودن
كسي بوده كه چنين سخنان شگفتآوري در نفي خدايان متعدّد و شفاعت آنان و نيز
رستاخيز و زنده شدن مردگان در آخرت مطرح ميكرده است. تعجب آنان را قرآن بارها
نقل كرده است. از جمله: ص ۴ و ۵، ق ۲ و ۳، ر۳د ۵ و يونس ۲.
۱۲ - «فَاسْتَقِيمُوا» از قيام (برخاستن و ثابت قدم بودن و عزم و اراده داشتن)
در باب استفعال دلالت بر طلب و ارادة ثبات و پابرجايي ميكند.
۱۳ - اين آيات (مطابق محاسبات کتاب سير تحول قرآن) در سال ۵ بعثت در مکه و در
شرايطي نازل شده است که مسلمانان در اقليت مطلق و تحت فشار و سختي بودند،
بنابراين دولت و تشکيلاتي نداشتند که زکات به معناي رسمي آن، که در ساليان بعد
در دوران استقرار در مدينه و تشکيل امت اسلامي مقرر گرديد، واجب بوده باشد، اما
زکات به مفهوم کمک مالي به نيازمندان براي «تزکيه نفس» و آزاد شدن از بستگي به
مال همواره واجب و شرط صدق ايمان شمرده شده است.
۱۴ - تکرار دو بار ضمير «هم» (در: وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ)،
تاکيدي است بر اين که انکار آخرت موجب دنياپرستي و بخلورزي در کمک به محرومين
ميشود. برعکس، آن که باور دارد آنچه انفاق ميکند، به خدا قرض ميدهد و در
آخرت چند برابر پس ميگيرد، راحتتر از مال خود ميگذرد.
۱۵ - «منّ» در اصل قطع شدن است و «أَجْرًا غَيْرَ مَمْنُون» يعني پاداش نامحدود
و قطع نشدني. مرگ را كه پايان زندگي و قطع شدن حيات است، «مَنُون»، و به رُخ
كشيدن احسان به ديگري را، كه موجب ابطال احسان و قطع شدن عمل صالح است، «مِنّت»
گويند.
۱۶ - از اين آيه تا سه آية بعد نقش ربوبيّت خداوند در طبيعت را در چهار زمينه
نشان ميدهد؛ آفرينش زمين در دو دوران، پيدايش كوهها براي تثبيت قارهها در
اقيانوس مذاب زيرين، بركت دادن به زمين و حاصلخيز ساختن خاك آن در چهار مرحله،
سامان دادن به جوّ گاز مانند زمين و تشكيل طبقات هفتگانة آن.
ذكر اين چهار زمينه براي تفهيم اين مطلب است كه گرداننده و ربّ اين نظامات همان
«ربّ العالمين» است. «ربّ العالمين» در اکثريت غالب آيات قرآن معناي «ربّ
آدميان» دارد و اگر آنرا «جهانيان» ترجمه کردهايم، منظور انسانهاي پراکنده در
جهاناند. نه مثلا جهان گياهان، حيوانات و...
۱۷ - «رواسي»، جمع «راسيه» به معناي ثابت و راسخ است. اين واژه جمعاً ۹ بار در
قرآن در وصف کوهها که قشر جامد روي زمين را روي تودههاي مذاب طبقات زيرين آن
همچون لنگر کشتي از حرکت و جابجايي باز داشته، آمده است.
۱۸ - «أَقْوَات» جمع قُوت همان حاصلخيري و قابليت توليد مواد خوراكي خاك است.
به نانآور خانواده مُقيت گفته ميشود و خدا قُوت دهنده و انرژيبخش به هر چيزي
است «...وَكَانَ اللهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتًا» (نساء ۸۵).
۱۹ - چهار دوران تحولات فيزيکي- شيميايي زمين که خاک آنرا از هزاران عنصر
حاصلخيز و پُر برکت (براي موجودات بعدي انباشته ساخت، عبارتند از:
۱ - دوران بمباران شهاب سنگها و بارش هيدروکربنها و اسيدهاي چرب بر سطح زمين
و پوشاندن آن از خاک سياه و چرب.
۲ - سرد شدن تدريجي پوسته زمين در اثر برخورد دنبالهدارهاي حاوي آب (حدود ۵۰٪)
در طول ۱۵۰ ميليون سال، افزايش مواد آلي در جوّ و بارش آنها به وسيله بارانهاي
اوليه بر سطح گرم زمين. در اين دوره که عصر سفال ناميده ميشود اسيدهاي آمينه و
فسفاتهاي فعال (براي زمينهسازي حيات) تشکيل ميگردند و گِل و لاي درياها لايه
جديدي را روي لايه سياه قبلي ميسازد. آنگاه ساختار کريستالي گِل رُس و نمک
چسبيده گراهام مواد آلي را با هم پيوند ميدهند.
۳ - عصر آبفشانها، نفوذ تدريجي آب به داخل شکافهاي سفالين پوسته زمين، پس از
برخورد با لايههاي داغ زيرين به صورت جوشاني، مواد عالي دو طبقه پيشين را حل و
ترکيب کرده و به صورت عناصر جديدي به سطح زمين برميگرداند. در اين دوره
هيدروژن جوّ کاهش مييابد و قندهاي مناسب براي ادامه حيات، گليسرين، سولفور
گوگرد، گازهاي آلدئيدي و... لايه جديدي را روي زمين ساخته و در اين محيط داغ و
اسيدي پيدايش پروتيينهاي حياتي را ممکن ميسازد.
۴ - عصر لجنزارها و پيدايش حيات، افزايش تدريجي آب زمين و پيدايش بازهاي آلي در
آبگيرهاي راکد و متعفن دوره قبل با گازهاي سيانيدي و... گِل رُس با ايجاد
نوکلئوتيدها، متابوليسم و توليد مثل را در اولين هستههاي حياتي پديد آورد.
(اين توضيحات برگرفته از تحقيقات آقاي دکتر کريم رستگار ميباشد)
۲۰ - «قَضاء» در اصل فيصله دادن به كاري و محكم و استوار كردن آن است و برحسب
جمله معنايي خاص ميدهد، در اينجا منظور سامان دادن و پرداختن به كاري براي
انجام آن است.
۲۱ - «دُخَان» همان دود پراكنده است كه قبل از تشكيل طبقات جوّ فاقد طبقهبندي
و نقش معين بود. اين كلمه در سوره دخان آيه ۱۰ نيز آمده است.
۲۲ - «طائعين» وصف حال اطاعت است. جمله «ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا» (خواه
يا ناخواه تن دهيد)، زبان تکويني در طبيعت است، زبان آفرينش است نه محاوره
معمولي. فرمان آفريدگار به صورت توأمان به آسمان و زمين نشان ميدهد که پيدايش
طبقات جوّ نيازمند همکاري و تبادل فعل و انفعالاتي دو طرفه است (سوره طلاق آيه
۱۲). کلمه «طوع» مقابل «کـُرْه» است که جمعاً اين تقابل ۴ بار در قرآن تکرار
شده است؛ از جمله آلعمران ۸۳: «وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ
وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا» (منحصراً براي خدا هر آنچه در آسمانها و
زميناند، با ميل و کراهت تسليماند)، رعد ۱۵: «وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي
السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا». اطاعت و پذيرش قابل فهم است،
پذيرش با اکراه چگونه است؟ آيا هيچ موجودي به مرگ و صيد شدنش رضايت ميدهد؟
مسلماً نه، اما جبراً ميپذيرد.
۲۳ - سخن از هفت آسمان نُه بار در قرآن تکرار شده است که به وضوح نشان ميدهد
منظور طبقات جوّ زمين است نه آسمانهاي فوقاني (کهکشانها و ستارهها). دانش
جوّشناسي نيز نشان ميدهد آسمان روي زمين را لايههاي متعددي از عناصر مختلف و
با تراکم متفاوت تشکيل داده است که هر کدام نقشي حيرتآور براي ادامه حيات
زميني ايفا ميکنند. اين طبقات را بر حسب معيارهاي مختلف نامگذاريهاي گوناگون
کردهاند. از جمله: تروپوسفر، تروپوپوز، استراتوسفر، استراتوپوز، مزوسفر،
ترموسفر، اگزوسفر. تقسيمبنديهاي ديگري نيز بر اساس اجزاء تشکيلدهنده آن
کردهاند. مثل: هوموسفر (مخلوط يکسان)، هتروسفر (جدا جدا)، مگنتوسفر (طبقه
مغناطيسي). در هر حال اين تقسيمات نشان ميدهد ماهيت و مکانيسم هر يک از اين
طبقات مختلف است و چه بسا عدد هفت هم نماد کثرت باشد (والله اعلم).
(براي شناخت بيشتر به کتاب «هفت آسمان» نوشته آقاي دکتر کريم رستگار مراجعه
کنيد)
۲۴ - منظور از آسمان پايينتر «السَّمَاءَ الدُّنْيَا» طبقه زيرين اتمسفر است
که طي فرآيند تفکيک نوري شيميايي، از اکسيژن ملکولي، اکسيژن اتمي حاصل ميشود
که در شرايطي اين دو با هم ترکيب شده و اُزُن را پديد ميآورند. اکسيژن و ازن
موجود در اتمسفر با جذب مقادير زيادي اشعه ماوراء بنفش، از نفوذ آن به زمين و
هلاک جانداران جلوگيري کرده و همچون چراغي (مصباحي) که ذخيره سوخت خود را صرف
درخشندگي ميکند، ملکولها و اتمهاي آن به صورت ميلياردها چراغ پديده تابش
شبانه را به وجود ميآورند و آسمان را از تاريکي مطلق به گونة نيمه روشن با
تلألو ستارهها تبديل ميکند. تنها در اين طبقه از جوّ است که چنين زيبايي قابل
مشاهده است، در طبقات فوقاني، آسمان کاملا سياه و ستارهها ثابت (فاقد چشمک
زدن) هستند. به تعبير قرآن زيبايي آسمان فقط از ديد ناظران زميني قابل مشاهده
است (حجر ۱۶).
۲۵ - علاوه بر اين سوره در سه سورة ديگر بر نقش حفاظتي طبقات جوّ اشاره شده
است: «وَجَعَلْنَا السَّمَاءَ سَقْفًا مَحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا
مُعْرِضُونَ» (انبياء ۳۲) ؛ «وَحَفِظْنَاهَا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ»
(حجر ۱۷) ؛ «وَحِفْظًا مِنْ كُلِّ شَيْطَانٍ مَارِدٍ» (صافات ۷).
۲۶ - «اجابت» خواستهها، رفع موانع براي رسيدن به حاجات است. جهانگرد را که با
طي طريق، مانعِ مسافت را برميدارد «جوّاب» ميگويند. مانع ما براي رسيدن به
حاجات خدايي، خودمان هستيم كه با دور شدن از خودخواهيها به خواستههاي خدايي
ميرسيم. به همين دليل دعاهاي به ظاهر غير ممکن پيامبران اجابت شده است. ر.ک.
به مقاله «اجابت دعا» در سه قسمت از همين قلم.
۲۷ - از اشارات قرآن در سورههاي مختلف به حادثه هلاكت قوم «ثمود» و نشانههاي
ارائه شده در آنها میتوان فهميد آنچه موجب نابودي آنان شد، اصطلاحاً «بمب
آتشفشاني» ناميده میشود. فشار گازها و قشرهاي مذاب زير زمين وقتي از حدّ خود
خارج شود (طاغيه)، با ايجاد زلزله و حركاتي شديد به صورت انفجاري قسمتي از
پوسته زمين را پرتاب كرده و صاعقه وار تودههاي مذاب را به بيرون پرتاب میكند.
موج انفجار رعدآساي اين حادثه، همچون بمبى با هزاران تُن مواد انفجاري، آثار
تخريبي غير قابل تصوري پديد ميآورد. قرآن، عذاب اين قوم را با نشانههاي:
صيحه، زلزله، صاعقه، زير و رو شدن و آتشفشان تصوير كرده است. كلمه «صَيْحَهً»
۱۳ بار در قرآن آمده كه به غير از آية ۴ منافقون، كه منظور «فرياد اعتراض» است،
بقية موارد دربارة صوت انفجار آتشفشان (۱۰ مورد) و صيحة روز رستاخيز (ياسين ۵۳
و ق ۴۲) ميباشد.
۲۸ - در اينجا در مقابل کوري، به جاي بينايي، هدايت را قرار داده است. اين
تقابل نشان ميدهد نپذيرفتن هدايت، منجر به کوري دل و محروميت از بصيرت
ميگردد.
ترجمه عبدالعلى بازرگان